روزی تو میآیی
شهیدان باز میگردند
و آوینی روایت میکند
فتح نهایی را ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
سلام ✋
#زندگیتان_شهدایی
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
هدایت شده از رسانه اجتماعی مسجد و محله
سلام و عرض ادب
زمزمه مناجات عاشقانه شعبانیه
در آخرین شب از ماه شعبان
با نوای دلنشین حجةالاسلام محمدپور
دوشنبه ۲۳ فروردین/پس از نماز عشا
مسجد حضرت زینب علیهاالسلام/شهرک شهید زینالدین
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷
#مناسبت
#بیست و دوم فروردین ماه
#سالروز شهادت
🌷شهید شیدالله همتی🌷
شهید شیدالله درتاریخ 1340/4/10 درتهران(فیروز کوه)دیده به جهان گشود. شیدالله تحصیلات خود را تا پایان دوره راهنمایی در تهران سپری کرد.
درسال1355 به همراه خانواده به ورامین نقل مکان کردند.
شیداله دوران متوسطه رادررشته ریاضی-فیزیک را در حالی به پایان رسانید که مقارن باشروع انقلاب اسلامی بود .
شیداله بطور دائم درتظاهرات شرکت میکرد که در درگیریها توسط عمال رژیم به همراه چندتن ازدوستان دستگیر و راهی زندان می شود و پس ازمدتی همزمان باآزادی زندانیان سیاسی از زندان آزاد می گردد . این شهید بزرگوار همچنان به مبارزات ادامه میداد تا اینکه در 22 بهمن 1357 انقلاب به رهبری امام خمینی پیروز شد. شهید شیداله در سال 1358 قبل از ورود به دانشگاه در جریان فعالیتهای تبلیغی مجلس خبرگان جهت نصب پلاکارد به بالای طاق نصرت رفته و در حین نصب،بر اثر تصادم با سیمهای فشار قوی دچار آتش سوزی شده و به شدت مجروح می گردد و مدتی در بیمارستان بستری میشود.
در تابستان 1362 باتاسی ازخطبه حاج آقا قرائتی ودرسالروزازدواج حضرت محمد(ص)تشکیل خانواده میدهد.
شهید شیداله در زمان جنگ تحمیلی بعنوان بسیجی در عملیاتهای زیادی شرکت نمود تا اینکه درشهریورسال1365درشرکت مخابرات استخدام شدوپس ازاستخدام درحالیکه فرزنداولش علی شش ماه بیشترنداشت،مجدداباکسب مجوزازشرکت مخابرات،عازم مناطق جنگی درشلمچه می شود .
شش ماه پس از آخرین مرخصی درفروردین ماه 1366مسئولین به ایشان متذکر می شوند که فعلا تسویه کنید،
جواب ایشان چنین بوده که "اگرعملیات درپیش باشد شرکت می کنم ودرغیراین صورت موقتا تسویه کرده ودرپشت جبهه مشغول می شوم."اماگویا ایشان می خواست بادنیای فانی تسویه حساب کرده وبه سوی معبودش پرواز کند.لذا درآخرین روزهای مرخصی (دهه اول فروردین سال1366)روزی خطاب به فرزندش علی که یکسال داشت روبروی تمثال مبارک حضرت امام خمینی(ره)فرمودند:"علی جان بعدازمن امام عزیزپدر توخواهدبود.پدرت رادعاکن . طولی نکشید که تاریخ ۱۳۶۶/۱/۲۲ در منطقه شلمچه ودرعملیات کربلاهشت به فیض عظمای شهادت نائل میگردد و پیکر پاک و مطهرش در اسفند ماه 1373 پس از هشت سال دوری به موطن اسلامی بازگشته و به خاک سپرده می شود .
"اونمی دانست که علی کوچولو بزودی شاهد از دست دادن پدر امت خواهد بود و دراندک زمان برای همیشه اوودیگرفرزندان شاهد را یتیم خواهد کرد .
✅خصوصیات اخلاقی شهیدشیداله ؛
شهید شیداله روزی یک جزء قران قرائت می کردند.دراجتماعات سیاسی- مذهبی وزیارت عاشوراو....هرهفته شرکت میکردند.ازنظم خاصی برخورداربودندوحدیث شریف اوصیکم بتقوی الله ونظم امرکم رادرنظر داشتند.به خانواده
توجه خاصی داشتندوهرشب اعمال خودرامحاسبه میکردندوبه دیگران یاداوری می کردند.نمازشب راحتی الامکان اقامه می کردند.اهل مطالعه کتابهای مذهبی-اخلاقی بودند.
✅خاطره ای ازشهید شیداله به روایت همسر گرامیشان ؛
روزی درمنزل بودیم قبل ازطلوع آفتاب .صدای دادوبیدادازاطراف به گوش رسید.ایشان به تجسس پرداخت وپس ازاندک زمانی بامردی ژولیده وظاهرادیوانه واردحیاط شدند.باتعجب پرسیدم کیست؟گفت یه بنده خدا.اوراحمام کرد،لباسهایش راتعویض کردصبحانه دادوبه مسئولین ذیربط تحویل دادوگفتنداین موضوع راپنهان کنید.
🌺توصیه شهید شیداله به جوانان:
ازملت عزیزمی خواهم که این انقلاب راکه نقطه عطفی درتاریخ اسلام است باجان ودل ودراین مقطع حساس پاس دارندودرمقابل هجوم فرهنگی ونظامی دشمن مقاومت کنند وگوش به فرمان امام باشند.به نمازاهمیت دهندوحدیث امام صادق(ع)راآویزه گوش کنند که شفاعت مابه سبک شماران نماز نمی رسد.ازخواهران مسلمان عاجزانه می خواهم زینتهای خودراازدیدنامحرم بپوشانندوضمن داشتن وقارومتانت خودمواظب باشندباعث گمراهی جوانان وعذاب الهی برای خودبه خاطررعایت نکردن حجاب نشوند.خطاب به خواهرش فرمود:دوست دارم با رعایت حجاب خود روحم راشاد ومرابه داشتن چنین خواهرانی مفتخر سازید.
#روحش شاد
#یادش گرامی با ذکر#صلوات
⚘نثار ارواح طیبه شهداء . امام شهداء و اموات صلوات⚘
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
هدایت شده از رسانه اجتماعی مسجد و محله
شرح و تفسیر نهجالبلاغه
امشب یکشنبه ۲۲ فروردین/پس از نماز عشا
شهرک شهید زینالدین/مسجد حضرت زینب علیهاالسلام
هدایت شده از رسانه اجتماعی مسجد و محله
قربانی مشارکتی اول ماه مبارک رمضان مسجد حضرت زینب سلام الله علیها
با نیت سلامتی وجود مقدس حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و سلامتی خانواده ها
با اشتراک گذاری این اطلاعیه در ثواب آن شریک شوید.
#کتاب
#رؤیای_بیداری
#خاطرات_همسر_شهید_مدافع_حرم
#مصطفی_عارفی
#فصل_نهم
#قسمت ۵۴
تلویزیونی که روشن بود یک دفعه تصویرش رفت. آقامصطفی گفت:«سوخت!»
پرسیدم: «چی سوخت؟»
گفت: «تلویزیون!»
هر کار کردیم روشن نشد.
گفت: «بیا بریم یک تلویزیون قسطی برداریم.»
گفتم: «در نبودت ممکنه پول کم بیاریم.»
گفت: «شاید رفتم و برنگشتم. بعد بخوای تلویزیون بخری پشت سرت حرف و حدیث زیاد میشه.»
قبل از رفتن تلویزیون را خرید و کارکردن با کنترل و اینترنت تلویزیون را به من یاد داد.
ده روزی گذشت تا کارهایش روبهراه شد. یک روز صبح زود، ساکش را برداشت. یک ساک رنگ و رو رفته و کوچک. من برایش یک کوله خوب خریده بودم. گفتم: «کوله رو بردار، باز دوستات میگن این ساک رو از کدوم بیمارستان آوردی؟»
گفت: «بذار بگن، کوله به اون گرونی زیر دست و پا میفته، حیفه.»
امیرعلی بیدار شده بود و دنبالم نقنق میکرد. شیشۀ شیرش را دادم دستش. آقامصطفی گفت: «اگه بچهها اذیتت کردن به این فکر نکن که بچهات هستن. به این فکر کن که دو تا سرباز امام زمان تربیت میکنی.»
گفتم: «بعد از تو تنها دلخوشیم همین بچههان!»
امیرعلی را بغل کرد و بوسید. گفتم: «اینبار از کسی خداحافظی نمیکنی؟»
گفت: «نه، اینقدر توی این مدت خداحافظی کردم. رفتم و باز برگشتم که دیگه روم نمیشه.»
گفتم: «حداقل با پدر و مادرت خداحافظی کن.»
رفتنهای او برای ما عادی شده بود. رفت تا بالا و سریع برگشت. من قرآن روی سینی گذاشتهبودم و داشتم توی کاسۀ آبی که کنارش بود، آیتالکرسی میخواندم.
گفت: «این همه که من میرم و میام باز آینه و قرآن و آب گرفتی دستت؟ مثل دفعههای قبل دو روز سین جیممون میکنن، پدرمون رو درمیارن، باز برمون میگردونن.»
گفتم: «حتی یکروزه هم بخوای بری، باید از زیر قرآن رد شی.»
رد نمیشد. بازیاش گرفته بود. مثل بچهها که وقتی میخواهی دارو بدهی اذیت میکنند، از دستم فرار میکرد و من به دنبالش التماس میکردم.
گفت: «برای همینه که هنوز نرفته برمیگردم.»
دستش را گذاشت روی قرآن و گفت: «انشاءالله به حق این قرآن برم و برنگردم.»
گفتم: «انشاءالله به حق همین قرآن میری و الان برمیگردی.»
گفت: «برنگردم.»
گفتم:.«برگردی.»
گفت: «منظورم این نیست که کلاً برنگردم، منظورم اینه که از تهران اعزام بشم به سوریه.»
گفتم: «اگه این طوره برو که برنگردی.»
گفت: «یکی از بچهها خواب دیده همهمون جمعایم. شهید کوهساری اومده از بین جمع دست من رو گرفته و گفته مصطفی پاشو بریم سوریه!»
گفتم: «خیر باشه!»
قرآن را بوسید. میخواستم پشت سرش آب بریزم. در را گرفت و گفت: «عزیزم به خدا از همسایهها خجالت میکشم. تو هی میای پشت سر من آب میریزی، باز میبینن فردا برگشتم.»
من در را میکشیدم طرف خودم، او میکشید طرف خودش. از صدای خنده و شوخی ما طاها بیدار شده بود. دست امیرعلی را گرفته بود و دوتایی نگاهمان میکردند. آخر تسلیم شدم و گفتم: «شما برو. من نمیام بیرون.»
همیشه وقتی میرفت، برمیگشت و دوباره خداحافظی میکرد. اینبار زنگ طبقۀ بالا را زد و به پدرش گفت: «بیزحمت بیاید ماشین رو از راهآهن برگردونین.» و خودش رفت داخل ماشین نشست.
من آب را ریختم. هر چه منتظر ماندم نگاهم کند، نگاهم نکرد. دلم شکست. آمدم داخل، گوشیام را برداشتم. تماس که برقرار شد، شروع کرد به خندیدن.
پرسیدم: «چرا پشت سرت رو نگاه نکردی؟»
فقط میخندید. بلند هم میخندید.
گفتم:« تا نگی قطع نمیکنم!»
گفت: «خانوم حداقل بذار به سوریه برسم. میترسم نرسیده، توی این جادهها تلف بشم.»
بعد از ساعتی خودش زنگ زد و کلی دلجویی کرد.
از تهران برای آموزش فرستاده بودنشان یزد. دو هفتهای یزد بودند. هر روز تماس میگرفت و احوال من و بچهها و پدر و مادرش را میپرسید. یک شب امیرعلی را برده بودم پارک که آقامصطفی زنگ زد. گفت: «الان فرودگاهایم. قراره اعزاممون کنن به
سوریه.»
گفتم: «برنمیگردی مشهد برای خداحافظی؟»
گفت: «خودت که میدونی، هنوزم رفتنمون صددرصد نیست، یادته دفعۀ قبل که میخواستم با لشکر فاطمیون برم، توی هواپیما هم نشستم، همه چی اوکی بود، چند لحظه مونده بود به پرواز فهمیدن ایرانی هستم. بین هفتصدنفر مسافر فقط ده نفر رو دیپورت کردن، که یکیش من بودم.»
گفتم: «این دفعه فرق داره.»
و سکوت کردم. نمیتوانستم حرف بزنم. او واقعاً داشت میرفت. خیلی دور بود. نه میدیدمش، نه میتوانستم نگهش دارم.
گفت: «الو، الو، صدام رو میشنوی؟»
ضعیف و بیحال گفتم: «میشنوم.»
گفت: «زینب، میدونی الان چهار شهرک شیعهنشین توی سوریه هست که توسط داعش محاصره شدن؟ اونا از گشنگی گیاه میخورن. بچههاشون از بیآبی و بیغذایی میمیرن. داعش تهدید کرده چنان بلایی سرشون بیاریم که در تاریخ بیسابقه باشه! اینا از نِرون هم بدترن!»
⬅️ ادامه دارد......
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
🌱🕊 #خواب_شهید 🕊🌱
رفتہ بودم مناطق سیل زده برای ڪمڪ .
از شدت خستگی چشمهام گرم شد .
دیدم در تاریڪی شب روحالله داره ڪمڪ مےڪنہ .
با تعجب گفتم : روحالله خودتی اینجا چیڪار مےڪنی⁉️
گفت : اومدم ڪمڪ .
گفتم : حالا چرا الان ؟ الان ڪه دیگہ شب شده .
گفت : ما وقتایی ڪمڪ مےڪیم ڪه شما نمےبینید .
مےدونستم شهید شده . ازش پرسیدم : روحالله اونور چہ خبره ؟
نگاهم ڪرد و گفت : همهی خبرها همین جاست ... اتفاقای خوبے قراره بیفتہ . تا سال ۱۴۰۰ انقدر ظهور #امام_زمان نزدیڪ مےشه ڪه دیگہ نمےگید چند سال دیگہ امام زمان میاد ، مےگید چند ساعت دیگه امام زمان میاد . 💓🌹
از خواب پریدم . از حرفهای ڪه بینمون رد و بدل شده بود خیلی حس خوبی داشتم .
خواب یڪی از دوستان #شهید_مدافع_حرم روحالله قربانی ڪه به تازگی دیده .
این رویا را بگذارید ڪنار صحبتهای اخیر مقام معظم رهبری «نفسهای آخر دشمنی دشمن است»👌
«بہ زودی مراڪز هستهای و موشڪی حڪومت سعودی بہ دست مجاهدان اسلامی خواهد افتاد»
🌹 باید آماده باشیم سحر نزدیڪ است ان شاءالله .
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷
#یاد_یاران
#سردار_دلها
#سپهبد_شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
#قسمت_صد_و_یکم
💠شهید قاسم سلیمانی برای آینده چه ساخت؟
نقش قاسم سلیمانی در مقابله با گروههای تروریستی شاید در شرایط فعلی چندان قابل درک نباشد و سالها بعد با مشخص شدن ابعاد توطئه ی غرب در این منطقه قابل درک باشد. زمانی که کشورهای غربی از نبردی 30 ساله درمنطقه بر سر درگیری های مذهبی سخن میگفتند این ایران بود که به رهبری قاسم سلیمانی توانست توطئه ها را خنثی کند. توطئه ای که قرار بودبه ریشه کنی کامل نقش اسلام درامور سیاسی و دین زدایی کامل این منطقه تبدیل شود. هم اکنون نه تنها تروریستها درمنطقه ی خاورمیانه بطور کامل سرکوب شده اند، بلکه شاهد این هستیم که بازگشت تروریستهای داعشی به اروپا موجب دردسرهای فراوانی برای غرب شده است.
برای درک نقش شهید قاسم سلیمانی در مقابله باداعش شایدهمین نکته بس باشد که پس از شهادت ایشان بار دیگر حملات داعش به مقرهای نیروهای نظامی عراق فزونی گرفته است. با این حال ذکر این نکته هم ضروری است که اقدامات سردار حاج قاسم سلیمانی چنان ذخیره معنوی و مادی گسترده ای برای محور مقاومت فراهم کرده است که بازگشت به شرایط قبلی حتی با قدرتی همچون آمریکا نیز امکان پذیر نخواهد بود. مسئله ای که هم اکنون تمام کارشناسان به آن معترفند.
📚من#قاسم_سلیمانی هستم
#ناصر_کاوه
#ادامه_دارد ...
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺سخنان جنجالی #استاد_شجاعی دربارهی انتخابات ۱۴۰۰
🔹به هر شخصی رای دادهایم،
پس شبیه همان شخص بودهایم!
🔹تکلیفمان را مشخص کنیم؛ در جبههی حقیم یا باطل؟!
🔹رمز کلیدی برای تشخیص کاندیدهای خائن
و خطرساز چیست؟
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷
#بیست و دوم_فروردین
#سالروز_شهادت
#شهید_شیداله_همتی
از همسر و فرزندان بزرگوار#شهید
#شیداله_همتی بابت ارسال این کلیپ سپاسگزاریم .
💠#نشر_کلیپ_با_ذکر_لینک_کانال
#بلا_مانع_است
#روحش_شاد
#یادش_گرامی با ذکر#صلوات
#نثار ارواح طیبه #شهداء#امام شهداء و #اموات #صلوات
🌷〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰🌷
72.Jinn.03-05.mp3
2.08M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🌺 #درسهایی_از_قرآن 🌺
🌸 تفسیر قطره ای🌸
💐 #قرآن_کریم 💐
استاد گرانقدر
حجت الاسلام و المسلمین
#حاج_محسن_قرائتی
🌸#سوره_جن🌸
💐#آیه 3-5💐
💐 #التماس_دعای_فرج 💐
🌿ثواب این تفسیر هدیه به ارواح طیبه #شهداءبویژه سردارحاج قاسم سلیمانی و همرزمانش#امام شهداء #اموات🌿
هر روز با تفسیر آیاتی از سوره های قرآن کریم
توسط استاد حجه الاسلام والمسلمین قرائتی در
👇👇👇👇👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
شهیدسیدمرتضی آوینی🌹
شهادت🌺
داستان ماندگار🥀
آنانی است که فهمیدند💐
دنیاجای ماندن نیست 🕊🕊🕊
سلام ✋
#عاقبتتون _شهدایی
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
🔊 اطلاعیه 🔉
به استحضار میرساند که ستاد یادواره امام زادگان عشق جهت #تامین_سلامت و #رفاه_حال #خانواده_های_معزز #شهدای_محل طی هماهنگی بعمل آمده با
#خانم_دکتر_عاشوری (پزشک عمومی و طب سنتی )
قرار شد که ایشان بصورت #حضوری در ماه مبارک رمضان
⬅️#روزهای_چهارشنبه
⬅️#ساعت ۱۰:۰۰صبح تا اذان ظهر
⬅️ در #مهد_کودک_مسجد حضرت زینب علیها السلام
⬅️جهت #ویزیت_و #مشاوره_پزشکی_رایگان
در خدمت خانواده های معزز شهدای محل باشند.
در صورت تمایل جهت ثبت نام
شماره تماس خود را به 09125533018 ارسال نمائید.
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
✍ اتفاقی جالب در لحظهی شهادتِ شهید تورجیزاده از زبان خودش
#متن_خاطره :
شهیدتورجیزاده مداح بود و عاشقِ حضرتِ زهرا«س». آیت الله میردامادی نقل میکرد: بعد از شهادتِ محمد رضا خوابش رو دیدم و بهش گفتم: محمد رضا ! این همه از حضرت زهرا «س» گفتی و خوندی ، چه ثمری برات داشت؟ شهید تورجی زاده بلافاصله گفت: همینکه در آغوشِ فرزندش حضرت مهدی «ع» جان دادم برام کافیه...
🌷 خاطرهای از زندگی مداح شهید محمدرضا تورجیزاده
📚منبع: کتاب یا زهرا سلام الله علیها ، صفحه 188
#حضرت_زهرا #امام_زمان #عاقبت_به_خیری #شهادت
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
هدایت شده از رسانه اجتماعی مسجد و محله
سلام و عرض ادب
زمزمه مناجات عاشقانه شعبانیه
در آخرین شب از ماه شعبان
با نوای دلنشین حجةالاسلام محمدپور
دوشنبه ۲۳ فروردین/پس از نماز عشا
مسجد حضرت زینب علیهاالسلام/شهرک شهید زینالدین