آرامش یعنـی
#زندگــی در پناه شما
بدون نگاهتان زندگیمان
#سراسر آشوبی بی انتهاست
سلام✋
#عاقبتتان_شه🌹دایی
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#شهدای_محلمون_را_بهتر_بشناسیم
#شهید_مدافع_حرم
#سید_سجاد_روشنایی
شهید سید سجاد روشنایی درتاریخ 1357/6/10 درخانواده ای مذهبی ومتدین درروستای روشنایی ازتوابع شهرستان کمیجان اراک دیده به جهان گشود.تولداین فرزند حضرت زهراس مصادف با پیروزی انقلاب بودوبعد از آن جنگ تحمیلی شروع شد.دوران کودکی ایشان پرازنشاط وسرزندگی بود.در نوجوانی آنچنان پاکدل وساده زیست بود که توجه همگان را به خود جلب می کرد.دوران تحصیل راتا کاردانی ادامه داد و به عضویت سپاه درآمد..ودرجه سرهنگ دوم را اخذ نمود.درسالروز ولادت علی(ع)ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو دختردوقلو به نامهای مریم سادات وملیکا سادات می باشد .ایشان به شدت به آنها علاقه داشت وبه همسرش می گفت حسودیم میشه که شما تمام روزپیش بچه هایی ولی من نصف روز بیشتر نمیتونم باشم.هروقت ازکنار مدرسه عبورمی کرد
می ایستادوآنهارانگاه میکرد ودست تکان می داد و می خندید.ایشان همواره سفارش آنها رابه همسرش می کرد.پس از مدتی فرمانده گردان سوم امام حسین (ع)درلشگر17علی بن ابیطالب استان قم شد.سال 1394 برای دفاع ازحرم حضرت زینب (س) به سوریه اعزام شد وبا دل وجان از حرم دفاع می کردومدت 37روزدرسوریه بودوسرانجام درتاریخ 1394/11/3 درحین انجام ماموریت درعملیات آزادسازی نبل والزهرابه درجه رفیع شهادت نائل آمد.
✅خصوصیات اخلاقی شهید
خیلی خوش اخلاق وشوخ طبع بودند.بی نهایت مهمان نواز وعاشق بچه هابودند.وقتی خیلی خوشحال یا ناراحت می شدند،به گلزار شهدا می رفتند ودرآنجا کنار رفقای شهیدشان آرام می گرفتند
خاطرات شهید اززبان همسرش:
ازابتدای ازدواج ازشهادت درراه خدا برایم گفت ومیگفت بزرگترین آرزویش شهادت است.من عکس العملی نشان نمی دادم وباخودمی گفتم بحمدالله کشوردرامنیت کامل است .امااوازمن میخواست درنمازم برای شهادتش دعاکنم.من بسیاربه اووابسته بودم وهروقت جدی ازشهادت میگفت ناراحت می شدم وبحث راعوض می کردم اما اوباخنده وشوخی ادامه میداد.عاشق شهادت بود وقتی گلزارشهدامی رفت شوق عجیبی رادروجودش احساس میکردم.ازسختی زندگی با یک نظامی برایم می گفت ولی من عاشق کاراوبودم وازاینکه لباس سپاه به تن دارد بسیارخوشحال بودم.مدتی بودکه میگفت بایدمسئولیت زندگی رابعهده بگیری.زیادحرف نمیزد اماآنقدرآرام ومهربان ومنطقی صحبت می کردکه حرفاش به دلم می نشست ومی پذیرفتم.تنهاچیزی که ازاوخواستم درحرم حضرت زینب س دعایم کند.
روزاعزام به محل کارش رفت وهرچیزی داشت به خانه آوردتعجب کردم مگه دوباره نمی خوادبرگردد
من هم درجمع کردن کمکش کردم ودلتنگی هایم رامیان وسایل سفرش گذاشتم تا ببرد.به همه زنگ زد وخداحافظی کرد.گفت میروم امادلم رامی گذارم پیش تووبچه ها.دخترمون مریم آنقدرگریه کردکه همه رابه گریه انداخت،اماهمسرم تصمیمش راگرفته بود.هنرسیدسجاد دل کندن ازهمه تعلقات دنیایی ورفتن به سفری بودکه امکان برگشت وجودنداشت.اینطوربودکه توانست ازگریه دخترکان زیبایش درلحظات تلخ جدایی بگذرد.وقتی همه رفتند مریم گفت:بابام دیگه هیچ وقت برنمی گرده اون شهید میشه.ملیکابعدازظهر13بهمن ازخواب بیدارشدوباگریه گفت خواب دیدم پدرم ازیک بلندی بادست خونی من رابوس کردوگفت تند تندبه دیدنت میام.بعدازشنیدن خبرشهادتش صبرعجیب وباورنکردنی درخود دیدم به گمانم از حضرت زینب س هدیه گرفتم.
🖋فرازی ازوصیت نامه شهید:
امروز روز اعزام بودمقداری هیجان وتردید دردلم بودبه همین دلیل خواستم ازقران مدد
بگیرم.دردل توسل به آقاامام "عج" زمان نمودم واین آیه آمد وجعلناهم ائمه یهدوننا.....ایه73
سوره انبیا.ازخواندن این آیه پشتم لرزیدواشکم جاری شدچون هرگزخودرالایق این آیه نمیدانستم.اما دلم قرص ومحکم شد.
ان شاءالله فردای قیامت که درخون غوطه ورمحشورگشتم شرمنده آقاامام زمان ورهبرعزیزم نباشم.
بدانید من به اختیاروداوطلب به جنگ با دشمنان اسلام رفته ام.این جنگ،جنگ کفربااسلام عزیزاست وتاروزی که خداوند
به بندگان صالحش وعده داده است ادامه دارد
این زندگی چند روزه دنیای زر وزور وتزویربرای سیاه نمودن چهره اسلام ناب محمدی دست به دست هم داده اند.
اما سخنی باکسانی که بارهبر عزیز فاصله گرفته اند.
های!!!ای یاوران دیروز وآشنایان غریبه شده
به گوش باشید که فردای قیامت باید جوابگوی خون شهدا وامام شهدا باشید.
مگرنشنیده ایدکه امام خمینی،آن معمارکبیرانقلاب فرمود:چه من در میان شما باشم یانباشم نگذارید انقلاب به دست نااهلان بیفتد.
به خود بیایید وتوبه کنید باشد که رستگار شوید.آخرین درخواستم این است که به رهبرم بگویید این سرباز کوچک خودرا در نماز شبهایش دعا کند تا بلکه خداوند به واسطه ایشان ازگناهم درگذرد.
بنده روسیاه وگنهکارسیدسجادروشنایی
#روحش شاد
#یادش گرامی
نثار ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و اموات #صلوات
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#کتاب_آرام_جان
#خاطراتی_از_شهید
#محمد_حسین_حدادیان
#به_روایت_مادر
#نویسنده: محمد علی جعفری
#نشر_شهید_کاظمی
#قسمت_بیست و چهارم
خانه مامان جمیله مهمان بودیم. فرهاد آمد که دوستش زنگ زده گفته
شنبه داریم میریم .کربلا حالا چندشنبه بود؟ چهارشنبه اصرار کرده بود چهار تا صندلی خالی داریم و پاشو بیا فرهاد و بچه ها تا آن موقع زیارت عتبات قسمتشان نشده بود. من فقط یک بار زمان صدام رفته بودم . هنوز حلاوت و عطش زیارت در
وجودم غلیان میکرد.
هوایی شدم به فرهاد گفتم: میای بریم؟ انگار او هم آرام و قرار نداشت مردد بود نمیدانست بنشیند یا بایستد قبول کند یا نکند دوسه بار
شانه بالا انداخت. ذوق کرده بودم که میتوانیم روز غدیر در حرم امیرالمؤمنین (ع) زائر باشیم
فرهاد آخر سر گفت: «چطوری؟ نه پول داریم نه ویزا اینا سه روز دیگه راهی میشن اصرار کردم تو بگو ما میایم امام حسین درست میکنه! دلش نرم شد زنگ زد به دوستش. کار گیر کارت ملی هایمان بود. اتفاقاً توی کیف فرهاد همراهش بود سریع راه افتادیم سر راه کارت ملی ها را تحویل دوست فرهاد دادیم. در عرض نصف روز همه کارها افتاد روی ریل .روان پاسپورت که داشتیم، پول جور شد ، عکس و کارت ملی را هم
فرستادیم برای ویزا فقط مانده بود حال آشوب دل من مگر آرام و قرار میگرفتم شد بودم مثل
بچه کنکوریها دل توی دلم نبود
نکند فرهاد پشیمان شود نکند
اتفاقی بیفتد وسایل را از دور خانه جمع میکردم و تند تند ذکر میگفتم و صلوات میفرستادم حال و هوای سیزده رجب در سرم بود ذکر یاعلی گرفتم . انگار علی هایم از دیوار خانه میزد ،بیرون از محله میسرید میرفت تا لب مرز خسروی آنجا
میپیچید
👇👇👇
سمت ،عراق، بیابانها را رد میکرد میرسید ،نجف از باب القبله داخل می شد وسط ایوان طلا جلا
میگرفت و نرم نرمک می نشست روی خوشه های انگور ضریح امیرالمؤمنین (ع) یک دفعه از کار متوقف شدم فرهاد را صدا زدم: «نذر
محمد حسین؟! فرهاد از بی مقدمه
حرف زدنم جا خورد چند لحظه با
ابروهایی که به هم نزدیک شده بود نگاهم کرد تازه دوزاری اش افتاد گفت :«آهان باشه میرم دوسه
جعبه میخرم
توی اتوبوس همه گفتند: «شما
مهمون چهار نفری هستید که به خاطرتون معطل شدیم؟» کاروان لنگ چهار نفر مانده بود تا لیست تکمیل نمی شده راه نمی افتادند.
مسافرها کلی نذر کرده بودند که هر چه زودتر امام حسین این چهار نفر را بطلبد توی کاروان خیلی به ما عزت و احترام میکردند می گفتند «شما نظر کرده اید امام حسین به خاطر شما ما رو نگه داشته بود
روز غدیر محمدحسین دور افتاد طرف اتاقهای هتل به همه کاروان
شکلات
و شیرینی داد فرهاد خوش سلیقگی به خرج داده بود.
شیرینی خوشگل و شیک و گرانی
خریده بود از آن روز محمدحسین
شد نقل جمع کاروان تا میدیدندش میپرسیدند از اون
شیرینی
خوشمزه هات دیگه نداری؟!» آن سفر
برای محمد حسین خیلی شیرین بود هم از طرف کاروان بهش رسید هم از طرف اهل بیت. مخصوصاً آن روزی
که خادم حرم حضرت عباس (ع) گنبد را بهش هدیه داده بود.
پرچم
دیده بود بچه چهارده ساله تک وتنها برای خودش زیارت می.کند خوشش آمده بود. دستش را گرفته بود برده بود داخل اتاق نذورات یک نفس دویده بود تا هتل مشت کشید به در اتاق هول برمان داشت. پریدم در را باز کردم. دیدم نفس نفس زنان با چشمان اشک آلود پرچم قرمز یااباالفضل را چسبانده است به سینه..
⬅️ ادامه دارد ....
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🌸 دعای روز شنبه 🌸
بِـسْـمِ اللَّهِ الـرَّحْـمَـنِ الـرَّحِـيـمِ
بِسْمِ اللَّهِ كَلِمَةِ الْمُعْتَصِمِينَ وَ مَقَالَةِ الْمُتَحَرِّزِينَ وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ تَعَالَى مِنْ جَوْرِ الْجَائِرِينَ وَ كَيْدِ الْحَاسِدِينَ وَ بَغْيِ الظَّالِمِينَ وَ أَحْمَدُهُ فَوْقَ حَمْدِ الْحَامِدِينَ اللَّهُمَّ أَنْتَ الْوَاحِدُ بِلا شَرِيكٍ وَ الْمَلِكُ بِلا تَمْلِيكٍ لا تُضَادُّ فِي حُكْمِكَ وَ لا تُنَازَعُ فِي مُلْكِكَ أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ وَ أَنْ تُوزِعَنِي مِنْ شُكْرِ نُعْمَاكَ مَا تَبْلُغُ بِي غَايَةَ رِضَاكَ
┅┅🍁✿🌸🌸❀✿🍁┅┅
وَ أَنْ تُعِينَنِي عَلَى طَاعَتِكَ وَ لُزُومِ عِبَادَتِكَ وَ اسْتِحْقَاقِ مَثُوبَتِكَ بِلُطْفِ عِنَايَتِكَ وَ تَرْحَمَنِي بِصَدِّي [وَ صُدَّنِي ] عَنْ مَعَاصِيكَ مَا أَحْيَيْتَنِي وَ تُوَفِّقَنِي لِمَا يَنْفَعُنِي مَا أَبْقَيْتَنِي وَ أَنْ تَشْرَحَ بِكِتَابِكَ صَدْرِي وَ تَحُطَّ بِتِلاوَتِهِ وِزْرِي وَ تَمْنَحَنِي السَّلامَةَ فِي دِينِي وَ نَفْسِي وَ لا تُوحِشَ بِي أَهْلَ أُنْسِي وَ تُتِمَّ إِحْسَانَكَ فِيمَا بَقِيَ مِنْ عُمْرِي كَمَا أَحْسَنْتَ فِيمَا مَضَى مِنْهُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ 🌸
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحيم
#تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن_جلسه_466
🌹 بخش دوم آیه195سوره آل عمران
🌸 فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّى لَآ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنْكُم مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى بَعْضُكُمْ مِن بَعْضٍ فَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخْرِجُواْ مِنْ دِيَارِهِمْ وَ أُوذُواْ فِى سَبِيلىِ وَقَاتَلُواْ وَقُتِلُواْ لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَناَّتٍ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ثَوَاباً مِّنْ عِنْدِ اللَّهِ و اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ
🍀 ترجمه: پس پروردگارشان دعاى آنان را مستجاب كرد (و فرمود:) كه من عمل هیچ صاحب عملى از شما را، خواه مرد یا زن، (اگرچه) همه از یكدیگرید، تباه نمى كنم پس كسانى كه هجرت كردند و از خانه هایشان رانده شدند و در راه من آزار و اذیّت دیدند، جنگیدند و كشته شدند، قطعاً من بدی هایشان را مى پوشانم و در باغ هایى كه نهرها از زیرشان جارى است، واردشان مى كنم. (این) پاداشى از طرف خداوند است و پاداش نیكو تنها نزد خداوند است.
🔹 پيام های آیه195سوره آل عمران 🔹
✅ #دعاى_قلبى، استجابت قطعى دارد. دعایى كه همراه با یاد دائمى خدا ، فكر و ستایش خدا باشد، قطعاً مستجاب مى شود.
✅ دعاى اهل #فكر و #ذكر، سریعاً مستجاب مى شود.
✅ استجابت #دعا، جلوه اى از ربوبیّت الهى است.
✅ در جهان بینى #الهى، هیچ عملى بدون پاداش نیست.
✅ دعایی مستجاب مى شود كه همراه با عمل و تلاش دعا كننده باشد، گرچه خود #دعا نیز نوعى عمل است.
✅ پاداش #عمل تنها به مؤمنان داده مى شود، زیرا كه اعمال كافران حبط مى گردد.
✅ در بینش الهى، #مرد و #زن در رسیدن به مقام والاى انسانى برابر هستند.
✅ جنس مرد #برتر از زن نیست.
✅ در جامعه #اسلامى، همه ى مسلمانان از یكدیگرند.
✅ تا گناهان و عیوب محو نشود، كسى وارد #بهشت نمى شود.
✅ #هجرت، جهاد، تبعید و متحمّل آزار شدن در راه خدا؛ وسایل عفو خداوند هستند.
✅ علاقه به #وطن، یك حقّ پذیرفته شده قرآنى است و گرفتن این حق، ظلم است.
✅ در پیمودن راه #خدا؛ هجرت، تبعید، شكنجه و جهاد و شهادت لازم است.
✅ اگرچه #شهادت بالاترین مرتبه است، ولى مقاومت در برابر آزار و اذیّت هاى دشمن، نیاز به صبر بیشترى دارد، لذا كلمه ى «فى سبیلى» در كنار «اوذوا» آمده است. آرى، جانبازان معلولین جبهه، بیش از شهدا باید صبر و تحمّل كنند.
✅ به خاطر بعضى لغزش ها، افراد را طرد نكنیم. در این #آیه، خردمندانى كه حتّى از اولیاى خدا و اهل بهشتند، سابقه اى از لغزش دارند، ولى خداوند آنها را مى پوشاند.
✅ عنایت و توجّه مخصوص #خداوند، براى خردمندان مؤمن است.
✅ در وعده هاى #خداوند، ذرّه اى شک و تردید نكنید. تمام وعده ها با تأكید بیان شده است.
✅ هر پاداشى ممكن است با تغییر مكان و زمان ارزش خود را از دست بدهد، اما پاداش هاى الهى مطابق فطرت و خلقت انسان است و هرگز از ارزش آن كم نمى شود.
✅ نهرهاى بهشت، هم از پاى درختان آن جارى است؛ «جنات تجرى من تحتها» و هم از زیر جایگاه مسكونى بهشتیان.
✅ #مغفرت و #بهشت، ثوابى عمومى است، ولى آن ثوابى كه در شأن لطف خدا و مؤمنان است، ثواب دیگرى است كه فقط نزد خداست و ما از آن خبر نداریم.
✅ پاداش هاى #الهى براى مردم به طور كامل قابل وصف نیست، همین اندازه بدانیم كه از هر پاداشى بهتر است.
✅ پاداش هاى الهى، همراه با انواع كرامت هاست.
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
روزِمان را با سَلام بَر چهارده مَعْصوم آغاز میکنیم
🌱اَلْسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اَللّه صل الله
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمیرَاَلْمؤمِنین
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَةُ اَلزَهْراءُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُسَینَ بنَ عَلیٍ سَیدَ اَلشُهَداءِ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَاَلحُسَیْنِ زینَ اَلعابِدینَ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدَ بنَ عَلیٍ نِ اَلباقِرُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا جَعْفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ نِ اَلصادِقُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُوسَی بنَ جَعْفَرٍ نِ اَلکاظِمُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یاعَلیَّ بنَمُوسَیاَلرِضَا اَلمُرتَضی
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدٍ بنَ عَلیٍ نِ اَلجَوادُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَ مُحَمَّد نِ اَلهادی
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلعَسْکَری
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقیَةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمان
وَ رَحْمَةَ اَللّهِ وَ بَرَکاتِهِ
#اللّهُمَّ_عَجِّلْ_لَوِلیِڪَ_اَلْفَرَجْ
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰🌷
وادی عشق ..
بسے دور و دراز است..
ولے ...
طے شـــــود ..
جاده ے صــدسالـہ ..
بہ آهـے گاهـے .
سلام ✋
#صبحتان_شه🌹دایی
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#شهدای_محلمون_را_بهتر_بشناسیم
🌷 سردارشهید احمد اصغری🌷
متولد سال ۱۳۲۳ روستای گرمجکان از توابع شهر مقدس قم .
دوران نوجوانی شهید مصادف با قیام امام خمینی ( ره ) و مبارزات ایشان بود .
شهید فعالانه در راهپیمایی ها شرکت نموده و با تاسی به مقتدای خود( امام خمینی (ره)) مبارزه می نمودند .
ایشان با وجود فعالیت های گسترده ی سیاسی
به شغل موزائیک سازی مشغول بود تا نان حلال بر سر سفره خانواده اش ببرد . بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با وجود۸ سر عائله راهی جبهه حق علیه باطل شد .
اخلاق نیکو و زبان طنز ایشان در بین رزمندگان و اهالی محلّ زبان زد بود . بخصوص جوانان و نوجوانان را شیفته خود کرده بود . وقتی از جبهه برای مرخصی بر می گشت همه ی اقوام به شوق شنیدن خاطرات جنگ و جبهه دور او جمع می شدند .
✅خاطره ای از ایشان که در ذهن فرزندانش ماندگار شده است این است که شهید تعریف می کند یک روز غذای ما ماست پاکتی بود وقتی بچه ها ماست را جلوی ما گذاشتند من متوجه نشدم و پایم روی پاکت ماست رفت و پاکت ترکید و سر و صورت من پر از ماست شد
ناگهان یکی از رزمنده ها فریاد زد دوستان برانکارد بیارید اصغری ترکش خورده !
وقتی بسیجی ها با برانکارد اومدند بقیه گفتند ترکش ماست خورده و همگی زدند زیر خنده و نشاط و شادی فضای سنگر را پرکرد .
🔰 از خصوصیات بارز شهید توجه و سفارش به نماز اول وقت آنهم در مسجد و شرکت فعال در نماز عبادی . سیاسی جمعه بود .
ایشان به صله رحم خیلی اهمیت میدادند . همیشه دائم الوضو بودند و توصیه میکردند پشتیبان ولایت فقیه باشید .
این رزمنده ی دلاور تا آخرین روز عمر گرانبهایشان در جبهه ماندند تا اینکه در حمله ی ناجوانمردانه بمباران شیمیایی مریوان در تاریخ ۱۳۶۶/۱۲/۲۸ در حالیکه وضو از چشمه عشق گرفته بود به فیض شهادت نائل گشت و در گلزار شهدای علی ابن جعفر علیه السلام به خاک سپرده شد .
⚘ر وحش شاد و یادش گرامی باد .⚘
شادی روح #شهداء و #امام شهداء و #اموات #صلوات
#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#فروردین_ماه_طلوع
#چند_آسمون_نشین_محلمونه
🌼تولدتان مبارک
#شهدای_عزیز🌼
🌹شهید غلامحسین زارعی
🌹شهید محمد نبی رضایی
🌹شهید محمد علی جعفری منش
🌹شهید محمد رضا شاه جعفری
🌹شهید محمد رضا احمدی مقدم
🌹شهیدعلی علیزاده موحد
🌹شهید عبدالصالح زارع
🌹جاویدالاثر غلامعلی رحیمی
🌹شهید حسین قربانخانی
#کادوی_تولدشون
#شادی_روحشون
🌼#ذکر_صلوات و #قرائت_فاتحه_الکتاب
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
May 11
سلام بزرگواران
این تار نامه خیلی عالیه کل قرآن رو با متن و صوت داره
ضمنا هم سایز متنش کوچک و بزرگ میشه هم سرعت صوتش کم و زیاد میشه
http://www.f19.ir/tartil/
تنظیم سرعت👆👆👆 صوت پخش ترتیل قران با صدای استاد پرهیزگار
برای دیگران هم به اشتراک بگذارید .
بسیار کاربردی هست.
#کتاب_آرام_جان
#خاطراتی_از_شهید
#محمد_حسین_حدادیان
#به_روایت_مادر
#نویسنده: محمد علی جعفری
#نشر_شهید_کاظمی
#قسمت_بیست و ششم
بلوای جدیدی به پا میشد از داخل مجتمع سبحان هرچیزی که فکرش را بکنی به سمت بسیجی ها پرت میکردند محمد حسین تازه پایش در پایگاه بسیج قائم باز شده بود. وقتی با فرهاد بیرون میرفت با خودم میگفتم شاید برنگردند یک بار نشد که بگویم نروید. دلم شور میزد میگفتم خب اینها نروند پس چه کسی برود؟
نظام را بیشتر از
بچه های خودم دوست داشتم به محمد حسین دیکته میکردم اینها اگر میخوان نظام رو عوض کنن باید از روی جنازه تک تک ما بگذرن و این انقلاب بی وارث شه .دائم صلوات میفرستادم و ذکر میگفتم برای نابودی دشمنان استغاثه میکردم آل یاسین
میخواندم به امام زمان (عج) توسل
میکردم گریه میکردم ومیگفتم
آقا اینها میخواهند نظام را از ما
بگیرند شما یاری کنید
.محمدحسین خیلی فعال بود. هر شب تا صبح برای گشت و شناسایی میرفت کمک بچه های پایگاه موقع
رفتنش آیة الکرسی می خواندم و
بهش فوت میکردم.
آشوبها که خوابید با زهرا رفتیم
سوئد خواهرم آنجا زندگی میکرد
هنوز صدای بوق ممتد ماشینها توی
سرم بود فرهاد نمی توانست بیاید کار داشت. برای خودم و زهرا و محمد حسین درخواست ویزا دادم به محمدحسین ویزا ندادند .خواهرم میگفت احتمال میدهند قصد ماندگاری دارید؛ برای همین سوئد به یکی از بچه ها ویزا نداده محمد حسین خیلی داوطلب نبود وقتی بهش گفتم ویزا ندادند گفت: ندادند که ندادند، اصلاً
مهم
نیست! محمد حسین با پدرش ماند و ما رفتیم برای محمدحسین خیلی سوغاتی آوردم؛ از توی همه شان با دیدن شلوار شش جیب خاکی خیلی ذوق کرد شلوار دیگری خریده بودم به قیمت هفتادو پنج هزار تومان آن زمان خیلی گران بود ناخواسته خریدهایی که برای محمد حسین انجام میدادم خیلی گرانتر از بقیه
در می آمد
چهل روز بیشتر نماندیم؛ آنقدر که فرهاد زنگ میزد پاشو بیا خواهرم می گفت: «دیوونه شدیم دیگه کله سحرخوابیم شوهرت زنگ میزنه نصفه شب زنگ میزنه سر ظهر زنگ
میزنه گوشی را بر میداشت به فرهاد میگفت: «بابا ما اینجا خوابیم این قدر زنگ نزن آخرش گفت: خواهرم برو بذار ما یک خواب راحت
داشته باشیم!»
وقتی برگشتیم محمد حسین
میگفت مامان ما کیف دنیا رو کردیم هر روز رستوران و تفریح و
گردش یک ماشین خارجی هم
خریده بودند؛ چیزی شبیه آزرا
دنده اتومات بود. محمد حسین با
ذوق میگفت میبینی ،مامان خیلی باکلاسه» با خوشحالی میگفت: «شما نبودید قدمتان برای ما خوب بود، خوب خوردیم و گشتیم
و ماشین هم خریدیم...
⬅️ ادامه دارد ....
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷