eitaa logo
امام زادگان عشق
95 دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
326 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سالن مطالعه
🌺🇮🇷 سالن مطالعه 🇮🇷🌺 📗قفسه‌ی؛ داستان، رمان، خاطرات انقلاب و دفاع مقدس جدیدا: 👈 خاطرات خانواده دانشجوی سوری ساکن تهران در بحران سوریه قسمت اول؛ https://eitaa.com/salonemotalee/7263 ◀️ و در نوبت‌های قبلی: 👈 داستان واقعی، درس‌آموز و پر از هیجان "بی تو هرگز" قسمت اول؛ https://eitaa.com/salonemotalee/3299 👈 "رنگ عشق"، داستان جذاب از زندگی دانشجوی کانادایی قسمت اول؛ https://eitaa.com/salonemotalee/84 👈 داستان آموزنده و تکان دهنده "اعترافات یک زن از جهاد نکاح" قسمت اول؛ https://eitaa.com/salonemotalee/96 👈 داستان نوجوان ۱۶ساله در زندان اسارت عراق، کتاب بی‌نظیر  "پایی که جا ماند" قسمت اول؛ https://eitaa.com/salonemotalee/111 👈 مصاحبه با "دختر ست‌پوشی که سرباز حاج قاسم شد" قسمت اول؛ https://eitaa.com/salonemotalee/218 👈 خاطرات علی خوش‌لفظ از جانبازان و شهدای همدانی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد"؛ قسمت اول؛ https://eitaa.com/salonemotalee/308 👈 داستان عاشقانه دانشجوی مدافع حرم؛ "شهدا عاشق‌ترند"؛ قسمت اول؛ https://eitaa.com/salonemotalee/384 👈 راز عزتمندی «حاج قاسم سلیمانی» از زبان یک رزمنده قسمت اول؛ https://eitaa.com/salonemotalee/748 👈"فرنگیس" ؛ خانم رزمنده‌ای که خاطراتش مایه تحسین امام خامنه‌ای شد. قسمت اول؛ https://eitaa.com/salonemotalee/1205 👈 ؛ قسمت اول؛ https://eitaa.com/salonemotalee/1894 👈 داستانی از یک خانواده جهادی در شرایط کرونایی؛ قسمت اول: https://eitaa.com/salonemotalee/670 👈 داستان عاشقانه یک خانواده شیعه اهل‌ آمرلی؛ قسمت اول: https://eitaa.com/salonemotalee/2318 👈 ؛ داستان طلبه‌ای که تا نزدیکی گرفتاری در دام شیعه انگلیسی رفت. قسمت اول؛ https://eitaa.com/salonemotalee/3839 👈 روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی قسمت اول؛ https://eitaa.com/salonemotalee/4203 👈 داستان پر از هیجان جوان سیاه‌پوست بومی استرالیا که در شدیدترین شرایط تبعیض نژادی در مبارزه با غرب الگو شد. قسمت اول: https://eitaa.com/salonemotalee/5523 ارتباط با مدیر کانال: @mehdi2506
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال عشاق الحسین_۲۰۲۳_۰۲_۰۵_۱۸_۵۵_۱۹_۳۳۵.mp3
3.53M
• الله اکبر عجب هیبتی داری تو زینب... کربلایی ایمان کیوانی حضرت‌زینب(س)🖤 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
مروری بر زندگینامه شهید مدافع حرم 🌷 عبدالصالح زارع بهنمیر 🌷" شهید در 26 فروردین 1364 در خانواده‌ای مذهبی در شهر بَهنَمیر – واقع در شهرستان بابلسر- متولد شد. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در بَهنَمیر و دبیرستان را در بابلسر گذراند. در دوره تحصیلات ابتدایی به عضویت پایگاه مقاومت بسیج محله کریم‌کُلا درآمد. علاقه‌مند به ورزش رزمی تکواندو بود و از 9 سالگی به این ورزش می‌پرداخت. پس از اخذ دیپلم در رشته کامپیوتر، هم‌زمان با مهاجرت خانواده به شهر مقدس قم، در کنکور سال 1382 شرکت کرد و در رشته کامپیوتر دانشگاه آزاد اسلامیِ بابل پذیرفته شد. با مشورت خانواده از دانشگاه انصراف داد و سپاه را برای ادامه مسیر زندگی انتخاب کرد. پس از 9 ماه دوره آموزش در تبریز، وارد دوره درجه‌داریسپاه المهدی (عج) بابل شد و در مسیر پاسداری از انقلاب از هیچ تلاشی فروگذار نکرد. در سال 1383 بازهم در کنکور شرکت کرد و در رشته حقوق (مقطع فوق‌دیپلم) در دانشگاه جامع علمی کاربردی بابل پذیرفته شد. 🕋 در سال 1388 به حج عمره مشرف شد. پس از اتفاقات ناگواری که در سال 88 در قالب فتنه رخ داد، برای تسلط بر مسائل روز، انگیزه بیشتری پیدا کرد و به همین منظور تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی رشته حقوق ادامه داد. در سال 1391 ازدواج کرد و زندگی مشترکش را در بابلسر شروع کرد. ثمره این ازدواج پسری به نام" محمدحسین" است که در فروردین 1394 متولد شد.
با آغاز جنگ در سوریه برای دفاع از حرم حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) و یاری جبهه مقاومت، داوطلبانه عازم سوریه شد. 🇹🇯 سرانجام پس از سه ماه حضور مداوم در جبهه سوریه در تاریخ 16 بهمن 1394 در روزهای نزدیک به ایام فاطمیه، در حین درگیری با مزدوران تکفیری در شمال شهر حلب، منطقه «رتیان» در اثر اصابت مستقیم گلوله به ناحیه سر، به فیض شهادت نائل آمد. پیکر مطهرش پس از تشییعِ باشکوه، درگلزار شهدای شهر قم آرام گرفت. 📜 گزیده ای از وصیت نامه شهید؛ بسم رب الحسین درود بر امام امت، نایب بر حق امام زمان علیه‌السلام حضرت امام خامنه‌ای (مدظله‌العالی). عزیزان من حواستان باشد که این انقلاب اسلامی را به امانت به ما سپردند و نکند در امانت خیانت کنید. این امانت، امانت الهی است. وظیفه همه ماست که از این انقلاب و دستاوردهای آن پاسداری کنیم. دست از این ماه تابان برندارید چرا که این ماه از خورشید عالم‌تاب نور گرفته و بازتاب می‌نماید. همان‌طور که امام خمینی (ره) فرمودند: «پشتیبان ولایت‌ فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد.» پشتیبان واقعی باشید و نکند به خود آیید و خود را توّاب معرفی کنید که آن روز هم پایان جهل نیست. خدایا از تو یاری می‌خواهم که مرا توان دهی تا در راه رضای تو قدم بردارم و هدفی جز رضایت تو نداشته باشم. ما می‌رویم تا مقابل دشمنان قسم‌خورده اسلام بایستیم و ان‌شاءالله با ایستادگی در برابر ظلم و با از میان برداشتن آنان زمینه‌ساز ظهور حضرت آقا امام زمان علیه‌السلام باشیم و به اذنِ الله زمانی که مهدیِ فاطمه علیهماالسلام ندای «یا لثارات الحسین» برآورد لبیک بگوییم و جزو سربازان آن حضرت باشیم. 🌷 روحش شاد ویادش گرامی باد 🌷 ⚘نثار ارواح طیبه شهداء و امام راحل و اموات صلوات ⚘ 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷 همسر شهیدمدافع حرم با یکی از مجلات خانم محمدي! شهيد هاشمي چه زماني به خواستگاري شما آمدند و چگونه با ايشان آشنا شديد؟ من بتول محمدي هستم متولد فروردين ماه 1355 اهل قم. من و همسرم بعد از معرفي و وساطت خواهر ايشان با هم آشنا شديم و در 15 بهمن ماه سال 1371ازدواج كرديم. ايشان نظامي بودند و در سپاه پاسداران خدمت مي‌كردند. آقامحمود متولد 17 بهمن ماه 1350بود. ايشان از همان سنين نوجواني يعني زماني كه 14 سال بيشتر نداشتند راهي ميدان نبرد عليه كفار و دفاع از اسلام در جبهه‌هاي حق عليه باطل شدند. بنابر اين شما از همان ابتدا مي‌دانستيد كه با يك فرد مجاهد ازدواج مي‌كنيد كه لباس رزم بر تن دارد؟ بله كاملاً درست است. آن زمان محمود به صورت بسيجي در جبهه‌هاي جنگ تحميلي‌ حاضر شده بود. در مدت حضورش چندين بار مجروح شده بود و بعد از بهبودي دوباره راهي جبهه شده بود. از همان ابتداي آشنايي‌مان به من گفتند كه شغل سختي دارند و امكان دارد زمان‌هاي زيادي را به مأموريت بروند. محمود از همان ابتدا آرزوي شهادت داشت. من مي‌دانستم كه با يك مجاهد خستگي‌ناپذير ازدواج مي‌كنم كه جهاد برايش يك تكليف است نه يك حرفه و شغل. عاشقانه خدمت‌كرد تا اينكه بازنشسته شد اما بعد از بازنشستگي هم براي خدمت آرام و قرار نداشت. پس بعد از بازنشستگي هم همچنان فعاليت داشتند. روحيه آقامحمود اينگونه بود. با وجود اينكه بازنشسته شده بود اما همچنان در زمان‌هاي گوناگون در زمينه‌هاي مختلف مانند آموزش بسيجيان، برگزاري اردو‌هاي راهيان نور، آموزش تخصصي سلاح و غيره شركت داشتند. ايشان در زمينه‌ ورزش هم در رشته‌هاي مختلف با سپاه و بسيج همكاري داشت و حتي به عنوان يكي از بهترين بازيكنان تيم بازنشستگان نيروهاي مسلح استان قم شناخته و برگزيده شده بود. چند سال با هم زندگي كرديد؟ من و محمود 23 سال با هم زندگي كرديم. از شاخصه‌هاي شهيد در مدت زندگي‌تان برايمان بگوييد. به نظر شما چطور شد كه ايشان لايق مدافع حرم شدن و شهادت در اين راه شدند؟  يكي از اين ويژگي‌ها نماز اول وقت ايشان است كه در همه جا به آن توجه ويژه‌اي داشتند. در خاطره‌اي كه در مأموريت داشتند و در دستنوشته‌هاي ايشان خواندم اين بود كه در حال نبرد يادشان مي‌افتد كه نماز اول وقتشان را به جا نياوردند و اگر الان به شهادت برسند بي‌نماز شهيد شده‌اند. از اين روبه عقب برمي‌گردند و در حال دويدن نمازشان را زباني مي‌خوانند و بعد از انجام مأموريت نمازشان را مجدداً به جا مي‌آورند. از ديگر ويژگي‌هاي ايشان مي‌توانم به صله رحم و ديد و بازديد از بستگان اشاره كنم. محمود سعي مي‌كرد به بهانه‌هاي مختلف بستگان را دور هم جمع كند. تمام تلاش خود را مي‌كرد تا گره از مشكلات مردم و دوستان باز كند. بسيار مردم‌دار بود. منش او به اين گونه بود كه تكيه‌گاه محكمي براي دوستان و بستگان و مردم بود. محمود رزمنده‌اي شجاع و نترس بود. بچه‌ها مشتاق شنيدن خاطرات دوران دفاع مقدس پدرشان بودند؟ بله، محمود هميشه از خاطرات جنگ به گونه‌اي براي ما تعريف مي‌كردند كه ما مشتاق بيشتر شنيدن مي‌شديم. ايشان بيشتر اتفاقات خنده‌دار و شاد را براي بچه‌ها تعريف مي‌كردند، براي همين اين خاطرات براي بچه‌ها ناراحت‌كننده و خسته‌كننده نبود و مشتاقانه پاي حرف‌ها و خاطرات پدر مي‌نشستند. يكي از خاطرات جالبي كه آقامحمود همواره براي ما تعريف مي‌كردند اين بود كه در زمان جنگ فرماندهان به خاطر اينكه سن و سال كمي داشت و ريز نقش بود به ايشان لقب «ميني‌رزمنده» داده بودند. هنوز هم خيلي‌ها محمود را با لقب همان دوران يعني ميني‌رزمنده مي‌شناسند. ايشان از همرزمان شهيدش ياد مي‌كرد، دلتنگي براي رفقا و...؟ بله، چند تن از رفقاي صميمي آقامحمود سال 1390 در جبهه‌هاي شمالغرب سردشت به شهادت رسيدند. ايشان بعداز شهادت دوستانش يك اتاق براي خودش ساخت و اين اتاق را پركرد از عكس شهدا. بيشتر زمان خودشان را در خانه در اين اتاق مي‌گذراند و مداحي گوش مي‌كرد. همه نگراني من اين بود كه خداي ناكرده افسرده نشود كه به لطف خدا توانستند با فقدان دوستانشان كنار بيايند و دوباره خودشان را پيدا كردند.  از اعزام‌شان به دفاع از حرم اهل بيت بگوييد. مرتبه اول اعزام ايشان شهريور ماه بودو اواخر مهر ماه بازگشتند. سري دوم اعزام شان 29 آذر ماه بود. كه در نهايت در تاريخ 16بهمن ماه 1394در آزاد‌سازي نبل و الزهرا به شهادت رسيدند. اولين بار را ياد دارم نيمه‌هاي شب بود كه گوشي آقا‌محمود زنگ خورد و يكي از مسئولان به ايشان گفت كه آيا آمادگي براي رفتن به سوريه دارند. ايشان هم خيلي پيگير و از مدت‌ها قبل ثبت نام كرده بودند. از اين رو براي رفتن با ذوق و شوق فراوان هم استقبال كردند. ادامه دارد ....
ايشان سال‌ها در جنگ بودند و بعد از جنگ هم در سپاه خدمت كردند. با توجه به صحبت‌هاي شما در دوران بازنشستگي هم همچنان فعاليت داشتند. در نبودن‌هاي ايشان بار زندگي به دوش شما بود. با رفتنش به سوريه مخالفت نكرديد؟ خب وقتي به ايشان و به اهدافشان فكر مي‌كردم، مي‌دانستم كه حضور ايشان در آنجا نياز است. و وقتي مي‌ديديم ايشان شوق حضور دارند و از اين هجرت و جهاد راضي هستند. من هم به رضايت ايشان رضا مي‌شدم، همسرم با هدف راهش را انتخاب كرده بود و براي اين هجرت و دفاع سه هدف داشتند. اول اينكه از تسلط داعش و حمله به ايران جلوگيري كند. دوم دفاع از حرم اهل بيت (ع) و سوم آزاد‌سازي شهرهاي شيعه‌نشين محاصره شده در دست تكفيري‌ها... اهدافي بسيار مقدس، كه من ايشان را همراهي كردم. نگران شهادتش نبوديد؟ در سفر اولشان احساس ترس و نگراني خاصي داشتم ولي براي مرتبه دوم كه مي‌خواستند اعزام شوند حس عجيبي همراه با دلتنگي و دلشوره داشتم اما آقامحمود صحبت‌هايي با ما داشتند كه قوت قلب‌مان شد. دختر‌ها معمولاً بابايي هستند، چطور به رفتن پدرشان رضايت دادند؟ خب دختر‌ها وقتي ذوق و اشتياق پدر را در دفاع از حرم ديدند، به راضي بودن پدرشان رضايت دادند. مخصوصاً وقتي رسانه‌ها كودكان سوري را نشان مي‌داد كه بي‌سر‌پناه و آواره شدند، قلبشان به درد مي‌آمد و حاضر بودند پدرشان براي كمك به آنها برود. خيلي اوقات مي‌ديدم كه كسل هستند و گريه مي‌كنند اما هرگز به زبان نياوردند و اعتراضي نكردند. در منطقه چه مسئوليتي داشتند؟ با توجه به تجربه و سابقه‌اي كه از جنگ تحميلي كشور‌مان داشتند و داراي تخصص‌هاي گوناگون رزمي بودند، به ايشان پيشنهاد فرماندهي هم داده شد اما نپذيرفتند و در نهايت به عنوان نيروي تخصصي تك‌تيرانداز راهي شدند. از نحوه شهادت ايشان اطلاعي داريد؟ روز پنج‌شنبه مورخ 15 بهمن ماه 1394خبر شهادت چهار نفر از همرزمان همسرم را دادند. ما خيلي ناراحت و نگران بوديم تا اينكه همسرم ظهر پنج‌شنبه تماس گرفتند و گفتند كه حالشان خوب است و سالم هستند و عمليات تمام شده و ان‌شا‌الله اين هفته بازمي‌گردند. خيالمان آسوده شد اما براي شهادت دوستانشان بسيار ناراحت بوديم اما گويي روز جمعه بعد از مرحله اول عمليات كه منجر به آزاد‌سازي نبل و الزهرا شده، مأموريت همسرم و همرزمانشان تمام و به مقرشان باز‌مي‌گردند. فرداي آن روز به علت عملكرد خوب ايشان و همرزمانشان فرماندهان تصميم مي‌گيرند كه در ادامه عمليات براي آزاد‌سازي شهر رتيان، گرداني كه ايشان در آن حضور داشتند، دوباره به منطقه اعزام شود. لذا دوباره به منطقه اعزام مي‌شوند. ايشان قناسه چي بود. آقا محمود15 تير در سلاح خودشان داشتند، با دقت تمام 14 نفر از افراد دشمن را نشان گرفته و همه آنها را به هلاكت مي‌رسانند.  تك‌تير انداز دشمن كه مي‌بيند همه نفراتش از دست مي‌روند، سر ايشان را هدف قرار مي‌دهد و محمود هم به آرزويش مي‌رسد و در شب تولدش آسماني مي‌شود. چگونه خبر شهادت همراه زندگيتان را شنيديد؟ روز شنبه من در تشييع پيكر چهار نفر از همرزمان همسرم در گلزار شهدا شركت كردم. در گلزار خبر شهادت آقا‌محمود را به دوستانشان داده بودند. اما ما هنوز در جريان نبوديم. خواهرهايم در گلزار شهدا كه بودند خبر را مي‌شنوند و من از حال و روز آنها متوجه شدم كه اتفاقي براي محمود افتاده است. ابتدا گفتند كه زخمي شده اما من آرام و قرار نداشتم. دلم گواهي ديگري مي‌داد. خيلي بي‌قرار بودم. من را به خانه پدر شوهرم بردند و آنجا متوجه شدم كه همسرم به شهادت رسيده است. لحظات خيلي سختی بود. هيچ‌كس باورش نمي‌شد. اولين سؤالي كه من پرسيدم اين بود كه پيكر همسرم كجاست؟ خيلي نگران بودم كه خداي ناكرده دست داعشي‌ها افتاده باشد اما وقتي گفتند كه پيكر همسرم تهران است خدا را شكر كردم. امروز كه همسر يك مدافع حرم شديد، چه احساسي داريد؟ از اينكه همسر شهيد مدافع حرم هستم خوشحالم. باعث سربلندي من است كه همسرم در دفاع از اسلام و اهل بيت همچون امامان به شهادت رسيد. از طرفي هم سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامي باعث دلگرمي و قوت قلب ما است. ايشان درباره امتيازات شهداي مدافع حرم نسبت به ديگر شهدا فرمودند: اقدام داوطلبانه، اعتقاد خالصانه با پشت سر گذاشتن هيجانات جواني، پشت كردن به تعلقات زندگي و زن و فرزند و دفاع از حريم اهل بيت (ع) كه مهم‌ترين مورد است. درددلي با حضرت زينب (س) داريد؟ من وقتي خيلي دلتنگ و بي‌قرار مي‌شوم خودم را با حضرت زينب مقايسه مي‌كنم و مي‌بينم داغي كه من ديدم در مقابل داغ‌هايي كه حضرت زينب (س) ديدند بسيار ناچيز است. از حضرت زينب (س) مي‌خواهم صبر زينبي‌اش را بر من و تمام خانواده شهداي مدافع حرم عطا كند به ويژه آن خانواده‌هايي كه پيكر همسرانشان هنوز بازنگشته است. و مي‌گويم: تقديم شماست قبولش فرما قدر و وسع ماست فدای زهراست ... روحش شادیادش گرامی با ذکر
شهادت یاد و خاطره شهدای محله زینبیه را که در به آرزوی دیرین خود که همانا شهادت بود رسیدند و خون پاکشان خاک غربت را رنگین کرد. حاج محمود هاشمی عبدالصالح زارع سید سجاد روشنایی سعید سامانلو حجت الاسلام والمسلمین محمد علی قلی زاده احمد علی بیضون همچنین یادی می کنیم از شهید مدافع حرم عشریه یادشان با ذکر ‌ 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی : ۱۲۴ پرسیدم: اگه خوبه ما میریم چکار؟! مگه نگفتی حرم مدافع میخواد نه زائر سری به علامت تائید تکان داد و گفت: «حالا هم میگم که مدافع میخواد اما وضع خوبه. - مثلاً چطور؟ سه سال پیش که شما اومدید ۷۰ درصد کشور به دست مسلحین و تکفیری ها افتاده بود اما الآن كاملاً برعکسه، یعنی فقط ۳۰ درصد خاک سوریه دست اوناست. از این جهت میگم خوبه الآن فقط ما و حزب الله لبنان از حرم دفاع نمیکنیم جوانان ،افغانی پاکستانی و حتی عراقی می،آن با اینکه خود عراقیها با همین تکفیری ها توی عراق درگیرن از دهنم پرید و ناخواسته :گفتم اینا رو گوشه و کنار شنیده ام خدا رو شکر که زحماتت نتیجه داد. میدونم که خیلی خسته شدی و وقت بازنشستگی رسیده فکر میکنم این سفر آخر تو به سوریه باشه بر میگردی و بازنشسته میشی اینطور نیست؟ نخواست شیرینی امیدم را تلخ کند: یادته که گفتم از خدا خواسته ام که چهل سال خدمت کنم؟» گفتم: خب آره حساب کردم از روزهای مبارزه با حکومت طاغوت از سال ۵۶ تا جنگ تو کردستان بعد از پیروزی انقلاب و بعد ۸ سال دفاع مقدس و تا حالا چند ماه بیشتر نمونده که بشه چهل سال دید که خیلی دو دوتا چار تا میکنم شگردش را در تغییر موضوع بحث به کار برد راستی پروانه خاطراتت رو نوشتی؟» - آره از کودکی تا سال ۹۰ رو نوشتم تا همون روزی که با زهرا و سارا از دمشق به تهران برگشتیم نمیخوای با این سفر تکمیلش کنی؟ باشگرد ،خودش پاسخ را پیچاندم «شاید توی این سفر رفتیم و قسمتمون شهادت شد و کار به نوشتن نرسید. با خونسردی گفت: «ان شاءالله.» 👇👇
زمان خیلی زود گذشت و میهماندار از طریق بلندگو اعلام کرد که آماده نشستن در فرودگاه دمشق هستیم. شب بود حتی چراغهای روی بال هواپیما که چشمک میزد خاموش شدند هرچه از پنجره هواپیما به زمین نگاه کردم چراغی ندیدم هواپیما به زمین نزدیک شد و یک آن ردیف چراغ های باند فرودگاه خاموش و روشن شد تا خلبان باند را ببیند. دقایقی بعد هواپیما به زمین نشست با تعجب از حسین پرسیدم: «شما که گفتی وضعیت بهتر شده؟! گفت :خلبان هواپیما رو چراغ خاموش نشوند چون میدونه خانم پروانه چراغ نوروزی تو هواپیماست تکفیریا هم میدونند خانم چراغ نوروزی اومده که بشه شهادت قسمتش بشه و هردو خندیدیم.. مجهز شدن به ضد هوایی دستم آمد که تکفیری ها اگرچه در جنگ زمینی کم آورده اند ولی امکانات پیشرفته ای دستشان رسیده است وارد سالن ترانزیت شدیم و باز چهره نجیب ،ابو حاتم آن جوان پرانرژی و همراه همیشگی حسین را دیدم که منتظرمان بود زائرین و مسافرین که کم نبودند، در کمال ،آرامش سوار اتوبوسها و سواریها شدند و بدون اینکه خطری تهدیدشان کند به طرف دمشق حرکت کردند. از سروصدای تیر و تیربار وشلیک تانک وتوپ _ برخلاف دفعه قبل _ خبری نبود. جاده فرودگاه از تیررس تکفیریها در امان بود و ما خوشحال از این ،وضعیت به اطراف جاده و خانه هایی که چراغ هایشان در دور دستها روشن بود نگاه میکردیم تا به دمشق رسیدیم و به خانه ای که ابو حاتم از پیش برایمان تهیه کرده بود .رسیدیم تیرهای شکسته و افتاده برق سرپا شده بودند و شهر از یک وضعیت جنگی به یک محیط آرام برای زندگی تغییر چهره داده بود. هنوز داخل خانه مستقر نشده بودیم که حسین با ابوحاتم رفتند دنبال کارشان با کمک امین و سارا و زهرا وسایل را چیدیم. زهرا و سارا یاد گذشته کردند که «سه سال پیش وقتی اومدیم. توی خونه زندانی بودیم اما حالا شب هم میشه رفت بیرون آن شب راحت و بی دغدغه تیر و انفجار خوابیدیم و بعد از نماز ابوحاتم طبق قرار آمد سراغمان و به زینبیه .رفتیم زهرا و سارا دیگر سر سمت چپ نشستن دعوا نمی کردند هر دو طرف جاده منتهی به زینبیه آمن بود نزدیک حرم تابلوی بزرگی که نشانگر حریم حرم بود، چشم نوازی میکرد ابوحاتم و امین هم گرم تعریف بودند و میشنیدم که ابوحاتم میگفت بسیاری از مردم ،آواره به خانه هایشان برگشته اند. جنگ به اطراف شهر حلب و جاده ها وشهرک های منتهی به مرز ترکیه رفته است ابوحاتم این تغییر شرایطو پیروزی جبهه مقاومت را بیشتر مرهون تلاش و برنامه ریزی و هدایت به قول خودش «ابووهب» میدانست. وارد محوطه بیرونی حرم شدیم. دیوار محقر و سوراخ سوراخ بیرونی حرم بازسازی شده بود و نزدیک صحن مسیر زنها و مردها جدا میشد و مأموران تفتیش که قبلاً بدون روسری و با موی باز بازدید بدنی میکردند حالا روسری و چادر پوشیده بودند همانها که حسین به شوخی اسمشان را گذاشته بود؛ واحد بسیج خواهران حرم به محوطه داخلی آستانه نزدیک شدیم مردم میان شبکه های ضریح دست توسل انداخته بودند و مرقد حضرت زینب مثل نگین میان حلقه انبوه جمعیت پنهان بود. احساس غرور و شعف با هم در جانم نشست. آیا این همان حرم بی زائر غریبی بود که سه سال پیش دیده بودیم؟ مدتی با خواندن دعا و زیارت نامه و نماز مستحبی مشغول شدیم تا ظهر شد روز جمعه بود و صف نماز جمعه خیلی زود مرتب شد. نماز جمعه ده پانزده نفری،قبل به حدی شلوغ شده بود که مردم تمام محوطه بیرونی صحن را پر کرده بودند منتظر ،بودم مفتی اهل تسنن که سه سال پیش نماز جمعه میخواند بیاید. همان روحانی سنی که بالای منبر از مناقب حضرت زهرا (س) سخن گفت و همه شیعیان شیفتهاش .بودند اما به جای او روحانی سنی دیگری آمد. پرسیدم: «امام جمعهٔ قبلی کجاست؟» گفتند: تکفیریها به جرم ارادت به اهل بیت شهیدش کردند.» بعد از زیارت و نماز جمعه، سری به بازار زدیم. کرکره های پایین و راسته بازارهای تعطیل باز و پر رونق بودند.برای من شیرین تر از بازگشت زندگی و کار میان مردم ،تغییر نگاه آنها به ما ایرانیها بود. عده ای از مردم کوچه و بازار قبلاً حضور مستشاران ایرانی را از نوع دخالت یک کشور بیگانه به امور داخلی کشورشان میدانستند نگاهشان عصبی و بغض آلود بود. ولی حالا پس از سه سال عکس حضرت آقا و سید حسن نصرالله در هر مغازه ای حاکی از ارادت عمیق و شناخت دقیق همه مردم به نقش تعیین کننده ایران در بازگشت آرامش و امنیت به سوریه بود. ⬅️ادامه دارد .... 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ درست وقتی توی آمریکا دارن قانون تصویب می‌کنن که اعضای بدن زندانی‌ها رو به جای تخفیف مجازات از بدنشون در بیارن! ❤️حضرت عشق، «عفو معیاری» میده و ده‌ها هزار نفر رو شامل رحمت اسلامی می‌کنه. 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴▪️🏴▪️🏴 ✨روز دوشنبه روز زیارتی (علیه السلام) (علیه السلام) بسم الله الرحمن الرحیم 🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حَبِیبَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صِفْوَةَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صِرَاطَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بَیَانَ حُکْمِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نَاصِرَ دِینِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا السَّیِّدُ الزَّکِیُّ، السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْبَرُّ الْوَفِیُّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْقَائِمُ الْأَمِینُ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَالِمُ بِالتَّأْوِیلِ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْهَادِی الْمَهْدِیُّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الطَّاهِرُ الزَّکِیُّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا التَّقِیُّ النَّقِیُّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْحَقُّ الْحَقِیقُ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الشَّهِیدُ الصِّدِّیقُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ.🌷 🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم🌷 🌼اللهم عجل لولیک الفرج🌼 ▪️🏴▪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️🏴▪️🏴▪️🏴 بسم الله الرحمن الرحيم 🌹 آيه 143 سوره آل عمران 🌸 وَلَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُون َ‏ 🍀 ترجمه: و قطعا شما همان هستید كه مرگ را (پس از جنگ بدر) قبل از آنكه با آن روبرو شويد آرزو می کردید، پس آن را (در جنگ اُحد) دیدید، ولى (به آن) نگاه مى‏ كردید. 🌷 : آرزو می کردید 🌷 : مرگ 🌷 : ملاقات کنید، روبرو شوید 🌷 : ديديد 🌷 : نگاه می کردید 🔴 : پس از جنگ بدر كه مسلمانان پیروز شدند و عدّه‏ اى نیز به شهادت رسیدند، بعضى از افراد مى‏ گفتند: اى كاش ما نیز در جنگ بدر در راه خدا به شهادت مى‏ رسیدیم. تعدادی از آنها واقعا آرزوی شهادت داشتند اما تعدادی از آنها فقط تظاهر می کردند و شعار می دادند. در سال بعد در تعدادی از مسلمانان به رسیدند و به آرزوی خود رسیدند اما تعدادی که در ادعای خود دروغگو بودند همین که آثار شکست را در سپاه دیدند از ترس کشته شدن پا به فرار گذاشتند. این آیه 143 سوره آل عمران بعد از جنگ احد نازل شد. 🌸 و لقد کنتم تمنون الموت من قبل أن تلقوه فقد رأيتموه و أنتم تنظرون: و قطعا شما را قبل از آنکه با آن روبرو شوید آرزو می کردید، پس آن را دیدید ولی نگاه می کردید. میان سخن گفتن و عمل کردن فاصله بسیار زیاد است. گاهی سخنی می گوید، شعاری می دهد ولی وقتی پای عمل به میدان می آید فرار می کند. 🔹 پیام های آیه143سوره آل عمران 🔹 ✅ فریب آرزوهاى خود را نخوریم و به هر و شعاردهنده ‏اى اطمینان نکنیم. ✅ در میدان ، راستگو از دروغگو مشخص می شود. ▪️🏴▪️🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آرامش یعنـی در پناه شما بدون نگاهتان زندگیمان آشوبی بی انتهاست سلام✋ ‍🌹دایی 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
که شالش را برای تبرک گرفت بچه‌های گردان علی‌اکبر(ع) میرن پیش رییس جمهور وقت (مقام معظم رهبری) تا دیداری داشته باشند و روحیه‌ بگیرن تو مراسم ، سیدجمال که مسئول تبلیغات گردان بوده و مداح اهل بیت(ع)، برنامه اجرا می‌کنه و جلوی حضرت آقا مرثیه سرایی می‌کنه موقع نماز وقتی حضرت آقا میان نماز رو شروع کنن که قرار بود مکبر باشه شال سبزش و میندازه رو دوش آقا و میگه اینو می‌ذارم تا تبرک بشه و ان شاء الله در جبهه بشم نماز که تموم میشه و میره شال رو بگیره آقا می‌فرمایند که شما ساداتی و اگه مشکلی نداره این به عنوان تبرک پیش من بمونه که قبول می‌کنه. بعداً حضرت آقا به برخی از دوستان لشگر می‌سپرن بیشتر هوای رو داشته باشن و نذارن بره خط که حضورش برا بقیه رزمنده‌ها باعث دلگرمی و قوت قلبه اتفاقاً تو عملیات همه مواظب بودن که خط نره و عقبه بمونه ، ولی تو شلوغی درگیری‌ها هم جلو میره و به آرزوی دیرینه‌اش میرسه و میشه شادی روح 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷