بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و عرض ادب
👈 اتفاقات بسیار مهم و تاثیر گذاری در راه است
از امروز خواندن سوره فتح و نصر رو مجدد شروع کنید؛ و در جنگ با سپاه جنی و انسی دشمن صهیونیستی کودک کش؛ و این سگ هارِ شیطان سهیم باشید.
تاثیر دعای مردم رو فقط باید از زبان فرماندهان میدانی سپاه و ارتش قهرمان شنید.
فقط خدا میداند که این دعاهای شما چه بر سر دشمن آورده و چقدر در جنگ با سپاه اسلام سردرگم شده اند.
ان شا الله در اولین فرصت مطالب خاصی رو از تاثیرات دعای شما مردم عزیز در وعده صادق یک و دو؛ و پدافند مقتدرانه ارتش قهرمان و غیور مردان سپاه در بی تاثیر کردن و ناکام گذاشتن حمله چند روز قبل اسرائیل و آمریکا به کشور عزیزمان عرض خواهم کرد.
وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ ۚ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ۚ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا
راه فرج و گشایش و نزول ملائک و امداد الهی؛ اتصال ما به خدا و تقوی الهی است.
گرچه راه جهاد نظامی هنوز برای ما باز نشده است؛ اما شما می توانید همراه تک تک مجاهدان و فرماندهان میدانی؛ در این جهاد شریک باشید.
برای به هدف نشستن تک تک گلوله ها و موشک های مجاهدان دعا کنید.
یک سرباز کوچک (راوی مستند شنود)
👈 نشر حداکثری
#للّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
🌐 مرکز مطالعات راهبردی نظم نوین جهانی (اندیشکده عصر بیان فرقان):
@Andishkadeh_Forghan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💓ســـلام
🌸صبح آدینه تون گلبارون
💓جمعه تون شاد و عالی
🌸امـروزتون
💓خوش و خرم
🌸روزتون قشنگ
💓دلاتون مملو از عشق
🌸احوالتون آرام
💓لبتون خندون
🌸و هزارآرزوۍ زیبا
💓براتون از خداوند خواستارم
【 تـوسـل روز جمـعـه 】
💦بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ💦
🍃🌸یا وَصِىَّ الْحَسَـنِ وَالْخَلَفَ الْحُجَّةَ
اَیُّهَـا الْقائِـمُ الْمُنْتَظَـرُ الْمَهْـدِىُّ
یَابْنَ رَسُـولِ اللهِ
یا حُجَّـةَ اللهِ عَلى خَلْقِـهِ
یا سَیِّـدَنـا وَ مَـوْلانـا
اِنّـا تَوَجَّهْنـا وَاسْتَشْفَعْنـا
وَ تَوَسَّلْنـا بِکَ اِلَى اللهِ
وَ قَـدَّمْنـاکَ بَیْـنَ یَـدَىْ حاجاتِنـا
یا وَجیهـاً عِنْـدَاللهِ اِشْفَـعْ لَنا عِنْـدَالله
°•🌱
#تصویر_صفحه_292
🌷بسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌷
🌱تلاوت دستجمعی قرآن کریم هدیه به روح پاک و مطهر همه شهدا برای تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف انشاءالله
با قرآن📖 فاصله نداشته باشیم !
گاهی اسیر توهم هستیم . گاهی با خیالات خود زندگی میکنیم و نمیتوانیم با قرآن ارتباط ایجاد کنیم . این مشکل قابل رفع است با کثرت تلاوت ، توجه بیشتر و اجرای مقدماتی که دارد .
گاهی که باید مطالعه کرد ، مطالعه کنیم .
گاهی که باید ترجمه اش را خواند ، بخوانیم
گاهی که باید تفسیر خواند ، بخوانیم
و با این کتاب الهی آشنا شویم .📖
در قیامت این ها دستگیر ما هستند دست ما را میگیرند و رشد میدهند .
✅ پس با قرآن فاصله نداشته باشیم .
حاج شیخ جعفر ناصری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|🧡✍|••
*یا صـاحب الزمـان (عج)⚘
روزها از پےِ هم میگذرند
و گناهانِ بےشمارِ ما
نه تنها قلبتان را آزرده
کہ در قرنطینہ تنهایے اسیرتان ڪرده استـ .
روزها از پےِ هم میگذرند
و ما براے ظهورتان کارے نڪرده ایم .
روزها از پےِ هم میگذرند
تنهایے پشتِ تنهایے
و درد روے درد انبار میشود
و تنها یڪ خبر
حالِ تمـامِ عالم را خوب میکند
خبرِ آمدنِ شما ...
یامهدے
مرادردیستدورازتوکهنزدتوستدرمانش
مولاےمهربانم
در افق آرزوهایم تنها
♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج ♡رامےبینم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی به امیدتو...
♦️با هم دعای فرج را برای سلامتی و فرج آقا امام زمان(عج) میخوانیم.
السلام علیک یا صاحب الزمان عج.
😔شرمنده ام...
چشمانت راببند وپرونده سیاهم را خط بزن.به خطاهایم نگاه نکن؛
هرچه هستم قبول...اما تمام دلخوشیم این است...که دردلم سراسر عشق ولایت است.
خداکند امشب پای پرونده تک تکمان مولا بنویسد.ملاحظه شد.به کوری چشم دشمنان؛ مولایش اورا قبولِ کرد...
رفتم محمود جلوم ایستاد داد زدم با نفیسه چکار کردی ضربه ای که ۱۶ سال پیش خورده بودم الان هویدا میکرد .....
محمود گیچ گفت نفیسه!!؟؟
زدم کنار رفتم بیرون دختر بچه نبود ولی چشم مونده به کلید روشن آسانسور که طبقه زرین نشون میداد
محمود برگشت کنارم تو چته زن ....
توهم دیوانه ای ....
رفت جلو آسانسور ایستاد به این مرد نگاه کردم محمود برگشت بهم چشمکی زد به معنی چته ....
این مرد به ظاهر مهربون با روابط عمومی بالا همه رو به خودش جذب میکرد حالا که موهاش و ريشش داشت به سفیدی میزد بیشتر جذابترش میکرد رفتم کنارش ایستادم آسانسور آومد باهم رفتیم خونه زرین
زری بی حال بود رفتم کنارش نشستم گفتم راحت باش
ذهنم درگیر بود حرفی نمیزدم
محمود تا زرین رو دید شروع کرد به لوس شدن
آخ مامانی الهییی قربونت بشم خوبی تو گونه اشو بوسید
چشمای زرین بسته شد براش بالش آوردم زرین خوابید بود
محمود گفت مامان بخاطر قرص های که میخوره زود میخوابه تا صبح خوابه تو میتونی بری ...
گفتم من میتونم برم!!چرا برم
چی شده نفیسه با زیاد شدن سنت عقلت هم از کار افتاده ؟
به چیزی که فکر میکردم میترسیدم به زبون بیارم برای اطمینانم باید میرفتم با اون دختر بچه حرف میزدم ..وقتی به این موضوع فکر کردم یه چیزی تو ذهنم گفت عین گیتی که با تو سعی میکرد حرف بزنه ....
یعنی ممکنه گیتی چیزی بدونه
رو به محمود گفتم تو برو ..من پیش مامان زری میمونم ...
محمود گفت باهم بریم مامان میخوابه
بلند شدم همراه محمود برگشتم خونه همین که درباز کرد گفت اگه این فرناز اینجا بود الان قیمه بادمجون آماده بود
گفتم منم بلدم فردا نهار میپزم حتی خوشمزه تر
محمود گفت نه بابا این زنیکه دست پخت خوبی داره غذاهاش خوشمزه میشه
فقط به محمود نگاه کردم تو نبود فرناز ، بهش میگفت زنیکه ...
یعنی دوستش نداره
برگشتم با محبت نگاهش کردم گفتم محمود یه سوال بپرسم بدون منتظر موندن گفتم اگه من طلاق بگیرم میری با بهترین دوست من یعنی فرناز ازدواج میکنی برای لج درآوری....
محمود خیلی جدی گفت نه چرا اون پیر زن بگیرم بعد با لذت گفت میرم یه دوازده ساله رو میگیرم
زدم به خنده و شوخی گفتم نامرد حداقل بگو خدا نکنه
محمود گفت خب خدا نکنه تو پرسیدی جواب دادم ....
شام آماده کردم شام خوردیم من رفتم دوش بگیرم برگشتم دیدم محمود با گوشیش مشغول کنارش نشستم دستشو انداخت دو گردنم منو نزدیک خودش کرد به گوشیش نگاه کردم
یه دختر بچه بود دامن کوتاه پوشیده بود داشت دابسمش انجام میداد عشوه میریخت و میرق..صید با لبخند گفتم ای جان چه بامزه اس این بچه
محمود با چشمای سرخ شده اش کلیپ رم ذوم کرد به رون های دختر بچه با حالت صدای حش.......ی گفت جووون ببین چه نرم ...
#مواظب_دختر_بچه_هاتون_باشید
چند ثانیه بعد انگار که فهمیده باشه چه سوتی داده گفت آدم دلش میخاد گازش بگیره نگاه کن توروخدا چه تپله
سرمو تکون دادم محمود گفت نفیسه ما چرا بچه دار نشدیم تو پیشگیری میکنی
گفتم خب اره من نمیخام فعلا بچه دار بشم واقعیت این بود که باردار نمیشدم اگه مشکل از محمود بود پس بچه های گیتی چی
اگه مشکل من بود چرا دکترم چیزی متوجه نمیشد ....
محمود گفت دیگه پیشگیری نکن دیگه وقتشه ...
نمیدونستم چی بگم یه باشه الکی گفتم
محمود به پهلو شد چند دقیقه بعد صدای نفس های مرتبش خبر از خوابش میداد
گوشیمو برداشتم همینجوری تو گوشی میگشتم نا جریان آتنا اصلانی رو یکی از گروه های تلگرامی دیدم
از خوندنش دیونه شدم مگه ممکن بود
به محمود نگاه کردم خاطراتم جلو چشمم بود من نفیسه دختر ۷ ساله بودم چی حسی داشتم اولش با شکلات خام شدم بعد با وعده خرید عروسک .....و بعد ....بعد چی
بعد زندگی ماهلین بود من دلم میخاست پدری مثل محمود داشتم مادری مثل گیتی تو عالم بچگی محمود بهم گفت عروسم بشو من خودمو عروس محمود میدونستم کدوم دختر بچه ای از پوشیدن لباس عروس ذوق نکرده
تموم دوران بچگیم به داشتن محمود فکر کردم یعنی ممکن بود محمود بجز من با کودک دیگه ای باشه یعنی واقعا ممکن بود؟؟
کلافه سرمو گذاشتم رو بالش کاش حداقل بچه دار میشدم تک و تنها نمی موندم
...
هر روز بعد رفتن محمود میرفتم خونه زرین .
فرناز چندبار باهام تماس گرفت ولی جواب ندادم آخرین بار برام نوشت خودت خواستی ....
منو تهدید میکرد نخواستم به زرین بگم نگران بشه سعی کردم خودم حلش کنم اون روز با کمک زرین دلمه پختیم زرین یه بشقاب پر کرد گفت نفیسه این بشقاب ببر به همسایه بغلی چشمی گفتم لباسمو پوشیدم رفتم دم در همسایه بغلی در زدم کمی بعد یه خانوم مسن در باز کرد بشقاب گرفتم سمتش گفتم بفرما
همسایه یه نگاهی بهم انداخت گفت مرسی تازه اومدین
گفتم نه عروس زرین خانوم هستم با مهربونی دعوتم کرد منم رفتم داخل تا بشقاب خالی کنه همین که نشسته بودم همون دختر بچه اون روزی رو دیدم بهم سلام دادم گفتم خوبی عزیزم
کنارم نشست تشکر کرد گفتم اسمت چیه گلم
لبخند شیرینی زد گفت اسمم اطلسی...
منم تکرار کردم گفتم اطلس.....
اون خانوم اومد گفتم نوه تون هستن
خانومه گفت بله پدرش زندانه ابد خورده مادرش هم طلاق گرفت رفت دنبال زندگیش .....
به دختر بچه نگاه کردم سرش پایین بود بلند شدم بشقاب برداشتم رفتم ولی ذهنم موند پیش دختر بچه ای که خودش رو اطلسی معرفی کرده بود نمیدونم واقعا اسمش اطلسی بود یا نه
از مادربزرگش هم اسمشو نپرسیدم
اطلسی هم مثل من کمبود داشت ....
#مواظب_دختر_بچه_هاتون_باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو رویایش را بباف
اتفاقش خود به خود می اُفتد!…💜
شبتون خوش 💫
🌸خـدایـا
💫صبحمان را با توکل
🌸به اسم اعظمت آغاز میکنیم
💫بسـم الله الرّحمن الرّحیم
🌸و دریچه قلبمان را
💫خالصانه بسوی تو میگشائیم
🌸تا نسیم رحمتت به آن بوزد
💫و نوری از محبت و عشق تو
🌸به قلبمان ببارد
🌸الهـی بـه امیـد تـو🌸
🌸اولین روز هفته را
💫پُر برکت با صلوات
🌸بر حضرت محمّد ص و
💫خاندان مطهرشِ
🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ
وَآل مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ فرجهم
✍وقتشه که آقا رو مضطرانه صدا بزنیم
• غیر از وجود مقدس امام عصر سلام الله علیه، هیچ کس دیگه نمیتونه دنیا را اصلاح بکنه
• بخدا هیچ علاجی دنیا دیگه نداره
• یعنی این مریض رسیده است به جایی که دیگه هیچ طبیبی... قادر به شفای این مریض نیست.
• جز وجود مقدس "حکیم الهی"
• قرآن می خونید
• روزه می گیرید
• نماز می خونید
• هر کاری میکنید
• شما را به خدا بیایید
• برای وجود مقدس امام عصر انجام بدید
• و فرج اون آقا را از خدا بخواهید
---------------
اللﮩـم عجـل لولیـڪ الفـرجــــ
🌼.┈┅❁ـ﷽ـ❁┅┈❀🌼
برای در امان ماندن از فتن آخر الزمانی و
معرفت به امام مهدی عجل الله💚
این دو دعا را همیشه بخوانید
🌼 #دعـــایزمــانغیبـتمــولا⇣
《 🌟اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ، فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ نَبِيَّكَ؛ ،
اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ ،
اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ 🌟》
🌿 #دعـــایغــــــریـــق⇣
《 ✨یا اَللَّهُ یا رَحْمن یا رَحِیمُ
یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ
ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک ✨ 》
🍁#دعای_حفظ_سلامتی_و_دفع_بلا
✨🤲 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ 🤲✨
💚بیا ڪه بی تو
🤍نه سحـر را طاقتی است
💚و نه صبـح را صداقتی
🤍ڪه سحـربه شبنم لطف تو
بیدار میشـود
💚وصبح به سلام تو
ازجا برمیخیزد
🤍سلام بر منتظران مهدی عجل الله
💚صبحتون مهدوی
💫شروع هفته ای پُر برکت
🌺با صلوات بر حضرت محمد (ص )
💫و خاندان مطهرش
🌺اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّد
وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺
🙈 ترسـوهای تنـهـا
🔘آدم ها در مواجه با شرایط تنش زا مکانیسم های جبرانی متفاوتی بروز می دهند. عصبانیت، پرخاشگری، آسیب زدن به خود و دیگران معمولی ترین مکانیسم های مواجه با آزردگی های روحی و روانی هستند.
🔘 یک زن به هر دلیلی لباس هایش را از تن درآورده و با بدن عریان، عصبانیت و شرایط بحرانی خود را نشان داده است. پیداست که در شرایط روحی و روانی طبیعی هیچ کس چنین شکل و شیوه ای را نمی پسندد. انتخاب این رفتار حکایت از بحرانی عمیق و هیجانی شدید دارد.
🔘این که عریان شدن آن زن به خاطر تذکر پوشش نامتعارف بوده است یا به خاطر جای پارک نامناسب، تعادل روانی نداشته است یا با قصد و هدف این کار را کرده هرگز اهمیت ندارد. آنچه که من دیدم و برای من اهمیت دارد تنهایی آن آدم و ترس آدم های حاضر در آن صحنه بود. من در آن صحنه آدم هایی را دیدم که بدیهی ترین رفتارهای اجتماعی را بلد نبودند. نمی دانستند با یک آدم آشوب و آشفته چگونه باید مواجه شوند. شاید هم می دانستند اما نمی توانستند؟ کسانی که در آن صحنه حضور داشتند گرخیده و گریخته به نظر می آمدند. دست و پای خودشان را گم کرده بودند. هوش و حواسشان سر جای خود نبود و تشخیص نمی دادند چه کاری درست و چه رفتاری نادرست است.
🔘صحنه عریان شدن آن زن و رفتار آدم های اطرافش نشان داد که ما تماشاگران ماهری هستیم. کار ما این است که سوژه ای پیدا کنیم و به تماشا بنشینیم. آدم های آن صحنه ثابت کردند ما مردم مداخله و مسئولیت نیستیم و برای مواجهه با بحران های اینچنینی نه آموزش دیده ایم و نه آمادگی داریم.
🔘 رفتار بهنجار آن بود که چند نفر از آدم های آن صحنه بروند نزدیک آن زن. کنارش بمانند.ـدستش را بگیرند. با او حرف بزنند. همراهش شوند و با لباس های خود و حتا اگر شده با تن و بدن خود حریمی امن برای یک آدم هراسیده بسازند و آرامش و اعتماد از دست رفته را به او بازگردانند.
🔘آن صحنه تابلوی گویای ترس و تنهایی جامعه ما بود. همه آن آدم ها تنها بودند و ترسیده. بی هیچ تفاوتی. زن ها ترسیده بودند و مردها تنها. مامورها سر درگم نشان می دادند. دانشجوها خام و خفتیده. بی تفاوتی همجنس ها تباه کننده بود. هیچ نشانی از یک جامعه آگاه و سرزنده و مسئولیت پذیر وجود نداشت. جامعه ای شقه شقه و آشفته را به نمایش گذاشتیم. هیچ کس در آن صحنه کار خودش را بلد نبود. هیچ چیز درست سر جای خود ننشسته بود.
🔘 بی تفاوتی آدم های اطراف آن زن نشانه ای از تنهایی همگانی جامعه است. بی تعلقی. تعلیق ترس و تنهایی. آدم هایی که چون تنها هستند می ترسند و چون می ترسند در بزنگاه ها تنها می مانند. آن صحنه نشان داد ما شهروندان بی پیوستگی و پشتوانه ای هستیم.
🔘 هیچ تاویل و تفسیری نمی توانم برای این واقعه بنویسم. حق هیچ قضاوتی ندارم. تنها می توانم بگویم زنی دیدم که مصیبت تنهایی خود را با بدن عریان برای تن هایی که ترسیده بودند فریاد می زد اما، نمی دانست که آدم های ترسو پیش از آن که ترسو شوند کور و کر می شوند!
🔘 نمی دانم و اگر هم بدانم هیچ اهمیتی ندارد که آن زن انقلابی بود یا ضد انقلاب، پرستو بود یا پروژه بگیر، روانی بود یا سالم، هنجار بود یا هنجار شکن،حق داشت یا نداشت، رفتارش درست بود یا نبود، مادر بود یا فرزند، هر چه که بود من زنی تنها دیدم که میان تن های ترسو، تنهایی و ترسویی همه ما را فریاد می زد!
🔘او که عریان شده بود از تنهایی خود می گریخت و آن آدم ها فقط تن او را دیدند و چشم ها و دست هایشان بر تنهایی او بستند. هیچ کس حتا نزدیک او نرفت. او زنی تنها بود که تنها ماند!
🔘آنچه من دیدم لخت شدن یک زن نبود عریانی یک اجتماع تنهای ترسیده بی تفاوت بود. نمایش تن های تنها و ترسوهای تنها.
ماشااکبری
💚دائم سوره قلهو اللهاحد را بخوانید
و ثوابش را هدیه کنید به #امام_زمان
💔این کار عمر شما را با برکت میکند
و
💔 مورد توجه خاص حضرت
قرار میگیرید•
#آیتالله_بهجت رحمه الله علیه⚘