eitaa logo
سردارشهیدمهدی باکری
243 دنبال‌کننده
664 عکس
162 ویدیو
1 فایل
#کانال_اختصاصی_شهید_مهدی_باکرے #پیام‌شهید: اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست🇮🇷 #خدایامراپاکیزه‌بپذیر #کپی‌مطالب‌آزاد‌هست باذکرصلوات برای #شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
: ﻫﺮ ﻛﺲ ﺑﮕﻮﻳﺪ ! ﺍﻳﻦ ﺗﺨﻠﻒ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻫﺮ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﻧﻴﺮﻭ ﻫﻤﺪﺭﺩ ﺑﺎﺷﺪ، ﺩﺭ ﺩﺍﺧﻞ ﻧﻴﺮﻭ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﻪ ﻭﻱ ﺩﻟﺪﺍﺭﻱ ﺑﺪﻫﺪ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻋﻄﻮﻓﺖ ﺑﻴﺎﻓﺮﻳﻨﺪ... ﻳﻚ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﻗﻮﻣﻴﺖ، ﻫﻤﺸﻬﺮﻱ ﺑﻮﺩﻥ، ﺩﻭﺳﺖ ﺑﻮﺩﻥ، ﻣﻦ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻫﺴﺘﻢ، ﺍﻳﻨﻬﺎ ﺍﺻﻼ ﻫﻴﭻ ﻛﺪﺍﻡ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﺑﻜﻨﺪ!!. ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ ﻫﺮ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺑﻪ ﻧﻴﺮﻭﻫﺎﻳﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻨﺪ ... : ﻣﻬﺪﯼ ﺑﺎﮐﺮﯼ ﺩﺭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻭ ﻋﻤﻞ، ﺣﺴﯿﻦ ﻋﻼﯾﯽ، ﭼﺎﭖ ﺍﻭﻝ، ﺹ ۱۰۶ - ۱۰۴ ) : البته میتونیم این کلام اقامهدی را درمورد هر فردی که دارای مقام ومنصب هست بکار ببریم که نسبت به زیردستان خودش رفتار کند.هرکسی درهرمقامی باشدباید باشد. @shahidbakeri31
براى بيت‏ المال اهميت زيادى قائل بود و هيچ چيزى او را بيش از بی دقتى در حفظ ‏_المال رنج نمی داد. آقاى باقر طريقت در اين باره میگويد:  روزى مهدى، آقا مهدى به من زنگ زد و گفت: «چند صد نفر از خواهران را بفرست به سد دِز، تعدادى پتو آنجا هست كه يك بار مصرف شده‏ اند اگر آنها را بشويند قابل استفاده خواهند شد. ما هم صد و چند نفر از خواهران حزب‏ اللهى را فرستاديم، نزديك به يك ماه و نيم آنجا ماندند و حدود يكصد هزار تخته پتو را كه دور انداخته شده بودند، شُستند. همچنين تعداد زيادى چادر صحرايى بود كه آن قسمت از چادر كه با خاك تماس داشت پوسيده بود. عده‏اى چادردوز پيدا كرديم و چادرها را دوختند و دوباره قابل استفاده كردند. .... @shahidbakeri31
گرامی باد🌷 رفقا خبر دارید... ♻️ هنوز که هنوز است حمید باکری از عملیات فاتحانه خیبر بر نگشته...😔 نام :حمید باکری نام پدر : حسين تاريخ تولد:۱۳۳۴/۹/۱ محل تولد :آذربايجان‌غربي/ اروميه تاریخ شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۶ محل شهادت : جزيره مجنون طول مدت حیات :28  سال مزار شهید : جاویدالاثر آخرین سمت : قائم مقام فرماندهی لشگر 31 عاشورا ❤️ @shahidbakeri31
به و در شخصیت : : همیشه می گفت: «ما باید جواب این سوال ها رو با خودمان حل کنیم که چرا می خوریم، چرا می خوانیم، چرا ورزش می کنیم و چراهای دیگر.  می خواست اول خودش را بشناسد و بعد به خدا برسد و در این راه هر سختی را که بود، با دل و جان می پذیرفت. وقتی قرار شد بیرون از خوابگاه اتاق بگیریم، رفت و یک خانه پیدا کرد که وقت دو تا غذا نمی گرفتیم، همیشه یک غذا می گرفتیم و با هم می خوردیم... گاهی می گفت: فردا هر جا بودیم، فقط نان می خوریم. و فقط هم نان می خوردیم، سیر هم می شدیم. گاهی می گفت: «روزه بگیریم برویم کوه. هم ورزش است، هم عبادت.» او می خواست را در دست بگیرد و خود را زیر پا له کند... : کاظم میرولد @shahidbakeri31
و در شخصیت : : وقتی سرباز شد و به تهران آمدیم، چون افسر شده بود، ماهی 1500 تومان حقوق می گرفت، اما باز هم به خودش و من سختی می داد. ماه رمضان، یک تومان یخ می خریدیم و برای افطار هم نان و انگور می خوردیم. زمستان آن سال، نفت نداشتیم، می گفت: سازیم، یعنی باید بسازیم...ما تا سال پنجاه و هفت اصلا گوشت نخریدیم، نه این که نمی توانستیم، . : کاظم میرولد @shahidbakeri31
سال پنجاه و دو تازه دانشجو شده بودم. تقسیممان که کردند، افتادم خوابگاه شمس تبریزی. آب و هوای تبریز به من نساخت ، بد جوری مریض شدم. افتاده بدم گوشه‌ی خوابگاه . یکی از بچه ها برایم سوپ درست کرد و ازم مراقبت می کرد. هم اتاقیم نبود. خوب نمی شناختمش. اسمش را که از بچه ها پرسیدم، گفتند:   ان شاءالله : صلوات @shahidbakeri31
... نسبت به ، آدم روشن‌بینی بود و تحلیل‌های درست نسبت به مسائل اجتماعی و جریانات کشور داشت. امام و ولایت بود، هر دفعه که به تهران می‌آمدیم، حتماً به دیدار آقای خامنه‌ای می‌رفت و یا در دانشگاه با شهید مدنی دیدار می‌کرد و از راهنمایی‌های او خط‌مشی می‌گرفت. به هیچ‌یک از گروه‌ها و جناح‌ها گرایشی نداشت و صرفاً در راهی بود که امام خمینی(ره) قدم برمی‌داشت...تا چیزی را به چشم خود نمی‌دید، به شایعات توجه نمی‌کرد و آنچه را شنیده بود برای کسی بازگو نمی‌کرد... و پیرو سفت و سخت بودند و اصلا با این موضوع آنها شدند و رفتند و شدند...( بروایت همسر) @shahidbakeri31
سال پنجاه و دو تازه دانشجو شده بودم. تقسیممان که کردند، افتادم خوابگاه شمس تبریزی. آب و هوای تبریز به من نساخت ، بد جوری مریض شدم. افتاده بدم گوشه‌ی خوابگاه . یکی از بچه ها برایم سوپ درست کرد و ازم مراقبت می کرد. هم اتاقیم نبود. خوب نمی شناختمش. اسمش را که از بچه ها پرسیدم، گفتند:   @shahidbakeri31
🔸آخرین جمله پیش از شهادت : 🔷در عملیات بدر آقا مهدی باکری در محاصره دشمن گیر افتاد. حجم آتش و فشار دشمن خیلی زیاد شده بود. از قرارگاه به آقا مهدی پیام می‌دهند که برگرد. 🍃آقا مهدی جواب می‌دهد آنهایی که با من کار دارند خودشان بیایند اینجا که ببینند چه غوغایی است! من اینجا می‌خواهم با بسیجیانم محشور باشم. احمد کاظمی می‌آید پشت بی‌سیم. احمد دوست صمیمی آقا مهدی بود. احمد دوباره اصرار می‌کند که برگرد. آقا مهدی پاسخ می‌دهد که احمد، به‌خدا اگر امروز اینجا نیایی، خیلی دیر می‌شود! احمد، بیا ببین اینجا چه آتیش‌بازی قشنگی شده! 🌿 شهید احمد کاظمی هر وقت می‌آمد تبریز برای سخنرانی، همش با گریه از این مکالمه آخر یاد می‌کرد و می‌گفت اگر اون روز رفته بودم، الآن پیش آقا مهدی بودم. 📚 روایت رهبر انقلاب، روایت شهید حاج قاسم سلیمانی ، فصلنامه نگین @shahidbakeri31
ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻴﺎﺑﻴﺪ ﻭ ﺭﺳﺎﻟﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺭﺳﺎﻟﺖ ﺧﻮﺩ ﺑﺪﺍﻧﻴﺪ... عاشورای حسینی تسلیت باد🏴🖤 @shahidbakeri31
1.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چقدر تلخه! تو زمستون پنجره رو نمیبندم نکنه تو بیای من نفهمم اون چند پله بالا اومدن با تو رو از دست بدم همینقدر به کم بودن و کم داشتن از تو من راضیم.. @shahidbakeri31
سال پنجاه و دو تازه دانشجو شده بودم. تقسیممان که کردند، افتادم خوابگاه شمس تبریزی. آب و هوای تبریز به من نساخت ، بد جوری مریض شدم. افتاده بدم گوشه‌ی خوابگاه . یکی از بچه ها برایم سوپ درست کرد و ازم مراقبت می کرد. هم اتاقیم نبود. خوب نمی شناختمش. اسمش را که از بچه ها پرسیدم، گفتند:   @shahidbakeri31