•• 🫀🪐
.
.
•| کتاب راض بابا |•
#قسمت_هشتم / صفحه ۱۵
حالا هم پشت در حسینیه میدیدمش، اما امشب قایم شدنش طولانی شده بود. تا کنار رفتن انتظامات و گشودن راه را دیدم. سریع سرم را خم کردم و با دو از بین انتظامات گذشتم و وارد راهرو شدم. با شنیدن صداهای تیزی که از زیر پاهایم بلند میشد، به زمین نگاه کردم و با دیدن خرده شیشه هایی که چشمک میزدند، سرعتم را بیشتر کردم به اولین در ورودی رسیدم. چند انتظامات که ته راهرو بودند، داد زدند:خانم کجا؟ همه رفتن. کسی توی حسینیه نیست. اما حرف آنها دلم را تسکین نداد. وارد حسینیه شدم. زیر نورهای سبزرنگ، گرد و غبارهای آشفته و پریشان، بال بال میزدند و روی خرده شیشه ها می نشستند. تلخی گرد و خاکها را مزه مزه کردم. در آخر حسینیه، دیوار تابوکی بین خواهران و برادران ریخته و قسمتی از سقف هم خالی شده بود. از نمایشگاه کوچک شیشه ای شهدا، چارچوب آهنی اش مانده بود. روی زمین، تابوک ، کیف، کفش و چادر افتاده بود. دیگر چشمانم قادر به دیدن این آشفتگی ناگهانی نبود. حسینیه داشت دور سرم میچرخید. دستم را به دیوار گرفتم. کاش کسی دلیل این به هم ریختگی و پریشانی را برایم توضیح میداد؛ اما این جا کسی نبود تا به حال دل بی قرارم برسد. گیجی سرم مدام بیشتر و بیشتر می شد. انگار وسط یک خواب آشفته گیر افتاده بودم نمیدانستم چه بلایی بر سر حسینیه آمده است. دوباره از اول تا آخرش را برانداز کردم اما جز حسینیه ی خالی در قاب چشمانم نمی نشست. صدای ناله و فریاد از قسمت،برادران، نگرانیم را بیشتر میکرد دوباره لرزش لب هایم شروع شد و به دنبالش چشمانم به گریه افتاد. عقب عقب برگشتم و با کمک دیوار راه رفتم. در این ازدحام اضطراب و دلواپسی مثل
محتضری میماندم که خاطرات از جلوی چشمانش رد میشد.
- مریم دیگه وقتش رسیده که از مرودشت بار ببندیم و بریم.
با تعجب پرسیدم: «برای چی؟
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫
#کتاب_راض_بابا
#شهیده_راضیه_کشاورز
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
•• 🫀🪐
.
.
•| کتاب راض بابا |•
#قسمت_نهم / صفحه ۱۶
- امروز اعلام کردن به خاطر آلودگی هوا باید خونه های سازمانی اطراف
پتروشیمی تخلیه بشه
به چشمان عسلی اش زل زدم و با نگرانی :گفتم: «خب خونه نیمه کارمون توی
مرودشت رو زود میسازیم و میریم اونجا.
- نه نظر من اینه که اون رو بفروشیم و توی شیراز یه زمین یا خونه ای بخریم. هنوز هم برای خونه های سازمانی، یه سال وقت داریم.
نمیتوانستم به زندگی در غربت فکر کنم. کمی ابرو درهم کشیدم.
- شیراز؟! ما که اونجا کسی رو نداریم بریم توی شهر غریب چیکار؟ تیمور که مخالفتم را دید کمی جلو آمد کنارم نشست و آهسته گفت:
- مریم، این جا هیچ امکاناتی برای پیشرفت نداره. با این جا موندن بچه ها به جایی نمیرسن.
در دل حرفش را تأیید کردم در این چند سال، سختی زیادی کشیده بودیم؛ اما با غریبی چه میکردیم ؟
- من میخوام بچه هامون توی جامعه برای خودشون کسی بشن. برای شیراز رفتن برنامه ها دارم.
یک لحظه همینطور بچه ها را که جلوی تلویزیون دراز کشیده بودند، از نظر گذراند و فکرش را به زبان آورد.
- بچه ها بریم شیراز دوست دارین ببرمتون ورزش رزمی؟
نگاه و لبخندی برایش فرستادم بچه ها دوره اش کردند. راضیه و علی دستانش را گرفتند و مرضیه هم خندان مقابلش نشست.
- آره بابا، خیلی دوست داریم.
وقتی ذوق بچه ها را دیدم گفتم حالا چرا ورزش رزمی؟ به ورزش آروم تری
مثل واليبال.
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫
#کتاب_راض_بابا
#شهیده_راضیه_کشاورز
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
Dua-Al-Ahd (1).mp3
8.25M
📌دعای عهد!
🗓روزشمارچله:روز ۴
به نیابت از شهید حسین معز غلامی ؛
ظهور و خشنودی و سلامتی حضرت حجت 《عج》🤍"
دل بیتو به جان آمد؛
وقت است که باز آیی...🧡
#یا_صاحب_الزمان
🤲🌱اللهم عجل لولیک الفرج🤲🌱
التـماس دعـــاے فــــرج!🪴🌸
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
رابطه شهیده راضیه کشاورز با شهدا چجوری بوده؟
شهیده راضیه کشاورز هم رفیق شهید داشته؟
نوشته مادر بزرگوار شهیده:
سلام ورحمت خدا به روح پاک شهدا🌷
شهیده راضیه همیشه شهدا را
خیلی دوست داشت و برای آنان احترام و ارزش زیادی قائل بود
و زیاد وصیت نامه شهدا را میخوند وسعی میکرد از آن ها الگو بگیره
وشهیدی که خیلی راضیه خانوم به اون ارادت داشت ،شهید عبدالحسین برونسی بود🌷
#شهیده_راضیه_کشاورز
#رفیق_شهید
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
※ شادی و آرامش
یک کلید دارند و یک قفل...
#پیام_صبحگاهی
#شروع_تازه
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جز زهر، آب خوش نخواهی خورد در زندان
وقتی حسن باشی و فرزند علی باشی..💔
⚫️شهادت امام حسنعسکری(ع) رو به محضر حضرت بقیهالله الاعظم(عج) و محبان اهلبیت تسلیت عرض مینماییم.
#شهادت_امام_حسن_عسکری
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
✔️به غریبی یگانه پسرم گریه کنید...
#امام_زمان
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #تماشایی | پرچم امید بالاست
⚠️ وقتی اراده بر کمبود امکانات پیروز میشود
#کلام_رهبری
.
ختم سوره نصر زمان زیادی نمیگیره
اما برکات و نتایج و معجزات زیادی داره ☘
#سوره_نصر
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
سوره نصر_۲۰۲۴_۰۲_۱۵_۰۹_۴۱_۵۸_۹۷۲.mp3
679K
صوت زیبای #سوره_نصر✨
.
با خوندن سوره نصر در روز پنجشنبه رزق و روزی یک هفته ات رو تضمین کن 🤲🏻😍
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
⁃ برکات قرائت سورهنصر :
- استجابت دعا
- وسعت رزق و روزی
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
•• 🫀🪐
.
.
•| کتاب راض بابا |•
#قسمت_دهم / صفحه ۱۷
تیمور بچه ها را به آغوشش کشید و گفت باید برن ورزشی که بتونن از
خودشون دفاع کنن و گلیم خودشون رو از آب بیرون بکشن ناگهان با لبخند بهم زل زد و گفت پس به رفتن راضی هستی؟
من هم به بچه ها نگاهی انداختم و سری به پایین تکان دادم و حالا حرف های تیمور به عمل نشسته بود و هر روز برای شیراز ،آمدن خدا را شکر میکردم اما چرا یک دفعه همه چیز به هم ریخت؟ در نیمه تاریکی راهروی ،حسینیه خیسی چشمانم را با سر انگشتان گرفتم و با پاهای خسته از حسینیه بیرون رفتم ازدحام جمعیت و رفت و آمد آمبولانسها بیشتر از قبل شده بود از کنار دیوار جمعیت را کنار زدم و به سمت چهارراه .رفتم ماشین آتشنشانیای کنار خیابان ایستاده بود و چند آمبولانس و ماشین شخصی هم مقابل در ورودی برادران منتظر بودند. وسط چهارراه ایستادم و با نگاه دور و برم را گشتم تا شاید تیمور را ببینم صداهای درهم پیچیده ای به گوشم .رسید جلوتر رفتم. چند نفر را که صدای ناله شان بلند و کوتاه میشد روی برانکارد با قالی یا پتو پیچیده بودند و بیرون می آوردند تعدادی دیگر هم بی هیچ صدایی با پارچه ای که رویشان کشیده بودند بدرقه میشدند لرزش دستانم لحظه به لحظه بیشتر میشد و به پاهایم سرایت میکرد تحمل دیدن آن صحنه ها را .نداشتم. نگاهم را چرخاندم و یک دفعه از چیزی که دیدم سستی پاهایم از بین رفت و انگار بال درآوردم بین ،جمعیت کُند دویدم و صدایم را بین جیغ آژیر و همهمه مردم بلند کردم.
آقای باصری ...! نگاهش را از حسینیه برید و با صورت رنگ پریده اش به سمتم برگشت. اطرافش را نگاه کردم و با دلهره ای که در تمام بدنم موج میزد، پرسیدم: «پس راضیه کو؟
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫
#کتاب_راض_بابا
#شهیده_راضیه_کشاورز
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
•• 🫀🪐
.
.
•| کتاب راض بابا |•
#قسمت_یازدهم / صفحه ۱۸
- راضيه ؟! مگه پیداش نکردین؟
ناخودآگاه صورتم گر گرفت و با صدای گرفته :گفتم: «نه! هر جا گشتم نبود.
ولى شما الان زود برین دنبال آقا تیمور خیلی نگرانتون بود.»
بدون تأملی، سمت حسینیه دوید. من هم پریشان احوال، از چند نفر گوشی موبایلشان را گرفتم اول شماره راضیه را وارد کردم و صدایی جز بوق ممتد نشنیدم. با کلافگی گوشی را قطع کردم چند بار شماره را گرفتم اما جوابی نیامد. شماره مرضیه و خانه را هم هر چه وارد میکردم، بوق اشغال تحویلم میداد. صاحب موبایل نگاهی به صورت به هم ریخته و پریشانم کرد و گفت: به خاطر شلوغی خط ها اشغاله.»
موبایلش را پس دادم و به همان جایی که آقای باصری را دیده بودم، برگشتم. با چشمان نمناکم به هر سمتی که صدای ناله و ذکر یا حسین می شنیدم
برمیگشتم.
- راضیه !؟
ناگهان تپش قلبم بیشتر شد و به سمت صدا برگشتم. تیمور با چشمان سرخ شده و صورت رنگ پریده اش مقابلم ایستاده بود. بغض خفه کننده ام دوباره راهی برای رها شدن پیدا کرد.
- نمی دونم... ندیدمش... تو رو خدا تیمور یه کاری کن
تیمور دستش را روی سرش گذاشت و مدام نگاه به اطراف می چرخاند و
می چرخید. یک دفعه به طرفم برگشت. من میرم توی آمبولانسا رو بگردم.
آقای باصری هم به طرفی دیگر رفت. دوباره بین جمعیت تنها شدم و باز ذهن آشفته ام فرصت غلیان پیدا کرد اولین بار که به حسینیه آمدم، دو سال پیش بود و راضیه سیزده سال داشت آن ،شب شهر لباس مشکی به تن کرده
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫
#کتاب_راض_بابا
#شهیده_راضیه_کشاورز
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
Dua-Al-Ahd (1).mp3
8.25M
📌دعای عهد!
🗓روزشمارچله:روز ۵
به نیابت از شهید محسن حججی ؛
ظهور و خشنودی و سلامتی حضرت حجت《عج》🤍"
سلاماماممهربانم♥🌿
شوق تو به باغ لاله، جان خواهد داد
عطـر تو به گلها، هیجـان خواهد داد
فـردا ڪه بـه آفـاق بـپـیـچـد نـورت
تڪبیـرِ تو ڪعبـه را تڪان خـواهد داد
#یا_صاحب_الزمان
🤲🌱اللهم عجل لولیک الفرج🤲🌱
التـماس دعـــاے فــــرج!🪴🌸
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
🌹🌿سلام حضرت گره گشا، مهدی جان🌿🌹
تو آن زلالترین آب حیاتی و ما عطشناکان ملتهب...
تو آن دلرباترین بهارے و ما درختان بیبرگ و بار خزان زده...
تو آن نابترین حس رویشی و ما زمینهای خشک ترک خورده..
تو تمام برکتی و ما قحطی زدگان در صحرا...
تو تمام خوبیهایی...
تمام دلخوشیهایی...
کاش بازمیآمدے و زندگی را از نو یادمان میدادے.🌿🌺
🌱.برقآمت دلربای مهدی صلوات.🌱
❤️ الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج❤️💫
#امام_زمان
#ظهور
#جمعه
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمازمون الان دیر شدااا....😭
#شهید_رئیسی
#شهید_جمهور
#نماز_جمعه
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سالروز آغاز امامت صاحبالزمان (عج) مبارک باد.
#امام_زمان
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎉🎊🎉🎊🎉🎊
📹نماهنگ آغاز امامت امام زمان مهدی موعود علیه السلام (عج)💐
🎙محمد اصفهانی
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
enc_16785882461036799758296.mp3
3.54M
مولودی به امامت رسیدن امام
زمان(عج)
💐
🌟💐🌟
•✾•••┈┈✨🌸✨•✾•••┈┈
#امام_زمان
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
🌷شب و روز منتظرت بودیم!
🔸على بن مهزيار اهوازى رضوان الله علیه، نوزده بار به قصد ملاقات حضرت ولىّ عصر سلام الله علیه، رنج سفر حجّ را به جان خريد. سرانجام در بيستمين سفر توفيق تشرّف به محضر مقدّس آن حضرت را یافت.
🌷حضرت فرمودند:
قَدْ كُنَّا نَتَوَقَّعُكَ لَيْلاً وَ نَهَاراً فَمَا الَّذِی أَبْطَأَ بِكَ عَلَيْنَا
شب و روز منتظرت بودیم، چرا دیر به دیدن ما آمدی؟
📙دلائل الإمامة، ص۵۴۱
#امام_زمان
#ظهور
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
「شهیده راضیه کشاورز」
🌷شب و روز منتظرت بودیم! 🔸على بن مهزيار اهوازى رضوان الله علیه، نوزده بار به قصد ملاقات حضرت ولىّ عص
امام زمان، منتظرِ ماست.!!!
چند بار به دیدنش رفتیم؟؟😓💔
•
.
بزرگی گفت : وابسته به امام زمان (عج) شويد .
پرسيدم : چه جوری ؟
گفت : چه جوری وابسته به يه نفر ميشی ؟
گفتم : وقتی زياد باهاش حرف میزنم
زياد ميرم و ميام .
گفت : آفرين .
زياد با امام زمان حرف بزن (:
زياد با امام زمان رفت و آمد كن ...!
- #بابا_مهدی (عج) ♥️"
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz