eitaa logo
محفل شهدا
51 دنبال‌کننده
995 عکس
204 ویدیو
13 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🌷 ✍ شهید حسین مکرم سورکی در وصیت‌نامه خود آورده است: «هراسی از کشته شدن در راه خدا نداریم، چون که از (علیه السلام) این معلم شهادت درس شهادت آموخته‌ایم و با این جانبازی‌های خودمان دشمنان اسلام را از پای درخواهیم آورد.» 🌷🌷 @shahidhadi598
•| هیئتی که داشتیم بعضی موقع ها #اراذل محل هم‌ میومدن من همیشه ازاین موضوع #ناراحت بودم ولی #حسین حتی کوچک ترین خرده ای به اونا نمیگرفت و باهاشون خیلی خوب برخورد میکرد ... یه روزی که بهش #گلایه کردم گفت: اتفاقا همین ها #واجبه که بیان هیئت؛ امام #حسین (سلام الله علیه) کار خودش رو میکنه و کاری که باید بشه میشه... |• #شهید_حسین_معز_غلامی #شهید_مدافع_حرم 🌷🌷 @shahidhadi598
📝گفت🔻 سرت رو بنداز پایین زندگیتو بکن به هیچ چیز و هیچ کس هم فکر نکن، ما بی طرفیم، کار به کسی نداریم... به ما چه فلانی دزدی میکنه! فلانی رشوه گرفت.. فلانی درد و مشکل داره! 📝گفتم🔻 را خوانده ای... دو دسته جمله دارد یا یا ؛ جامعه هم دو دسته دارد... مورد سلام اهل بیت(ع) و مورد لعنشان، عاقبت هم دو دسته میشوند، و ، وسط ندارد. 📝گفت 🔻 حتی ها؟؟؟؟ 📝گفتم🔻 در زیارت جوابت هست... ( و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله) امام صادق(ع) آن بی طرف ها را هم لعن کرده... البته زیاد هم بی طرف نبودند... هر که در لشکر (ع) نباشد در محفل شراب باشد یا نماز... یزیدی است. گفت🔻 زمانه عوض شده ، فرق کرده... گفتم🔻 باز زیارت عاشورا جوابت را داده، (و اخر تابع له علی ذلک) تا اخرالزمان هر کسی مثل این ها باشد لعن شده.. قرار نیست که فامیلیش یزیدی باشد. گفت🔻 با این حساب کل یوم عاشورا یعنی چه؟ گفتم🔻 یعنی حسین زمان و شمر امروزت را بشناسی. در هیئتی که بوی استکبار ستیزی، نباشد ابن زیاد هم در آن هیئت سینه میزند. گفت🔻 حسین زمان که در است؟ گفتم🔻 اگر میخواهیم کوفی نباشیم باید بدانیم تا حسین نیامده، ، ولی امر است. 🔷️ ببین چقدر گوش به فرمان هستی... 🔷️ @shahidhadi598
توییت استاد الهیات دانشگاه نوتردام در روز عاشورا: اگر به دنبال الهام(الگو) گرفتن هستید، درباره شهامت، از خود گذشتگی و وفاداری #حسین (ع) در روز عاشورا تحقیق کنید. پ.ن: اساتید اروپایی دارن این مدلی برا امام حسین(ع) تبلیغ می‌کنند، اون وقت یه عده مزدور داخلی به این دستگاه هتاکی میکنند @shahidhadi598
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
داشت رو زمین با انگشت چیزی می نوشت✍. رفتن جلو دیدن؛ #چندین_متر، صدها بار نوشته؛ حسیـــن.... حسیـــن.... #حســـین.... طوریکه انگشتش زخم شده💔 ! ازش پرسیدن: حاجی چکار میکنی ⁉️گفت: چون میسر نیست من را کام او، #عشق_بازی میکنم با #نام_او.... #شهید_مجید_پازوکی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷 📚برشی از کتاب قصه دلبری (شهید محمدخانی به روایت همسر) 🔰د‌لـداده‌ ی اربـاب بـود درِ تابـوت⚰ را بـاز ڪردند ایـن فرصـت بـود.بـدن را برداشتنـد تا بگـذارند داخـل . 🔰بدنـم بی‌حـس شـده ‌بـود، ڪنار قبـر دو سـه تا ڪار دیگر مانـده‌ بـود . بایـد محمـدحسیـن را مـو بہ مـو👌 انجـام می‌دادم. 🔰پیـراهـن اش را از تـوی ڪیـف👜 درآوردم.همـان که می ‌پوشیـد. یڪ مشـکی هم بـود ، صـدایـم می‌لرزیـد . 🔰بہ آن آقـا گـفتـم ڪہ ایـن لبـاس👕 و ایـن چـفیـه را قشنـگ بڪشد روی ، خـدا خیـرش بـدهد توی آن قیـامت ؛ پیراهـن را با ڪشیـد روی تنـش و چـفیـه را انـداخـت دور . 🔰جـز زیبـایی چیـزی نبـود🚫 بـرای دیـدن و خـواستـن ! بہ آن آقـا گفتـم:« می‌خواسـت بـراش ؛ شـما می‌تونید⁉️یا بیـاید بالا ، خـودم بـرم بـراش سینـه بـزنم » بغضـش ترڪید😭. 🔰دسـت و پایـش را گـم کـرد. نمی‌توانست حـرف بـزند؛چـند دفعـه زد رو سینـه . بهـش گفتـم:« نوحـه هـم بخونیـد🎤.» برگـشت نگاهـم کـرد. صورتـش خیـس خیـس بـود😭. 🔰نمی‌دانم بـود یـاآب باران🌧. پرسیـد:« چی بخونـم❓» گفتـم :« هرچـی به زبونتـون اومد. » گفـت:« بگـو » نفسـم بالا نمی‌آمد . 🔰انگار یڪی چنـگ انداختـه‌ بود و را فـشار می‌داد😓 ، خیلی زور زدم تا نفـس عمیـق بکـشم.گفتــم : 🍂از حـرم تـا قـتلگـاه صـدا می‌زد حسـیـن دسـت و پـا می‌زد ؛ زینـب صـدا می‌زد حسـیـن😭 ... 🔰سینـه می‌زد برای محمـدحسیـن،شانـه هایـش تکـان می‌خورد. برگـشت با اشـاره بہ مـن فهمـاند ؛همـه را ؛ خـیالـم راحـت شـد . پیـشِ تـازه سینـه زده‌ بـود ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidhadi598
آلـوده‌تر زِ من نبـوَد بر دَرَت ولی، آقـاترے از اینڪه برانی مرا #حسین..! @shahidhadi598
🌱با زمزمه سرود #یارب رفتند 🌸چون تیرشهاب💫 دردل شب رفتند 🌱تا زنده شود رسالت خون #حسین 🌼با نام شکوهمند #زینب رفتند✊ 🌱بازآئینه آب سینےوچاے☕️ ونبات 🌺بازپنجشنبه ویاد‌ #شهدا باصلوات #پنجشنبه_های_دلتنگی💔 🌹🍃🌹🍃 @shahidhadi598
🔹تعریفِ من از عشــ❣ـق 🔸هـمان بود که #گفتم 🔹در بند💞 کسی باش 🔸که در بند #حـسیــــن است #شهـید_محمودرضا_بیضایی 🌹🍃🌹🍃 @shahidhadi598
🌷 💠رفاقت برای خدا 🔰رفاقت کردنش واقعا بی نظیر بود👌 بعد از هیچ کس رو من ندیدم و امکان نداره ببینم که اینجوری کنه. وقتی با کسی، رفاقت👥 رو شروع می کرد، چند تا راه کار داشت. 🔰اول اینکه بعد از چند وقت می گفت: ، بدی های من رو بگو، اون بنده خدا👤 هم می گفت: من بدی از تو ندیدم❌ که بگم، همش دیدم چی بگم؟ حسین ادامه می داد پس من بدی های می گم 🔰شروع می کرد، این ها رو بهش می گفت اینکار رو نکن🚫 اونجوری لباس ! با فلانی رفاقت نکن🚷 یا تولد🎁 بچه ها می شد، کسی شلوار لی می پوشید ایشون می رفت شیش جیب براش می خرید می گفت این شش جیب بیشتر بهت میاد☺️ اینجوری بپوش. 🔰یک بار یادم هست برای یکی از بچه ها دو تا آستین بلند خرید و بهش گفت پیرهن آستین بلند👔 بپوش!رفاقت کردن ها و محبت کردن های💞 حسین فقط بودش 🔰بارها به من پیام می داد📲 می گفتش برای خدا😍 می گفتم حالا رو ننویسی چی میشه⁉️ می گفت نه من باید بهت بگم که بدونی برای خدا دوست دارم😉 برا خودت نیست❌ که دوست دارم. 🌹🍃🌹🍃 @shahidhadi598
💠 عاشقانه شهدا 🌷نشست رو به رویم.خندید و گفت:《دیدید آخر به دلتون نشستم!》 من که همیشه بودم حالا زبانم بند آمده بود. 🌷خودش جواب خودش را داد:《رفتم ، یه دهه شدم. گفتم حالا که بله نمیگید، امام رضا از توی دلم بیرونتون کنه. نشسته بودم گوشه رواق که سخنران گفت:اینجا، جاییه که می تونن چیزی رو که خیر نیست، خیر کنند و بهتون بدن. نظرم شد.دو دهه دیگه بستم که برام خیر شید! 》 🌷روزی موقع خرید جهیزیه، خانم فروشنده به عکس صفحه گوشیم اشاره کرد و پرسید: 《این عکس کدوم شهیده؟》 خندیدم که 《این هنوز شهید نشده، شوهرمه!》 🌷[ بعد از شهادتش ] شب سختی بود.همه خوابیدند اما من خوابم نمیبرد. دوست داشتم پیام های تلگرامی اش را بخوانم. بعد از این مدت که به تلگرام وصل شدم، واای خدای من، چقدر پیام فرستاده بود! 🌷یکی یکی خواندم: خندیدی و بر گونه ی تو چال افتاد/از چاله درآمدم دلم افتاده به چاه تنها این را میدانم که دوست داشتنت، لحظه لحظه زندگی ام را میسازد و ذره ذره وجودم را مرا ببخش و با لبخندت بهم بفهمان که بخشیده ای مرا، که من هرگز گریه ات را ندارم 🌷قبل از رفتن خیالم را کرده بود. مطمئن بودم این آدم قرار نیست به مرگ طبیعی بمیرد.خیلی تکرار میکرد اگه شهید نشی، میمیری آخرین پیام هایش فرق میکرد: این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است/سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت وقتی میمیرم هیچ کسی به داد من نمیرسد الا حسین/ای مهربان تر از پدر و مادرم 🌷پیامم به دستش نمیرسید.نمیدانستم گوشی اش کجاست، ولی برایش نوشتم:《نوش جونت! دیگه ارباب ، دیدی آخر مارک دار شدی!》 📚بخش هایی از کتاب 🍃🌹🍃🌹 @shahidhadi598
🔰گفتم: دارم از استرس میمیرم😢 گفت: یک #ذکر بهت میگم هر بار گیر کردی بگو؛ من خیلی قبولش دارم. گره یک کار منم همین باز کرد که #خودش هم به سختی اجازه خروج گرفت😔 🔰گفتم: باشه داداش بگو گفت: تسبیــ📿ـح داری ؟! گفتم: آره گفت: بگو #الهی_بالرقیه سلام الله علیها حتماً سه ساله ارباب نظر می کنه منتظرتم 😊 🔰قطع کردم چشمامو بستم😌 شروع کردم الهی بالرقیه سلام الله علیها الهی بالرقیه سلام الله علیها ۱۰ تا نگفتم که یهو گفت: این پنج نفر آخرین لیسته. بقیه اش فردا 🔰تعجب کردم😟 همینجور ذکر می گفتم که یهو #اسمم رو خوند بغضم ترکید😭 با گریه گرفتم رفتم سمت خونه حاضر شم وقتی #حسین را دیدم گفتم درست شد اشک تو چشماش حلقه زد گفت #الهی_بالرقیه (سلام الله علیها) #شهید_حسین‌_معزغلامی 🌹🍃🌹🍃 @shahidhadi598