eitaa logo
محفل شهدا
49 دنبال‌کننده
995 عکس
204 ویدیو
13 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✨محمودرضا همیشه #معطر بود... همیشه #شیک میپوشید... بسیار چهره ی دلنشینی داشت و همین چهره و #اخلاق پسندیده‌اش برمحبوبیت‌اش می‌افزود. ✨همیشه مورد توجه دوستانش بود ، انقدری که حتی زمانی که #خوابیده بود از او عکس می‌گرفتند!!! ✨گاهی وقت هاکه بچه ها کسل یا بی‌رمق یا غمگین بودند؛ می‌آمدند و با محمودرضا هم صحبت می‌شدند و اصلا انگار تماااام غم‌هاشون رو #فراموش می‌کردند... 📎به نقل از همرزم شهید #شهید_محمودرضا_بیضایی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidhadi598
💠 🔰دفعہ دوم ڪه اومده بود سوریہ یه خورد تو دستش. همہ طبق معمول ٺو این فڪر بودن ڪه الان سید مجتبی (شهید حسین معز غلامی) با یہ ماشین برمےگرده عقب ڪہ به دستش رسیدگے ڪنه و خون ازش نره 🔰ولے دیدیم خیلے و بدون هیچ ترسے و بدون اینڪه درد رو توے چهره اش نشون بده رفٺــــ یہ گوشه نشستـــ و شروع ڪرد به بیرون آوردن ترڪش با ناخنگیر❗️🌿 🔰مےگفت :: نمےتونم برم عقب ڪار رو زمینه؛ بعدشم دستشو ڪرد و پاشد. چون فرمانده بود تمام تلاششو مےڪرد ڪہ حتے یہ ذره 👌 هم احساس درد و ضعفــ تو چهره اش معلوم نباشہ و روحیـــہ بقیہ نشہ. 🌷 @shahidhadi598
❤️ #پای_درس_شهید ❤️ 🌹 شهادت را لیاقت لازم نیست معرفت لازم است ، منتهی آرزوی هر انسانی رسیدن بہ ڪمال است ڪہ راہ گریز و سریع آن جهاد در راہ اوست ، ڪہ هر ڪسی نتواند این نانوشتہ را خواند و آنرا تفسیر ڪند . 🌹 ڪمال را صلاتیست دو رڪعتی ڪه وضویش با خون است و لاغیر ... حال هر ڪسی این وضو نتواند ڪه سرمنزل راہ است . منزل بعدی نیت و قیام است ڪه دعوت مےباشد . منزل سوم طی طریق و ذوب الی اللہ است ڪه ڪمتر ڪسی بہ این مقام رسیدہ . 🌹👌 گریز دیگر توسل است ڪه بهترین آن نور اعظم دخت خاتم است ڪه تمام راهها بدو ختم شود و راههای دیگر ختم بدین راہ است و راہ دگر ندارد . تمام #شهید_مدافع_حرم 🕊 #شهید_محمد_حمیدی🌷 @shahidhadi598
🌷 💠روایت آخرین تماس 🔰دفعه‌های آخر در ارتباطات تلفنی☎️ خیلی غُر می‌زد از اینکه . من احساس می‌کردم از دوری خانواده و یا سختی جا خسته شده🤔 این مدل حرف زدن‌ها از خیلی بعید بود❌ منتها جدی حرف نمی‌زد و خیلی کم می‌شد، یعنی اغلب با شیطنت‌های خاصی و با و خنده حرف‌های جدی‌اش را می‌گفت. 🔰 سه‌شنبه🗓 بود که تماس گرفت، گفت پنجشنبه، جمعه اگر نشد تا دوشنبه خانه هستم و با مظلومیت خاصی گفت خیلی خسته‌ام دیگر نا ندارم😓 بهش گفتم دو، سه روز دیگه می‌آیی🚘 🔰من و مامان خیلی ذوق داشتیم باهاش حرف بزنیم و گوشی تلفن دست دوتایمان👥 بود. در همین حین شروع به صحبت با محمدرضا کرد. یکسری حرف‌هایش برایم خیلی سنگین بود، خصوصا آن موقعی که مدت زیادی بود ندیده بودیم و توی خطر بود⚠️ و بوی خاصی می‌داد. 🔰بعد که صحبتش با مامان تمام شد، دوباره با من صحبت کرد و گفت: مامان و بابا را ⁉️ چون از من قول گرفته بود بعد از دو ماهی📆 که برمیگردد مادر و پدر را راضی کنم که برایش به برویم و من هم شب قبل اعلام رضایت را گرفته بودم. 🔰به خاطر حرفهایی که به مادرم زده بود از دستش عصبانی شدم😠 و گفتم «محمد یا منو مسخره کردی یا خودت را آدم یا یا زن می‌گیرد دوتاش با هم نمی‌شود❌». بعد یک حالت جدی به خودش گرفته و مثل کسانی که استاد هستند👨‍🏫 و با شاگردشان حرف می‌زنند 🔰به من گفت: تو خجالت نمی‌کشی😒 من باید برای تو هم بخوانم. گفتم حالا چه حدیثی را به من می‌گویی، گفت: «امیرالمومنین می‌فرماید: برای دنیایت جوری برنامه‌ ریزی کن زنده‌ای و برای آخرتت جوری کار کن که همین فردا می‌خواهی بمیری🌷». 🔰من  خیلی امیدوار شدم و گفتم باز حواسش به این دنیـ🌏ـا است و به محمدرضا گفتم«بابا راضی شد !» بعد ذوق کرد😍 و همان راضی‌ام ازت‌ها را شروع کرد و گفت به از تو یک زیارت خوب در حرم حضرت زینب🕌 به جا می‌آورم. 🌹🍃🌹🍃 @shahidhadi598
✍ #خاطره_شهدا 🌷حمید وسط #قبرستان ایستاد و گفت: فرزانه جان، می دانم متعجب هستی، اما امروز #خوش_ترین لحظات زندگی ما است، تو را به این مکان آورده ام تا یادمان نرود که منزل آخر همه ما اینجاست! 🌷بعد #خندید و گفت البته من را که به #گلزار_شهدا خواهند برد. #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidhadi598
🔻خاطره ای از مادر شهید مصطفی صدرزاده 🌱یک تابلو آیه الکرسی تو اتاق پذیرایی بود. عکس بچه ها، همراه نوه ها دورتادورش بود. 🌱 یه روز دیدم عکس #مصطفی نیست، خیلی ناراحت شدم به بچه ها گفتم: کسی عکس مصطفی رو ندیده؟ همه اظهار بی اطلاعی کردن. 🌱اون زمان خود مصطفی #سوریه بود...خیلی دلتنگش شدم. بعداز چند روز مصطفی اومد، خیلی خوشحال شدم بعد بهش گفتم که عکسشو گم کردم...چیزی نگفت، فقط یه لبخند زد ... . 🌱بعداز چند روز اومد، گفت: مامان برات یه عکس اوردم توپ!جون میده برای ...نذاشتم ادامه بده، بهش گفتم: نمیخوام ! ...ببرش. عذرخواهی کرد. 🌱وقتی عکسشو دیدم واقعا دلم ریخت...این عکس آخرین عکسی بود که از دستش گرفتم، خودش این عکس رو خیلی دوست داشت ومن دیوانه ی این عکس زیباش شدم... #شهید_مصطفی_صدر_زاده 🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidhadi598
✍ #خاطره_شـ‌هدا🌷 ✨یکی از دلایل اینکه هیچ‌گاه به ایشان به دلیل #مأموریت‌های زیاد خرده نگرفتم، حدیثی بود به این مضمون که «اگر کسی از جهاد و شهادت فرار کند، خداوند مرگی نصیب او می‌کند 👌به‌‌ همان زودی ولی با خفت و خواری‌» و پس از خواندن این مطلب #جرأت نمی‌کردم به ایشان بگویم به مأموریت نرود. ✨آنقدر عاشق #شهادت بود که هنگام نماز از ما می‌خواست ‌دعا کنیم ‌مرگی غیر از شهادت نداشته باشد و همیشه و به ویژه در یک سال اخیر ما را برای #شهادتشان کاملاً آماده کرده بودند، به گونه‌ای که شهادتشان برای ما قطعی حساب می‌شد. ✨همچنین از دیگر خصوصیات آن شهید خواندن #قرآن پس از ورود به اتاق محل کار خود در آغاز صبح بود. 😇 ✨پس از #شهادت ایشان بود که فهمیدم برای نیرو‌هایش مثل یک پدر دلسوز ‌و حتی در ریز‌ترین👌 مسائل زندگی نیز کمک حالشان بود. #ماشین سواری‌اش پیکانی بود که با هیچ چیزی عوضش نمی‌کرد⚠️ و همیشه می‌گفت، ما به ملت و رهبرمون #بدهکاریم و هیچ طلبی نداریم ✨و واقعا خلوصشان❤️ در این زمینه عالی بود؛ حتی پاداش‌هایی که به ایشان می‌دادند بین نیرو‌هایش تقسیم می‌کرد و از آوردن آن به منزل🏡 #خودداری می‌کرد. #شهید_داد_اله_شیبانی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidhadi598
#گمنام_وبی_صدا 🍂ترم های اول ورود به #دانشگاه به پیشنهاد یکی از بچه ها قرار شد یه گروه👥 تشکیل بدیم از بچه های مشتی و #بااخلاص و پای کار که کارای صلواتی🌸 برای بچه های دیگه انجام بدیم. 🍁مثلا واکس زدن پوتین👞 بچه ها، کارهای #خدماتی و نظافتی و... طوری که هیچکس شناخته نشه🚯 جلسه گرفتیم و چند تا #تیم تشکیل دادیم. هر تیم یه مسئول داشت و چند تا نیرو. اسم کار رو گذاشتیم #ستاد جنگ های نامنظم با نفس 🍂هر تیم رو هم به اسم یه #شهید نام گذاری کردیم. هر کدوم از بچه ها به نیابت از یک شهید🌷 اتیکت اسم اون شهید بزرگوار رو به سینه میزدن🏵 اما با #چفیه صورتشون رو میبستن تا شناسایی نشن❌ 🍁صبح خیلی زود یا آخرای شب، طوری که کسی #متوجه_نشه فعالیت خودشون رو انجام میدادن. #حسین_آقا فرمانده یکی از تیم ها شد که به اسم سردار شهید محمد حسین، عموی شهیدش🌷 نام گذاری شده بود... 🍂هدف🎯 از انجام این کارها #رفاه حال بچه های دانشگاه بود. عموما بعد یه روز طاقت فرسای آموزشی همه مثل #جنازه خودشون رو میرسوندن به تخت خواب😓 اما یه عده مشتی مثل #شهید، اگرچه خودشون خسته بودند، بجای استراحت، میرفتن پوتین گلی و خاکی دوستاشون رو واکس میزدن✨ و #سرویسا رو نظافت می کردن که بقیه اذیت نشن👌 #شهید_حسین_معزغلامی #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidhadi598
#باب_الجواد..🌺🍃 🔹همیشه تو سفر #مشهد، دوست داشت موقع ورود به حـرم #امام_رضا عليه‌السلام از ورودى "باب الجـواد" وارد بشه، هتـل🏢 ما داخل خیـابان نـواب بود، اگه می‌خواستیم از #باب_الجواد بریم داخل، باید مسافت زیادی را می‌رفتیم. 🔸موقع رفتن که می‌شد، می‌گفت: من دور میزنم↪️ از ورودی باب الجـواد میام داخل ، هرکس دوست داشت می‌تونه با من بیاد👥 تقریباً همه ی #بچه‌ها همراهش می‌رفتند. 🔹قبل وارد شدن به #حرم می‌گفت: بریم #وضو بگیریم وبعد وارد بشیم، بچه‌ها شاکی می‌شدند که هوا سرده❄️ ما تو هتل وضـو گرفتیم، امّا می‌گفت: این وضو را به #نیت امام جـواد(ع) بگیرید. 🔸وقتی وارد می‌شدیم، مقید بود #زیارت_عاشورا بخونـه، مُهر، تسبیح و زیارت عاشورا، تنهـا توشه‌هایی بود که #همیشـه می‌شد تو لباسِ آقا حجت🌷 پیدا کرد. راوی: دوست شهید #شهید_حجت_اصغری #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidhadi598
همیشه دوست داشت به همه برسه. آخرین لحظات می گفت: بچه ها بیایید یه بدیم به همدیگه، هر کی زودتر شهید شد🌷 بقیه رو هم کنه. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidhadi598
🌷 🔹سه سال بود که تو عراق و به دفاع👊 از حریم حرم اهل بیت پیامبر (ص) مشغول بود.اسم مستعارش تو سوریه " " بود و همه "حاج عمار" صداش میکردن 🔸شجاع و نترس بود💪 و محبوب دلـ❤️ـها وقتی ازش میپرسیدیم تو چکار میکنی؟ میگفت: ☺️. 🔹روز تشییع پیکرش⚰ وقتی نظامی رو دیدم ازشون پرسیدم: مگه اونجا چکاره بود⁉️سردار گفت: 👈فرمانده تیپ هجومی (ع) ! 😳 🔸سالها بعد از اومد تو میدون، بعد از ما اومد و قبل از ما رفت😔. محمدحسین زود بارش رو بست. میگفت و میسوخت و میخورد😞... 🔹مرام‌های خاص زیاد داشت⚡️ اما بعضی چیز ها برایش بود و خط قرمز داشت⭕️ و یکی از آن خط قرمز ها این بود :👈محمد حسین همیشه یکی از دیوارهای خوش اندازه که چشم خورش👀 از بقیه جاها بیشتر بود را به تعلق میداد 🔸و تو باید قبول میکردی✅ که به واسطه عکس شهدا🌷 حضور شهدا را در خانه رعایت کنی .⚡️وگرنه...قرارداد که تمام میشد و خانه🏡 را که میخواستیم عوض کنیم بعضأ عکس ها هم میشد 🔹یادم هست وقتی کم عرض شهدا 🌷مد شده بود محمدحسین کلی ذوق زد😃 که عکس های را میتواند در خانه جا بدهد. 🔸با این حال ولی همیشه یک پوستر بود ؛ قدیمی بود؛ و ✘نه نو میشد و ✘نه قرار بود سایزش عوض شود و آنهم👈 تمثال شهید مبارزه با اشرار جنوب شرق کشور بود 🔹خیلی دوست داشت "محمد عبدی" باشد همیشه از خنده های😄 لحظه های اخرش و محمد عبدی میگفت ؛وقتی فهمیدم اسم جهادی محمدحسین خودمان39; 39; است اصلا جا نخوردم 🔸ولی زمانی که را در معراج شهدای🌷 تهران دیدم ؛ با آن لبخند ملیح آن موقع باورم شد. 🌾تا در طلب گوهر کانی کانی 🌾تا در هوش لقمه نانی نانی 🌾این نکته ی رمز اگر بدانی دانی 🌾هرچیز که در جستن آنی،آنی 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidhadi598
واسه همه مراسما سعی میکرد یه برنامه داشته باشیم.👌 #محرم بود🏴. حسین اومد و گفت حاجی #ایستگاه_صلواتی بزنیم؟ گفتم آره چرا که نه، اما با چی؟ گفت با همین چای و بیسکوییتای خودمون!☺️ یه میز گذاشت دم در مقر و شروع کرد. خودش هم چای میریخت☕️ و هم بیسکویت میداد. حال و هوای ایستگاه های ایران شده بود، مردم هم تعجب کرده بودن. تا حالا تو "عقارب" (سوریه) ازین کارا نشده بود ❗️ حسین بنیان یه کار زیبارو گذاشت. قرارشد واسه هفده ربیع هم اینکارو انجام بدیم که البته نشد. دشمن زد به محورمون وکلا برنامه هامون بهم ریخت وشدیدا درگیرشدیم.😞 حسین گفت هرطور شده ایستگاهو میزنیم و بعد اینکه شرایط مساعد شد همین کارو کرد که اتفاقا خیلی هم بهتر از ایستگاه محرم شده بود.👌🌹 بعدها جاسوسان خبر دادن که از کار حسین عصبانی شدن😠 و چون فهمیده بودن برنامه داریم، همون روز زده بودن به محور ما. . #شهید_مدافع_حرم مداح اهل بیت🎤 حسین معز غلامی🌹 @shahidhadi598