✨محمودرضا
همیشه #معطر بود...
همیشه #شیک میپوشید...
بسیار چهره ی دلنشینی داشت و همین چهره و #اخلاق پسندیدهاش برمحبوبیتاش میافزود.
✨همیشه مورد توجه دوستانش بود ، انقدری که حتی زمانی که #خوابیده بود از او عکس میگرفتند!!!
✨گاهی وقت هاکه بچه ها کسل یا بیرمق یا غمگین بودند؛ میآمدند و با محمودرضا هم صحبت میشدند و اصلا انگار تماااام غمهاشون رو #فراموش میکردند...
📎به نقل از همرزم شهید
#شهید_محمودرضا_بیضایی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidhadi598
💠 #مجروحیت_وتحمل_درد
🔰دفعہ دوم ڪه اومده بود سوریہ یه #ترکش خورد تو دستش.
همہ طبق معمول ٺو این فڪر بودن ڪه الان سید مجتبی (شهید حسین معز غلامی) با یہ ماشین برمےگرده عقب ڪہ به دستش رسیدگے ڪنه و خون ازش نره
🔰ولے دیدیم خیلے #آروم و بدون هیچ ترسے و بدون اینڪه درد رو توے چهره اش نشون بده رفٺــــ یہ گوشه نشستـــ و شروع ڪرد به بیرون آوردن ترڪش با ناخنگیر❗️🌿
🔰مےگفت :: نمےتونم برم عقب ڪار رو زمینه؛ بعدشم #خودش دستشو #پانسمان ڪرد و پاشد.
چون فرمانده بود تمام تلاششو مےڪرد ڪہ حتے یہ ذره 👌 هم احساس درد و ضعفــ تو چهره اش
معلوم نباشہ و روحیـــہ بقیہ #تضعیف نشہ.
#شهید_حسین_معزغلامی🌷
#شهید_مدافع_حرم
#ذاکر_اهل_بیت
@shahidhadi598
❤️ #پای_درس_شهید ❤️
🌹 شهادت را لیاقت لازم نیست معرفت لازم است ، منتهی آرزوی هر انسانی رسیدن بہ ڪمال است ڪہ راہ گریز و سریع آن جهاد در راہ اوست ، ڪہ هر ڪسی نتواند این نانوشتہ را خواند و آنرا تفسیر ڪند .
🌹 ڪمال را صلاتیست دو رڪعتی ڪه وضویش با خون است و لاغیر ...
حال هر ڪسی این وضو نتواند ڪه سرمنزل راہ است .
منزل بعدی نیت و قیام است ڪه دعوت مےباشد .
منزل سوم طی طریق و ذوب الی اللہ است ڪه ڪمتر ڪسی بہ این مقام رسیدہ .
🌹👌 گریز دیگر توسل است ڪه بهترین آن نور اعظم دخت خاتم است ڪه تمام راهها بدو ختم شود و راههای دیگر ختم بدین راہ است و راہ دگر ندارد . تمام
#شهید_مدافع_حرم 🕊
#شهید_محمد_حمیدی🌷
@shahidhadi598
#خاطرات_شهدا 🌷
💠روایت آخرین تماس
🔰دفعههای آخر در ارتباطات تلفنی☎️ خیلی غُر میزد از اینکه #خسته_شده. من احساس میکردم از دوری خانواده و یا سختی جا خسته شده🤔 این مدل حرف زدنها از #محمدرضا خیلی بعید بود❌ منتها جدی حرف نمیزد و خیلی کم #مظلوم میشد، یعنی اغلب با شیطنتهای خاصی و با #شوخی و خنده حرفهای جدیاش را میگفت.
🔰 #آخرین_بار سهشنبه🗓 بود که تماس گرفت، گفت پنجشنبه، جمعه #برمیگردم اگر نشد تا دوشنبه خانه هستم و با مظلومیت خاصی گفت خیلی خستهام دیگر نا ندارم😓 بهش گفتم دو، سه روز دیگه میآیی🚘
🔰من و مامان خیلی ذوق داشتیم باهاش حرف بزنیم و گوشی تلفن دست دوتایمان👥 بود. در همین حین #مامان شروع به صحبت با محمدرضا کرد. یکسری حرفهایش برایم خیلی سنگین بود، خصوصا آن موقعی که مدت زیادی بود ندیده بودیم و توی خطر بود⚠️ و #حرفهایش بوی خاصی میداد.
🔰بعد که صحبتش با مامان تمام شد، دوباره با من صحبت کرد و گفت: مامان و بابا را #راضی_کردی⁉️ چون از من قول گرفته بود بعد از دو ماهی📆 که برمیگردد مادر و پدر را راضی کنم که برایش به #خواستگاری برویم و من هم شب قبل اعلام رضایت را گرفته بودم.
🔰به خاطر حرفهایی که به مادرم زده بود از دستش عصبانی شدم😠 و گفتم «محمد یا منو مسخره کردی یا خودت را آدم یا #شهید_میشود یا زن میگیرد دوتاش با هم نمیشود❌». بعد یک حالت جدی به خودش گرفته و مثل کسانی که استاد هستند👨🏫 و با شاگردشان حرف میزنند
🔰به من گفت: تو خجالت نمیکشی😒 من باید برای تو هم #حدیث بخوانم. گفتم حالا چه حدیثی را به من میگویی، گفت: «امیرالمومنین میفرماید: برای دنیایت جوری برنامه ریزی کن #تا_ابد زندهای و برای آخرتت جوری کار کن که همین فردا میخواهی بمیری🌷».
🔰من خیلی امیدوار شدم و گفتم #الحمدالله باز حواسش به این دنیـ🌏ـا است و به محمدرضا گفتم«بابا راضی شد #حله!» بعد ذوق کرد😍 و همان راضیام ازتها را شروع کرد و گفت به #نیابت از تو یک زیارت خوب در حرم حضرت زینب🕌 به جا میآورم.
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidhadi598
✍ #خاطره_شهدا
🌷حمید وسط #قبرستان ایستاد و گفت: فرزانه جان، می دانم متعجب هستی، اما امروز #خوش_ترین لحظات زندگی ما است، تو را به این مکان آورده ام تا یادمان نرود که منزل آخر همه ما اینجاست!
🌷بعد #خندید و گفت البته من را که به #گلزار_شهدا خواهند برد.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidhadi598
🔻خاطره ای از مادر شهید مصطفی صدرزاده
🌱یک تابلو آیه الکرسی تو اتاق پذیرایی بود. عکس بچه ها، همراه نوه ها دورتادورش بود.
🌱 یه روز دیدم عکس #مصطفی نیست، خیلی ناراحت شدم
به بچه ها گفتم:
کسی عکس مصطفی رو ندیده؟
همه اظهار بی اطلاعی کردن.
🌱اون زمان خود مصطفی #سوریه بود...خیلی دلتنگش شدم.
بعداز چند روز مصطفی اومد،
خیلی خوشحال شدم بعد بهش گفتم که عکسشو گم کردم...چیزی نگفت، فقط یه لبخند زد ... .
🌱بعداز چند روز اومد، گفت: مامان برات یه عکس اوردم توپ!جون میده برای ...نذاشتم ادامه بده، بهش گفتم:
نمیخوام ! ...ببرش.
عذرخواهی کرد.
🌱وقتی عکسشو دیدم واقعا دلم ریخت...این عکس آخرین عکسی بود که از دستش گرفتم، خودش این عکس رو خیلی دوست داشت ومن دیوانه ی این عکس زیباش شدم...
#شهید_مصطفی_صدر_زاده 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidhadi598
✍ #خاطره_شـهدا🌷
✨یکی از دلایل اینکه هیچگاه به ایشان به دلیل #مأموریتهای زیاد خرده نگرفتم، حدیثی بود به این مضمون که «اگر کسی از جهاد و شهادت فرار کند، خداوند مرگی نصیب او میکند 👌به همان زودی ولی با خفت و خواری» و پس از خواندن این مطلب #جرأت نمیکردم به ایشان بگویم به مأموریت نرود.
✨آنقدر عاشق #شهادت بود که هنگام نماز از ما میخواست دعا کنیم مرگی غیر از شهادت نداشته باشد و همیشه و به ویژه در یک سال اخیر ما را برای #شهادتشان کاملاً آماده کرده بودند، به گونهای که شهادتشان برای ما قطعی حساب میشد.
✨همچنین از دیگر خصوصیات آن شهید خواندن #قرآن پس از ورود به اتاق محل کار خود در آغاز صبح بود. 😇
✨پس از #شهادت ایشان بود که فهمیدم برای نیروهایش مثل یک پدر دلسوز و حتی در ریزترین👌 مسائل زندگی نیز کمک حالشان بود. #ماشین سواریاش پیکانی بود که با هیچ چیزی عوضش نمیکرد⚠️ و همیشه میگفت، ما به ملت و رهبرمون #بدهکاریم و هیچ طلبی نداریم
✨و واقعا خلوصشان❤️ در این زمینه عالی بود؛ حتی پاداشهایی که به ایشان میدادند بین نیروهایش تقسیم میکرد و از آوردن آن به منزل🏡 #خودداری میکرد.
#شهید_داد_اله_شیبانی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidhadi598
#گمنام_وبی_صدا
🍂ترم های اول ورود به #دانشگاه به پیشنهاد یکی از بچه ها قرار شد یه گروه👥 تشکیل بدیم از بچه های مشتی و #بااخلاص و پای کار که کارای صلواتی🌸 برای بچه های دیگه انجام بدیم.
🍁مثلا واکس زدن پوتین👞 بچه ها، کارهای #خدماتی و نظافتی و... طوری که هیچکس شناخته نشه🚯 جلسه گرفتیم و چند تا #تیم تشکیل دادیم. هر تیم یه مسئول داشت و چند تا نیرو.
اسم کار رو گذاشتیم #ستاد جنگ های نامنظم با نفس
🍂هر تیم رو هم به اسم یه #شهید نام گذاری کردیم. هر کدوم از بچه ها به نیابت از یک شهید🌷 اتیکت اسم اون شهید بزرگوار رو به سینه میزدن🏵 اما با #چفیه صورتشون رو میبستن تا شناسایی نشن❌
🍁صبح خیلی زود یا آخرای شب، طوری که کسی #متوجه_نشه فعالیت خودشون رو انجام میدادن. #حسین_آقا فرمانده یکی از تیم ها شد که به اسم سردار شهید محمد حسین، عموی شهیدش🌷 نام گذاری شده بود...
🍂هدف🎯 از انجام این کارها #رفاه حال بچه های دانشگاه بود. عموما بعد یه روز طاقت فرسای آموزشی همه مثل #جنازه خودشون رو میرسوندن به تخت خواب😓 اما یه عده مشتی مثل #شهید، اگرچه خودشون خسته بودند، بجای استراحت، میرفتن پوتین گلی و خاکی دوستاشون رو واکس میزدن✨ و #سرویسا رو نظافت می کردن که بقیه اذیت نشن👌
#شهید_حسین_معزغلامی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidhadi598
#باب_الجواد..🌺🍃
🔹همیشه تو سفر #مشهد، دوست داشت موقع ورود به حـرم #امام_رضا عليهالسلام از ورودى "باب الجـواد" وارد بشه، هتـل🏢 ما داخل خیـابان نـواب بود، اگه میخواستیم از #باب_الجواد بریم داخل، باید مسافت زیادی را میرفتیم.
🔸موقع رفتن که میشد، میگفت: من دور میزنم↪️ از ورودی باب الجـواد میام داخل ، هرکس دوست داشت میتونه با من بیاد👥 تقریباً همه ی #بچهها همراهش میرفتند.
🔹قبل وارد شدن به #حرم میگفت:
بریم #وضو بگیریم وبعد وارد بشیم،
بچهها شاکی میشدند که هوا سرده❄️
ما تو هتل وضـو گرفتیم، امّا میگفت:
این وضو را به #نیت امام جـواد(ع) بگیرید.
🔸وقتی وارد میشدیم، مقید بود #زیارت_عاشورا بخونـه، مُهر، تسبیح و زیارت عاشورا، تنهـا توشههایی بود که #همیشـه میشد تو لباسِ آقا حجت🌷 پیدا کرد.
راوی: دوست شهید
#شهید_حجت_اصغری
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidhadi598
#شهید_کیهانی همیشه دوست داشت #خیرش به همه برسه.
آخرین لحظات می گفت: بچه ها بیایید یه #قول بدیم به همدیگه، هر کی زودتر شهید شد🌷 بقیه رو هم #شفاعت کنه.
#شهید_محمد_کیهانی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidhadi598
#خاطرات_شهدا🌷
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
🔹سه سال بود که تو عراق و #سوریه به دفاع👊 از حریم حرم اهل بیت پیامبر (ص) مشغول بود.اسم مستعارش تو سوریه " #عمار " بود و همه "حاج عمار" صداش میکردن
🔸شجاع و نترس بود💪 و محبوب دلـ❤️ـها
وقتی ازش میپرسیدیم تو #سوریه چکار میکنی؟ میگفت: #سربازی☺️.
🔹روز تشییع پیکرش⚰ وقتی #فرماندهان نظامی رو دیدم ازشون پرسیدم: مگه #محمدحسین اونجا چکاره بود⁉️سردار گفت:
👈فرمانده تیپ هجومی #سیدالشهدا(ع) ! 😳
🔸سالها بعد از #دفاع_مقدس اومد تو میدون، بعد از ما اومد و قبل از ما رفت😔. محمدحسین زود بارش رو بست. #سردار میگفت و میسوخت و #غبطه میخورد😞...
🔹مرامهای خاص زیاد داشت⚡️ اما بعضی چیز ها برایش #قانون بود و خط قرمز داشت⭕️ و یکی از آن خط قرمز ها این بود :👈محمد حسین همیشه یکی از دیوارهای خوش اندازه که چشم خورش👀 از بقیه جاها بیشتر بود را به #عکس_شهدا تعلق میداد
🔸و تو باید قبول میکردی✅ که به واسطه عکس شهدا🌷 #حرمت حضور شهدا را در خانه رعایت کنی .⚡️وگرنه...قرارداد که تمام میشد و خانه🏡 را که میخواستیم عوض کنیم بعضأ عکس ها هم #نو میشد
🔹یادم هست وقتی #پوسترهای کم عرض شهدا 🌷مد شده بود محمدحسین کلی ذوق زد😃 که عکس های #بیشتری را میتواند در خانه جا بدهد.
🔸با این حال ولی همیشه یک پوستر #تکراری بود ؛ قدیمی بود؛ و ✘نه نو میشد و ✘نه قرار بود سایزش عوض شود و آنهم👈 تمثال شهید مبارزه با اشرار جنوب شرق کشور #محمد_عبدی بود
🔹خیلی دوست داشت #مثل "محمد عبدی" باشد همیشه از خنده های😄 لحظه های اخرش و #حین_شهادت محمد عبدی میگفت ؛وقتی فهمیدم اسم جهادی محمدحسین خودمان39; #عمارعبدی 39; است اصلا جا نخوردم
🔸ولی زمانی که #عکس_صورتش را در معراج شهدای🌷 تهران دیدم ؛ با آن لبخند ملیح آن موقع باورم شد.
🌾تا در طلب گوهر کانی کانی
🌾تا در هوش لقمه نانی نانی
🌾این نکته ی رمز اگر بدانی دانی
🌾هرچیز که در جستن آنی،آنی
#شهید_محمدحسین_محمدخانی 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidhadi598
واسه همه مراسما سعی میکرد یه برنامه داشته باشیم.👌
#محرم بود🏴. حسین اومد و گفت حاجی #ایستگاه_صلواتی بزنیم؟ گفتم آره چرا که نه، اما با چی؟ گفت با همین چای و بیسکوییتای خودمون!☺️
یه میز گذاشت دم در مقر و شروع کرد. خودش هم چای میریخت☕️ و هم بیسکویت میداد.
حال و هوای ایستگاه های ایران شده بود، مردم هم تعجب کرده بودن. تا حالا تو "عقارب" (سوریه) ازین کارا نشده بود ❗️
حسین بنیان یه کار زیبارو گذاشت.
قرارشد واسه هفده ربیع هم اینکارو انجام بدیم که البته نشد. دشمن زد به محورمون وکلا برنامه هامون بهم ریخت وشدیدا درگیرشدیم.😞
حسین گفت هرطور شده ایستگاهو میزنیم و بعد اینکه شرایط مساعد شد همین کارو کرد که اتفاقا خیلی هم بهتر از ایستگاه محرم شده بود.👌🌹
بعدها جاسوسان خبر دادن که از کار حسین عصبانی شدن😠 و چون فهمیده بودن برنامه داریم، همون روز زده بودن به محور ما. .
#شهید_مدافع_حرم
مداح اهل بیت🎤
حسین معز غلامی🌹
@shahidhadi598