eitaa logo
محفل شهدا
51 دنبال‌کننده
995 عکس
204 ویدیو
13 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطره ای از 🌹شهید محمد ابراهیم همت🌹 🔰می خواستم برم زیارت امام حسین(ع)همسرم سه ماهه بارداربود التماس واصرار که منو هم ببر🙏،مشکلی پیش نمی آید هرجوری بود کرد . 🔰باخودم بردمش .⚡️اما سختی سفربه شدت کرد .وقتی رسیدیم کربلا اول بردمش دکتر🤒.دکتر گفت :احتمالاً .اگرهم هنوززنده باشه ،امیدی نیست❌ چون علایم حیاتی رو نداره😔. 🔰وقتی برگشتیم مسافرخونه خانم گفت من این داروها رونمی خورم🚫 ! بریم . هرجوری که میتونی منو برسون به . زیربغل هاش رو گرفتم وبردمش کنار ضریح . 🔰تنهاش گذاشتم 👤ورفتم یه گوشه ای واسه .باحال عجیبی😭 شروع کرد به زیارت .بعد هم بلند شدورفت تادم درحرم🕌 . 🔰صبح که برای بیدارش کردم . با خوشحالی😃 بلند شد وگفت : چه خواب شیرینی الان دیگه ندارم 🚫.بعد هم گفت :توی یه خانمی رودیدم که نقاب به صورتش بود ،یه بچه زیبا👶 رو گذاشت توی آغوشم . 🔰بردمش پیش همون . 20 دقیقه ای معاینه کرد .آخرش هم باتعجب😧 گفت :یعنی  چه ؟ موضوع چیه؟دیروز این بچه بود ،ولی امروزکاملاً وسالمه😍! 🔰اونو کجا بردید؟کی این خانم رو معالجه کرده⁉️ باور کردنی نیست، !؟ خانم که جریان رو براش تعریف کرد ساکت شد🔇 ورفت توی فکر💭. وقتی بچه به دنیا اومد اسمش روگذاشتیم 🌸<<محمد ابراهیم همت >> 🌸                                                                                  🌹🍃🌹🍃 @shahidhadi598
🌷 🔹شهید حمید سیاهکالی مرادی اردیبهشت سال 1368 نرم افزار💾 و حسابداری مالی بودند و سمت ایشان در پاسداران استان قزوین به صورت مخابرات☎️ گردان سیدالشهدا علیه السلام، توپ 23 و مسئول فرهنگی گردان سیدالشهدا استان قزوین بوده است. 🔸آقاحمید مقید به و انفاق پنهانی واحترام زیاد به والدین وخانواده بودند👌 و بسیار مودب و مهربان☺️ که به حُسن خلق شهرت داشتند ایشان علاقه مند❣ به ادبیات بودند و وصیت نامه ایی📜 بسیار زیبا و پر محتوا به جا گذاشته اند👌. 🔹به دلیل علاقه ایشان به ادبیات اشعار و متون زیبای عارفانه و در وصف مولایش و ✨امام زمان (عجل الله تعالی فرجه شریف) به یادگار مانده است.. 🔸ایشان در مهر ماه سال 94 به اذن خداوند توانستند فردی از اهل را به متمایل گردانند و آن فرد شیعه گردید😍. و مربی کاراته و مربی دفاع شخصی و داور کاراته🏆 بود.در سال 91 ازدواج💍 کردند که از شهید به جا نمانده است🚫. 🔹زندگی ساده و ایمان و دل گشای☺️ ایشان زبان زد خاص و عام بود.در ماموریت در عملیات نصر 2 در سوریه منطقه حلب ناحیه العیس در 5 آذر ماه سال 1394 به فیض نائل آمد🌷.که همچون (علیه السلام) بی دست وبی پا شدند و 💥فقط سینه ایشان که در محرم سینه زنی میکرد سالم مانده بود. 🔸مزار ایشان در گلزار شهدای🌷 استان در قطعه 7 ردیف 11 واقع است.درست جایی که قبل رفتنش مشخص کرده است. 🌹🍃🌹🍃 @shahidhadi598
#حاج_احمد: یک بلدچی باید اول #خودش را #بشناسد؛ بعد #خدای خودش را و بعد مسیر رسیدن به مقصد را...✌ آنوقت میتواند دست #دیگران را بگیرد و راه را از چاه نشان بدهد. 🔻برای شادی روح شهدا #صلوات🔻 @shahidhadi598
💠 🔰دفعہ دوم ڪه اومده بود سوریہ یه خورد تو دستش. همہ طبق معمول ٺو این فڪر بودن ڪه الان سید مجتبی (شهید حسین معز غلامی) با یہ ماشین برمےگرده عقب ڪہ به دستش رسیدگے ڪنه و خون ازش نره 🔰ولے دیدیم خیلے و بدون هیچ ترسے و بدون اینڪه درد رو توے چهره اش نشون بده رفٺــــ یہ گوشه نشستـــ و شروع ڪرد به بیرون آوردن ترڪش با ناخنگیر❗️🌿 🔰مےگفت :: نمےتونم برم عقب ڪار رو زمینه؛ بعدشم دستشو ڪرد و پاشد. چون فرمانده بود تمام تلاششو مےڪرد ڪہ حتے یہ ذره 👌 هم احساس درد و ضعفــ تو چهره اش معلوم نباشہ و روحیـــہ بقیہ نشہ. 🌷 @shahidhadi598
🔰گفتم: دارم از استرس میمیرم😢 گفت: یک #ذکر بهت میگم هر بار گیر کردی بگو؛ من خیلی قبولش دارم. گره یک کار منم همین باز کرد که #خودش هم به سختی اجازه خروج گرفت😔 🔰گفتم: باشه داداش بگو گفت: تسبیــ📿ـح داری ؟! گفتم: آره گفت: بگو #الهی_بالرقیه سلام الله علیها حتماً سه ساله ارباب نظر می کنه منتظرتم 😊 🔰قطع کردم چشمامو بستم😌 شروع کردم الهی بالرقیه سلام الله علیها الهی بالرقیه سلام الله علیها ۱۰ تا نگفتم که یهو گفت: این پنج نفر آخرین لیسته. بقیه اش فردا 🔰تعجب کردم😟 همینجور ذکر می گفتم که یهو #اسمم رو خوند بغضم ترکید😭 با گریه گرفتم رفتم سمت خونه حاضر شم وقتی #حسین را دیدم گفتم درست شد اشک تو چشماش حلقه زد گفت #الهی_بالرقیه (سلام الله علیها) #شهید_حسین‌_معزغلامی 🌹🍃🌹🍃 @shahidhadi598