#فاطمیه…
ایام فاطمیه سال 92 بود.
قرار شد ماکت خونه حضرت زهرا (س) رو درست کنیم.
درو دیوار خونه رو گل زدیم.
موقع آتیش زدن در که شد، محمد حسین رفت بیرون، گفت:
" خودت این قسمتشو انجام بده، طاقت دیدن این قسمتو ندارم...
اون سال ایام فاطمیه با اون تمثال خونه حضرت زهرا (س)،
حال و هوایی داشت.…
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
@sardaraneshgh
✨❣✨❣✨❣✨
🏴✨وقتی #مسئول هیئت بود از اول تا آخر پای کار همه چیز می ایستاد. همه این را #حس می کردند. در #هئیت هفتگی علمدار،از سه چهار ساعت ⏰قبل می آمد
🏴✨همه چیز را #بررسی می کرد. خاک های راه پله را جارو میزد، کفش👞 هارا جفت می کرد. اسپند دود می کرد. مقید بود بچه 👥ها از اول در #مجلس حاضر باشند و آل یاسین در مجلس خوانده شود.✨
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
@sardaraneashgh
✨سلام بر شما ائمه معصومین که بندگان خاص خدایید و از هر چه که داشتید در راه خداوند و معبود و معشوق خویش گذشتید.🍃
✨سلام بر شما که متقیان راه ﷲ هستید.
بارالها! از این که به بنده حقیرت توفیق دادی که در راهت گام بردارد✨
✨ تو را سپاس میگویم و از این که توفیقم دادی که در جبهه در کنار خالصان و مخلصان راهت قدم بر دارم، تو را شکر و سپاس میگویم.
در این راه، دیدار خودت را هم نصیبم گردان!💫
🔖وصیت نامه #شهید_محمدحسین_محمدخانی
#ما_ملت_امام_حسینیم
@sardaraneashgh
#عاشقانہهاےالهے...♥️|
بعد از هیئت رایه العباس، با لیوان چاے روے سکوے وسط خیابان منتظرم مےایستاد
وقتے چاے و قند را بہ من تعارف مےکرد، حتے بچہ مذهبےها هم نگاه مےکردند🍃
چند دفعہ دیدم خانمهاے مسنتر تشویقش کردند و بعضیے هایشان بہ شوهرشان مےگفتند: حاج آقا یاد بگیر! از تو کوچیک تره!
ابراز محبت هاے این چنینے مےکرد و نظر بقیہ هم برایش مهم نبود حتے مےگفت :دیگران باید این کارها رو یاد بگیرن!
ولے خیلی بدش مےآمد از زن و مرد هایی کہ در خیابان دست در دست هم راه مےروند.
میگفت:مگہ اینا خونہ و زندگے ندارن؟!
اعتقادش این بود که با خط کش اسلام کار کند
💕| #شهید_محمدحسین_محمدخانے
📚| #قصہ_دلبرے
@sardaraneashgh
#عاشقانه_شهدا 🌹
🔸 زیاد #هیئت دونفری داشتیم.
برای هم سخنرانی می ڪردیم
و چاشنی اش چند خط
روضه هم می خواندیم،
بعد ☕️ چای، نسڪافه
یا بستنی می خوردیم.
می گفت: « این خوردنیا
الان مال هیئته! » 😉
🔹 هر وقت چای می ریختم
می آوردم، می گفت:
« بیا دوسه خط روضه بخونیم
تا چاے #روضه خورده باشیم! » 💔
(راوی: همسر شهید)
#شهید_محمدحسین_محمدخانی🌷
🌷یادش با ذکر #صلوات
@sardaraneashgh
#سیره_شهدا
#خاطرات_شهدا
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
مرامهای خاص زیاد داشت اما بعضی چیز ها برایش قانون⚖️ بود و خط قرمز داشت‼️ و یکی از آن خط قرمز ها این بود :
محمد حسین همیشه یکی از دیوارهای خوش اندازه که چشم خورش از بقیه جاها بیشتر بود را به عکس شهدا🖼️ تعلق میداد و تو باید قبول میکردی که به واسطه عکس شهدا حرمت حضور شهدا را در خانه رعایت کنی ... 😇
قرارداد که تمام میشد و خانه را که میخواستیم عوض کنیم🏠
بعضاً عکس ها هم نو ✨میشد ؛
یادم هست وقتی پوسترهای کم عرض شهدا مد شده بود محمدحسین کلی ذوق زد🎉 که عکس های بیشتری را میتواند در خانه جا بدهد.
با این حال ولی همیشه یک پوستر تکراری بود ؛ قدیمی بود؛ و نه نو میشد و نه قرار بود سایزش عوض شود و آنهم تمثال شهید مبارزه با اشرار جنوب شرق کشور"محمد عبدی" بود؛ خیلی دوست داشت❤️ مثل محمد عبدی باشد.
💭همیشه از خنده های لحظه های اخرش و حین شهادت محمد عبدی میگفت ؛
وقتی فهمیدم اسم جهادی محمدحسین خودمان؛
عمارعبدی ; است اصلا جا نخوردم😊 ولی زمانی که عکس صورتش را در معراج شهدای تهران دیدم ؛ با آن لبخند ملیح آن موقع باورم شد🥺 :
🌸تا در طلب گوهر کانی کانی
🌿تا در هوش لقمه نانی نانی
🌸این نکته ی رمز اگر بدانی دانی
🌿هرچیز که در جستن آنی،آنی
@sardaraneashgh
#سیره_شهدا
#خاطرات_شهدا
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
تهران بودیم. یکی دو روز بعد از عروسیاش زنگ زد که میخواهم اولین روضهٔ خانه را بخوانم. با پنج شش تا از بچه ها رفتیم و خیلی ساده و صمیمی نشستیم دور هم. کمی زیرابمان را پیش خانمهایمان زد و گفت: «فکر نکنید خبریه، اینها هیچ تحفهای نیستن!» پاک آبرویمان را برد.
روضه خواندیم. خیلی به دلش نشسته و بال درآورده بود. انگار تازه خانه برایش مفهوم پیدا کرده بود. کیف میکرد. خوشحالی در وجودش موج میزد. بعد هم رفت پیتزا خرید برای شام روضه...
سالروز شهادت🌹
@sardaraneashgh
اگه کارت برای امام حسین(علیه السلام) و حضرت آقا بود، نسبت به حرف مردم بیخیال باش و محکم به کارت ادامه بده و نزار حرف ها تو کارت تأثیر بزاره که ناامید بشی...
🌷 #شهدا
❤️ #شهید_محمدحسین_محمدخانی
📱 #سایز_پروفایل
🍃شهادت : 16 آبان
@sardaraneashgh
#سیره_شهدا
#خاطرات_شهدا
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
مرامهای خاص زیاد داشت اما بعضی چیز ها برایش قانون⚖️ بود و خط قرمز داشت‼️ و یکی از آن خط قرمز ها این بود :
محمد حسین همیشه یکی از دیوارهای خوش اندازه که چشم خورش از بقیه جاها بیشتر بود را به عکس شهدا🖼️ تعلق میداد و تو باید قبول میکردی که به واسطه عکس شهدا حرمت حضور شهدا را در خانه رعایت کنی ... 😇
قرارداد که تمام میشد و خانه را که میخواستیم عوض کنیم🏠
بعضاً عکس ها هم نو ✨میشد ؛
یادم هست وقتی پوسترهای کم عرض شهدا مد شده بود محمدحسین کلی ذوق زد🎉 که عکس های بیشتری را میتواند در خانه جا بدهد.
با این حال ولی همیشه یک پوستر تکراری بود ؛ قدیمی بود؛ و نه نو میشد و نه قرار بود سایزش عوض شود و آنهم تمثال شهید مبارزه با اشرار جنوب شرق کشور"محمد عبدی" بود؛ خیلی دوست داشت❤️ مثل محمد عبدی باشد.
💭همیشه از خنده های لحظه های اخرش و حین شهادت محمد عبدی میگفت ؛
وقتی فهمیدم اسم جهادی محمدحسین خودمان؛
عمارعبدی ; است اصلا جا نخوردم😊 ولی زمانی که عکس صورتش را در معراج شهدای تهران دیدم ؛ با آن لبخند ملیح آن موقع باورم شد🥺 :
🌸تا در طلب گوهر کانی کانی
🌿تا در هوش لقمه نانی نانی
🌸این نکته ی رمز اگر بدانی دانی
🌿هرچیز که در جستن آنی،آنی
@sardaraneashgh
شب میلاد حضرت زینب(س) مادرش زنگ زد برای خواستگاری. نمی دانم پا فشاری هایش باد کله ام را خواباند یا تقدیرم؟شاید هم دعاهایش به دلم نشسته بود. باهمان ریش بلند و تیپ ساده همیشگی اش آمد؛ از در حیاط که وارد خانه شد، با خاله ام از پنجره اورا دیدیم. خاله ام خندید:((مرجان، این پسر چقدر شبیه شهداست!)) با خنده گفتم:((خب شهدا یکی مثه خودشون رو فرستادن برام!))
#برشی_از_کتاب
#قصه_دلبرى
#شهيد_محمدحسين_محمدخانى
به روايت همسر
@sardaraneashgh
💠ماجرای جالب گفتوگوی شهید #محمدخانی با تکفیریها
یکی از بیسیمهای تکفیریها افتاد دست ما. سریع بیسیم را برداشتم. میخواستم بد و بیراه بگم🔥.
🌷عمار(شهید محمدخانی) آمد و گفت که دشمن را عصبانی نکن.
گفتم پس چی بگم به اینا؟!
🌷گفت: «بگو اگه شما مسلمونید، ما هم مسلمونیم. این گلولههایی که شما به سمت ما می زنید باید وسط اسرائیل فرود میومد...»
سوال کردند شما کی هستید و چرا با ما میجنگید؟
🌷گفت: «به اونها بگو ما همونهایی هستیم که صهیونیستها رو از لبنان بیرون کردیم.
ما همون هایی هستیم که آمریکایی ها رو از عراق بیرون کردیم.
ما لشکری هستیم از لشکر رسول الله...
هدف نهایی ما مبارزه با صهیونیستها و آزادی قبله اول مسلمون ها، مسجدالاقصی است...✊
..بحث و جدل ما ادامه پیدا کرد تا وقت اذان..
بعد از ظهر همان روز ۱۲ نفر از تکفیریها تسلیم ما شدند. میگفتند «از شما در ذهن ما یک کافر ساخته اند.»❤️
کتاب «عمار حلب»، زندگینامهی
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
@sardaraneashgh
~♡~
💠ماجرای جالب گفتوگوی شهید #محمدخانی با تکفیریها
یکی از بیسیمهای تکفیریها افتاد دست ما. سریع بیسیم را برداشتم. میخواستم بد و بیراه بگم🔥.
🌷عمار(شهید محمدخانی) آمد و گفت که دشمن را عصبانی نکن.
گفتم پس چی بگم به اینا؟!
🌷گفت: «بگو اگه شما مسلمونید، ما هم مسلمونیم. این گلولههایی که شما به سمت ما می زنید باید وسط اسرائیل فرود میومد...»
سوال کردند شما کی هستید و چرا با ما میجنگید؟
🌷گفت: «به اونها بگو ما همونهایی هستیم که صهیونیستها رو از لبنان بیرون کردیم.
ما همون هایی هستیم که آمریکایی ها رو از عراق بیرون کردیم.
ما لشکری هستیم از لشکر رسول الله...
هدف نهایی ما مبارزه با صهیونیستها و آزادی قبله اول مسلمون ها، مسجدالاقصی است...✊
..بحث و جدل ما ادامه پیدا کرد تا وقت اذان..
بعد از ظهر همان روز ۱۲ نفر از تکفیریها تسلیم ما شدند. میگفتند «از شما در ذهن ما یک کافر ساخته اند.»❤️
کتاب «عمار حلب»، زندگینامهی
#شهید_محمدحسین_محمدخانی🍃
@sardaraneashgh
#نمی_ذاشت_حرف_آقا_شهید_بشه
دوستش میگفت:
حضرت آقا که فرمودند #تولید_ملی،
فردا محمدحسین گوشیشو عوض کرد و یه گوشی ایرانی گرفت...
محمدحسین عادت داشت موقع سینه زنی #پیراهنش رو در بیاره، شور میگرفت تو هیئت، میگفت برا امام حسین کم نذارین،. #حضرت_آقا که فرمودند #شعور_حسینی؛ محمد حسین دیگه این کار رو #نکرد...
روز #عید که بچهها چراغارو خاموش کردن تا روضه بخونن چراغ رو روشن کرد و گفت: حضرت آقا گفتن با شادی اهل بیت شاد باشید با ناراحتیشون ناراحت.
کی گفته ما #دیوونه حسینیم؟ کاملا هم آدمای عاقل #باشعوری هستیم عاقلانه #عاشق حسینیم...
به قول خودش نمیذاشت حرف آقا #شهید بشه. بلافاصله اطاعت میکرد.
توی جلسات مبنای حرفاش فرمایشات حضرت آقا بود.
رو کار #تشکیلاتی حساس بود پای کار بود، #هدف رو در نظر میگرفت و #طرح میریخت و #ولایت_پذیری اعضا براش اولویت داشت
✍ پ.ن: سردار سلیمانی: عمار (شهید محمد خانی) برای من مثل #همت بود
#ولایت_پذیر
#بصیرت_رهبری
#بصیرت_انقلابی
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#همت_حاج_قاسم
#عمار_حلب
@sardaraneashgh
#سیره_شهدا
#خاطرات_شهدا
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
مرامهای خاص زیاد داشت اما بعضی چیز ها برایش قانون بود و خط قرمز داشت و یکی از آن خط قرمز ها این بود :
محمد حسین همیشه یکی از دیوارهای خوش اندازه که چشم خورش از بقیه جاها بیشتر بود را به عکس شهدا تعلق میداد و تو باید قبول میکردی که به واسطه عکس شهدا حرمت حضور شهدا را در خانه رعایت کنی ...
قرارداد که تمام میشد و خانه را که میخواستیم عوض کنیم
بعضاً عکس ها هم نو میشد ؛
یادم هست وقتی پوسترهای کم عرض شهدا مد شده بود محمدحسین کلی ذوق زد که عکس های بیشتری را میتواند در خانه جا بدهد.
با این حال ولی همیشه یک پوستر تکراری بود ؛ قدیمی بود؛ و نه نو میشد و نه قرار بود سایزش عوض شود و آنهم تمثال شهید مبارزه با اشرار جنوب شرق کشور"محمد عبدی" بود؛ خیلی دوست داشت مثل محمد عبدی باشد.
💭همیشه از خنده های لحظه های اخرش و حین شهادت محمد عبدی میگفت ؛
وقتی فهمیدم اسم جهادی محمدحسین خودمان؛
عمارعبدی ; است اصلا جا نخوردم ولی زمانی که عکس صورتش را در معراج شهدای تهران دیدم ؛ با آن لبخند ملیح آن موقع باورم شد :
🌸تا در طلب گوهر کانی کانی
🌿تا در هوش لقمه نانی نانی
🌸این نکته ی رمز اگر بدانی دانی
🌿هرچیز که در جستن آنی،آنی
@sardaraneashgh
#خاطرات_شهدا
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
دو تایے بار اولمان بود مے رفتیم مڪہ؛ برای برآورده شدن سہ حاجت شرعے مان در اولین نگاه بہ ڪعبہ سجده ڪردیم....
او زودتر از من سرش رو آورد بالا....
بہ من گفت: "توی سجده باش! بگو خدایا! من و ڪل زندگی و همه چیزم رو خرج خودت ڪن، خرج امام حسین(ع) ڪن!"
وقتی نگاهم بہ خانہ ڪعبہ افتاد، گفت: "ببین خدا هم مشڪے پوش حسینه!"
خیلی منقلب شدم حرفهاش آدم رو بہ هم مے ریخت...
✍راوی: همسرشهید
۱۵آبانماه ، #سالروز_شهادت #مدافع_حرم #شهید_محمدحسین_محمدخانی گرامی باد. 🥀
@sardaraneashgh
وصیت نامه شهید محمد حسین محمد خانی
سلام بر شما ائمه معصومین که بندگان خاص خدایید و از هر چه که داشتید در راه خداوند و معبود و معشوق خویش گذشتید.
سلام بر شما که متقیان راه ﷲ هستید.
بارالها! از این که به بنده حقیرت توفیق دادی که در راهت گام بر دارد، تو را سپاس میگویم؛
و از این که توفیقم دادی که در جبهه در کنار خالصان و مخلصان راهت قدم بر دارم، تو را شکر و سپاس میگویم.
در این راه، دیدار خودت را هم نصیبم گردان
#عمار_حلب🌟
#شهید_محمدحسین_محمدخانی🌹
@khaimahShuhada
ؤسط دفتر بسیج جیـــغ ڪشیڋم،شانس اوردم ڪسی اون دور و بر نبوڋ .نه ڪه آدم جیغ جیغویی باشم،ناخودآگاهـ از تہ دلم بیرون زد.
بیشتر شبیہ جوڪ و شوخے بود.
خانم ابویی(مسئول بسیج)ڪہ به زور جلوے خنده اش رو گرفٺہ بوڋ گفٺ :آقاے محمد خانے🧔🏻 من رو واسطه قرار داده براۍ خواستگاری ازتو...💐)
بہ خانوم ابویی گفتم:بهش بگو این فڪر رو از مغزش بریزه بیرون
شاکے هم شڋم ڪہ چطور به خودش اجازه داده ازمن خواستگارے ڪنہ
...وصلہ نچسبے بوڋ براے دخترے ڪہ لاے پنبه بزرگ شدهـ😌☺️
برشے از ڪتاب #قصه_دلبری 📚
#حاج_عمار🌸✨
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
@khaimahShuhada
به یاد #شهدا مدافع حرم 🥀
گفتم راضیم شهید بشی ولی الان نه؛ تو هنوز جوونی در جواب بهم گفت: لذتِی که علی اکبر از شهادت برد حبیب ابن مظاهر نبرد!#شهید_محمدحسین_محمدخانی @khaimahShuhada