eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
8.9هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
6.4هزار ویدیو
106 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ من کارگرم و مثل بقیه از وضعیت گرونی و مشکلات جامعه ناله میکنم خب خیلی کار میکنم ولی با سه تا بچه قد و نیم قد خرجم به دخلم‌ نمیرسه و نمیتونم زندگیم رو قشنگ بچرخونم زنم خیلی قناعت میکرد و با نداری من میساخت دوست داشتم براش جبران کنم ولی نمیتونستم فشار بهم میومد و دست خودم نبود از طریق کانالا و گروهای تلگرامی مطلع شدم که کشور شلوغ شده و مردم در حال اعتراض هستن زنم بهم گفت که تو نریا اگر ی وقت بگیرنت ابروت جلوی بابام میره با کم و زیادت ساختم ولی با این که به هنوان اغتشاش گر بگیرنت نمیسازم منم گفتم خیالت راحت و نمیرم چرا باید برم زندگیمون خوبه و تو از من راضی باشی همین کافیه برام اما دوست داشتم برم‌ هم کنجکاو بودم هم تحت تاثیر تلگرام و اینستاگرام بودم
۲ انقدر گفتن براندازیم و متحد شوید که وقت تغییره و اگر پشت هم باشید اوضاع درست میشه جو گرفتم و به زنم‌ گفتم میرم بیرون گفت نری از این اغتشاش ها گفتم نه خیالت راحت نمیرم اما رفتم اولش شعار میدادیم بعضیا ی شعار میدادن و ‌ما هم میگفتیم کم کم شلوغتر شد مردم بیشتری اومدن به ظاهر همه چیز خوب بود پلیسا ریختن سعی داشتن متفرقمون کنن هیچ پلیسی مردم رو نمیزد و فقط تلاش میکردن متفرق کنن یا جلومون رو بگیرن یهو دیدم یکی که مثل بقیه صورتش رو پوشونده بود و لباسش سرتا پا سیاه بود ولی ی کلاه هم داشت یکی از پلیسا رو هل داد و اون پلیس افتاد مردم ناخواسته جمع شدن و ی سری جوگیر شدن شروع کردن هل دادن پلیسا هم برای اینکه بلایی سرشون نیاد و مردم اروم بشن شروع کردن به زدن من خودم دیدم که اولین حمله و بزن بزن از طرف مردم بود نه پلیسا
۳ یکم که درگیری اوج گرفت صدای تیر هوایی اومد و یهو یکی داد زد کشتنش چرخیدم سمت صدا دیدم یکی از مردمی که وسط جمعیت بود کشته شده بود اون پسری که کلاه داشت خودم دیدم وقتی مردم جمع شدن دور اونی که مرده بود از بین جمعیت فرار کرد و قبل از فرارش داد میزد میکشم میکشم انکه برادرم کشت مردمم تکرار کردن و حمله کردن به پلیسا، من هر چی به پلیسا دقت کردم و نگاه کردم ندیدم هیچ پلیسی تفنگ داشته باشه همه سپر و کلاه و باتوم داشتن ی حسی بهم میگفت ی چیزی درست نیست اون شب تموم شد و برگشتیم خونه به زنمم هیچی نگفتم فرداش به زنم‌ گفتم اضافه کار وایمیسم و دوباره رفتم بازم دیدم توی هر گروهی ی کلاه به سر بود و اونا اغتشاش میکردن و مردمم دنباله روشون بودن گاهی میدیدم که ی مامور رو میندازن زمین و میزننش مردم هم ی سری نگاه میکردن ی سری مامور نجات میدادن و ی سری هم میزدن اما چیزی که مهم بود اینا بعد از زدن مامور و شلوغی جمعیت غیب میشدن... ادامه دارد ❌کپی حرام
۴ شب بعدی دوباره رفتم تازه فهمیدم که مردم برای اعتراض اومدن اما اینا نه، یکیشون رو وقتی که ماشین پلیس رو اتیش زد و چندتا شعار داد مردم هم ادامه دادن و اوج گرفتن از مردم جدا شد و به ی سمتی رفت تعقیبش کردم دیدم رفت توی ی کوچه و با دو نفر دیگه که دقیقا عین خودش لباس پوشیده بودن حرف زد اونا رفتن و اینم از کوچه ها و پس کوچه ها رفت تا رسید به ی خیابون دیگه و دوباره کارش رو انجام داد و باز هم تو اوج شلوغی ها رفت سریع برگشتم خونه میترسیدم به زنم چیزی بگم رنگ و روم پریده بود اما‌ بالاخره وقتی بچه ها خوابیدن بهش گفتم اولش بی صدا خودشو از دست من زد ولی بعد گفت دیدی بهت گفتم، مرد قصد اعتراض دارن ولی ی سری با منافع سیاسی خودشون و بهم‌ ریختن اوضاع میخوان شرایط رو بدتر کنن، اونا معلوم نیست کی هستن و انقدر بلدن که لو نرن و فرار کنن ولی چهارتا ادم مثل تو که فقط برای اعتراض به شرایط گرونی رفتن قربانی میشن و دستگیر اونا فرار میکنن و شما اسیر زندان و دادگاه ❌❌
۵ به زنم گفتم فردا شبم میرم ولی بار اخرمه و میخوام ببینم بازم میان یا نه، خیلی مخالفت کرد و وقتی دید سرحرفمم قبول کرد که برم اما قبلش بهم گفت با این گرونی زندگی سخت هست ولی خدا روشکر که همین کم حلال هست، مال کم حلال هزار بار شرف داره به مالی که زیاد باشه ولی، با دورغ و کلک به دست اومده باشه، فردا شبش از سرکار که اومدم لباس پوشیدم و رفتم همون جایی که میگفتن شلوغه ی مامور پلیس رو دیدم مشخص بود فرمانده هست همه چیزو خلاصه بهش گفتم اونم گفت من و چندتای دیگه حواسمون بهت هست اگر دیدی این ادمو با این مشخصات فقط از کنارش تکون نخور تا ببینیمش، به حرفشون عمل کردم بین جمعیت بازم ی کلاه به سر دیدم که داشت روی سقف ماشین پلیس‌میپرید و شعار میداد اومد‌ پایین ماشین و اتیش زد منم رفتم کنارش وایسادم با مامورا چشم تو چشم شدم یهو شاید بیست تا مامور ریختن سرمون و اونو منو گرفتن سوار ماشین شدیم چندتا خیابون پایین تر پیاده م کردن و رفتن موقع خداحافظی یکیشون بهم‌گفت اینو میبینی؟ اموزش دیده اینکارارو بکنه مردمم فکر میکنن که دارن اعتراض میکنن از اینجا که رفتی بچسب به زندگیت این کارا فقط باعث دردسره برگشتم خونمون و دیگه هیچ وقت تو هیچ شلوغیی نرفتم اما اون تجربه باعث شد چشمم روی خیلی چیزا باز بشه . _حرام❌❌