#بیمعرفت ۲،۱
خواهرم فرناز طبقه دوم اپارتمان ما زندگی میکرد اون دستیار فیزیوتراپ بود و خیلی هم کارش رو دوست داشت وقتی پسرش به دنیا اومد بخاطر بیماری پسرش احمدرضا اجبارا مدتی کار رو تعطیل کرد.یک سال درگیر بیماری احمدرضا بود که شوهرش تونست مجابش کنه تا کاملا قید کار دستیاری رو بزنه که کاملا حواسش به پسرشون باشه،با اینکه فرناز اصلا راضی نبود اما قبول کرد.
من هم تا جایی که میتونستم با اینکه خودمم بچه ی کوچک داشتم اما خیلی کمکش میکردم نگهداری از ی بچه مریض واقعا سخت بود. چند سال بعد مادرشوهر فرناز بخاطر تصادف وحشتناکی دچار اسیب دیدگی و فلج موقت در پاهاش شد دکتر گفته بود علاوه بر انجام درمان
ی بار شوهر خواهرم از من خواست با فرناز صحبت کنم تا یکم به مادرشوهرش توجه کنه و برای ورزش ها بهشون کمک برسونه چون سابقه کار تو فیزیوتراپی داشت و با ورزش ها و کارهای مربوط بهش اشنا بود بهتر از خواهرشوهرش میتونست به مادرشوهرش کمک کنه .هرچی با فریبا حرف زدم فایده نداشت، حتی پیشنهاد دادم فقط روی کارها و کمک خواهرشوهرش برای ورزش دادن مادرش نظارت داشته باشه تا کارها رو غلط انجام ندن اما اون به بهونه ی انجام کارهای احمدرضا همیشه از کار فرار میکرد...
یکروز که با فرناز به عیادت مادرشوهرش رفتیم خواهرشوهرش از بازیگوشی و سهل انگاری دختر کوچیکه تو درسهاش و افت شدید تحصیلیش گفت،بنده ی خدا ناراحت بود که بخاطر وضعیت پیش امده و رسیدگی به مادر مریضش اصلا فرصت رسیدگی به اوضاع دخترها و شوهرش نداره. نگاهی به فرناز انداختم خودش رو مشغول فرناز کرده بود که انگار نمیشنوه و نمیدونه موضوع صحبت من و خواهرشوهرش چی هست.
#بیمعرفت ۳
موقع برگشت به خونه با فرناز حرف زدم که هرطور شده به دختر خواهرشوهرش برای بهتر شدن درسش کمک کنه اما فرناز کاملا خودش رو کنار میکشید و در کمال ارامش میگفت مشکل دیگرون به من ربطی نداره من زندگی خودمو دارم با دلخوری گفتم تو خیلی کارها از دستت برمیاد برای کمک به خونواده ی شوهرت اونا خیلی هواتو داشتن الان وقت جبرانه، میتونستی تو درمان و ورزش های مادرشوهرت کمک کنی یا کارهای دیگه بکنی که اون خواهرشوهر بدبختت یکم استراحت کنه و به زندگیش برسه بازم نرفتی الان که برای درس های مریم به کمکت نیاز دارن بازم نمیری؟ ناسلامتی این همه درس خوندی که برای جامعه ت و اطرافیانت مفید باشی اونوقت تو انقدر تو کمک به بقیه بخیل شدی. گفت ولم کن اصلا حوصله ی این و اونو ندارم مگه من خودم زندگی ندارم؟ خودم بچه ندارم؟
#ادامهدارد
#کپی_حرام ❌❌
#بیمعرفت ۴
اگه قرار باشه فقط به فکر دیگرون باشم پس کی زندگی کنم؟ توام تو کاری که بهت ربط نداره دخالت نکن. معلوم بود از حرفام دلخور شده چون بدون خداحافظی از من رفت خونشون واقعا تعجب کردم از رفتارها و دیدگاه های فریبا چون پدرو مادرمون خیلی به دیگران کمک میکردن و این رفتارهای فرناز بدجوری تو ذوقم میخورد. چند وقتی گذشت تا اینکه پسر دومم بدنیا اومد و پسرم ماهان که حالا کلاس دوم بود برای امتحان ترم نیاز به کمک داشت که از فرناز کمک خواستم اما بازم با سردی جواب منفی داد و گفت اصلا حوصله ی سروکله زدن با بچه ها رو ندارم ولم کن من خودم هزار تا کار دارم. بعد هم در کمال خونسردی رفت ارایشگاه که موهاش رو رنگ کنه درصورتی که میتونست فردا بره و امروز به من کمک کنه اصلا نمیتونستم فرناز رو درک کنم اون میتونست کمک کنه
#بیمعرفت ۵
و نمیکرد ی روز بهش گفتم زکات علم نشرانست انقدر بهم بد و بیراه گفت منم هیچی نگفتم ی روز که پیش فرناز بودم خواهرشوهرش تماس گرفت و گفت یک ماه به عروسی دخترش مونده و هنوز نتونسته جهیزیه ش رو کامل کنه از فرناز خواست بیاد پیش مادرش بمونه تا یکی دو روز که بتونه با خیال راحت بره کم و کسری جهیزیه رو بخره یا خودش بره و جهیزیه رو بخره، اما دوباره فرناز قبول نکرد و اخر هم با بهونه های بیخودی کاملا فهموند که اصلا روی کمک من حساب نکن. وقتی تلفن رو قطع کرد با ناراحتی بهش گفتم احمدرضا دیگه بزرگ شده اصلا نیازی به کمک های تو نداره که همیشه اونو بهونه میکنی من بهت اشاره کردم احمدرضا رو میبرم پیش خودم و حواسم بهش هست ولی تو اصلا توجه نمیکنی جرا به بقیه کمک نمیکنی؟
#پایان
#کپی_حرام ❌❌❌