eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9.8هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
94 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ فقط چهارده ساله بودم که ازدواج کردم چندماه بعد از عروسیمون یک روز مادرشوهرم و دخترش به خونمون اومدند اولش که خیلی سرسنگین بودند اما کم کم که یخشون باز شد همه جای خونه رو بازرسی کردند حتی داخل یخچال،معلوم بود دنبال چیزی هستند اما نه روی پرسیدن داشتم و نه جراتش رو. اخه قبلا زخم خورده بودم و واقعا ازشون میترسیدم، درسکوت مشغول پختن شام بودم که خواهرشوهرم خواست در کمددیواری بالایی رو باز کنه با حالت خواهش جلو رفتم و گفتم اونجارو هم میخوای نگاه کنی؟ از اونجایی که چند روز دیگه تولد سعید بود و کاپشنی که بعنوان کادو براش خریدم رو اونجا قایم کرده بودم دلم نمیخواست کادوی تولدم لو بره..... ادامه دارد... کپی حرام
۲ به حالت تهاجمی به سمتم برگشت و گفت مگه چی رو اونجا قایم کردی که اینجوری هول شدی؟ از این حرفش واقعا هول شدم به پته پته افتادم و گفتم بخدا هیچی... صندلی رو جلو کشید و بالا رفت، در کمد دیواری رو باز کرد مثل ادمایی که پس از تلاش بسیار به هدف رسیده باشند گوشه ی کاپشن رو کشید و بیرون اورد و با لحنی تحقرامیز گفت این مال کیه؟ با لکنت گفتم بخدا مال سعیدِ،،،،،،من ،،،،یعنی من،،،براش خریدم،،،،اخه تولدشه . اره منم که خرم باور میکنم حرفاتو ... با یه حرکت کاپشنو انداخت پایین و مامانش رو صدا کرد مادرشوهرمم پیروزمندانه جلو اومد
۳ روی دستش میکوبید و میگفت خاک برسرم کاپشن یه غریبه خونه ی بچه من چکار میکنه؟ پس همسایه ها راست میگفتند تو مرد میاری تو خونه ت. شوکه از حرفاش بدنم به لرزه افتاده بود شروع به گریه کردم و توضیح میدادم که جریان اون کاپشن چیه ولی مثل ادمایی که باور نمیکنن فقط واسم خط و نشون میکشیدن که صبر کن سعید بیاد. دیشب با سعید سر اینکه چرا با لباس باز توی تراس رفتم بحثمون شده بود ،خدایا نکنه حرفهای اینارو باور کنه،توی دلم خدارو صدا میزدم ملا از غذا غافل شده بودم،دوساعت تمام اون دوتا افریته حرف زدند و توهین کردند تا اینکه سعید از راه رسید با اینکه هیچ خطایی نکرده بودم اما شبیه خطاکاران گوشه ایستاده بودم تا ببینم چه اتفاقی قراره برام بیفته، ادامه دارد کپی حرام
۴ سعید با خوشرویی به مهمونهاش خوش امد گفت که مادر و خواهرش شروع به ناسزا گفتن به من کردند و جریان کاپشنی که توی کمددیواری قایمش کرده بودم رو با اب و تاب تعریف کردند و گفتند همسایه ها چندبار دیدند که من مرد غریبه میارم توی خونه و اتفاقا با اماری که داده بودند همین کاپشن تن یکی از اون غریبه ها بوده،،،،، سعید با ناباوری به من و اونها نگاه میکرد و هرلحظه نگاهش رنگ خشم میگرفت بعدش به حالت حمله به خواهرش پرید و یکی توی دهنش زد و گفت تو غلط میکنی به زن من تهمت میزنی از سه ماه پیش که مدام به زنم تهمت میزدید یمدت مجبور شدم مدام مرخصی بگیرم و بیام دم خونه تا هانیه رو تحت نظر قرار بدم بعدم برای خونه دوربین مداربسته نصب کردم و...
۵ هرشبم که هانیه میخوابید کل اتفاقات روز رو چک میکردم یبار هم کسی توی خونم نیومده چطور دلت میاد به زن از گل پاکتر من تهمت بزنی؟ این کاپشنم خودم دیدم که چند هفته پیش وقتی مامان و باباش اومدند خونمون دادن به هانیه و بعد هم خود هانیه برد توی اتاق،بعدا که خودم گشتم فهمیدم توی کمد دیواری گذاشته از اونجایی که نو بود و هنوز مارک روش کنده نشده بوذ فهمیدم برای خوذم خریده. دست از سرمون بردارید بذارید زندگیمون رو بکنیم،مادرشوهرم من رو نفرین میکرد که بچم رو چیز خورش کردی دست رو خواهرش بلند کنه،همینطور فحش میداد و نفرین میکرد که سعید من رو به اتاق برد و گفت تا نگفتم بیرون نیا بعد از نیمساعت اومد سراغم و‌گفت مامانشو خواهرش رفتند
۶ ازم عذرخواهی کرد و گفت اون دونفر از سر وسوسه ی همسایه ها و شایدم حسادت این رفتارهارو کردند ازم خواست حلالشون کنم. بخاطر سعید حلالشون کردم یک ماه بعد سعید گفت انتقالی گرفته تا برای سکونت به شهر پدرو مادرم بریم،برام جالب بود از همون ابتدای خاستگاری سعید با من و‌ پدرم شرط گذاشته بود که تا اخر عمر نزدیک خونه ی مادرش زندگی میکنیم، اما شوهر عزیزم بخاطر رفتارهای بد خونواده ش ترجیح داد ازشون دور بشم تا دوران بارداری و زایمان رو در ارامش بگذرونم.‌. هروقت یاد اونروز کذایی میفتم سجده شکر بجا میارم،خدا خیلی دوستم داشت که خیلی زود اون دونفر رو رسوا کرد،و مکر اونها رو به خودشون برگردوند