eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
8.6هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
7.2هزار ویدیو
122 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ مادر من زن لجباز و یک دنده ای بود همیشه حرف حرف خودش بود و هر کاری میخواست میکرد بابام که فوت کرد مامانم با خیاطی خرج من رو میداد بزرگتر که شدم با ارثی که بابام گذاشته بود و پس انداز مامانم موفق شدم ی صرافی بزنم کار و بارم که گرفت مادرم گفت باید دختر دایی ت رو بگیری خودمم به فاطمه علاقه داشتم ولی تا حالا به ازدواج فکر نکرده بودم وقتی گفت میتونم بگیرمش خیلی خوشحال شدم دوس داشتم زنم به انتخاب مادرم باشه چون خیلی برام زحمت کشیده بود به خیالم میخواستم براش جبران کنم با اینکه دختر داییم رو به درخواست خودش گرفتم ولی از لحظه ای که عقد گردیم با زنم لجبازی میکرد ❌❌❌
۲ نمیذاشت برم دیدنش یا هدیه براش بخرم نهایت دیدار ما شب جمعه ها بود که صبح جمعه ش مامانم منو از خونه مینداخت بیرون میگفت به زن نباید رو داد و پررو میشه و من هر روز از زنم دورتر میشدم تا اینکه زمان عروسیمون رسید هر موقع زنم‌میگفت این چه وضعیه و تو اصلا پیشم نیستی بهش میگفت تو حرف نزن و مگه چول نمیخوای بهت پول میدم مادرم بخاطر اینکه ی وقت با زنم خوب نباشم و بهش وابسته نشم از من ی ادم رفیق باز بی مسئولیت ساخت از همون شب اول عروسی چون خونمون طبقه پایین خونه مادرم بود مامانم سر ناسازگاری گذاشت زنمم هیچی نمیگفت تا اینکه ی روز مدر زن و مادر زنم‌ اومدن خونه ما و رفتار مادرم رو دیدن داییم که پدر زنمم بود بهم گفت این رسمش نیست ❌❌❌
۳ گفتم دایی ما با هم خوبیم گفت چه خوبی؟ از ساعت هشت تا دوازده شب نشستم که ببینم کی میای خونه اما نیومدی ساعت دوازده که اومدی تازه رفتی طبقه بالا پیش مامانت حاضری زدی تو زن گرفتی؟ تو هنوز از مادرت جدا نشدی انقدر بچه رو اذیت کردی که گوشت به تنش نمونده اسم خودتو میذاری مرد؟ خیلی خجالت کشیدم وقتی که داییم رفت خواستم به زنم بگم که پشیمونم‌ اما تا اومدم حرف بزنم بهم گفت هیچی نگو و بشین فکر کن توافقی تمومش کنیم یا مهریه بگیرم؟ از اون شب دو هفته گذشت هر شب دعوا داشتیم زنی که ساکت بود و تو سری خور که هر کاری میگفتم انجام میداد دیگه به حرفم گوش نمیکرد و ورد لبش فقط ی کلمه بود طلاق ❌❌❌
۴ ی بار که بهش گفتم چرا اینجوری میکنی گفت اینهمه کوتاه اومدم و دم نزدم فقط برای اینکه زندگیم حفظ بشه و ابروم نره اما تو لیاقتش رو نداری اون شب بابام اومد هر چی زنگ و پیام زدم نیومدی دیگه نمیخوامت انقدروگفت و گفت تا راضی شدم طلاقش بدم، بعد از اینکه طلاقش رو دادم ی مقدار از مهریه ش هم بهش دادم و رفت تازه فهمیدم کیو از دست دادم مثل چی پشیمون بودم ولی دیگه نمیشد کاری کرد چندباری واسطه فرستادم که برگرده اما قبول نکرد مامانمم همش میگفت خوبش کردی طلاقش دادی رفت الان خودمون دوتا هستیم و اون از اولم ادم نبود اما من زنم رو دوست داشتم دیکه زندگی برام بی معنی شد هر لحظه بیشتر عذاب وجدان میگرفتم که زنم رو رها کردم ❌❌❌
۵ تا اینکه خبر رسید داره ازدواج میکنه تحقیق کردن و فهمیدم شوهر جدیدش وضع مالیش مثل من هست و طلا فروشه دستش به دهنش میرسید و تا جایی که من تحقیق کردم کاملا با من فرق داشت و مرد زندگی بود دلم میخواست ازدواجش بهم بخوره و برگرده پیشم اما ممکن نبود و میدونستم که از من متنفره با هم‌ازدواج کردن و خبر دارم که فوری باردار شده من موندم و تنهایی و ی عمر حسرت دوست داشتم کسی که از بچگی میخواستمش و بخاطر گوش دادن به حرف مادرم از دستش دادم . ❌❌