قسمت اول
#شهید #مدافع #حرم #علوی ،
داود اسماعیلی🍃⚘🍃
در سال ۱۳۶۵ در شهر تهران در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.
#شهید#۱۸ساله بود و مجرد.
🍃⚘🍃
سال 83 بود ،آمريكا عراق را اشغال كرده بود .خبرهايي از بي حرمتي نظاميان آمريكايي به #حرم هاي #اهل بيت⚘ در عراق به گوش مي رسيد.
🍃⚘🍃
بعضي پايگاه ها به صورت نمادين جهت اعزام نيرو به عراق ثبت نام مي كردند...قابل تحمل نبود كه به #گلدسته حرم #علمدار كربلا⚘ تير انداري شود و يا با تانك به درب ورودي حرم شاه مردان #آقا امير المومنين⚘ گلوله بزنند و...
🍃⚘🍃
اما شيعياني بودند كه طاقت نياوردند و خود را به آب و آتيش زدند و به معركه رسيدند .مرداني كه با #عشق به #سيد الشهدا (ع)⚘پاي در وادي #جهاد و #شهادت گذاشتند.
🍃⚘🍃
# شهید داود اسماعیلی هم غبطه مي خورد که چرا در #هشت سال دفاع مقدس سنش نمي رسيد كه به #جنگ برود.#عشق به #شهادت و#اهل بيت⚘،و #شهدا آتشي در سينه اش افروخته بود كه به جز #شهادت هيچ مرحمي بر دردش كارساز نبود.
🍃⚘🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت دوم
به روایت از فردوس حاجیان»، #جانباز شیمیایی و #رزمنده #لشکر 25
وقتی در حین #عملیات، دشمن #شیمیایی زد، #نعمتالله #ماسکش را به یکی از #رزمندهها داد و #خودش #بدون #ماسک ماند.😭
🍃🌷🍃
وقتی در بیمارستان از او سوال کردند چرا ماسک نزدی؟ در جواب نوشت: ماسک و لباس تا حدی دوام دارند، جائی که #خدا را دارد، ماسک را چه کار؟😭
🍃🌷🍃
دلهره داشتم. آن شب همه منتظر بودند. #سردار حاج مرتضی قربانی هم بود. همان #فرمانده شجاعی که #پرچم #امام رضا (ع)🌷 را بر فراز #گلدسته #مسجد فاو نصب کرد. #حاجی شیرسوار هم بود. محور ما کنار نهر رفیه بود.
نم نم باران میبارید. ابتدا لازم بود #رزمندگان #غواص به آب میزدند و #عرض اروند را طی میکردند. #اروند آن شب متلاطم بود و امواجی به بزرگی صخره داشت. همه آماده در سنگر نشسته بودیم که یک مرتبه بیسیمها به صدا در آمدند.
عملیات که شروع شد، یکهو تمام #کائنات به هم ریخت! #توپهای فرانسوی، #انفجارهای مهیب و #زمین لرزههای وحشتناک و... #شهید نعمتالله ملیحی آن لحظه دراز کشیده بود، بهش گفتم: «نعمت! بلند شو عملیاته»
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇