eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
8.6هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
7.2هزار ویدیو
122 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
در سال 55 در ماه مبارک رمضان یه روحانی برای تبلیغ به روستای ما اومد، و، وقتی دید مردم طالب دونستن احکام و آموزش قرآن هستند، خانه ای در روستای ما خرید و همسر و فرزندانش رو به روستای ما اورد، خانه اش شده بود دارلقران در همه سنین مختلف برای کودکان و بزرگسالان، پسر و دختر و زن و مرد کلاس قران، تفسیر و احکام در ساعات مختلف روز بدون دریافت هیچ هزینه ای برگزار میکرد، پسر بچه ها و آقایون رو پسرش و خودش توی مسجد درس میداد، دختر بچه ها و خانمها رو خانمش توی خونه خودشون درس میداد من از 11سالگی تا 13سالگی که ازدواج کردم پیش خانم ایشون کلاس قرآن میرفتم، پسر همسایمونم که 18 سالشون بود پیش خود حاج آقا قران و احکام میخوندن، و تو خط مذهب و دین اومدن ولی خونوادشون مذهبی نشدن، اما ما همگی خونوادگی تو خط مذهب افتادیم، این آقا به خونوادشون پیشنهاد ازدواج با من رو داده بود، که. با مخالفت همه اعضا خونواده به جز پدرشون قرار گرفته بود، پدرش که حالا در قید حیاط نیست و خدا بیامرزدش، گفته بود، بچم دوست داره زنش مومن باشه شماها چیکار دارید، و اومدن من رو از مادر بزرگم خواستگاری کردن، مادر بزرگم به بابام گفت، بابام قبول کرد ولی مادرم به شدت مخالفت میکرد، میگفت بچه من مذهبی هست توی خونواده اینها اذیت میشه، ولی بابام جواب بله رو داد، و میگفت حساب این پسر از خونوادش جدا هست... ... 🌷❤️🌷❤️🌷❤️🌷❤️🌷❤️🌷❤️🌷 عزیزان منتظر خاطرات شما هستیم تا با حفظ امانت اسم شما در همین کانال گذاشته بشه🌹 👇👇 @Mahdis1234
من 13-ساله و همسرم 18 ساله در سال 57 توی اوج تظاهرات علیه شاه با هم ازدواج کردیم، عقدمون 20 شهریور بود که ما به خاطر 17 شهریور که شاه اینقدر از تظاهر کنندها کشته بود که توی جوی آب همه خون شده بود، برای همین خاطر ما حتی یه دست هم نزدیم، مراسم عقدمون مثل یه مهمونی بر گزار شد، که مخالفت خونواده همسرم رو به همراه داشت، بعد از عقد ما پدرم و نامزدم هر روز یه ادرس ازمنزلمون مینوشتن میگذاشتن توی جیب شلوار شون که اگر کشته شدند بدونن اینها ساکن کجا هستن، پدرم و نامزدم، تا پیروزی انقلاب در تظاهراتها تهران شرکت میکردن، گاهی هم نامزدم، که نیسان داشت، میومد توی محل، به همه اعلام میکرد که ما داریم میریم بهشت زهرا شهید میارن ببینیم و در تشیع شون شرکت کنیم، من مینشیتم جلو پیش نامزدم، عقب نیسان هم پر میشد از اهالی محل، تا پیروزی انقلاب همین روند بود، حتی ما برای سخنرانی حضرت امام در بهشت زهرا بودیم، انقلاب که پیروز شد، ما جشن عروسی گرفتیم و رفتیم سر خونه و زندگیمون، جنگ تحمیلی عراق شروع شد، بابام با ماشین خودش که نیسان بود از طرف جهاد سازندگی رفت جبهه، یه تانک گذاشته بودند روی نیسان، و بابای من آب رسانی میکرده، بعد یه مدت به بابام گفتن ماشین رو ببر بزار خونتون، اینجا ماشین هست، با ماشین های خودمون به رزمندگان اب رسانی کنید، بابام 4 تا چرخ ماشین رو باز کرد، گفت تا جنگ تموم نشه من نمیام، فقط مرخصی میام، همسرمم رفت اسم نوشت برای جهبه و اعزام شد به اهواز... ...
یه بار دیگه یادمه زمان آزاد سازی خرمشهر بود، بازم چند روزی از همسر و پدرم بی خبر بودیم و چون عملیات شده بود نه نامه میومد نه تگلراف، من دست چپم بالا نمیومد، کلی دوا درمون کردم ولی بی فایده بود، تا اینکه اول پدرم بعدشم همسرم اومدن مرخصی، بعد دست من خود به خود خوب شد، دیگه عادت کرده بودم، هر وقت مریض میشدم خودم خونه یه درمانهایی میکردم، همسر و پدرم که میومدن حالم خوب میشد، پدرم یک بار زخمی شد اومد خونه خوب که شد دوباره رفت، و تا قبول قطعنامه 598 جبهه بود، وقتی هم که اومده بود خیلی ناراحت بود، چون امام خمینی رحمه الله علیه فرموده بودند قبول قطعنامه برای من به منزله جام زهری بود که نوشیدم، بابام میگفت امام خمینی تحت فشار بوده که قطعنامه رو قبول کرده، همسرمم تو جبهه آر پی جی زن بود، اینقدر که شلیک کرده بود، ناشنوا شد و برگشت، در قسمت اداری سپاه مشغول به کار شد، که بعد از چند سال یه سمعک های خیلی ریزی اومد که با عمل جراحی توی گوش همسر من گذاشتن و یک گوشش خوب شده و میشنوه، امید وارم این خاطره ای که براتون گفتم جذاب بوده باشه، 🌷❤️🌷❤️🌷❤️🌷❤️🌷❤️🌷❤️🌷 عزیزان منتظر خاطرات شما هستیم تا با حفظ امانت اسم شما در همین کانال گذاشته بشه🌹 👇👇 @Mahdis1234
﷽ ۲۷مردادسالروز تولد شهید مدافع حرم مصطفی نبی لو🎂🎉🎂🎉🎂🎉🎂🎉 پنج شنبه که میشود. ثانیـه هایمـان 🍂سخت بوی دلتنگي میدهد 🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿 🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹 🦋🦋🦋
‌_🥀‍﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ 🍃نامش هم مرا یاد می اندازد ، اما وقتی فهمیدم در دهه اول محرم چشم به این جهان گشوده است، مطمئن شدم خریدارش ، است.... . 🍃هرچه از زندگیش خواندم ، به اندازه تمام لحظه های زندگیم که در غفلت گذراندم شدم😞. . 🍃عشق به مادر ِ ارباب را، از اسم دخترش فهمیدم و وقتی دل نوشته فاطمه را خواندم که اقتدا به مشگل گشا کرده بود ، فهمیدم گاهی کوچکترها، دل بزرگی دارند...به اندازه درک ما رایت الا جمیلا ‌..‌ . 🍃 استاد ، در آخرین روز ماموریتش ، مدال شهادت نصیبش شد. آن هم با بسته انتحاری که آسمانی اش کرد... . 🍃 دلم سوخت؛ وقتی ، فهمیدم همچون حضرت مادر غریبانه سوخته است.گویی، ، سرنوشت فرزندان مادر است، چه باشند .چه . . 🍃بازهم به رسم مادر، شهادتش ، غریبانه ترین اتفاق آن ایام و بعدها، به عنوان ، تیتر اول رسانه های خبر شد. . 🍃رفیق ِشهید ِشاگردانش شد ، آنقدر شد تا عاقبت بخیر شد .شاید در حضور ، از کوثرش گذشت و به عشق حقیقی لبیک گفت. و به نیت شهادت ، کنار مزار شهید عکس یادگاری گرفت و گفت :"شهید ترک، کلید فتح شهدای ایران در سوریه است . " . 🍃شهید جان، تو را قسم به همان سوره واقعه ای که مونس روزهایت بود ؛مدت هاست در ظلمت نفسی ، راه گم کرده ایم ، چشم های پر از گناهمان ، نابینای راه شده است، فانوس این روزهای سرگردانی باش.... . . به مناسبت سالروز تولد . 📅تاریخ تولد: ۱ دی ۱۳۵۷ . 📆تاریخ شهادت : ۳۰ دی ۱۳۹۰ . 🥀 مزار: زهرا تهران . .
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ 🗓امروز ۲۹دی ‌۱۴۰۰۱ مصادف 🔵 حاجت ها رو از طلب کنید ، مرام و معرفتشون زیاده حتما دستگیرمون میشن 🔺بـا "شهــادت" زیبا شود.. ✨عاشقی💘 با معنــا شود.. 🔺حال، آنها و ما مانده ایم.. ✨از "شهادت" ، ما همه جا ایم.. 🔺تـا داریم تا که زنده ایم.. ✨"ای از شما ایـم" 🔺تا ابد ایم پای ولی .. ........🕊🕊🌸🌸 دلگیرم!😔 هرچه می دوم به گردپایتان هم نمی رسم.. هوای دلم ازحد هشدارگذشته شهدا دعایم کنید🌷 ✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات الّلهُمَّ_صَلِّ_عَلَی_مُحَمَّدٍ_وَآلِ_مُحَمَّدٍ
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ همچون اربابشان ذکر لبشان بود حتی به قیمت غلطیدن در خون خودشان.وصیت نامه هایشان را که بخوانی گویی حرف های دلشان را امانت به قلم و کاغذ سپرده اند برای این روزهای سرگردانی. 🍃شهید رستم علی سلطان محمدی یکی از همان ها است که در میان حرف هایش گفته :«اگر تمام جهان بر اسلام قربانی شوند هنوز هم کم است وصیتم بر و هم ردیفان ان است که این خط سرخ را ادامه دهند...» 🍃به هیاهوی این روزها می نگرم. به سرگرمی های مردم که سرشان را گرم کرده و غافل شده اند از دل. به زرق و برق دنیا و آدم هایی که روز به روز بیشتر می کنند جذابیت این عروسک بزک شده را. به وجدان هایی که خون گریه می کند از ، حق الله، حق النفس. 🍃به که مدت هاست آتشش خاموش شده. به کفش های واکس خورده ست شده با کراوات که آرام آرام پا می گذارند روی خون سرخ شهدا. شرمنده می شوم از این همه کم لطفی. کاش کسی بیدار کند مردم به خواب رفته را... 💔 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٩ خرداد ۱٣۴۱ 📅تاریخ شهادت : ٢٩ خرداد ۱٣۶٣ 🦋🦋🦋
قسمت دوم به روایت از فردوس حاجیان»، شیمیایی و 25 وقتی در حین ، دشمن زد، را به یکی از داد و ‌ماند.😭 🍃🌷🍃 وقتی در بیمارستان از او سوال کردند چرا ماسک نزدی؟ در جواب نوشت: ماسک و لباس تا حدی دوام دارند، جائی که را دارد، ماسک را چه کار؟😭 🍃🌷🍃 دلهره داشتم. آن شب همه منتظر بودند. حاج مرتضی قربانی هم بود. همان شجاعی که رضا (ع)🌷 را بر فراز فاو نصب کرد. شیرسوار هم بود. محور ما کنار نهر رفیه بود. نم نم باران می‌‌بارید. ابتدا لازم بود به آب می‌زدند و اروند را طی می‌کردند. آن شب متلاطم بود و امواجی به بزرگی صخره داشت. همه آماده در سنگر نشسته بودیم که یک مرتبه بی‌سیم‌ها به صدا در آمدند. عملیات که شروع شد، یکهو تمام به هم ریخت! فرانسوی، مهیب و لرزه‌های وحشتناک و... نعمت‌الله ملیحی آن لحظه دراز کشیده بود، بهش گفتم: «نعمت! بلند شو عملیاته» 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇
‌_🥀‍﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ 🍃نامش هم مرا یاد می اندازد ، اما وقتی فهمیدم در دهه اول محرم چشم به این جهان گشوده است، مطمئن شدم خریدارش ، است.... . 🍃هرچه از زندگیش خواندم ، به اندازه تمام لحظه های زندگیم که در غفلت گذراندم شدم😞. . 🍃عشق به مادر ِ ارباب را، از اسم دخترش فهمیدم و وقتی دل نوشته فاطمه را خواندم که اقتدا به مشگل گشا کرده بود ، فهمیدم گاهی کوچکترها، دل بزرگی دارند...به اندازه درک ما رایت الا جمیلا ‌..‌ . 🍃 استاد ، در آخرین روز ماموریتش ، مدال شهادت نصیبش شد. آن هم با بسته انتحاری که آسمانی اش کرد... . 🍃 دلم سوخت؛ وقتی ، فهمیدم همچون حضرت مادر غریبانه سوخته است.گویی، ، سرنوشت فرزندان مادر است، چه باشند .چه . . 🍃بازهم به رسم مادر، شهادتش ، غریبانه ترین اتفاق آن ایام و بعدها، به عنوان ، تیتر اول رسانه های خبر شد. . 🍃رفیق ِشهید ِشاگردانش شد ، آنقدر شد تا عاقبت بخیر شد .شاید در حضور ، از کوثرش گذشت و به عشق حقیقی لبیک گفت. و به نیت شهادت ، کنار مزار شهید عکس یادگاری گرفت و گفت :"شهید ترک، کلید فتح شهدای ایران در سوریه است . " . 🍃شهید جان، تو را قسم به همان سوره واقعه ای که مونس روزهایت بود ؛مدت هاست در ظلمت نفسی ، راه گم کرده ایم ، چشم های پر از گناهمان ، نابینای راه شده است، فانوس این روزهای سرگردانی باش.... . . به مناسبت سالروز تولد . 📅تاریخ تولد: ۱ دی ۱۳۵۷ . 📆تاریخ شهادت : ۳۰ دی ۱۳۹۰ . 🥀 مزار: زهرا تهران . .