eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9.8هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
94 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلامت حاج مهدی حبیب پور 🍃🌷🍃 {{به روایت:جواد تاجیک این کلیپ هم درمورد ایشان هست که دربرنامه ماه من ، در سحر ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۰ از شبکه سه سیما پخش شد.}} 🍃🌷🍃 مهدی در این# بحران از همان سال گذشته تصمیم گرفت به بپردازد. هم صرفاً به و# رفع جامعه به خصوصاً بود. 🍃🌷🍃 هر روز چیزی حدود ۱۴۰ تولید می‌کردیم. بعد به گان هم پرداختیم که حتی به و هم فرستاده می‌شد و..... 🍃🌷🍃 سرانجام پاسدار مهدی حبیب پور هم در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۲۷# در راه ، و به رسید. 🍃🌷🍃 : گلزار اسلامشهر. 🍃🌷🍃 شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای و علی الخصوص شهید سرفراز 💠 شهید حاج مهدی حبیب پور💠 🌷 صلوات 🌷‌ ✨ التماس دعای فرج وشهادت✨ یاعلی مدد
با آن و اگر می‌خواست برای کند الان بود، اما که را برای خیر می‌کرد. 🍃🌷🍃 می‌گفت بیایید به کلی دست پیدا کنیم، یکی اینکه تا چند سال بعد یک آقا بفرستیم که در یک کشور به اسم هیچ سر گرسنه زمین و از اینجا راحت باشد. 🍃🌷🍃 و ؛ در ما کنیم. به این هدف به نبود، بنابراین هر می‌کرد و هر یا می‌کرد صرف می‌شد. 🍃🌷🍃 با چنین مهدی با آن همه و اقتصادی و... فقط یک و خرده‌ای متری در همان مهدیه جنوبی و یک تیبا داشت.😭 🍃🌷🍃
هم که به افراد زیادی داده بود، ۱۸۰ را با می‌برد. ما از این جریان اصلاً . یکی از دوستانش بعداز شون به ما گفتند هیچ وقت از خیرش در .😭😭😭 🍃🌷🍃 به روایت از دوست آقا جواد حیدری : ما در شهرک مهدیه جنوبی اسلامشهر بچه محل بودیم. البته بنده سه سال از ایشان بزرگ‌تر هستم و در بسیج به نوعی پیشکسوت مهدی بودم. 🍃🌷🍃 ایشان از شیمیایی مقدس بود که در مقطعی مشکل عود کرد و نتوانست کار سنگین انجام دهد. ( یدالله مهدی درست یک سال قبل مرحوم شد) 🍃🌷🍃 به دلیل و همین طور سرطان کوچک‌ترش میثم که چند سال درگیر آن بودند، مجبور بود از کار کند و بکشد. 🍃🌷🍃 ما جواد (ع)🌷بودیم و حدود ۲۰ پیش هم جوادالائمه (ع)🌷را در همین کردیم. این خود مهدی بود. چون خودمان با دست و پنجه نرم کرده بودیم، گفتیم کاری برای انجام دهیم. 🍃🌷🍃
هم که به افراد زیادی داده بود، ۱۸۰ را با می‌برد. ما از این جریان اصلاً . یکی از دوستانش بعداز شون به ما گفتند هیچ وقت از خیرش در .😭😭😭 🍃🌷🍃 به روایت از دوست آقا جواد حیدری : ما در شهرک مهدیه جنوبی اسلامشهر بچه محل بودیم. البته بنده سه سال از ایشان بزرگ‌تر هستم و در بسیج به نوعی پیشکسوت مهدی بودم. 🍃🌷🍃 ایشان از شیمیایی مقدس بود که در مقطعی مشکل عود کرد و نتوانست کار سنگین انجام دهد. ( یدالله مهدی درست یک سال قبل مرحوم شد) 🍃🌷🍃 به دلیل و همین طور سرطان کوچک‌ترش میثم که چند سال درگیر آن بودند، مجبور بود از کار کند و بکشد. 🍃🌷🍃 ما جواد (ع)🌷بودیم و حدود ۲۰ پیش هم جوادالائمه (ع)🌷را در همین کردیم. این خود مهدی بود. چون خودمان با دست و پنجه نرم کرده بودیم، گفتیم کاری برای انجام دهیم. 🍃🌷🍃
مهدی در این# بحران از همان سال گذشته تصمیم گرفت به بپردازد. هم صرفاً به و# رفع جامعه به خصوصاً بود. 🍃🌷🍃 هر روز چیزی حدود ۱۴۰ تولید می‌کردیم. بعد به گان هم پرداختیم که حتی به و هم فرستاده می‌شد و..... 🍃🌷🍃 سرانجام پاسدار مهدی حبیب پور هم در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۲۷# در راه ، و به رسید. 🍃🌷🍃 : گلزار اسلامشهر. 🍃🌷🍃
میتونسٺ مثل خیلیا همون جلسہ ے اول خواسٺگاری یہ تمام نگاهے بہ شغل پسر داشتہ باشہ😏 یہ شغل راحٺ با حقوقِ جوندار! میتونسٺ مثل یہ سری از دخترخانوماے مذهبی اول دنبال باشه بعد و بگہ: رو دیوار خونمون باید پُر باشہ از عڪس و ولے تو خونہ ے 🏠بزرگ و غیر اجاره اے...❗️ ماشین🚗 هم باید داشتہ باشیم چون هر هفتہ میریم گلزار❗️ میتونسٺ مثل این دخترخانوماے مثلاً مذهبے دنبال بازے باشہ ولے نبود... [📿زندگی دنیا چیزی جز بازی و سرگرمی نیستـــــ ... انعام_۳۲] مسیر رو آگاهانہ انتخاب ڪرد شد زنِ یہ بچہ با وضع مالیِ تعطیل ...😕 نہ از این بسیجی نماها ڪہ گوششون پُر از🎤🎼 آهنگ ماهنگُ صدا خش دار مش دارِ نہ... بچہ بسیجی ڪہ گوشش پر از صدای آقا مجتباسٺ...😇😍 گذشٺ و بعد چند وقٺ مَردش تو سوریہ پَر ڪشید...😭😔 یہ دخترخانم جوان شد ... هرهفتہ چندبار ، با بچه بغل و مفاتیح 👶📗میره سر مزار شہیدش و ... پیش خودم میگم،این خانوم میتونسٺ مثل خیلے از زوجاے مذهبی زندگی راحت و بدون و داشته باشه، بگن و بخندن 🙂🙃 از مسافرتاشون، ✈️👫 از شامِ تو رستورانشون🍕🌭🍟 از ڪادوے تولدشون،🎁🎈 از لباسی ڪہ برا هم خریدن، 👔👞👛👠 از شیرین ڪاری بچشون،😍👼 از چایی کہ برا هم ریختن...☕️☕️ پُست بزارن، عڪس سلفی دوتایی بندازن،📱 بزارن خلقُ الله ببینن...😒 خواستہ یا ناخواستہ زندگی راحتشونو بہ رُخ بکشند و بہ فڪر ڪوتاهشونم نرسہ که شاید یہ دختر بخاطر وضع بد باباش نمیتونہ ازدواج کنہ و با دیدن اینا ...😒😔 بگذریم ...😟☹ ️ لُبِ ڪلوم یا به قول جماعٺ تحصیل کرده مخلص کلام:⇩⇩⇩ فرق تا زمین تا آسمونہ مذهبی داریم تا مذهبی... مذهبی دغدغه مند و مذهبی تعطیل ...😕 حزب اللهی معتقد و ڪم نیستند از این خانومہاے مجاهد✌️ ڪہ خدایی زندگی میکنن...😇 که سبک زندگیشون فاطمیہ و صبرشون زینبیہ بہ رسم تڪلیف و وظیفہ براي این بانوان باعظمت و همسران مدافع حرم دعا ڪنیم🙏 🦋🦋🦋
میتونسٺ مثل خیلیا همون جلسہ ے اول خواسٺگاری یہ تمام نگاهے بہ شغل پسر داشتہ باشہ😏 یہ شغل راحٺ با حقوقِ جوندار! میتونسٺ مثل یہ سری از دخترخانوماے مذهبی اول دنبال باشه بعد و بگہ: رو دیوار خونمون باید پُر باشہ از عڪس و ولے تو خونہ ے 🏠بزرگ و غیر اجاره اے...❗️ ماشین🚗 هم باید داشتہ باشیم چون هر هفتہ میریم گلزار❗️ میتونسٺ مثل این دخترخانوماے مثلاً مذهبے دنبال بازے باشہ ولے نبود... [📿زندگی دنیا چیزی جز بازی و سرگرمی نیستـــــ ... انعام_۳۲] مسیر رو آگاهانہ انتخاب ڪرد شد زنِ یہ بچہ با وضع مالیِ تعطیل ...😕 نہ از این بسیجی نماها ڪہ گوششون پُر از🎤🎼 آهنگ ماهنگُ صدا خش دار مش دارِ نہ... بچہ بسیجی ڪہ گوشش پر از صدای آقا مجتباسٺ...😇😍 گذشٺ و بعد چند وقٺ مَردش تو سوریہ پَر ڪشید...😭😔 یہ دخترخانم جوان شد ... هرهفتہ چندبار ، با بچه بغل و مفاتیح 👶📗میره سر مزار شہیدش و ... پیش خودم میگم،این خانوم میتونسٺ مثل خیلے از زوجاے مذهبی زندگی راحت و بدون و داشته باشه، بگن و بخندن 🙂🙃 از مسافرتاشون، ✈️👫 از شامِ تو رستورانشون🍕🌭🍟 از ڪادوے تولدشون،🎁🎈 از لباسی ڪہ برا هم خریدن، 👔👞👛👠 از شیرین ڪاری بچشون،😍👼 از چایی کہ برا هم ریختن...☕️☕️ پُست بزارن، عڪس سلفی دوتایی بندازن،📱 بزارن خلقُ الله ببینن...😒 خواستہ یا ناخواستہ زندگی راحتشونو بہ رُخ بکشند و بہ فڪر ڪوتاهشونم نرسہ که شاید یہ دختر بخاطر وضع بد باباش نمیتونہ ازدواج کنہ و با دیدن اینا ...😒😔 بگذریم ...😟☹ ️ لُبِ ڪلوم یا به قول جماعٺ تحصیل کرده مخلص کلام:⇩⇩⇩ فرق تا زمین تا آسمونہ مذهبی داریم تا مذهبی... مذهبی دغدغه مند و مذهبی تعطیل ...😕 حزب اللهی معتقد و ڪم نیستند از این خانومہاے مجاهد✌️ ڪہ خدایی زندگی میکنن...😇 که سبک زندگیشون فاطمیہ و صبرشون زینبیہ بہ رسم تڪلیف و وظیفہ براي این بانوان باعظمت و همسران مدافع حرم دعا ڪنیم🙏 🦋🦋🦋
شهدا را که نمی کنند! گاهی باید آدم های زنده() را هم تفحص کرد و پیدا کرد!! خود شان را... شان را... عقل شان را... . گاهی در این پر پیچ و خم! مردانگی ، غیرت ، ، عزت ، شرف ، ... را گم می کنیم... . نمی گوییم نداریم! داریم! اما می کنیم... . باید گشت و پیدا کرد... نگردیم، وِل معطل هستیم! باید بگردیم و در این زار دنیا! که هر آن ممکنِ باد بیاد و قسمت دیگه وجودمان را زیر های گم کند... . خودمان را پیدا کنیم... ببینیم کجای قصه ایم... کجای سپاه عج هستیم... کجا به درد خوردیم... کجا آقا عمل کردیم... . کجا مثل دستواره؛ اینقدر کار کردیم تا از خوابمان نبرد بلکه بیهوش بشیم! . کجا مثل ابراهیم هادی برای فرار از گناه چهره مان را ژولیده کردیم... . . حرف آخر! به قول بچه های ؛ نقطه صفر صفر و دست مادرمان زهرا سلام الله علیها ست... . همون که وقتی برونسی؛ راه را در گم کرد! وقتی به مادرش حضرت زهرا کرد! . حضرت گفت چهار تا به راست پنج تا به چپ!! رفتند و را پیدا کردند... . پس و نقطه صفر صفر! دست مادرمان حضرت زهرا سلام الله علیها ست... شبتون ذاکری و عاقبتتان شهدایی التماس دعای فرج و شهادت یا علی مدد
علی(ع) اصل عبادت باطل است علی(ع) هرکس بمیردجاهل است (ع) تقوا گُلی بی‌رنگ وبوست همچون نماز بی وضوست ... وقتتان ذاکری و عاقبتتان شهدایی ان شاءالله رسیدن عید سعید و اکبرِ اعیادِ شیعیان، عید سعید غدیر خم را از طرف خویش،و به نیابت از جانم، آرزومه، ابتدا به محضر امام زمان عج و پیشگاه معظم انقلاب اسلامی و های شهدا الخصوص های عزیز و بزرگوار و گرانقدر شهدا و ذاکری و دیگر همیشگی و عزیز مجازی شهدایی عاشقان خدا تبریک عرض می نمایم. پناه حب علی ع و الطاف ملوکانه ی مادرم زهرا س محفوظ باشید ان شاءالله عاجزانه التماس دعای فرج و شهادت یا علی مدد ✅🕊🌷 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ باران می بـارد و همه در انتظارِ آمدنت ‌‌ ‌ ‌‌ من من زیر باران آمدنت چه شوقی به جان ها میده ی من من صدای قدم هایت بهترین موسیقی عالم است 💜 💜 من....❤️ این همه چشم به راهــــی نگرانـــــم کرده.....😭 نگرانــــم که پس از مردن من برگـــردی 😔 💜اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💜 🦋🦋🦋 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
به روایت از همسر : مرتضی، به شدت معظم رهبری♥️ بودند و را در برابر می دانست بیشتر هایشان را دنبال می کردند. 🍃🌷🍃 به و هم از را می کردند حتی می گفتند کنیم تا راحت های را کنند. 🍃🌷🍃 سپاه و، بود و آن جا به اعزام نمی شدند البته چند نفر از از آن جا عازم شده و باز گشته بودند بنابراین او را تصور نمی کردم.😭 🍃🌷🍃 و چون و را برای رفتن می دیدم، رفتن و بازگشتش را مانند در چابهار تصور می کردم. دیگر حرفی باقی نمی ماند. 🍃🌷🍃 در ها می گفت انتخاب با خودت هست، جواب زینب (س)🌷 و حسین (ع)🌷را خودت باید بدهی، شدن و خانواده بودن می خواهد.😭 🍃🌷🍃 هر چه بود بین و 🤍 بود، در که حتی با من هم بازگو نکرد اما راه را برایش خواستنی کرد. تا این که بالاخره رفتنش برای 21 96# قطعی شد.😭 🍃🌷🍃
شهدا را که نمی کنند! گاهی باید آدم های زنده() را هم تفحص کرد و پیدا کرد!! خود شان را... شان را... عقل شان را... . گاهی در این پر پیچ و خم! مردانگی ، غیرت ، ، عزت ، شرف ، ... را گم می کنیم... . نمی گوییم نداریم! داریم! اما می کنیم... . باید گشت و پیدا کرد... نگردیم، وِل معطل هستیم! باید بگردیم و در این زار دنیا! که هر آن ممکنِ باد بیاد و قسمت دیگه وجودمان را زیر های گم کند... . خودمان را پیدا کنیم... ببینیم کجای قصه ایم... کجای سپاه عج هستیم... کجا به درد خوردیم... کجا آقا عمل کردیم... . کجا مثل دستواره؛ اینقدر کار کردیم تا از خوابمان نبرد بلکه بیهوش بشیم! . کجا مثل ابراهیم هادی برای فرار از گناه چهره مان را ژولیده کردیم... . . حرف آخر! به قول بچه های ؛ نقطه صفر صفر و دست مادرمان زهرا سلام الله علیها ست... . همون که وقتی برونسی؛ راه را در گم کرد! وقتی به مادرش حضرت زهرا کرد! . حضرت گفت چهار تا به راست پنج تا به چپ!! رفتند و را پیدا کردند... . پس و نقطه صفر صفر! دست مادرمان حضرت زهرا سلام الله علیها ست... التماس دعای فرج و شهادت یا علی مدد
شهدا را که نمی کنند! گاهی باید آدم های زنده() را هم تفحص کرد و پیدا کرد!! خود شان را... شان را... عقل شان را... . گاهی در این پر پیچ و خم! مردانگی ، غیرت ، ، عزت ، شرف ، ... را گم می کنیم... . نمی گوییم نداریم! داریم! اما می کنیم... . باید گشت و پیدا کرد... نگردیم، وِل معطل هستیم! باید بگردیم و در این زار دنیا! که هر آن ممکنِ باد بیاد و قسمت دیگه وجودمان را زیر های گم کند... . خودمان را پیدا کنیم... ببینیم کجای قصه ایم... کجای سپاه عج هستیم... کجا به درد خوردیم... کجا آقا عمل کردیم... . کجا مثل دستواره؛ اینقدر کار کردیم تا از خوابمان نبرد بلکه بیهوش بشیم! . کجا مثل ابراهیم هادی برای فرار از گناه چهره مان را ژولیده کردیم... . . حرف آخر! به قول بچه های ؛ نقطه صفر صفر و دست مادرمان زهرا سلام الله علیها ست... . همون که وقتی برونسی؛ راه را در گم کرد! وقتی به مادرش حضرت زهرا کرد! . حضرت گفت چهار تا به راست پنج تا به چپ!! رفتند و را پیدا کردند... . پس و نقطه صفر صفر! دست مادرمان حضرت زهرا سلام الله علیها ست... التماس دعای فرج و شهادت یا علی مدد
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ . شهدا را که نمی کنند! گاهی باید آدم های زنده() را هم تفحص کرد و پیدا کرد!! خود شان را... شان را... عقل شان را... . گاهی در این پر پیچ و خم! مردانگی ، غیرت ، ، عزت ، شرف ، ... را گم می کنیم... . نمی گوییم نداریم! داریم! اما می کنیم... . باید گشت و پیدا کرد... نگردیم، وِل معطل هستیم! باید بگردیم و در این زار دنیا! که هر آن ممکنِ باد بیاد و قسمت دیگه وجودمان را زیر های گم کند... . خودمان را پیدا کنیم... ببینیم کجای قصه ایم... کجای سپاه عج هستیم... کجا به درد خوردیم... کجا آقا عمل کردیم... . کجا مثل دستواره؛ اینقدر کار کردیم تا از خوابمان نبرد بلکه بیهوش بشیم! . کجا مثل ابراهیم هادی برای فرار از گناه چهره مان را ژولیده کردیم... . . حرف آخر! به قول بچه های ؛ نقطه صفر صفر و دست مادرمان زهرا سلام الله علیها ست... . همون که وقتی برونسی؛ راه را در گم کرد! وقتی به مادرش حضرت زهرا کرد! . حضرت گفت چهار تا به راست پنج تا به چپ!! رفتند و را پیدا کردند... . پس و نقطه صفر صفر! دست مادرمان حضرت زهرا سلام الله علیها ست... Ghasedake par par shodeh 🖤 🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ مهدی(عَجَّل الله تَعالی فَرَجَه الشریف) ای کاش سزاوار نگاهت باشم از منتظران سر به راهت باشم ای کاش به هنگام ظهورت آقا رزمنده ای در بین سپاهت باشم صاحب زمون جونم عجج؟؟ ارزقنا همان که خودت میدانی بامراامم....
یکی دو ساعت بعد حاج‌ آقایی با من تماس گرفت و خیلی خونسرد خبر را داد. دنیا روی سرم خراب شد نمی‌دانستم چکار باید بکنم .... یک ساعت بعد از شنیدن خبر ، به در و دیوار می‌خوردم.😔 به روایت از پدرشهید جواد کوهساری⚘ : می گفتند حرم برای پول می روند. 😔 هیچ احتیاجی به پول نداشت. نو برایش خریده بودم. طبقه ی خانه را هم به نامش زده بودم و ی نامزدی‌ اش را هم کنار گذاشته بودم. پسرم هیچ نیازی نداشت و رفت.😔 پسرم جواد یک سال و نیم پیش از در فاز دوم متروی مشهد و در قرارگاه کار می‌کرد. شده بود و حقوق می‌گرفت. ماشین مدل پایین هم داشت ولی براش ماشین صفر خریده بودم.😔 وقتی را در لباس جنگ دیدم ، سر و صورتش را بوسیدم و گفتم : من راضی‌ ام ، برو ....😔🍃⚘🍃 فوق‌ العاده و حیا بود. ابداً ذره‌ ای لغزش از او ندیدم. یکی از همرزمان او در عراق می‌گفت : در حالی‌ که تیرها مثل از روی سرش رد می‌شدند در حال جمع‌آوری بود تا راه را باز کنه. ادامه دارد👇👇
قسمت چهارم با آن و اگر می‌خواست برای کند الان بود، اما که را برای خیر می‌کرد. 🍃🌷🍃 می‌گفت بیایید به کلی دست پیدا کنیم، یکی اینکه تا چند سال بعد یک آقا بفرستیم که در یک کشور به اسم هیچ سر گرسنه زمین و از اینجا راحت باشد. 🍃🌷🍃 و ؛ در ما کنیم. به این هدف به نبود، بنابراین هر می‌کرد و هر یا می‌کرد صرف می‌شد. 🍃🌷🍃 با چنین مهدی با آن همه و اقتصادی و... فقط یک و خرده‌ای متری در همان مهدیه جنوبی و یک تیبا داشت.😭 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇
قسمت پنجم یک انداخت و با خوبش ظرف سال این تبدیل به یکی از مراکز کتاب در شد. 🍃🌷🍃 مهدی از ۱۵ پیش در بحث نور در و کتاب را . می‌گفت تا وقتی زنده هستم این را ادامه می‌دهم. فقط سال گذشته به دلیل بحث کرونا نمایشگاه تعطیل شد. 🍃🌷🍃 در این مهدی را با ۵۰ تخفیف در مردم قرار می‌داد. خود انتشارات ۳۰ نهایتاً ۴۰ تخفیف می‌داد، 🍃🌷🍃 آن وقت می‌آمد پیدا می‌کرد و هم قرار می‌داد و را با ۵۰ تخفیف می‌فروخت. داشت و می‌گفت من هر چه دارم از برای دارم.😭 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇
قسمت ششم مهدی در این# بحران از همان سال گذشته تصمیم گرفت به بپردازد. هم صرفاً به و# رفع جامعه به خصوصاً بود. 🍃🌷🍃 هر روز چیزی حدود ۱۴۰ تولید می‌کردیم. بعد به گان هم پرداختیم که حتی به و هم فرستاده می‌شد و..... 🍃🌷🍃 سرانجام پاسدار مهدی حبیب پور هم در تاریخ   ۱۳۹۹/۴/۲۷#   در راه  ، و به رسید. 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇
قسمت هفتم #سلامت حاج مهدی حبیب پور 🍃🌷🍃 {{به روایت:جواد تاجیک 🍃🌷🍃 مهدی در # بحران کرونا از همان سال گذشته تصمیم گرفت به بپردازد. هم صرفاً به و# رفع جامعه به خصوصاً بود. 🍃🌷🍃 هر روز چیزی حدود ۱۴۰ تولید می‌کردیم. بعد به گان هم پرداختیم که حتی به و هم فرستاده می‌شد و..... 🍃🌷🍃 سرانجام پاسدار مهدی حبیب پور هم در تاریخ   ۱۳۹۹/۴/۲۷#   در راه  ، و به رسید. 🍃🌷🍃 :بهشت زهرا قطعه ۵۱ 🍃🌷🍃 شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای و علی الخصوص شهید سرفراز    💠 شهید حاج مهدی حبیب پور💠                            🌷  صلوات 🌷‌ ✨ التماس دعای فرج وشهادت✨ یاعلی مدد پایان
جلسه خواستگاری ما حقیقتا دو جلسه 15 دقیقه بود و هیچ بحث مفصلی انجام نگرفت و در این دو نوبت متوجه ، و ایشان شدم و از ظاهر مهربان محمود دریافتم که فردی  معتقد است. ایشان اعتقاد عجیبی به "ولایت فقیه"  داشت  و در این مورد نیز از لحاظ فکری بسیار نزدیک هستیم و از لحاظ اخلاقی در ایشان هیچ مورد منفی ندیدم. با توکل به ائمه⚘، نریمانی را انتخاب کردم و  در طول دوران زندگی به این انتخاب مطمئن‌تر شدم و خدا را شکر می‌کنم که زندگی مرا با این مرد بزرگ قرار داد.  آقا محمود در جلسه خواستگاری درباره کار خود صحبت کردند که تعداد و مدت زمان ماموریت‌های ایشان زیاد است و خارج از کشور باید بروند و در ادامه گفتند که خیلی زیاد مسافرت می‌روم  و ممکن است روزی هم بر نگردم که ایشان منظورشان "شهادت"🍃⚘🍃 بود ولی کلمه را به زبان نیاوردند و در مورد کار خود صحبت‌های کردند و اینکه ممکن است این مسیر به ختم شود، که در جواب ایشان گفتم آسمانی شدن ویژه آقایان نیست و خانم‌ها نیز می‌توانند آسمانی شوند و نریمانی سکوت کرد. ادامه دارد👇👇
قسمت اول ، داود اسماعیلی🍃⚘🍃 در سال   ۱۳۶۵  در شهر تهران در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد. #۱۸ساله بود و مجرد. 🍃⚘🍃 سال 83 بود ،آمريكا عراق را اشغال كرده بود .خبرهايي از بي حرمتي نظاميان آمريكايي به هاي بيت⚘ در عراق به گوش مي رسيد. 🍃⚘🍃 بعضي پايگاه ها به صورت نمادين جهت اعزام نيرو به عراق ثبت نام مي كردند...قابل تحمل نبود كه به حرم كربلا⚘ تير انداري شود و يا با تانك به درب ورودي حرم شاه مردان امير المومنين⚘ گلوله بزنند و... 🍃⚘🍃 اما شيعياني بودند كه طاقت نياوردند و خود را به آب و آتيش زدند و به معركه رسيدند .مرداني كه با به الشهدا (ع)⚘پاي در وادي و گذاشتند. 🍃⚘🍃 # شهید داود اسماعیلی هم  غبطه مي خورد که چرا در سال دفاع مقدس سنش نمي رسيد كه به برود. به و بيت⚘،و آتشي در سينه اش افروخته بود كه به جز هيچ مرحمي بر دردش كارساز نبود. 🍃⚘🍃 ادامه دارد👇👇
قسمت سوم به روایت از پدر : رضای من از همان اول  بود. دایی بزرگوارش از دفاع مقدس بود و در مکتب پرورش یافت. 🍃🌷🍃 رضا نوه پسری بابابزرگ مادرش بود. یعنی بعد به دنیا آمد و از همان اوایل این حس در بین خانواده به وجود آمد که احسان دوباره  شده. همه  را در جایگاه می‌دیدند. 🍃🌷🍃 در دوران همیشه جزء شاگردان  و  اخلاق مدرسه بود تا جایی که هر مدیری در مقابل کم می‌آورد این را من از زبان  شنیده‌ام. 🍃🌷🍃  در اکثر جلسات مدرسه رضا را به عنوان  برای خانواده‌ها مثال می زدند و می‌گفتند این بچه به جای  می‌رسد. می گویند اگر ایشان  نمی‌شد ما به خیلی چیزها شک می‌کردیم. 🍃🌷🍃 دوران پیش دبستانی و دبستان را با موفقیت پشت سر گذاشت نه تنها از نظر درسی بلکه در بعد دوران (جزء 30 قرآن) را حفظ کرد و در حسینیه محل  می‌کرد و  می‌گفت. 🍃🌷🍃 دوران وارد پایگاه محل شد با آن کم پایگاه و ثابت نور شد. 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇 🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷