eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
332 دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
13.8هزار ویدیو
196 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 🔥شیطان، کیــه؟ چیه؟ کجاست؟ و برای ما چه سودی داره اصلاً ؟ آخه این چه کاری بود خدا ... نمیشه خلقش نمی‌کردی؟ اَمانمون رو بریده ❗️ 🎤 انتشار مطالب کانال صدقه جاریه است. به ما بپیوندید 👇👇👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ... 💐 امروز ۴ فروردین ماه سالروز شهادت مدافع حرم " حسین معزغلامی " گرامی باد 🌹اینجا👇 @shahidmostafamousavi
📸 تشییع پیکر سردار شهید حسین اسداللهی 🌹اینجا @shahidmostafamousavi
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ... 💐 امروز ۴ فروردین ماه سالروز شهادت مدافع حرم " سعید خواجه صالحانی " گرامی باد 🌹اینجا👇 @shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خداحافظ فرمانده 🔹روایتی از مجاهدت‌های شهید حاج حسین اسداللهی 🌹اینجا گروه جهادی جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی https://eitaa.com/joinchat/3215130667Cc913f08d7e
4_6037358072546985300.pdf
22.99M
دقیقه در قیامت کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی @shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴پروژه مدرن برای کشتن ایرانیان از زبان کارشناس سابق بی‌بی‌سی کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی @shahidmostafamousavi
28 رجب؛ سالروز حرکت امام حسین(ع) از مدینه به مکه
28 رجب؛ سالروز حرکت امام حسین(ع) از مدینه به مکه امام حسین(ع) با توجه به نامناسب بودن شرایط مدینه برای اظهار مخالفت علنی و قیام و نیز در خطر بودن جان خود در این شهر بدون امکان حرکتی مؤثر، تصمیم به ترک آن گرفت. امام حسین(ع) با توجه به نامناسب بودن شرایط مدینه برای اظهار مخالفت علنی و قیام و نیز در خطر بودن جان خود در این شهر بدون امکان حرکتی مؤثر، تصمیم به ترک آن گرفت. از آیه‏‌ای که امام در هنگام خروج از مدینه قرائت کردند، این نکته - که ترک این شهر به علّت عدم احساس امنیت بوده است - آشکار می‏‌شود. به گزارش خبرنگار دین و اندیشه خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، فلسفه قیام ابا عبدالله الحسین (ع) را در سخنان آن حضرت در آغاز حرکت از مدینه و موضع گیری‌های ایشان در برابر حوادثی که در منزلگاه‌های میان راه روی داده است، می‌توان یافت. خروج از مدینه امام(ع) عزم خروج از مدینه را کرد ایشان شب هنگام نزد قبر مادر و برادر رفت و نماز خوانده و وداع کرد و صبح به خانه برگشت. در برخی دیگر از منابع آمده است حضرت(ع) دو شب متوالی را در کنار قبر رسول خدا(ص) بیتوته کردند. حرکت به سمت مکه امام(ع) شبانگاه بیست و هشتم رجب و به نقلی دیگر سوم شعبان سال 60 هجری به همراه 82 نفر از اهل بیت و یارانش از مدینه خارج شد. در این سفر به جز محمد بن حنفیه بیشتر خویشاوندان امام حسین(ع) از جمله فرزندان، برادران، خواهران و برادرزاده‌های آن حضرت(ع)، ایشان را در این سفر همراهی می‌کردند. علاوه بر بنی هاشم، 21 نفر از یاران امام حسین(ع) نیز با ایشان در این سفر همراه شده بودند. امام حسین(ع) به همراه همراهانش از مدینه خارج شد و بر خلاف خواسته نزدیکانش راه اصلی مکه را پیش گرفت. در میان راه مکه، امام(ع) و همراهانش با عبداللّه بن مطیع، دیدار کردند. امام حسین(ع) پس از پنج روز، در روز سوم شعبان سال 60 به مکه رسید و مورد استقبال گرم مردم مکه و حجاج بیت الله الحرام قرار گرفت. مسیر حرکت امام(ع) از مدینه به مکه مدینه (15 رجب سال 60 هجری هلاکت معاویه و 28 رجب سال 60 هجری خروج امام(ع) از مدینه)، ذوحلیفه ملل، سیاله، عرق ظنیه، زوحاء، انایه، عرج، لحر جمل، سقیا، ابواء، گردنه هرشا، رابغ، جحفه، قدید، خلیص، عسفان، مرظهران، مکه مکرمه(3 شعبان سال 60 هجری ورود امام(ع) به مکه) مسیر حرکت امام حسین(ع) از مدینه به مکه است. ورود امام به مکه کاروان امام حسین(ع) پنج روز پس از خروج از مدینه در سوم شعبان سال 60 هجری، وارد شهر مکه شد. ساکنان مکّه و زائران بیت الله الحرام با شنیدن خبر ورود امام(ع) به مکه بسیار شادمان شدند. مردم، صبح و شام، نزد حضرت(ع) در رفت و آمد بودند و این بر عبداللّه بن زبیر، سخت گران می‌آمد؛ چرا که امید داشت مردم مکّه با وی بیعت کنند و می‌دانست که تا امام حسین(ع) در مکّه هست، کسی با او بیعت نمی‌کند؛ زیرا جایگاه امام حسین(ع) در نزد مردمان مکّه، بسیار بالاتر از جایگاه پسر زبیر بود. اینکه چرا امام حسین (ع) در آغاز حرکت از مدینه به مکه رفت به دلیل آن بود که پس از آن که معاویه بن ابی سفیان (نخستین خلیفه اموی) در نیمه رجب سال 60 قمری مُرد و فرزندش یزید، به خلافت مسلمانان دست یافت، وی و درباریان اموی تلاش زیادی به عمل آورده تا از همه مردم بیعت گیرند. آنان، مشکل خاصی در گرفتن بیعت از اهالی شام، مصر، عراق و یمن نداشته و تنها دغدغه خاطرشان از حجاز، به ویژه از شهر مقدس مدینه بود. زیرا در این شهر بزرگانی چون عبدالله بن عباس، عبدالله بن جعفر، محمد بن حنیفه، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر زندگی می‌کردند، که از جهات گوناگون بر یزید برتری و در رسیدن به مقام حکومت، بر او ترجیح داشتند. اما در میان مخالفان یزید در مدینه، وجود شخصیت ممتازی چون امام حسین(ع)، همانند خورشید تابان، تمام ستارگان و سیارگان را بی فروغ می‌نمود و به عنوان تنها یادگار جدش حضرت محمد(ص) و جانشین پدر و برادر مظلومش حسن بن مجتبی(ع)، در رسیدن به مقام خلافت و رهبری مسلمانان، شایسته‌تر از همه بود و نگاه همگان به سوی او معطوف بود. بدین لحاظ، یزید بیش از همه، از وی واهمه داشت و درصدد تسلیم کردنش برآمد. بنابراین، امام حسین(ع) با توجه به نامناسب بودن شرایط مدینه برای اظهار مخالفت علنی و قیام و نیز در خطر بودن جان خود در این شهر بدون امکان حرکتی مؤثر، تصمیم به ترک آن گرفت و از آیه‏‌ای که در هنگام خروج از مدینه قرائت کرد، این نکته - که ترک این شهر به علّت عدم احساس امنیت بوده است - آشکار می‏‌شود. منبع: ابن اعثم، پیشین، صص19- 20 و الخوارزمی، پیشین، ص.187 البلاذری، پیشین، ص160؛ الطبری، پیشین، ص341 و شیخ مفید، پیشین، ص34.@shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چشمان تاریکی رمانی آمریکایی در ژانر وحشت است که درسال1981 به چاپ رسید . علت اینکه این اثر موفق دوباره بعد از سال ها مورد بحث قرار گرفته شباهت داستان آن با گرفتاری امروز دنیا ، یعنی ویروس کروناست در این کتاب به ویروسی کشنده و همه گیر اشاره شده که از شهر ووهان در چین آغاز می شود موضوع کتاب درباره ی مادری است که یک سال قبل در حادثه ای عجیب پسرش دنی را از دست داده . یک راهنما ، بچه ها را با خود به یک گردش تفریحی می برد . اما در این سفر ، راهنما ، تمام بچه ها و همراهانشان بدون هیچ دلیل خاصی می میرند وقتی که مادر سعی می کند کم کم این داغ را بپذیرد و با آن کنار بیاید ، ناگهان شروع به دریافت نشانه هایی می کند که به او می گویند پسرش هنوز زنده است مثلا نوشته هایی روی تخته سیاه یا کلماتی که از توسط دستگاه پرینتر چاپ می شود و او تصمیم می گیرد این نشانه ها را دنبال کند .مادر دنی تقاضای نبش قبر و کالبد شکافی دارد ترجمه قوی از کتاب موجود نیست. فایل ترجمه ای که ارائه می شود صرفا بنا به درخواست های مکرر دوستان تهیه شده 📚چشمان تاریکی ✍️دین کونتز👇 در کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی @shahidmostafamousavi
1_5118780132617617522.pdf
2.9M
📚 تاریکی ۱۴۰۰ ✍️دین کونتز ترجمه فارسی بسیار ناخوب کپی بدون لینک حرم میباشد جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی @shahidmostafamousavi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 | 🔅 مرگ یا شهادت... 🎙 حاج حسین یکتا @shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊خداحافظ سالار 💟خاطرات پروانه چراغ نوروزی، همسر سردار شهید مدافع حرم http://eitaa.com/joinchat/2436431883Cedfc3889c7
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
3⃣1⃣قسمت سیزدهم 🕊خداحافظ سالار 💟خاطرات پروانه چراغ نوروزی، همسر سردار شهید مدافع حرم لینک کانال سید مصطفی موسوی https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ "بر اساس داستان واقعی چهل و پنجم:✍ کارنامه ات را بیاور ❤️تا شب، فقط گریه کرد… کارنامه هاشون رو داده بودن، با یه نامه برای پدرها!! بچه یه مارکسیست، زینب رو مسخره کرده بود که پدرش شهید شده و پدر نداره… 🦋– مگه شما مدام شعر نمی خونید، شهیدان زنده اند الله اکبر … خوب ببر کارنامه ات رو بده پدر زنده ات امضا کنه! اون شب، زینب نهارنخورده، شام هم نخورد و خوابید… تا صبح خوابم نبرد، همه اش به اون فکر می کردم … خدایا… حالا با دل کوچیک و شکسته این بچه چی کار کنم؟ ❤️هر چند توی این یه سال، مثل علی فقط خندید و به روی خودش نیاورد اما می دونم توی دلش غوغاست… کنار اتاق، تکیه داده بودم به دیوار و به چهره زینب نگاه می کردم که صدای اذان بلند شد… با اولین الله_اکبر از جاش پرید و رفت وضو گرفت… نماز صبح رو که خوند، دوباره ایستاد به نماز… 🦋خیلی خوشحال بود… مات و مبهوت شده بودم… نه به حال دیشبش، نه به حال صبحش… دیگه دلم طاقت نیاورد … سر سفره آخر به روش آوردم… اول حاضر نبود چیزی بگه اما بالاخره مهر دهنش شکست… ❤️– دیشب بابا اومد توی خوابم… کارنامه ام رو برداشت و کلی تشویقم کرد… بعد هم بهم گفت… زینب بابا! کارنامه ات رو امضا کنم؟ یا برای کارنامه عملت از حضرت_زهرا (س) امضا بگیرم؟ منم با خودم فکر کردم دیدم، این یکی رو که خودم بیست شده بودم … 🦋منم اون رو انتخاب کردم… بابا هم سرم رو بوسید و رفت… مثل ماست وا رفته بودم … لقمه غذا توی دهنم… اشک توی چشمم… حتی نمی تونستم پلک بزنم… . بلند شد، رفت کارنامه اش رو آورد براش امضا کنم … ❤️قلم توی دستم می لرزید… توان نگهداشتنش رو هم نداشتم … ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○ "بر اساس داستان واقعی چهل و ششم: ✍گمانی فوق هر گمان . ❤️اصلا نفهمیدم زینب چطور بزرگ شد… علی کار خودش رو کرد، اونقدر با وقار و خانم شده بود که جز تحسین و تمجید از دهن دیگران، چیزی در نمی اومد… 🦋با شخصیتش، همه رو مدیریت می کرد، حتی برادرهاش اگر کاری داشتن یا موضوعی پیش می اومد قبل از من با زینب حرف می زدن… بالاخره من بزرگش نکرده بودم… وقتی هفده سالش شد ،خیلی ترسیدم … یاد خودم افتادم که توی سن کمتر از اون، پدرم چطور از درس محرومم کرد… ❤️می ترسیدم بیاد سراغ زینب اما ازش خبری نشد… دیپلمش رو با معدل بیست گرفت و توی اولین کنکور، با رتبه تک رقمی، پزشکی تهران قبول شد… . توی دانشگاه هم مورد تحسین و کانون احترام بود… پایین ترین معدلش، بالای هجده و نیم بود… . 🦋هر جا پا می گذاشت از زمین و زمان براش خواستگار میومد… خواستگارهایی که حتی یکیش، حسرت تمام دخترهای اطراف بود… مادرهاشون بهم سپرده بودن اگر زینب خانم نپسندید و جواب رد داد، دخترهای ما رو بهشون معرفی کنید… اما باز هم پدرم چیزی نمی گفت… ❤️اصلا باورم نمی شد… گاهی چنان پدرم رو نمی شناختم که حس می کردم مریخی ها عوضش کردن… زینب، مدیریت پدرم رو هم با رفتار و زبانش توی دست گرفته بود… سال هفتادو پنج، هفتاد و شش تب خروج دانشجوها و فرار مغزها شایع شده بود… همون سال ها بود که توی آزمون تخصص شرکت کرد 🦋و نتیجه اش، زنیب رو در کانون توجه سفارت کشورهای مختلف قرار داد… . مدام برای بورسیه کردنش و خروج از ایران، پیشنهادهای رنگارنگ به دستش می رسید… هر سفارت خونه برای سبقت از دیگری،پیشنهاد بزرگ تر و وسوسه انگیزتری می داد… ❤️ولی زینب، محکم ایستاد… به هیچ عنوان قصد خروج از ایران رو نداشت… اما خواست خدا در مسیر دیگه ای رقم خورده بود… چیزی که هرگز گمان نمی کردیم… .. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊نمایشنامه 7️⃣1️⃣ 💞بر اساس زندگی شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت همسر ⏰مدت زمان: 06:14 دقیقه 🌹اینجا 👇 @shahidmostafamousavi