eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
335 دنبال‌کننده
19.7هزار عکس
13.6هزار ویدیو
193 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
°❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 ✍((هادی های خدا)) 🌹خداوند میفرمایند:”بنده من، تو یه قدم به سمت من بیا، من ده قدم به سمت تو میام” اما طرف تادوتاکار می کنه و دو قدم حرکت می کنه، میگه کو خدا؟ چرا من نمی بینمش؟ 🍃فاصله توتاخدا، فاصله یه ذره کوچیک و ناچیز از این جا تا آخرکهکشان راه شیریه. خدا، که ، اون همه بالا رفت، تا جایی که جبرئیل هم دیگه نتونست بالا بیاد، هم فقط تا حدود و جایی رفت. 🌹حالابعضی هاتادوقدم میرن طلبکار هم میشن. یکی نیست بگه برادر من، خواهر من، چند تا قدم مورچه ای برداشتی؟ تازه اگر درست باشه و یه جاهایی نلرزیده باشی. فکر کردی چقدر جلو رفتی که معرفتت به حدی برسه که… 🍃تازه چقدر به خاطرخدا کردی؟ چند لحظه و ثانیه زندگیت در روز به خاطر خدا بوده؟ ازمالت گذشتی؟از آبروت گذشتی؟ از جانت گذشتی؟ 🌹آسمان بار نتوانست کشید ی فال به نام من دیوانه زدند 🍃اما با همه اون اوصاف عشق ، این راه چند میلیون سال نوری رو، یک شبه هم می تونه بره. اما این ، دردداره، سوختن داره، ماجرای شمع و پروانه است. 🌹لیلی و مجنونه. اگر مرد راهی و به جایی رسیدی که جرات این وادی رو داری، بایست بگو: ❤️خدایا ، خودم و خودت. و الا باید توی همین حرکت مورچه ای بری جلو.این فرق آدم هاست که یکی یک شبه ره صد ساله رو میره ، یکی توی دایره محدود خودش ،دور خودش می چرخه. 🌹واکمن به دست ، محو صحبت های سخنران شده بودم و اون ها رو ضبط می کردم. نماز رو که خوندن، تا فاصله بین رو رفت بالای منبر. خیلی از خودم خجالت کشیدم. هنوز هیچ کار نکرده از خدا چه طلبکار بودم. سرم رو انداختم پایین، و توی راه برگشت تمام مدت این حرف ها توی سرم تکرار می شد. 🍃اون شب، توی رختخواب، داشتم به این حرف ها فکر می کردم که یهو چیزی درون من جرقه زد و مثل فنر از جا پریدم. 🌹– مهران، حواست بود سخنرانی امشب، ماجرای تو و خدا بود. حواست بودبرعکس بقیه پنجشنبه شب ها، بابا گفت دیرمیاد و مامان هم خیلی راحت اجازه دادتنها بری دعای کمیل. همه چیز و همه اتفاقات درسته، خدا تو رو برد تا جواب سوالات رو بده. و اونجا و اولین باری بود که با مفهوم ها آشنا شدم. 🍃اسم شون رو گذاشتم نزدیک ترین فردی که در اون لحظه می تونه واسطه تو با خدا باشه. و من چقدر کور بودم. اونقدر کور که هرگز متوجه نشده بودم. دوباره درازکشیدم درحالی که اشک چشمم بند نمی اومد. همیشه نگران بودم. نگران غلط رفتن ، نگران خارج شدن از خط ، شاگرد بی استاد بودم. 🌹اما اون شب ، خدا دستم رو گرفت و برد و بهم نشون داد . خودش رو راهش رو طریقش رو 🍃و تشویق اینکه تا اینجا رو درست اومدی. … اونقدر رفته بودم که هادی ها رو ببینم و درک کنم. با اون قدم های مورچه ای، تلاش بی وقفه ۴ ساله من ✍ادامه دارد...... 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✨دعا برای در امور روایت شده از امام باقر (ع)✨ 🌹امام باقر علیه السلام فرمود👇 ⚡️هیچ بنده ای با خواندن صد مرتبه این دعا از خدا طلب خیر نمی کند جز آنکه خیر آن کار نصیبش می گردد می گوید:👇 💥اللَّهُمَّ عَالِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّهَادَةِ إِنْ كَانَ أَمْرُ كَذَا وَ كَذَا خَيْراً لِأَمْرِ دُنْيَايَ وَ آخِرَتِي وَ عَاجِلِ أَمْرِي وَ آجِلِهِ فَيَسِّرْهُ لِي وَ افْتَحْ لِي بَابَهُ وَ رَضِّنِي فِيهِ بِقَضَائِكَ.💥 📚 بحارالانوار جلد۸۸،صفحه ۲۷۸ 📚 وسائل الشیعه جلد۸،صفحه ۷۷ https://eitaa.com/joinchat/2436431883Cedfc3889c7
🕋 الَّذینَ یُومِنوُنَ بِالغَیبِ وَ یُقیموُنَ الصَّلاةَ وَممّا رَزَقناهُم یُنفِقوُنَ (۳) بقره 📖 پرهیزکاران کسانی هستند که به غیب ایمان می آورند ،ونماز را برپا می دارند ،واز تمام نعمتهایی که به آن ها روزی دادیم ،انفاق می کنند 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 فراتراز نان وآب رزق 👈 به معنای بخشش مستمری است که در اوقات معین می رسد وگاهی به نصیب وبهره نیز گفته می شود . 🔸 بعضی هم گفته اند :رزق به معنای انعام وبخشش مخصوصی هست که مطابق مقتضای حال طرف وبر طبق حاجت اوست تا حیات وزندگیش تداوم داشته باشد . 🔴🔴 توجه داشته باشیم که رزق وروزی ،به مادیات وآب ونان خلاصه نمی شود ،بلکه هر چیزی که انسان برای کمال خودش به اون نیاز داشته باشه ،رزق به حساب میاد . ✅ به همین دلیل ،در دعاهایی که از معصومین علیم السلام به ما رسیده است ،چیزهایی مانند : کامل ، سودمند ، فراوان وحلال صالح دنیا وآخرت خانه خدا از این ها به عنوان رزق از خدا طلب شده است . 💠 امام صادق علیه السلام علم را یکی از رزق های الهی می داند ودر ذیل این آیه می فرماید : "یعنی از آنچه به او یاد داده ایم بین مردم نشر می دهند ." 👈 بنابراین تعلیم نیز نوعی انفاق است . 📚پیام قرآن ج ۴،ص ۳۰۷ اطیب البیان ج ۱،ص ۲۱۰ 🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸 ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 👈 دوستان خود را دعوت کنید 👉 🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹
❤️ _ سرت کن تا موتورو بیرون میزارم... فاطمه از همان بالا میگوید. _ با ماشین ببر خب...هوا... حرفش را نیمه قطع میکنی... _ اینجوری زودتر میرسم... به حیاط میدوی و من همانطور که به سختی کش چادرم را روی چفیه میکشم نگاهی به مادرت میکنم که گوشه ای ایستاده و تماشا میکند. _ ریحانه؟...اینایی که گفتید..با دعوا...راست بود؟ سرم را به نشانه تأسف تکان میدهم و با بغض به حیاط میروم. ❤️ پرستار برای بار آخر دستم را چک میکند و میگوید: _ شانس آوردید خیلی باز نشده بودن...نیم ساعت دیگه بعد ازتموم شدن سرم، میتونید برید. این را میگوید و اتاق را ترک میکند. بالای سرم ایستاده ای و هنوز بغض داری.حس میکنم زیادی تند رفته ام...زیادی غیرت را برخت کشیده ام.هر چه است سبک شده ام...شاید بخاطر گریه و مشتهایم بود! روی صندلی کنار تخت مینشینـے و دستت را روی دست سالمم میگذاری... باتعجب نگاهت میکنم. آهسته میپرسی: _ چند روزه؟...چند روزه که... لرزش بیشتری به صدایت میدود... _ چند روزه که زنمی؟ آرام جواب میدهم: _ بیست و هفت روز... لبخند تلخی میزنی... _ دیدی اشتباه گفتی! بیست و نه روزه! بهت زده نگاهت میکنم.ازمن دقیق تر حساب روزها را داری! _ ازمن دقیق تری! نگاهت را به دستم میدوزی.بغضت را فرو میبری... ❣❤️❣❤️❣❤️❣ نتیجه ی همه ها است اگر به نیت تو وا شوند 💗 ❣❤️❣❤️❣❤️❣ بغضت را فرو میبری... _ فکرکنم مجبور شیم دستتو سه باره بخیه بزنیم! فهمیدم میخواهے از زیر حرف در بروی!اما من مصمم بودم برای اینکه بدانم چطور است که تعداد روزهای سپری شده درخاطر تو بهتر مانده تا من! _ نگفتی چرا؟...چطور تو از من دقیق تری؟...تو حساب روزا!فکرمیکردم برات مهم نیست! لبخند تلخی میزنی و به چشمانم خیره میشوی _ میدونستی خیلی لجبازی!خانوم کله شق من! این جمله ات همه تنم را سست میکند. ! ادامه میدهی... _ میخوای بدونی چرا؟... با چشمانم التماس میکنم که بگو! _ شاید داشتم میشمردم ببینم کی از دستت راحت میشم. و پشت بندش مسخره میخندی! از تجربه این یک ماه گذشته به دلم می افتد که نکند راست میگویی! برای همین بی اراده بغض به گلویم میدود... _ اره!...حدسشو میزدم!جز این چی میتونه باشه؟ رویم را برمیگردانم سمت پنجره و بغضم را رها میکنم. تصویرت روی شیشه پنجره منعکس میشود.دستت را سمت صورتم مےآوری ،چانه ام را میگیری و رویم را برمیگردانی سمت خودت! _ میشه بس کنی..؟ زجر میدی با اشکات ریحانه! باورم نمیشد.توعلی اکبر منی؟ نگاهت میکنم و خشکم میزند. قطرات براق خون از بینی ات به آهسته پایین می آیند و روی پیرهنت میچکد. به من و من می افتم. _ ع...علی...علی اکبر...خون! و با ترس اشاره میکنم به صورتت. دستت را از زیر چونه ام برمیداری و میگیری روی بینی ات... _ چیزی نیست چیزی نیست! بلند میشوی و از اتاق میدوی بیرون. بانگرانی روی تخت مینشینم... 💞 موتورت را داخل حیاط هل میدهی ومن کنارت آهسته داخل می آیم... _ علی مطمئنی خوبی؟... _ آره!...از بی خوابی اینجوری شدم! دیشب تا صبح کتاب میخوندم! بانگرانی نگاهت میکنم و سرم را به نشانه " قبول کردم " تکان میدهم... زهرا خانوم پرده را کنار زده و پشت پنجره ایستاده! چشمهایش از غصه قرمز شده. مچ دستم را میگیری، خم میشوی و کنار گوشم بحالت زمزمه میگویی.. _ من هر چی گفتم تأیید میکنی باشه؟! _ باشه!!... فرصت بحث نیست و من میدانم بحد کافی خودت دلواپسی! آرام وارد راهرو میشوی و بعد هم هال...یا شاید بهتر است بگویم سمت اتاق بازجویی!! زهرا خانوم لبخندی ساختگی بمن میزند و میگوید: _ سلام عزیزم...حالت بهتر شد؟دکتر چی گفت؟ دستم را بالا میگیرم و نشانش میدهم _ چیزی نیست! دوباره بخیه خورد. ✍ ادامه دارد ... ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال ایتا @shahidmostafamousavi کانال استیگرشهدا.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 امروزفضیلت زنده نگه داشتن یادشهداکمترازشهادت نیست مقام معظم رهبری 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
❤️ _ سرت کن تا موتورو بیرون میزارم... فاطمه از همان بالا میگوید. _ با ماشین ببر خب...هوا... حرفش را نیمه قطع میکنی... _ اینجوری زودتر میرسم... به حیاط میدوی و من همانطور که به سختی کش چادرم را روی چفیه میکشم نگاهی به مادرت میکنم که گوشه ای ایستاده و تماشا میکند. _ ریحانه؟...اینایی که گفتید..با دعوا...راست بود؟ سرم را به نشانه تأسف تکان میدهم و با بغض به حیاط میروم. ❤️ پرستار برای بار آخر دستم را چک میکند و میگوید: _ شانس آوردید خیلی باز نشده بودن...نیم ساعت دیگه بعد ازتموم شدن سرم، میتونید برید. این را میگوید و اتاق را ترک میکند. بالای سرم ایستاده ای و هنوز بغض داری.حس میکنم زیادی تند رفته ام...زیادی غیرت را برخت کشیده ام.هر چه است سبک شده ام...شاید بخاطر گریه و مشتهایم بود! روی صندلی کنار تخت مینشینـے و دستت را روی دست سالمم میگذاری... باتعجب نگاهت میکنم. آهسته میپرسی: _ چند روزه؟...چند روزه که... لرزش بیشتری به صدایت میدود... _ چند روزه که زنمی؟ آرام جواب میدهم: _ بیست و هفت روز... لبخند تلخی میزنی... _ دیدی اشتباه گفتی! بیست و نه روزه! بهت زده نگاهت میکنم.ازمن دقیق تر حساب روزها را داری! _ ازمن دقیق تری! نگاهت را به دستم میدوزی.بغضت را فرو میبری... ❣❤️❣❤️❣❤️❣ نتیجه ی همه ها است اگر به نیت تو وا شوند 💗 ❣❤️❣❤️❣❤️❣ بغضت را فرو میبری... _ فکرکنم مجبور شیم دستتو سه باره بخیه بزنیم! فهمیدم میخواهے از زیر حرف در بروی!اما من مصمم بودم برای اینکه بدانم چطور است که تعداد روزهای سپری شده درخاطر تو بهتر مانده تا من! _ نگفتی چرا؟...چطور تو از من دقیق تری؟...تو حساب روزا!فکرمیکردم برات مهم نیست! لبخند تلخی میزنی و به چشمانم خیره میشوی _ میدونستی خیلی لجبازی!خانوم کله شق من! این جمله ات همه تنم را سست میکند. ! ادامه میدهی... _ میخوای بدونی چرا؟... با چشمانم التماس میکنم که بگو! _ شاید داشتم میشمردم ببینم کی از دستت راحت میشم. و پشت بندش مسخره میخندی! از تجربه این یک ماه گذشته به دلم می افتد که نکند راست میگویی! برای همین بی اراده بغض به گلویم میدود... _ اره!...حدسشو میزدم!جز این چی میتونه باشه؟ رویم را برمیگردانم سمت پنجره و بغضم را رها میکنم. تصویرت روی شیشه پنجره منعکس میشود.دستت را سمت صورتم مےآوری ،چانه ام را میگیری و رویم را برمیگردانی سمت خودت! _ میشه بس کنی..؟ زجر میدی با اشکات ریحانه! باورم نمیشد.توعلی اکبر منی؟ نگاهت میکنم و خشکم میزند. قطرات براق خون از بینی ات به آهسته پایین می آیند و روی پیرهنت میچکد. به من و من می افتم. _ ع...علی...علی اکبر...خون! و با ترس اشاره میکنم به صورتت. دستت را از زیر چونه ام برمیداری و میگیری روی بینی ات... _ چیزی نیست چیزی نیست! بلند میشوی و از اتاق میدوی بیرون. بانگرانی روی تخت مینشینم... 💞 موتورت را داخل حیاط هل میدهی ومن کنارت آهسته داخل می آیم... _ علی مطمئنی خوبی؟... _ آره!...از بی خوابی اینجوری شدم! دیشب تا صبح کتاب میخوندم! بانگرانی نگاهت میکنم و سرم را به نشانه " قبول کردم " تکان میدهم... زهرا خانوم پرده را کنار زده و پشت پنجره ایستاده! چشمهایش از غصه قرمز شده. مچ دستم را میگیری، خم میشوی و کنار گوشم بحالت زمزمه میگویی.. _ من هر چی گفتم تأیید میکنی باشه؟! _ باشه!!... فرصت بحث نیست و من میدانم بحد کافی خودت دلواپسی! آرام وارد راهرو میشوی و بعد هم هال...یا شاید بهتر است بگویم سمت اتاق بازجویی!! زهرا خانوم لبخندی ساختگی بمن میزند و میگوید: _ سلام عزیزم...حالت بهتر شد؟دکتر چی گفت؟ دستم را بالا میگیرم و نشانش میدهم _ چیزی نیست! دوباره بخیه خورد. ✍ ادامه دارد ... کانال ایتا @shahidmostafamousavi کانال استیگرشهدا.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 امروزفضیلت زنده نگه داشتن یادشهداکمترازشهادت نیست مقام معظم رهبری 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
✫⇠(۲۷۲) ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت  دویست و هفتاد و دوم:عدو شود سبب خیر، اگه خدا خواهد ♦️می‌گن اگه خدا بخاد عدو سبب خیر می‌شه، یکیش همین حمله عراق به کویت بود. خدا می‌دونه که چقدر این اقدام احمقانۀ صدام برای اسلام و مسلمین و در پی داشت. برکتِ فوریش نصیب ما شد و از زندان دلگیر قلعه خلاص شدیم و برگشتیم اردوگاهِ قبلی‌مون و بین ۶ آسایشگاه تقسیم شدیم. 🔸️خیر و برکت گسترده‌ترش هم شامل حال دو ملت ایران و عراق شد و منجر به آزادی ۱۱۵ هزار انسان از بند اسارت (حدود ۴۵ هزار اسیر ایرانی و ۷۰ هزار عراقی) شد که این از مهمترین آثار و برکات صدام بود. سال‌ها مذاکره، بی نتیجه موند و حماقت یه دیوونه قدرت طلب، همه کارا رو بسامان کرد. صدام بخاطر این که از ناحیه ایران خیالش راحت باشه و بتونه راحت‌تر لقمه بزرگ کویت رو قورت بده، همه جور امتیازی از پذیرش مجدد قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر تا برگشتن به خطوط مرزی و آزاد کردن اسرا رو پذیرفت. 📌یکی نبود بگه خُب مرد ناحسابی همون دو سال پیش که با ایران آتش بس کردی می‌رفتی کویت رو می‌گرفتی که ما زودتر آزاد بشیم. آفرین صدام این یه دونه کارِت خوب بود. حالا تا می‌تونی نفت کویت رو نوش جون کن و دست از سرِ کچل ما بردار! یه قشقره‌ای توی قلعه بپا شده بود که نگو و نپرس! آشپزهای ما که غذا برای کویتیها بُرده بودن می‌گفتن کویتیهای نگون بخت که نمی دونستن وضعیت اسارت چطوره، مقداری شلوغ‌کاری کردن و کولرها رو چپه کرده بودن و بعثیها هم حسابی از خجالتشون دراومده بودن و تا می خوردن با کابل و چوب زده بودن توی سرشون. فقط یه چیز رو نفهمیدم که چه فحشایی به اونها می‌دادن. به ما می گفتن «فرس المجوس» حالا به داداشهای عربشون چی می گفتن خدا می‌دونه... ☀️   ایتا 🌎 @shahidmostafamousavi سروش https://splus.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk splus.ir/900404shahidmostafamousavi روبیکا https://rubika.ir/joing/DBAHAGAG0BZAYBPVVJUXCKDXLZRDUNWV ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
✨🍃🍂🌺🍃 🍃🍂🌺🍃 🍂🌺🍃 🌺🍃 🍃 ✨با حمایت از و این انقلاب به انقلاب جهانی حضرت مهدی علیه السلام وصل می‌شود، إن شاء الله. ✨ 0⃣0⃣1⃣ 💢 چرا اولیاء خدا تنها ماندند 💢 💠 قسمت چهل و چهارم ❇️ در متن‌های گذشته به درمانِ و رذیلهٔ اخلاقی حسادت پرداختیم، اکنون می‌خواهیم به درمانِ رذیلهٔ حسادت بپردازیم . 🔰 وقتی که انسان حسادت می‌ورزد، این صفت رذیله، فقط در او نمی‌ماند و به شخص آسيب هایی وارد می‌کند، یعنی شخص حسود آن حسادت خودش را ثابت می‌کند . 👇👇👇 ↩️ ثابت شدن حسادت به‌ این صورت است که، شخص شروع می‌کند به و زدن به شخص مقابل و حتی او را دشنام داده و در مقابل دیگران به او توهین می‌کند . ✅ راهکار عملی مقابله با رذیلهٔ اخلاقی حسادت این است‌ که‌:👇 ما بروز پیدا کند، یعنی : ⬅️ بجای ، با با آن شخص صحبت کنیم . ⬅️ بجای ، در مقابل او خضوع کنیم . ⬅️ بجای ، او را بجای آوریم، هر چند نفسِ انسان سرکش و مغرور است، امّا بايد برای ترک این رذیله اخلاقی چنین راهی را بپیماییم . ⚡️و اینکه ما در خلوت خودمان، برای آنها و از خدا طلب و برای دنیا و آخرتشان کنیم، وقتی انسان خودش را حسود نبیند برای دیگران در خلوت دعا می‌کند . 💥بعضی‌ اوقات نفس می‌گوید: چرا من باید برای آنها دعا کنم ؟ 👈 امّا باور کنید که و ، به مرور زمان، نفس را آرام می‌کند و باعث می‌شود که انسان، صفات پسندیده ای را از خود بروز دهد و برای وی عادت می‌شود، که به مردم نیکی کند . 🌺 برای درک بهتر موضوع، سخنی از رسول اکرم ﷺ خدمتتان عرض می‌کنیم : « ثَلاثٌ لَازِمَاتٌ لِاُمَّتِي : سُوءُ الظَّنِّ وَ الْحَسَدُ وَ الطِّيَرَةُ فَإِذَا ظَنَنْتَ فَلَا تَحَقَّقْ وَ اِذَا اَحْسَدْتَ فَاسْتَغْفِر ٱللهَ وَ إِذَا تَطَيَّرْتَ فَامْضِ .» 👈 سه چیز است که امّت من همیشه آنها را دارند: بد گمانی،‌ حسادت و فال بد. [راه خلاصی از آنها این است که]: هنگامی که سوء ظن داشتی ترتیب اثر نده (بر طبق گمان بد رفتار نکن) و هنگامی که حسادت ورزیدی از خدا طلب آمرزش کن و وقتی که فال بد زدی از آن بگذر (و به آن ترتیب اثر نده.). كنز العمال، ح43788. 📌 و نکته آخر اینکه شخص باید به درگاه خدا دعا و درخواست داشته باشد که تمام رذایل اخلاقی از دلش پاک کند إن شاء الله. و همه ما با ترک این رذايل اخلاقی، بتوانیم سربازی برای امام زمانمان باشیم، تا برطرف شود چرا که آماده شدن باطن شیعیان باعث می‌شود که با امام زمانمان سنخیت پیدا کنیم و با درک حال ایشان، ما هم امام زمانمان را در این امر عظیم کنیم . 🎙مدیر مجموعه فرهنگی مذهبی یاوران امام زمان عجل الله { } ✅ . •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•