🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌸 ✍ به نقل از مادر شهید : 🌷|مسئول طرح #اکرام می گفت: روز اول آقای #امرایی گفت: می خوام یک علی اصغر
🍃❣🍃❣🍃
بچه ها روخیلی دوست داشت.
همیشه براشون #خوراکی میخرید😊
و توی ماشینش هم همیشه خوراکی برای بچه ها داشت!همیشه!
یک بار با دخترم توی محل دیدیمش، قبل از اینکه منو ببینه #زود اول دویید سمت دخترم و #بغلش کرد😅 بعد بامن سلام و احوال پرسی کرد!
بعدشم خیلی زود #صندوق ماشینش رو باز کرد و یک #چیپس داد به دخترم. همیشه دخترم سر همین کارای علی، میگفت بریم پیش عمو علی! یا تا میدیدش زود #میدویید سمتش❤️
#شهید_علی_امرایی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠اینک شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_منوچهر_مدق به روایت همسر(فرشته ملکی) 5⃣3⃣ #قسمت_سی_وپنجم 💞 «اﻣﺎ ﺳﺮﻃﺎ
﴾﷽﴿
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_منوچهر_مدق
به روایت همسر(فرشته ملکی)
6⃣3⃣ #قسمت_سی_وششم
💞 ﮔﺎﻫﯽ ﯾﺎدﻣﺎن ﻣﯽ رﻓﺖ ﭼﻪ ﺷﺮاﯾﻄﯽ دارﯾﻢ. ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ روزﻫﺎ را ﺑﺎ ﻫﻢ ﺧﻮش ﺑﻮدﯾﻢ. از ﺧﻨﺪه و ﺷﻮﺧﯽ اﺗﺎق را ﻣﯽ ﮔﺬاﺷﺘﯿﻢ رو ي ﺳﺮﻣﺎن.
💞{ ﯾﮏ ﺟﻮك ﮔﻔﺖ. از ﻫﻤﺎن ﺳﻔﺎرﺷﯽ ﻫﺎ ﮐﻪ روزي ﺳﻪ ﺑﺎر ﺑﺮاﯾﺶ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﻣﺜﻼً اﺧﻢ ﻫﺎﯾﺶ را ﮐﺮد ﺗﻮي ﻫﻢ و ﺟﻠﻮي ﺧﻨﺪه اش را ﮔﺮﻓﺖ. ﻓﺮﺷﺘﻪ ﮔﻔﺖ: "اﯾﻦ ﺟﻮر وﻗﺘﻬﺎ ﭼﻘﺪر ﻗﯿﺎﻓﻪ ات ﮐﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﺷﻮد." و ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﭘﻘﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪ.
"ﺧﺎﻧﻮم ﻣﻦ، ﭼﺮا ﮔﯿﺮ ﻣﯽ دﻫﯽ ﺑﻪ ﻣﺮدم؟ ﺧﻮب ﻧﯿﺴﺖ اﯾﻦ ﺣﺮف ﻫﺎ."
ﺑﺎرﻫﺎ ﺷﻨﯿﺪه ﺑﻮد. ﺑﺮاي اﯾﻨﮑﻪ ﻧﺸﺎن دﻫﺪ درس ﻫﺎي اﺧﻼﻗﺶ را ﺧﻮب ﯾﺎد ﮔﺮﻓﺘﻪ،ﮔﻔﺖ: "ﯾﮏ آدم ﺧﻮب... "، اﻣﺎ ﻧﺘﻮاﻧﺴﺖ اداﻣﻪ دﻫﺪ.
💞 ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ دﻗﯿﻖ ﺑﻮد، ﺣﺘﯽ ﺗﻮ ي ﺷﻮﺧﯽ ﮐﺮدن. ﺑﻪ ﭼ ﯿﺰ ﻫﺎﯾﯽ ﺗﻮﺟﻪ ﻣﯽ ﮐﺮد و ﺣﺴﺎس ﺑﻮد ﮐﻪ ﺗﻌﺠﺐ ﻣﯽ ﮐﺮدم. ﮔﺮدش ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺘﯿﻢ ﺑﺮوﯾﻢ اوﻟﯿﻦ ﭼﯿﺰي ﮐﻪ ﺑﺮ ﻣﯽ داﺷﺖ ﮐﯿﺴﻪ ي زﺑﺎﻟﻪ ﺑﻮد. ﻣﺒﺎدا ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ روﯾﻢ ﺳﻄﻞ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﯾﺎ ﭼﯿﺰ ي ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮرﯾﻢ آﺷﻐﺎﻟﺶ آب داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰش ﻗﺪر و اﻧﺪازه داﺷﺖ. ﺣﺘﯽ ﺣﺮف زدﻧﺶ. اﻣﺎ ﻣﻦ ﭘﺮ ﺣﺮﻓﯽ ﻣﯽ ﮐﺮدم. ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪم در ﺳﮑﻮت ﺑﻪ ﭼﯿﺰي ﻓﮑﺮ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ وﺣﺸﺖ داﺷﺘﻢ.ﻧﻤ ﯽ ﮔﺬاﺷﺘﻢ وﺻﯿﺖ ﺑﻨﻮﯾﺴﺪ.ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻢ: "تو با زندگی و رفتارت وصیت هات رو کردی ای. از مال دنیا هم که چیزی نداری."
به همه چیز متوسل می شدم که فکر رفتن را از سرش دور کنم.
💞ﻫﻤﺎن روز ﻫﺎ ﺑﻮد ﮐﻪ از ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮن آﻣﺪﻧﺪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎن. از ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﺧﺎﻃﺮاﺗﺶ را ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺑﺴﺎزﻧﺪ. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ.
دو ﺳﻪ ﻣﺎه ﺧﺒﺮي از ﭘﺨﺶ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻧﺸﺪ. ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ: "ﮐﺎرﻣﺎن ﺗﻤﺎم ﻧﺸﺪه."
ﯾﮏ ﺷﺐ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺻﺪام زد.ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮن ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ اي از ﺷﻬﯿﺪ ﻣﺪﻧﯽ ﻧﺸﺎن ﻣﯽ داد. از ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن ﺗﺎ ﺷﻬﺎدت و ﺑﻌﺪ ﺗﺸﯿﯿﻌﺶ را ﻧﺸﺎن .گفت: " ﺣﺎﻻ ﻓﻬﻤﯿﺪم.اﯾﻨﻬﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮﻧﺪ ﮐﺎر ﻣﻦ ﺗﻤﺎم ﺷﻮد"
چشمهاش پر اشک شد. دستش را آورد بالا، با تاکید رو به من گفت: "اگر این بار زنگ زدند، بگو بدترین چیز این است که آدم منتظر مرگ کسی باشد تا ازش سوژه درست کند. هیچ وقت بخشیدنی نیست."
#ادامه_دارد...🖊
📝به قلم⬅️ #مریم_برادران
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✫⇠اینک شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_منوچهر_مدق
به روایت همسر(فرشته ملکی)
7⃣3⃣ #قسمت_سی_وهفتم
💞{ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﺴﺖ ﺑﺒﺨﺸﺪ. ﻫﺮ ﭼﯿﺰ ي را ﮐﻪ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ را ﻣﯽ آزرد، او را ﺑﯿﺸﺘﺮ آزار ﻣﯽ داد. اﻧﮕﺎر ﻫﻤﻪ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺷﺪه ﺑﻮدﻧﺪ. ﭼﻪ ﻗﺪر ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮد ﮔﻠﻪ ﮐﻨﺪ و ﺣﺮف ﻫﺎﯾﺶ را ﺟﻠﻮي دورﺑﯿﻦ ﺑﮕﻮﯾﺪ. ﻫﯿﭻ ﻧﮕﻔﺖ. اﻣﺎ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺗﻮﻗﻊ داﺷﺖ روز ﺟﺎﻧﺒﺎز از ﺑﻨﯿﺎد ﯾﮑﯽ زﻧﮓ ﺑﺰﻧﺪ و ﺑﮕﻮﯾﺪ ﯾﺎدﺷﺎن ﻫﺴﺖ. ﭼﻪ ﻗﺪر ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﺎﻧﺪه ﺑﻮد. ﻫﻤﻪ ﺟﺎ را ﺟﺎرو ﮐﺸﯿﺪه ﺑﻮد. ﭘﻠﻪ ﻫﺎ را ﺷﺴﺘﻪ ﺑﻮد. دﺳﺘﻤﺎل ﮐﺸﯿﺪه ﺑﻮد. ﻣﯿﻮه ﻫﺎ را آﻣﺎده ﭼﯿﺪه ﺑﻮد و ﭼﺸﻢ ﺑﻪ راه ﺗﺎ ﺷﺐ ﻣﺎﻧﺪه ﺑﻮد، ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﺪ ﻓﺮاﻣﻮش ﺷﺪه. ﻧﻤﯽ ﺧﻮاﺳﺖ ﺑﺸﻨﻮد «کاش ما هم رفته بودیم.»
ﻧﻤﯽ ﺧﻮاﺳﺖ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﻏﻢ اﯾﻦ را داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﮐﺎري از دﺳﺘﺶ ﺑﺮ ﻧﻤﯽ آﯾﺪ، ﮐﻪ زﯾﺎدي اﺳﺖ.ﻧﻤ ﯽ ﺧﻮاﺳﺖ ﺑﺸﻨﻮد «ما را بیندازند ﺗﻮي درﯾﺎﭼﻪي ﻧﻤﮏ،ﻧﻤﮏ ﺷﻮﯾﻢ. اﻗﻼ ﺑﻪ ﯾﮏ درد ي ﺑﺨﻮرﯾﻢ» }
💞 ﻫﻤﻪي ﻧﺎرا ﺣﺘﯿﺶ ﻣﯽ ﺷﺪ ﯾﮏ ﺣﻠﻘﻪ اﺷﮏ ﺗﻮي ﭼﺸﻤﺶ و ﺳﮑﻮت ﻣﯽ ﮐﺮد. ﻣﻦ اﻣﺎ وﻇﯿﻔﻪ ي ﺧﻮدم ﻣﯽ داﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺣﺮف بزنم ، اعتراض کنم، داد ﺑﺰﻧﻢ ﺗﻮي ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن ﺳﺎﺳﺎن ﮐﻪ ﭼﺮا ﺗﺎﺑﻠﻮ ﻣﯽ زﻧﯿﺪ «اولویت با جانبازان است.» اما نوبت ما را می دهید به ﮐﺲ دﯾﮕﺮ و ﺑﻪ ﻣﺎ ﻣﯽﮔﻮﯾﯿﺪ ﻓﺮدا ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ. ﭼﺮا ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ آن ﻗﺪر وﺳﻂ راﻫﺮو ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن بقیة اﷲ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺑﺮا ي ﻧﻮﺑﺖ اﺳﮑﻦ ﮐﻪ رﯾﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﻋﻔﻮﻧﺖ ﮐﻨﺪ و ﭼﻬﺎر ﻣﺎه ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮش ﺑﺴﺘﺮي ﺷﻮد.
💞ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺳﺎل ﻫﻔﺘﺎد و ﺳﻪ رادﯾﻮ ﺗﺮاﭘﯽ ﺷﺪ، ﺗﺎ ﺳﺎل ﻫﻔﺘﺎد و ﻧﻪ ﻧﻔﺲ ﻋﻤﯿﻖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮐﺸ ﯿﺪ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: «بوی گوشت سوخته را از دلم حس می کنم»
اﯾﻦ دردﻫﺎ را ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ اﻣﺎ ﺗﻮﻗﻊ ﻧﺪاﺷﺖ از ﯾﮏ دوﺳﺖ ﺑﺸﻨﻮد «اگر جای تو بودم، حاضر می شدم بمیرم از درد، اما معتاد نشوم.»
ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ دوﺳﺖ ﻧﺪاﺷﺖ ﻧﺎﻟﻪ ﮐﻨﺪ،راﺿﯽ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻣﺮﻓﯿﻦ زدن. و ﻣﻦ دﻟﻢ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺖ اﯾﻦ ﺣﺮف ﻫﺎ را ﮐﺴﯽ ﻣﯽ زد ﮐﻪ ﻧﻤﯽ داﻧﺴﺖ ﺟﺒﻬﻪ ﮐﺠﺎﺳﺖ و ﺟﻨﮓ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻪ. دﻟﻢ ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺖ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺑﺰﻧﻢ ﭘﺎش را ﺧﺮد ﮐﻨﻢ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﺪ ﻣﺴﮑﻦ ﻧﺨﻮرد و دردش را را تحمل کند؟
💞منوچهر با خدا معامله کرد. حاضر نشد مفت ببازد، حتی ناله هاش را. می گفت: "این دردها عشق بازی است با خدا."
و من همه ی زندگیم را در او می دیدم، در صداش، در نگاهش که غم ها را می شست از دلم.
گاهی که می رفتم توی فکر، سر به سرم می گذاشت. یک «عزیز من » گفتنش همه چیز را از یادم می برد. باز خانه پر از شادی می شد.
#ادامه_دارد...🖊
📝به قلم⬅️ #مریم_برادران
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_1112354748222144762.mp3
4.28M
🎵 #صوت_شهدایی
شب است و
سکوت است و
ماه است و
من...
🔺درد دل #جاماندگان_از_شهادت
با نوای زیبای: «حاج صادق آهنگران»
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
نوبت آمد وصف"سردار" دلیر آن چریک پیر، بی تاب و نظیر همچو #شکری کس ندیده روزگار شیر جنگل، مردجنگ و ک
🌾 #فـردا اگر
بدونِ تـو💕
باید بہ سر شود...
🌾فرقی نمی کند🚫
#شبِ_من
کِی سحـر شود😔
#سردارشهید_فتح_الله_شکری🌷
#شبـتــون_شهــدایــی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1_39094414.mp3
10.23M
🎵 #منبر_مجازی
🔺 «گذشته ی داغون» ما رو جبران میکنه !!
باور میکنید ؟؟؟؟
🎤🎤 #استاد_پناهیان
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
💠خنده به یاد ماندنی
قبل از #اعزام برای دیدنم به پایگاه ساجدی مسجد عمار آمد. تلفنی از قبل هم پیگیر بود که حتماً من را ببیند. وقتی آمد همدیگر👥 را دیدیم. یک نوجوانی از نزدیکانش هم همراهش بود او را معرفی کرد و گفت این #نوجوان را به شما میسپارم تا در مسجد از او استفاده کنید. نگذارید حال و هوایش عوض شود.
گفت: علیرضا قدر این جوانان مسجد را بدان. برای اینها هر چه کار کنی کم است. کار برای این جوانان مثل #جهاد است. خداحافظی کرد👋 گفتم محمد چه قدر #جدی خداحافظی میکنی (چون قبلا هم خداحافظی داشتیم با هم) گفت دیگه دعا کنید.
دیدم واقعا خودش دارد اعلام می کند که این سفر #رفتنی است. لحنش جدی شده بود. گفتم پس #حلالم_کن، من را هم یاد کن، خندید☺️ خندهاش دلم را برد. همان لحظه گفتم کمی صبر کن یک عکس بگیریم📸 این عکس مال #همان_لحظه است، و آن خنده به یادماندنی.
#محمد قطعا خبر داشت. رفتن این بار با دفعههای قبل فرق داره و این بار رفتنی است🕊 که بازگشت ندارد❌ همچنین خداحافظی و همچنین #وصیتی سابقه نداشت.
#شهید_محمد_جاودانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
⤴️ توصیه های شهید مدافع حرم 🌷عباس آبیاری🌷 ✔️همیشه مراقب هم باشید و در مقابل ظلم بایستید ... ✔️ از
💠پیامبر(ص):
به شهید هفت امتیاز از طرف خداوند عطا می شود،
اولین آنها #بخشیدن تمام گناهان اوست بواسطه اولین قطره خونش
#شهید_عباس_آبیاری 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠پیامبر(ص): به شهید هفت امتیاز از طرف خداوند عطا می شود، اولین آنها #بخشیدن تمام گناهان اوست بواسط
5⃣6⃣9⃣ #خاطرات_شهدا
✍به روایت مادر شهید
🔰از بچگی یک خصوصیت اخلاقیای که داشت، #حجب و #حیا و #غیرت بود. وقتی هنوز مدرسه نمیرفت، او را در کلاس ژیمناستیک ثبتنام کردیم، روز اول که رفت، گفت «دیگر نمی روم،» گفتم«چرا مامان جان؟»که گفت «لباسهایشان بد است، من دوست ندارم.»
🔰حدود هفت سالگی او را در کلاس #فوتبال ثبتنام کردیم که آن را هم نرفت و گفت«لباسش کوتاه است و من دوست ندارم پاهایم بیرون باشد.» این حجب و حیا و غیرت در او ماند تا زمانی که #شهید شد.
🔰عباس 24 سالگی به شهادت رسید. در این 24 سالی که از خدا #عمر گرفت، چشمش به صورت #نامحرم نیفتاد و هر موقع میخواست با خانم نامحرمی صحبت کند، سرش پایین بود.
🔰عباس دانشگاه نرفت به خاطر اینکه دو سال #پیگیر کارهای رفتنش بود. اوایل ما نمیدانستیم که در حال انجام کارهایش برای اعزام به #سوریه است ولی بعد از مدتی مطلع شدیم. در مورد دانشگاه نرفتن میگفت «اگر بخواهم دانشگاه بروم، پیگیریام برای رفتن به سوریه، #کمرنگ میشود.»
🔰سبک زندگی و روش تربیتی روی بچه اثر میگذارد، باید لقمه و پولی که در خانه آورده میشود، #حلال باشد. پول حلال روی بچه تاثیر میگذارد. در زندگی ما هیچ وقت حتی یک قران پول حرام نیامد. خدا را شکر میکنم که پولی که در زندگی ما آمده، حلال بوده است. عقیده دارم که دوران بارداری نیز خیلی مهم بوده و شرط است. در آن دوران غذا یا خوراکی #هیچ کس را نخوردم و نماز، قرآن و ذکرها را میخواندم. زمان شیردهی هم به همین شکل بود.
🔰عباس طوری زندگی کرد که تا روز رفتن به من و پدرش #دروغ نگفت. در کل اهل دروغ گفتن نبود، یعنی همانطور که ظاهر بسیار زیبایی داشت، #زیبایی_باطنش هزار برابر بود و باطن بسیار خوبی داشت.
#شهید_عباس_آبیاری🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
✍نحوه شناسایی شهید آبیاری سخنان پرصلابت پدر شهید
مداحی زیبای: حاج میثم مطیعی
#شهید_عباس_آبیاری🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
4_5800807349945893584.mp3
5.8M
🔻تنظیم #استودیویی🎼
💖قربون کبوتراتـ🕊
🎤🎤 #محمدحسین_پویانفر
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
5⃣2⃣1⃣ به یاد #شهید_عباس_آبیاری🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
6⃣2⃣1⃣ به یاد
#شهید_احمد_حاجیوند_الیاسی🕊❤️🕊
شادی روحش #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
6⃣2⃣1⃣ به یاد #شهید_احمد_حاجیوند_الیاسی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
6⃣6⃣9⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
#گذرے_بر_سیره_شهید
💠احمد راه کربلا را انتخاب کرده بود
✦⇠شهید کربلایی احمد حاجیوند الیاسی متولد 1369/10/26 و اهل شهرستان اندیمشک است.✨
✦⇠همزمان با آغاز محرم حال و هوای احمد عوض میشد و او بیتاب #عزای_حسین میگریست و بر سینه میزد و نوای یا حسین سر میداد و همیشه میگفت: محمد، اگر میخواهیم حسینی شویم باید این راه را ادامه دهیم و اگر عزای سالار شهیدان یک دهه است ما دو دهه به عزاداری بپردازیم.✨
✦⇠احمد میگفت: محمد، آدم با کلام حسینی نمیشود، باید #راه را شناخت و در مسیر آن حرکت کرد، راه حسین(ع) #شجاعت و #حضور است، آدم با سکوت و یک جا ایستادن حسینی نمیشود، برای حسینی شدن باید بلند شد، باید ایستاد و باید #حرکت کرد.✨
✦⇠پس از آغاز حمله کوردلان داعشی و هتک حرمت به حرمین شریفه اهل بیت(ع) او تاب و انتظار شهادت در منظر بانوی کربلا را تکرار و تکرار میکرد و سرانجام در 12 بهمن ماه سال 94 به آرزوی خود رسید و آسمانی شد.✨
✍راوے : برادر شهید
#شهید_احمد_حاجیوند_الیاسی🌷
#شهید_مدافع_حرم
#سالروز_ولادت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌺بمناسبت تولد جوان انقلابی
#شهید_احمد_حاجیوند_الیاسی
💐...شب بیست و ششم دی ماه سال نودو چهار توی یکی از مناطق #حلب بودیم چند نفرمون جمع شدیم برا داداش احمد #تولد بگیریم
💐منو و شهید اسکندری رفتیم یه چیزایی شبیه #فشفشه جمع کردیم، #شهید_اسکندری میدونست چی بود اینا،
💐آوردیم براش روشن کردیم بجای شمع و فشفشه و بهش تولدش رو تبریک گفتیم و حدود ۱۶ روز بعد احمد #هدیه_تولدش رو از خدا گرفت و آسمانی شد.
خاطره از همرزم شهید
#شهید_احمد_حاجیوند_الیاسی 🌷
#سالروز_ولادت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh