eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.4هزار عکس
6.6هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_3438779.mp3
4.04M
🔻ختم چله کلیمیه 💐قرائت زیارت آل یاسین بہ نیابت از شهدا 👈جهت تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان(عج) 🌱 سَلامٌ عَلےٰ آلِ یٰاسینْ ... 🌹 #روز_پنجم 🌹 #التماس_دعا 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#فرازی_از_وصیت 9⃣ 💢قسمتی از وصیت نامه #شهید_حسین_خرازی🌷 ⚜از مردم می‌خواهم كه پشتیبان #ولایت_فقیه باشند، راه شهدای🌷 ما راه حق است، اول می‌خواهم كه آنها مرا بخشیده و #شفاعت مرا در روز جزا كنند و از خدا می‌خواهم كه ادامه‌دهنده راه آنها باشم. ⚜آنهایی كه با بودنشان و زندگی‌شان به ما درس #ایثار دادند. با جهادشان درس مقاومت💪 و با رفتنشان🕊 درس #عشق به ما آموختند. ⚜از #مسئولین عزیز و مردم حزب‌الهی می‌خواهم كه در مقابل آن افرادی كه نتوانستند❌ از طریق عقیده، مردم را از انقلاب دور و #منحرف كنند و الان در كشور🇮🇷 دست به مبارزه دیگری از طریق اشاعه فساد و فحشا و #بی‌حجابی زده‌اند در مقابل آنها ایستادگی كنید و با جدیت هر چه تمامتر جلو این #فسادها را بگیرید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✍ #خاطره_شـ‌هدا🌷 ✨یکی از دلایل اینکه هیچ‌گاه به ایشان به دلیل #مأموریت‌های زیاد خرده نگرفتم، حدیثی بود به این مضمون که «اگر کسی از جهاد و شهادت فرار کند، خداوند مرگی نصیب او می‌کند 👌به‌‌ همان زودی ولی با خفت و خواری‌» و پس از خواندن این مطلب #جرأت نمی‌کردم به ایشان بگویم به مأموریت نرود. ✨آنقدر عاشق #شهادت بود که هنگام نماز از ما می‌خواست ‌دعا کنیم ‌مرگی غیر از شهادت نداشته باشد و همیشه و به ویژه در یک سال اخیر ما را برای #شهادتشان کاملاً آماده کرده بودند، به گونه‌ای که شهادتشان برای ما قطعی حساب می‌شد. ✨همچنین از دیگر خصوصیات آن شهید خواندن #قرآن پس از ورود به اتاق محل کار خود در آغاز صبح بود. 😇 ✨پس از #شهادت ایشان بود که فهمیدم برای نیرو‌هایش مثل یک پدر دلسوز ‌و حتی در ریز‌ترین👌 مسائل زندگی نیز کمک حالشان بود. #ماشین سواری‌اش پیکانی بود که با هیچ چیزی عوضش نمی‌کرد⚠️ و همیشه می‌گفت، ما به ملت و رهبرمون #بدهکاریم و هیچ طلبی نداریم ✨و واقعا خلوصشان❤️ در این زمینه عالی بود؛ حتی پاداش‌هایی که به ایشان می‌دادند بین نیرو‌هایش تقسیم می‌کرد و از آوردن آن به منزل🏡 #خودداری می‌کرد. #شهید_داد_اله_شیبانی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣﷽❣ 🔻 * .... * 21 💕◈•══•💖•══•◈🌺 20 🔹 عرض کردیم که ما باید وجود رنج رو در دنیا بپذیریم✅ ⭕️ هر کسی این مهربانی های خدا رو ندید معلومه که هنوز مسألۀ رنج رو برای خودش حل نکرده... هنوز فرزندِ مادر هست!!!😒 🔹در جای دیگه بعد از اینکه خداوند متعال دستور میده که قبل از خوندن نماز، وضو بگیرید، میفرماید اگه آب پیدا نشد، 🔰تیمم کنید، بعدش در مورد این راحتگیری (جواز تیمم به جای وضو)، میفرماید: 🌺 «خدا نمیخواهد با احکامش بر شما تنگى و مشقت قرار دهد، بلکه میخواهد شما را از آلودگیها پاک کند و نعمتش را بر شما تمام نماید، تا شاید شاکر شوید...؛ 💗ما یُریدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُریدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» مدام پروردگار عالم یادآوری میکنه که عزیزدلم، من نمیخوام بهت سخت بگذره ✅🔹 اتفاقا انجام دستورات دینی زندگیت رو راحت تر هم میکنه. خیلی خوبه که نگاهمون رو در این مورد اصلاح کنیم. ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_5868687229295003652.mp3
8.26M
97 عِشْقْــ♥️ یعنی؛ اگر همه تنهاش گذاشتن ... تو پاش وایستی! اگر همه رفتن ... تو بمونی! حالا صادقانه بگو؛ تو عاشقِ امامِ زمانت هستی؟ 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💠فرار از گناه 🌷فراری بود از گناه که حتی یه روز بابک زنگ زد که بریم قم . من گفتم: نمیتونم فعلا وقتش رو ندارم. 🌷گفت : نه حتما باید امشب بریم برای من یه مشکلی پیش اومده، حتما باید بریم! منم وسایلو جور کردم و رفتم باهاش 🌷بعدا که ازش پرسیدم گفت: « برای فرار از گناه بود که من این سفر رو اومدم» [یعنی در این حد دوست نداشت اصلا تو جو هایی که محیط آلودست قرار بگیره! ] #شهید_بابک_نوری_هریس🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣﷽❣ 💖(فوق العاده زیبا) 7⃣2⃣ (مربـے فرهـنگے)✨ همیشـہ یک لبخـند ملیـح بر لـب داشت. از این جــوان خیلـے خوشم می آمد.خیلـے با محبت بود.خیلے با ادب بود. وقتــی در کوچـہ و خیـابـان او را مے دیدم خیلـے لذت می بـردم. آن ایـام با ایـنکـہ پـدرم همیشـہ بہ مسجــ🕌ــد مے رفت امـا من اینگـونہ نبودم. تا ایـنکہ یک روز پـدرم من را باخودش بہ مسجـد برد و دستـم را در دسـت همـان جـوان قرار داد و گفت: هـر چـے احــمد آقا گفــت گـوش کن. هرجـا خواستـے با ایشـان برے اجـازه نمے خواد و... ✨✨✨ خـلاصہ ما را تحــویل احــمد آقا داد. براے من یک نکـتہ عجیــب بود❗️ مگر پدرم چہ چیزے دیده بود کہ اینگـونہ اختـیار من را بہ یک جـوان شـانزده یا هفــده سـالہ مےسپرد⁉️ چنــد شــب از این جریـان گذشـت. من هم مسـجد نرفتم. یـک شــب دیـدم درب خـانہ را مے زنند. رفتم در را باز کــردم. تا سـرم را بــالا کردم با تــعجب😳 دیدم احــمد آقا پشت در اســت❗️ تا چشـمم بہ ایشـان افتاد خشکــم زد! یک لحـظہ سـکـوت کردم. فکـر کردم اومـده بگہ چــرا مسجـد نمیای❓ گفتــم: ســـلام احــمـد آقــا، بہ خـدا این چند روز خیلے کار داشـتـم، ببـخـشید. همـین طور کہ لبخـند بہ لـب داشـت گفت: من کہ نیومـدم بگـم چـرا مسـجد نمے یای، مـن اومـدم حالـت رو بپـرسـم. آخـہ دو سہ روزه ندیـدمــت. خیلے خجـالت کشیـدم. چے فکر می کــردم و چـے شد❗️ گفــتـم: ببـخـشــید از فـردا حتــما مے یام . ✨✨✨ دو سہ روز دیـگہ گــذشــت. در ایـن سـہ روز موقـع نـمـاز دوبـــاره مشـغـول بازے بـودم و مسـجــد نرفتم. یـک شـب دوبـاره صــداے درب خــانہ آمد. من هـم کہ گـرم بــازے بــودم دوبـاره دویـدم سـمـت درب خـانہ. تو فکـر هرکـسـے بـودم بہ جـز احــمــد آقــا. تا در را بـاز کـردم ازخــجــالـت مُــردم. با هـمان لـبخـند همیـشـگے من را صــدا کــرد و گفــت: سلام حــســیـن آقـا. حســابـے حـال و احـوال کرد. امـا من هـیـچـے نگـفـتم. فـہــمـیــده بــود از نیـامدن بہ مــســجــد خـجـالـت کـشـیده ام. براے همین گفــت: بـابـا نیومــدے کہ نیـومــدے، اومـدم احـوالـت رو بـپـرســم. ✨✨✨ خــلاصہ آن شـب گــذشــت. فــردا شــب زودتـر از اذان رفـتـم مسـجـد. و ایــن مســجــد رفــتـن هـمـان و . احــمــد آقـا ایـن قدر قشــ🌺ــنـــگ نــو جــوان ها را مســجــد مـے کــرد کـہ واقــعــا تــعــجــب مــے کــردیــم. آن مــوقـع ایــشــان یــا ســال بــیــشــتــر نـداشـت. امــا نــحــوه ے مــدیــریــت او در فــرهــنگے مســجـــد فــوق الــعــاده👌 بــود. شــب هـــا... ... 📚منبع: کتاب عارفانه از انتشارات شهید هادی تایپ با کسب اجازه از انتشارات و مولف می باشد. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💖(فوق العاده زیبا) 8⃣2⃣ شب ها بعد از نماز چند دقیقه دور هم مینشستیم و بچه ها حدیث یا ایه ای میخواندند. احمد اقا کمتر حرف میزد،بیشتر با عمل مارا هدایت میکرد. همیشه خوبی های افراد را در میگفت ;مثلا اگر کسی چندین عیب و ایراد داشت اما یک کار خوب نصفه نیمه انجام میداد،همان مورد را در جمع اشاره میکرد.👏 همیشه مشغول تقویت نقاط مثبت بچه ها بود.👌 باور کنید احمد آقا از پدر و برادر برای ما دلسوز تر بود. واقعا عاشقانه برای بچه ها کار میکرد.😔❤️ ✨✨✨✨✨ یکبار من کنار احمد آقا نشسته بودم. مجلس دعای ندبه بود . احمد آقا همان موقع به من گفت:مداحی میکنی؟! گفتم : بدم نمیاد🤔 بلافاصله میکروفن را در مقابل من نهاد😳 من هم شروع کردم همینطور غلط و غلوط شروع به خواندن دعا کردم.🙊 خیلی اشتباه داشتم .😢 ولی بعد از دعا خیلی من را تشویق کرد.👏 گفت:بارک الله خیلی عالی بود .برای اولین بار خیلی خوب بود..👏 ✨✨✨✨✨ همین تشویف های احمدآقا باعث شد که من مداحی را ادامه دهم و اکنون هم با یاری خدا وعنایت اهل بیت(ع)در هیئت ها مداحی می کنم..😍 فراموش نمیکنم..یکبار احمدآقا موقع صحبت حاج آقا حق شناس وارد مسجد شد .حاج آقا تا متوجه ایشان شدند فرستاد.. همه جمعیت صلوات فرستادند..❤️ احمدآقا که خیلی خجالت زده شده بود همان جا سریع جلوی در نشست...😅 (دعای ندبه) ✨✨✨ نماز را به در مسجد می خواند. بعد از نماز مشغول تعقیبات میشد.😊 قیافه اهل ذکر به خود نمیگرفت. اما حسابی مشغول ذکر بود.💚 یکبار رفتم کنار احمد آقا نشستم. دیدم لبانش به آرامی تکان می خورد. گوشم👂 را نزدیک کردم... دیدم مشغول خواندن دعای عهد است.💚💛 احمدآقا همیشه بعد از نماز صبح از حفظ دعای عهد را میخواند. او به ساحت نورانی امام زمان (عج) ارادت ویژه‌ای داشت.🌺 کارهایی را که باعث تقرب انسان به امام عصر (عج) می شود را هیچگاه ترک نمیکرد💞 ✨✨✨✨ مدتی از شروع برنامه های بسیح و فرهنگی مسجد نگذشته بود که احمدآقا پیشنهاد کرد برنامه‌ی دعای ندبه را در مسجد راه اندازی کنیم. وقتی اعلام کرد که برنامه صبحانه هم داریم استقبال بچه ها بیشتر شد..!!😁 صبح جمعه بچه ها دور هم جمع میشدیم و برنامه ی دعا آغاز میشد. ایشان اصرار داشت که برنامه دعا در شبستان مسجد باشد که مردم هم شرکت کنند❤️ ... 📚منبع: کتاب عارفانه از انتشارات شهید هادی تایپ با کسب اجازه از انتشارات و مولف می باشد. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
ramezani-20.mp3
5.36M
#شهادت_قسمتم_بشہ_ای_خدا ❤️ ✨من و خـیـال شـهـدا ❣عـشـق و #وصــال_شـهــدا ✨ #جـامـونـدیـم از قـافلہ شـون ❣خـوشــا بہ حال شـهــدا😔 🎤 #مجتبی_رمضانی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔸خواب شده ی لالایی🎶 دنیایم ⇜ای #شهیـــد ⇜ای بیدار دل عاشــ❤️ـق 🔸برای #من هم کاری کن میترسم آخر سنگینی #سنگ_لحد بیدارم کند😔 که دیگر خیلی #دیر است... #شهید_حسین_خرازی #شبتون_شهدایی🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم ❣ 🍂حال من و گل ها💐 یکی است ↫وقتی #باغبان نباشد و... ↫آفتـــ☀️ـاب نباشد و... ↫رسیدگی #نباشد 🌾 #پژمرده می شویم! 🍂بیا تا #جوانم... بده رخ نشانم! #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خورشیــ☀️ـد #امروز از لابه لای چشمانت😍 به من #سلام می دهد مگر می شود ؟! #تو باشی و صبحهایم به خیر نشود⁉️ #ای‌_شهید🌷 #شهید_محمدتقی_سالخورده #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_5798445143702896788.mp3
3.64M
🎧 فایل صوتی 🎙واعظ: حاج آقا #ماندگاری 🔖 روح زن لطیف و جسم او ظریف است 🔖 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خانه سرسبز🌱 شده بوی #تو آورده نسیم برگها خنده کنان درهوا می رقصـ🍃ــند پشت شیشه خبر #قاصدکان را دیدم شادی چلچله ها🎶 مستی ے باد صبا #تو بگو پنجره را باز کنم؟؟ وقت قرار است⁉️ #شهـید_علی_آقایی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔰گل یا پوچ 🔸عملیات در پیش بود از «خلصه» به سمت #شیخ_نجار حرکت کردیم بیشتر نیروهـا با اتوبوس🚌 رفتند ولی ما به خاطر #توپ هایی که روی خودرو حمل میکردیم عقب ماندیم در شهـرک صنعتی شیخ نجار بقیه نیروهـا را گم کردیم😕 و یک ساعتی⏰ سرگردان بودیم قرار شد بچه هـا یک جا منتظر بمانند تا من #مقر را پیدا کنم 🔹بعد از برگشتن دیدم #حامد بچه هـای کوچک سوری را دور خودش جمع کردہ و #گل_یاپوچ بازی می کنند!!سرگردانی حسابی خسته مان کردہ بود😪 گفتم: «حامد وسط این #اوضاع چه حوصله ای داری ؟!!» جواب داد این بچه هـا تا چشم باز کردن جنگ💥 و خرابی دیدن میخوام یکم از اون حال و هـوا بیرون بیان ... #شهید_حامد_کوچک_زاده #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
9⃣5⃣1⃣1⃣ 🌷 💠امر به معروف خانوادگی 🔰خانوادہ هـایمان را براے و تفریح بردہ بودیم کیش🏖 در حد توان مالے مان تلاش می‌کردیم هـر چہ ممکن است آنجا را بہ خانوادہ مان نشان دهـیم👌 شوخی هـاے حامد و بچه هـاے دیگر فضاے بسیار بہ وجود آوردہ بود 🔰در کیش کشتے هـاے⛴ تفریحے دو طبقہ وجود دارد که در عرشه ی کشتے منظرہ دریا و در طبقہ پایین که دیوارہ شیشه اے دارد مرجان هـاے رشد کردہ و در کف دریا🌊 قابل مشاهدہ است 🔰حامد داشت سوار این کشتے بشویم ⚡️اما چون من میدانستم در این کشتے موسیقے🎵 زندہ که بعضاً از دایرہ شرع خارج است اجرا مے شود لذا بودم. حامد گفت سوار میشیم اگر آهـنگ بد پخش شد میکنیم 🔰بالاخرہ سوار شدیم😊 و موسیقے شروع شد🎶 حامد رفت سراغ مسئول آنجا و خواست که موسیقے را متوقف🚫 کند ولے مسئول کرد حامد بدون اینکه تند و عصبی بشود گفت: یک 👇 🔰وقتے کشتے دارہ میرہ ما میریم کشتے شما پایین موسیقے بخش کن، در برگشت ما میایم شما بالا موسیقے اجرا کن🎹 آن بندہ خدا بہ خاطر خوب حامد پیشنهـاد جالب و هـمچنین تعداد زیاد ما👥 با خواستہ حامد موافقت کرد✅ 🔰البتہ در برگشت↪️ زیر حرفش زد و پایین هـم موسیقے پخش کرد☺️ ولے سعے کرد در انتخاب موسیقے تا حدے حال ما را هـم بکند با موسیقے اے مرز پر گهـر🇮🇷 و ... برنامہ اش را بہ پایان برد 🔰وقتے از کشتے پیادہ شدیم خندیدیم و بہ گفتم دیدے هـمون شد که من گفتم😅 حامد که هـمیشہ خندہ رو بود کردہ بود میگفت: چقد زشتہ که در جمهـورے اسلامے چنین وضعے داریم😢 حتے گریہ هـم کرد تا جایے که براے گرفتن عڪس عینک آفتابے اش🕶 را برنداشت تا صورت ناراحتش در عکس معلوم نباشد❌ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#صفحه۱۲
صفحہ ۱۲ استاد پرهیزگار .MP3
910.6K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه بقره✨ #قرائت_صفحه_دوازدهم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
✍ #خاطره_شهدا🌷 🌸دستش را گرفتم و نگاهش کردم، چشمانش از خوشحالی برق می زد. با شوخی و خنده بهش گفتم: طوری با ولع داری جمع می کنی که داره به #سوریه حسودیم می شه! 🌸 وقتی آمد لباس های نظامی و پوتینش را بگذارد داخل کوله، سعی کردم کمی حالت اعتراض به خود بگیرم . بهش گفتم: اونجا خیلی خوش می گذره یا اینجا خیلی بد گذشته که این قدر ذوق زده ای؟ انگشتانم را فشار داد و شروع کرد به خواندن: ما بی خیال مرقد زینب نمی شویم / روی تمام سینه زنانت حساب کن! 🌸دلم نمی آمد در را پشت سرش ببندم، نمیخواستم باور کنم که رفت. دلم برایش #تنگ شد. برای خنده هایش، برای دیوانه بازی هایش، برای گریه هایش، برای روضه خواندن هایش. 🌸صدای زنگ موبایلم بلند شد. محمد حسین بود، به نظرم هنوز به نگهبانی شهرکمان نرسیده بود. تا جواب دادم گفت: دلم برات تنگ شده! تا برسد فرودگاه، چند دفعه زنگ زد. حتی پای پرواز که الان سوار می شم و گوشی رو خاموش می کنم! می گفت: می خوام تا #لحظه_یآخر باهات حرف بزنم! #شهید_محمدحسین_محمدخانی به روایت همسر شهید 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh