eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.7هزار عکس
6.1هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
#کلام_شهید🌷 💠باور کنید که #جنگ هست و جنــ💥ـگ امروز بسی #سخت تر و دشوارتر از #دفاع_هشت_ساله میباشد. 💠دشمن😈 با #تمام_قوا از زمین و آسمان در حال #حمله به مرزهای ✓اعتقادی و ✓ایمانی ماست. #شهید_حامد_کوچک_زاده🌷 #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃🌸🍃🌸🍃 هر #صبح زنده می شوم از خنده های دوست😍 #لبخند دوست ناب ترین👌 شکل #گفتگوست ... #شهید_حامد_کوچک_زاده #صبحتون_شهدایی🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
8⃣4⃣1⃣ به یاد #شهید_حامد_کوچک_زاده 🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
8⃣5⃣1⃣1⃣ 🌷 🔰شهید مهدی(حامد) کوچک‌زاده متولد ۲۸ شهریور ۱۳۶۱🗓 در شهرستان است که روز دوشنبه ۱۲ بهمن ماه ۹۴ در دفاع از حرم حضرت زینب(س) و جریان آزادسازی شهرهای نبل و الزهرا در استان سوریه بر اثر اصابت ترکش خمپاره💥 به درجه رفیع رسید.  🔰تحصیلاتش📚 کارشناسی علوم سیاسی بود. از ۳ فرزند؛ ۲ و ۶ ساله👥 به یادگار مانده است. و فرزند سومش از شهادتش🌷 به دنیا آمد. 🔰مراسم تشییع پیکر⚰ پاک شهید حامد کوچک زاده صبح شنبه بهمن ماه ۹۴ از مقابل سپاه ناحیه مرکزی رشت با حضور مسئولان، مردم و خانواده‌های معظم شهدا🌷 تشییع و در رشت به خاک سپرده شد. 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 🔰حامد همیشه می گفت: دوست دارم خونه ام باشه. باید نسل شیعه رو زیاد کنیم😍 حتی رفقای خودش رو هم ترغیب میکرد که شوند. وقتی سمیه بادار بود و هنوز جنسیت بچه مشخص نبود❌ یک روز توی خانه با صحبت از دختر یا پسربودن بچه پیش آمد. 🔰حامد گفت: "ما که شانس نداریم بچه‌مون بشه🙁 انگار دوست داشت دختر داشته باشد. بعد که بچه به دنیا آمد و فهمیدند دختر است، به همه دوستانش پیام داد که بابا به دنیا اومد😍 🔰به قدری بود که این خبر را به همه‌ی دوستان دور و نزدیکش داد. ذوق زده بود☺️ برای حاج آقا خردکیش در پیامک زد که📲 دخترم به دنیا اومده، حاج آقا رفتی حرم دعاکن که بشه. 🔰بعد هم برایش نوشت حظ کنند؛ پیامبر(ص) می فرماید: چه خوب فرزندانی هستند دختران👌هرکسی از آنها را داشته باشد خداوند آن را برای وی پوششی از آتـ🔥ـش قرار می‌دهد. 🔰هرخانه ای که درآن دختـ🌸ـر باشد، هر روز دوازده و برکت از آسمان بر او ارزانی میشود. زیارت فرشتگان👼 از آن خانه قطع نمی شود. شاکر باشید و قدر خود را بدانید. 📕مستدرک الوسائل، جلد۱۵٫” آخرش می نوشت: " >حامد ” که توی ریاضی > یعنی کوچکتر؛ کوچیک شما، . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ماجرای شهادت 🌷 از زبان همرزمش 🎤مداحی حاج صادق آهنگران 🎤و حاج میثم مطیعی 📎 تصاویر اعزام 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔻دوست شهید: 💢یک بار موتورش🏍 را دزدیدند. ملامتش کردم که آخر مرد حسابی، چرا یک #قفل درست و درمان نمی بندی به بدنه این زبان بسته⁉️ می گفت: #بیخیال! 💢صبح ها که می خواست سر کار برود، با جثه لاغرش، موتور🏍 به آن سنگینی را #هل میداد و می برد تا سر خیابان. که نکند صدای روشن شدن موتور، #همسایگان را از خواب بیدار کند📛 💢 #دو_سال همسایه بودیم🏘به آداب همسایگی کاملا مسلط بود! همه چیز را #رعایت می کرد. از تفکیک زباله های تر و خشک گرفته، تا سر وقت⏱ زباله ها را به دم در آوردن و #تحویل نیروهای شهرداری دادن. 💢آدم ها را باید از #سبک زندگی شان شناخت. اعتقادم این است حامد قبل از عزیمت به #سوریه و دفاع از حرم عقیله بنی هاشم، خاص بود👌 و خاص زیست و برای #شهادت، انتخاب شد✅ #شهید_حامد_کوچک_زاده #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰گل یا پوچ 🔸عملیات در پیش بود از «خلصه» به سمت #شیخ_نجار حرکت کردیم بیشتر نیروهـا با اتوبوس🚌 رفتند ولی ما به خاطر #توپ هایی که روی خودرو حمل میکردیم عقب ماندیم در شهـرک صنعتی شیخ نجار بقیه نیروهـا را گم کردیم😕 و یک ساعتی⏰ سرگردان بودیم قرار شد بچه هـا یک جا منتظر بمانند تا من #مقر را پیدا کنم 🔹بعد از برگشتن دیدم #حامد بچه هـای کوچک سوری را دور خودش جمع کردہ و #گل_یاپوچ بازی می کنند!!سرگردانی حسابی خسته مان کردہ بود😪 گفتم: «حامد وسط این #اوضاع چه حوصله ای داری ؟!!» جواب داد این بچه هـا تا چشم باز کردن جنگ💥 و خرابی دیدن میخوام یکم از اون حال و هـوا بیرون بیان ... #شهید_حامد_کوچک_زاده #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
9⃣5⃣1⃣1⃣ 🌷 💠امر به معروف خانوادگی 🔰خانوادہ هـایمان را براے و تفریح بردہ بودیم کیش🏖 در حد توان مالے مان تلاش می‌کردیم هـر چہ ممکن است آنجا را بہ خانوادہ مان نشان دهـیم👌 شوخی هـاے حامد و بچه هـاے دیگر فضاے بسیار بہ وجود آوردہ بود 🔰در کیش کشتے هـاے⛴ تفریحے دو طبقہ وجود دارد که در عرشه ی کشتے منظرہ دریا و در طبقہ پایین که دیوارہ شیشه اے دارد مرجان هـاے رشد کردہ و در کف دریا🌊 قابل مشاهدہ است 🔰حامد داشت سوار این کشتے بشویم ⚡️اما چون من میدانستم در این کشتے موسیقے🎵 زندہ که بعضاً از دایرہ شرع خارج است اجرا مے شود لذا بودم. حامد گفت سوار میشیم اگر آهـنگ بد پخش شد میکنیم 🔰بالاخرہ سوار شدیم😊 و موسیقے شروع شد🎶 حامد رفت سراغ مسئول آنجا و خواست که موسیقے را متوقف🚫 کند ولے مسئول کرد حامد بدون اینکه تند و عصبی بشود گفت: یک 👇 🔰وقتے کشتے دارہ میرہ ما میریم کشتے شما پایین موسیقے بخش کن، در برگشت ما میایم شما بالا موسیقے اجرا کن🎹 آن بندہ خدا بہ خاطر خوب حامد پیشنهـاد جالب و هـمچنین تعداد زیاد ما👥 با خواستہ حامد موافقت کرد✅ 🔰البتہ در برگشت↪️ زیر حرفش زد و پایین هـم موسیقے پخش کرد☺️ ولے سعے کرد در انتخاب موسیقے تا حدے حال ما را هـم بکند با موسیقے اے مرز پر گهـر🇮🇷 و ... برنامہ اش را بہ پایان برد 🔰وقتے از کشتے پیادہ شدیم خندیدیم و بہ گفتم دیدے هـمون شد که من گفتم😅 حامد که هـمیشہ خندہ رو بود کردہ بود میگفت: چقد زشتہ که در جمهـورے اسلامے چنین وضعے داریم😢 حتے گریہ هـم کرد تا جایے که براے گرفتن عڪس عینک آفتابے اش🕶 را برنداشت تا صورت ناراحتش در عکس معلوم نباشد❌ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💠《کار برای حــــــــوزه فرهـــــــنگ》 🌷براے ڪار در حوزہ فرهـنگ خستگے معنا ندارد. درخانہ هـرگز از ڪار #براے_خدا خستہ نمے شد بلڪہ نیرو مے گرفت طورے ڪہ اگر روزے را بہ بطالت می‌گذراند ناراحتے در چهـرہ اش ڪاملا دیدہ می‌شد. 🌷اما آن روزهـایے ڪہ براے هـیئت و مراسم در تڪاپو بود حتے اگر خواب و غذایش بہ اندازہ نبود خوشحال و با نشاط بود، آنقدر براے انجام ڪارهـاے فرهـنگے تڪاپو داشت ڪہ بچهـ‌هـا بہ او می‌گفتند تو پیش فعالے ... 🌷میگفت در این حوزہ اگر فعالیت مے ڪنید تصور ڪنید شما تنهـا هـستید و یڪ جریان علیہ تان ڪار می‌ڪند، باید قدرت داشتہ باشید تنهـایے ڪار را پیش ببرید و بر این باور باشید ڪہ براے ڪار در حوزہ فرهـنگ خستگے معنا ندارد. 🌷در روز اعزام هـم هـنگام خداحافظے در گوشم گفت: ببین براے من بہ عنوان یڪ #پاسدار راحت ترین ڪار اینہ ڪہ یڪ تفنگ بردارم و برم بجنگم، اما نڪتہ مهـم شمایید ڪہ این جا موندین، بدونید این جا یڪ سنگر مُهـمه، صحبت هـاے آقا نباید زمین بمونہ، یڪ عالمه ڪار رو زمین ماندہ است... 🌷خب حالا ڪہ هـستین اینا رو دست بگیرین و انجامش بدین، ڪار تربیتے ڪنیم، معلوم نیست تڪلیف آیندہ بچهـ‌هـاے ما چے میشہ، این هـم یڪ جور جنگہ باید حواستون جمع باشهـ 🌷این جملات را در وصیت نامہ اش هـم آوردہ، ڪہ بہ نظرم ڪلید واژہ مهـم ڪار در حوزہ #فرهـنگ است. #شهید_حامد_کوچک_زاده 🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💠هـمیشہ پاے ڪار بود 🌸هـمیشہ پاے ڪار بود بے ادعا و بدون اینڪہ سر و صدا ڪند هـر جا ڪہ ڪار فرهـنگے بود و ڪسے نداشتیم حامد یڪے از گزینهـ‌هـاے اولے بود ڪہ بہ ذهـن مے رسید 🌺وقتے خبر شهـادت #شهـید_روحے در شهـر پخش شد طبق برنامہ ریزے قرار شد فرداے آن روز از پل عراق تا فرهـنگ تشییع شود،لذا باید سریع فضاسازے صورت می‌گرفت. به حامد زنگ زدم گفتم حامد وقت داری؟؟؟ 🌸ڪمے مڪث ڪرد و گفت باشہ ساعت ۱۲ شب پل عراقم ... یعنے تا آن موقع ڪار داشت ولے باز هـم نہ نگفت، آن شب تا نیمہ هـاے شب با وسواس بنرهـاے حبیب را نصب ڪرد و ما غافل از اینڪہ در مدتے نہ چندان دور باید بنرهـاے حامد را در هـمین خیابان هـا نصب ڪنیم... #شهید_حامد_کوچک_زاده🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#حواس_جمع 🔸حامد هـمیشه حواسش بہ نزدیکان💕 و اطرافیانش بود طورے که مے شد رویش #حساب باز کرد هـواے هـمہ را داشت👌 از رفقاے هـم سن و سال گرفتہ تا #نوجوان هـایے که با او ارتباط داشتند👥 🔹وقتے برف سنگین🌨 در رشت سقف خیلے از خانہ هـا🏘 را پایین آورد حامد اول سقف خانہ #رفیقش را که در آموزشے بود پارو کرد بعد رفت سراغ خانہ #خودش 🔸یا وقتے قرار شد خودش بہ ماموریت #آموزشے برود در حالے که خودش متاهل💍 بود و وضع مالے اش خیلے هـم جالب نبود براے یکی از نوجوان هـایے که احساس مے کرد #نباید ارتباطش با او قطع شود یک سیم ڪارت💳 خرید و گفت #خودم شارژ مے کنم شما ارتباطت رو با من قطع نکن💞 حالا آن نوجوان شدہ یک #طلبہ موفق #شهید_حامد_کوچک_زاده 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
0⃣6⃣1⃣1⃣ 🌷 💠دیدار؛ مرهم درد فراق💔 🔰روز قبل از آقا حامد خیلی ناآرام بودیم خواهرم بیشتر شوهر او هم همراه در سوریه بود، یکی از آشنایان زنگ زد☎️ و شماره داماد بزرگم را میخواست، بیشتر شد اما هر چه از علت تماس سوال کردیم جوابی نداد❌ 🔰کمی دیرتر به ما خبر رسید که آقا حامد شده ، بعد کم کم تلفن های شروع شد، کسانی که حتی دو ماه بود برایم زنگ نزده📵 بودند تماس میگرفتند و می کردند! 🔰خیلی حالمان بد شده بود😞 تا جایی که نماز ظهر و عصر را که خواندیم زنگ زدیم به دیگرمان که بیاید پیش ما تا کمی دلمان آرام💗 بگیرد. چند دقیقه🕰 بعد دیدم درب منزل را میزنند، فهمیدم که همین جا پشت در🚪 بودند. 🔰داخل که آمدند کم کم قضیه آقا حامد را به ما گفتند😔 خیلی لحظات بود. آن لحظه با خودم می گفتم: ای کاش حتی شده بی چشم و بی پا، یا بی دست هم شده می آمد!! فقط 😭 🔰تا قبل از آمدن پیکر⚰ آقا حامد واقعاً به هم ریخته بودم! همسر که پیشم آمده بود به من گفت: «وقتی پیکر رو ببینی آرام میشی» درست میگفت!! پیکر آقا حامد را که آوردند واقعاً . 🔰انگار یک دستی بر روی قلبم❤️ کشیده شد و کاملاً آرام شدم. حتی وقتی او را داخل قبر می گذاشتند، من را بر لبش دیدم!! حالم دقیقاً مثل شب بود! تا قبل از آمدن آقا حامد خیلی استرس داشتم و مضطرب بودم😥 اما با آمدن و دیدنش کاملاً آرام شدم😌 🔰بعد از تدفین آشنایان آمدند👥 تا مرا بلند کنند ⚡️اما من به راحتی بلند شدم و گفتم: «من » 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰گذشـــتن از عزیزتــرین هـا 🔸من در مدتے نزدیڪ بہ یڪســـال هـم با #حامد در ستاد کنگرہ شهدا🌷 همکار بودم و هـم با یڪدیگر هـمسایــہ دیوار بہ دیوار🏘 بودیم ، دغدغہ اش در رابطہ با جمع آورے اطلاعات و #خاطرات_شهدا بہ شڪلے بود ڪہ داوطلبانہ تا ساعاتے از شب🕰 بہ دنبال ضبط و #ثبت_خاطرات هـمرزمـــان👥 شهـدا بود. 🔹صبح هـا ڪہ با یڪدیگر بہ محل کار میرفتیم یڪسرہ #خندہ و شوخے بود و من ڪہ در حرف ڪم مے آوردم شروع میڪردم بہ مشت زدنش😅 حامد میخندید و در عوض موقع پیادہ شدن🚗 براے اینڪہ من را اذیت ڪند درب ماشین را تا آخر #باز میگذاشت و میرفت🚶 🔸خانہ هـم ڪہ میرسیدیم صداے شلوغ ڪارے و توپ بازے⚽️ و ... کاملاً شنیدہ میشد، وقتے بہ #حامد مے گفتم بازے رو بزار دیرتر، میگفت: «اول ڪہ رسیدم خونہ باید با #ریحـــانہ بازے ڪنم» 🔹خیلے بہ #ریحانہ وابستہ بود ... براے نزدیڪانے ڪہ وابستگے💞 حامد بہ دخترانش را دیدہ بودند، اینڪہ حامد چگونہ از دخترانش دل ڪند💕 و براے جهــــاد راهـے #سوریه شد ســ❓ـوالے است که جوابے ندارد. #شهید_حامد_کوچک_زاده #شهید_مدافع_حرم 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃🌺🍃 دست از #خدا خداےخودت برنداشتی من دل نـداشتم💗 وتو #دلبر نداشتی گفتی قرار شد که #فداےخدا شویم من ماندم و ...😔 #تو_رفتی و ... آخر فدا شدے🕊🌷 #همسرانه 💔 #شهید_حامد_کوچک_زاده 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
2⃣6⃣1⃣1⃣ 🌷 💌نامه های عاشقانه با پست خیلے پیشتاز 🔰رابطہ عاشقانه و منحصر به فرد با هـمسرش💞 داشت خانم اش را صدا می زد هـم اینکه حالت جهـادی و حالت داشت و هـم این که هـنگام صحبت تلفن☎️ اگر کسی به مکالمه گوش میداد نمی فهمید با چه کسی صحبت می کند. 🔰فکر می‌کردند حامد با کدام فرماندہ در حال صحبت است حامد در نامه نوشتن📝 برای هـمسرش هـم بسیار بود👌 خصوصا ایامی که در ماموریت شمال غرب🗺 بودیم یکی از کارهـای ثابت حامد برای هـمسرش بود 🔰شیوہ فرستادن نامه📩 برای هـمسرش هـم بود مثلا اگر می دید شما دارید به مرخصی می روید نامه را می داد✉️ و می گفت این را سریع برسان به آقای فلانی خیلی مهمه هـا💥!!! خودش میدونه چه کار کنه 🔰شما فکر میکردی این نامه حتما مرگ و زندگی است نامه را سریع به آن آقا می رساندی📨 به او هـم که معمولا از نزدیک اش بود زنگ می زد📞 و می گفت این نامه را برسان به دست همسرم💞 🔰آن بندہ خدا هـم که خیال میکرد حالا چه اتفاقی افتادہ در که نامه را می گرفت به سرعت🏃 خودش را به می‌رساند و نامه را می داد حامد با این شکل از پست هـم سریعتر نامه را به هـمسرش میرساند💌 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰کمک کار حرفه‌ای 🔸حامد در کمک کردن به دیگران بسیار حرفه‌ای بود👌 از کمک به دوستان👥 و آشنایان بگیر تا کمک های #مخفیانه به خانواده‌های نیازمند ای که بعد از #شهادتش🌷 معلوم شد 🔹یکی از دوستان تازه می خواست عروسی💍 بگیرد و خانه ای🏡 در یکی از روستاهای اطراف #کرایه کرده بود حامد در آن زمان تمام دوستان و نزدیکان را جمع کرد تا با رنگ آمیزی🎨 و تعمیر خانه شرایطی را به وجود بیاورد که #تازه_عروسِ رفیقش در خانه‌ای که می خواهد برای اولین بار پا بگذارد زیبا😍 و پر رنگ و لعاب✨ باشد و به اصطلاح توی ذوقش نخورد بماند 🔸که آخر کار هنگام #تعمیر سقف آنقدر سقف پوسیده⚡️ بود که پایش تا بالای زانو روی سقف رفته و مجبور شد #خانه_خودش را برای تازه عروس و داماد خالی کند🏡 و تا تعمیر سقف برود خانه #مادرش. 🔹در کمک مالی به دیگران هم که بسیار مخفیانه و #مخلصانه کار میکرد حامد فامیلی داشت کارگر⛏ بنده خدا چند وقتی بود که سفارش #کار نداشت❌ و وضع مالی اش خراب شده بوده😔 حامد در آن ایام به هر #بهانه ای به خانه آنها سرکشی می‌کرد و بارها وقتی آن بنده خدا از اتاق🚪 بیرون میرفت مخفیانه در جیب کت او پول💰 می گذاشت وقتی حامد #شهید_شد آن بنده خدا در بین گریه ها😭 و ناله هایش داستان را برای من تعریف کرد. #شهید_حامد_کوچک_زاده 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃🌺🍃 دست از #خدا خداےخودت برنداشتی من دل نـداشتم💗 وتو #دلبر نداشتی گفتی قرار شد که #فداےخدا شویم من ماندم و ...😔 #تو_رفتی و ... آخر فدا شدے🕊🌷 #همسرانه 💔 #شهید_حامد_کوچک_زاده #سالروز_ولادت🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣در محضر #عشق امتحان می دادی ★گویی که به خاک آسمان می دادی ❣ای شهره آسمان هفتم چه #غریب ★آن شب به دل شلمچه #جان میدادی #شهید_حامد_کوچک_زاده #شبتون_شهدایی 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔆فی المسافة بین #غیابک و حضورک انکسر شیء ما، لن یعود کما کان أبدً. 💠در فاصله‌ی میان ↵ #هجران تا ↵وصالت💞 در من چیزی می‌شکنــ⚡️ـد که #هیچ‌گاه ترمیم نخواهد شد 😔 #شهید_حامد_کوچک_زاده 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
5⃣8⃣1⃣1⃣ 🌷 🔻همسر شهید: 🔰شهید از دوستان صمیمی دامادمان بود که نخست به بنده معرفی شدند و چندبار باهم💞 صحبت کردیم و بعد با صحبت کردند. 23 اردیبهشت 86📆 به همدیگر محرم و در 14 تیر 86 مصادف با روز میلاد (س) به عقد💍 هم در آمدیم 🔰حامد به قدری بزرگوار بود که همیشه در صحبت‌های قبلی خودش را از دور می‌دید و می‌گفت: ماها شهید نمی شویم🌷 حتی قبل از رفتن به هم از شهادت حرفی نمی‌زد، یشتر از دغدغه‌مندیش صحبت می‌کرد که چکار باید کنیم و وضع نامناسب است😔 🔰بزرگترین خصوصیت حامد و رفتار خوبش بود. ما 8 سال کنار هم💞 زندگی کردیم شاید در این مدت 8 بار را ندیدم، همیشه خودش را کنترل می کرد و موقع عصبانیت تند صحبت نمی‌کرد❌و سکوت می‌کرد. با اینکه خیلی سخت است که انسان خوش اخلاق و شاد باشد👌 🔰چهارسال است که از رفتن می‌گذرد و من در این مدت خیلی تلاش کردم که شبیه او👥 شوم اما متاسفانه اصلا موفق نبوده‌ام😞 گفتن این چیزها در سخن آسان است اما در بسیار سخت است، به نظرم یکی از دلایلی که خدا حامد را انتخاب کرد✅ به دلیل اخلاق و رفتار خوب او بود. 🔰در زمان رفتن حامد، با اشکهایم😭 او را بدرقه کردم، من می‌دانستم اگر حامد بماند و به نرود بیشتر اذیت می شود و دلیل رضایتمم هم همین بود. حامد به این دلیل به سوریه رفت چون اعتقاد داشت کاری از دستش بر نمی آید و باید به دست بگیرد✊ همیشه تفنگ به دست گرفتن را جزء کارهای زندگی می دانست 🔰شهید معتقد بود اینکه اینجا بمانی و کار انجام دهی خیلی اهمیتش بیشتر است و همیشه این موضوع را به دوستانش👥 که نتوانسته بودند شوند می‌گفت. حامد 37 روز در سوریه ماند و سپس به رسید، 4 دی 94 به سوریه اعزام شد و 12 بهمن 94 به مقام رفیع شهادت🕊 نائل امد. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰روایتی از نحوه به شهادت رسیدن مدافع حرم از زبان هم رزم شهید🌷 🌷هم اسم عملیات و هم رمز عملیات متبرک به نام حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود. در همان ابتدا تلفات زیادی به دشمن تحمیل شد، به طوری که حدود ۳۰۰ کشته و ۴۰ اسیر دادند. 🌷بچه ها حال و هوای معنوی و عجیبی داشتند. آن شب نماز مغرب را که خواندیم از شدت کم خوابی زیادی که داشتیم به حامد عزیز گفتم شامت را که خوردی برو کمی استراحت کن و بخواب. 🌷ساعت ۱۰ شب که شد رفتیم بیدارش کردیم و بعد خودم خوابیدم. همینطور نصفه های شب بیدار شدم و دیدم یک مرتبه صدای انفجار مهیبی آمد. هرچه با بی سیم حامد را صدا می زدم جوابی نمی داد؛ زار و پریشان شده بودم و دلم همواره پیش حامد بود. 🌷یک مرتبه بچه ها صدایم کردند و من هم دوان دوان سمت حامد رفتم. دیدم نبض دستش کار نمی کند و هرچه امداد اولیه انجان دادیم و بعد هم سریعا به پزشک مراجعه کردیم، دیدیم حامد عزیزمان دیگر شهید شده و به خواسته اصلی اش رسیده است. 🌷دشمن با شلیک یک خمپاره ۸۱ و اصابت ترکش به پشت سر حامد، این رفیق محبوب و دوست داشتنی را از جمع ما جدا کرد. به جرات می توانم بگویم رزمندگان گیلانی در بین سایر استانها با صلابت و شجاعت خاصی در صحنه حاضر بوده و همواره خوش می درخشیدند. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🍃🌸🍃🌸🍃 هر زنده می شوم از خنده های دوست😍 دوست ناب ترین👌 شکل ... 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🚩 یعنی، متفاوت به آخر و گرنه، پایان همه قصه‌هاست … 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🔻دوست شهید: 💢یک بار موتورش🏍 را دزدیدند. ملامتش کردم که آخر مرد حسابی، چرا یک درست و درمان نمی بندی به بدنه این زبان بسته⁉️ می گفت: ! 💢صبح ها که می خواست سر کار برود، با جثه لاغرش، موتور🏍 به آن سنگینی را میداد و می برد تا سر خیابان. که نکند صدای روشن شدن موتور، را از خواب بیدار کند📛 💢 همسایه بودیم🏘به آداب همسایگی کاملا مسلط بود! همه چیز را می کرد. از تفکیک زباله های تر و خشک گرفته، تا سر وقت⏱ زباله ها را به دم در آوردن و نیروهای شهرداری دادن. 💢آدم ها را باید از زندگی شان شناخت. اعتقادم این است حامد قبل از عزیمت به و دفاع از حرم عقیله بنی هاشم، خاص بود👌 و خاص زیست و برای ، انتخاب شد✅ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💌 🌱باور کنید جنگ است و جنگ امروز بسی سخت تر از دفاع هشت ساله دشمن با تمام قوا از زمین و آسمان در حال حمله به مرزهای اعتقادی و ایمانی ماست حرکتی کنید! 🕊 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh