🌷شهید نظرزاده 🌷
0⃣6⃣2⃣ #خاطرات_شهدا🌷 👈 #شهیدی که زندیگیش با #امام_رضا(ع) پیوند داشت/ #خوابی که بعد از نوزده سال تعب
0⃣6⃣2⃣ #خاطرات_شهدا🌷
👈 #شهیدی که زندیگیش با #امام_رضا(ع) پیوند داشت/ #خوابی که بعد از نوزده سال تعبیر شد
#سردار_شهید_محمد_تیموریان🕊❤️
#بخش_دوم(2/2)
🌷او در یکی از عملیات ها که #مجروح می شود برای درمان به #مشهد مقدس منتقل و بعد از سه روز به #جبهه بر می گردد. شاید این آخرین باری بود که به #پابوس آقا می رفت.
♨️ اما نه! او یک بار دیگر نیز به #مشهد می رود☺️ آن هم #بعد از شهادتش🌷! شهادتی که در تاریخ 23/12/1363 قسمت اش می شود و روح عرشی و ملکوتی اش در آسمان ها به #پرواز🕊 در می آید.
🌷پیکر پاک محمد را⚰ که #اشتباها با شهدای لشکر 5نصر به مشهد می برند. آری! قسمت محمد بود که برای آخرین بار با #شهدای مشهد دور حرم آقا #طواف داده شود😍 و این گونه به «آخرین زیارت » مشرف می شود👌 و بعد از سه هفته به #آمل برمی گردد تا روی دست های مردم انقلابی و مؤمن آمل #تشییع و در جوار امام زاده ابراهیم (ع) این شهر آرام بگیرد.
🌷نحوه ی #شهادت سردار شهید محمد تیموریان آن چنان بود که خود #بارها گفته بود و حتی در نوشته هایش📝 نیز آمده است که:
«صدام لعنتی هنوز تیر و ترکشی نساخته که با آن مرا بکشد...»✊
🌷با کمی دقت در نحوه ی شهادتش می بینم #پیکر شهید سالم به خانواه اش می رسد. شهید تیموریان در #عملیات_بدر در هور الهویزه در حالی که شهدا و مجروحان عملیات #بدر را از آب بیرون می آورد بر اثر انفجار💥 یک گلوله در داخل آب به #شهادت🕊 رسید و این چنین بود که #خواب_مادرش بعد از 19 سال تعبیر می شود.🙂
✍ تهیه و تنظیم: خبرگزاری دفاع مقدس
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #داستان_یک_تفحص ☜ (8) 💠 راز انگشتی که سالم مانده بود 🔹چنــــد روزے مے شد ڪه در اطراف ڪانے مانگا
🌷 #داستان_یک_تفحص☜ (9)
💠داستان #کرامت یک خواب
🔸تقريباً اوايل سال 72 بود كه در #خواب ديدم در محور «پيچ انگيز» و شيار «جبليه» در روي تپه ي ماهورها، #شهيدي افتاده كه به صورت اسكلت كامل بود و استخوان هايش سفيد و براق✨🕊✨!
🔹 #شهيد لباسي به تن داشت كه به كلي پوسيده بود. وقتي شهيد را بلند كردم، اول دنبال پلاك 🏷شهيد گشتم و پلاك را پيدا كردم، بسيار خوانا بود، سپس جيب شهيد را باز كردم و يك كارت نارنجي رنگ خاك گرفته از جيب شهيد درآوردم. روي كارت را دست كشيدم تا اسم روي كارت مشخص شد🔖
🔸 بنام #سيد_محمدحسين_جانبازي فرزند «سهراب» از استان «فارس» كه يك باره از خواب بيدار شدم😦.خواب را زياد جدي نگرفتم ولي در دفترچه ام #شماره_پلاك و #نام_شهيد را كه هنوز به ياد داشتم، يادداشت نمودم📝.
🔹 حدود دو هفته بعد به #تفحص رفتيم، در محور شمال #فكه با برادران اكيپ مشغول گشتن شديم. من ديگر نااميد شده بودم، يك روز دمدم هاي غروب بود كه داشتم از خط بر مي گشتم. رفتم روي يك تپه نشستم و به پايين نگاه كردم. چشمم به يك شيار نفر رو افتاد👓.
🔸در همين حين چند نفر از بچه ها كه درون شيار بودند، فرياد زدند: #شهيد! شهيد! و چون مدت ها بود كه شهيد پيدا نكرده بوديم همگي نااميد بوديم. جلو رفتم، بچه ها، شهيد را از كف شيار بيرون آورده بودند، بالاي سر شهيد🌷 رفتم.
🔹ديدم شهيد كامل و لباسش هم پوسيده است. احساس كردم، #شهيد برايم آشناست. وقتي جيب شهيد را گشتم، كارت او را درآوردم🏷 و با كمال حيرت ديدم روي كارت نوشته شده: #محمدحسين_جانبازي !😳
🔸وقتي شماره پلاك را با شماره پلاكي كه در خواب ديده بودم مطابقت دادم، متوجه شدم همان شماره پلاكي است كه در #خواب ديده بودم، فقط تنها چيزي كه برايم عجيب بود نام #سيد بود😟!
🔹 من در خواب ديده بودم كه روي كارت نوشته: #سيد_محمدحسين_جانبازي ولي در زمان پيدا شدن شهيد فقط نام محمدحسين جانبازي فرزند «سهراب» اعزامي از استان «فارس» ذكر شده بود.
🔸 اين جا بود كه احساس كردم لقب سيدي را #بعد از شهادت از #مادرش_زهرا (س) عاريت گرفته است! و جز اين نبود! 👌
🎤راوي : #برادر_نظرزاده
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
هرگاه در #نمازت عجله کردی
و خواستی زود آن را به پایان برسانی⛔️
بیاد بیاور همه آنچه که میخواهی #بعد از نماز به آنها برسی و همه آنچه که میترسی از دست بدهی ;به دست آن ذاتی است که در مقابلش ایستاده ای👌
✍پ.ن:
🔹به یاد نمازهای #عارفانه_وعاشقانه_شهدا
🔸محتاج دعاهای خیرتان در لحظات ناب #عبودیت و بندگی🙏
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃🌺 عیبےندارد #خاڪ هم باشے قبول است یڪچفیہ ویڪ ساڪ هم باشے قبول است برگردتنھایڪ #بغل باباےمن باش
4⃣7⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
شهید مدافع حرم محمد بلباسی
🔹محمد بلباسی متولد ۱۳۵۸ از شهرستان #قائمشهر بود که در روز ۱۷ اردیبهشت ۹۵ در #خان_طومان سوریه طی محاصره گروهکهای تکفیری به شهادت رسید🕊؛ از این شهید ۴ فرزند به یادگار مانده که فرزند چهارم او شش ماه #بعد از شهادتش🌷 به دنیا آمد
🔹این شهید قائمشهری مسئول اردویی #سپاه کربلای مازندران بود و در ایام مختلف سال، در مناطق محروم کشور🇮🇷 به #اردوهای_جهادی میرفت و در خدمت رسانی به مردم مناطق کمبرخوردار🏚 شرکت میکرد.
🔹محسن بهاری #رزمنده مدافع حرم مازندرانی که درحماسه خان طومان حضور داشت، نحوه #شهادت شهید بلباسی را اینگونه روایت میکند:
👈شهید کابلی با اصابت خمپاره💥 به #شهادت رسید.
🔹 #شهیدبلباسی که در مناطق عملیاتی راهیان نور همیشه با او بود، رفت که شهید کابلی را بیاورد، شهید بریری🕊 هم برای کمک به بلباسی رفت تا در میان تیر و ترکش تنها نباشد🚫.
🔹وقتی پیکر کابلی⚰ را روی ماشین 🚐گذاشتند، با #قناسه هر دو را از پشت زدند😭. #عکسهای شهید بلباسی را اگر ببینید صاف دراز کشیده و پشت سرش #خون جاری شد.
🔹اینها واقعا مردانه ایستادند✊. من خط به خط عقب میآمدم و #شاهد این قضایا بودم
🔹محبوبه بلباسی #همسر شهید محمد بلباسی حدود یک سال بعد از شهادت🌷 همسر خود در #سوریه میگوید: اگر باز هم به فروردین ماه ۹۵ برگردیم باز هم خودم کیف سفرش💼 را میبندم و باز هم خودم از زیر قرآن📖 عبور میدهم تا به این راه برود، زیرا راهی که رفت #فقط_برای_خدا بود.
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_محمد_بلباسی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢عاشق #مادرش_فاطمه زهرا بود. اسمی از حضرت فاطمه(س) می آمد خیلی #ناراحت و بی تابی💓 میکردند.. 💢عین ما
1⃣5⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰مصطفی در دوران ابتدایی وارد باشگاه #کشتی شد و از همان دوران اولیه باشگاه، مقام قهرمانی استان را کسب کرد و حتی در هنگام تمرین برادر کوچک👦 خود را نیز به باشگاه میبرد تا از تماشا کردن تمرین، انگیزهای پیدا کند.
🔰 از دوران دوم ابتدایی شروع به #نماز خواندن کرد و نماز را به برادرانش یاد میداد و هنگام اذان🔊 در خانه نماز جماعت👥 برگزار میکرد. فوقدیپلم📃 خود را از دانشگاه #ساری، کارشناسی را در دانشگاه یزد و کارشناسیارشد در رشته مهندسی برق💡 را نیز در شهر ساری اخذ کرد.
🔰مصطفی در کنار تحصیل، #ورزش خود را هم ادامه داد و در اواخر تحصیلاتش در دانشگاه در کنار برادر کوچکتر👥 خود، به ورزش #جودو روی آورد و دیری نپایید که مقامهای استانی و کشوری🇮🇷 را در این رشته کسب کرد و پس از #شهادت، بهعنوان #اسطوره ورزش جودو انتخاب شد.
🔰این شهید مدافع حرم در آذر سال ۹۱ ازدواج 💍کرد ولی هنوز استخدامش در #سپاه مشخص نشده بود. وی برای تأمین روزی💵 نزد دایی خود در یک مرغفروشی🍗 در بازار روز #چالوس مشغول بهکار شد و با توجه به اینکه بسیار #آرام و مودب بود، بازاریان و کسبه علاقه خاصی💞 به وی پیدا کردند.
🔰در دی ماه ۹۱ در #سپاه مشغول به خدمت شد و در همان ابتدا به #ماموریت سخت و طاقتفرسای😪 کرمانشاه رفت و پس از مدتی نیز به ارومیه اعزام شد🚌 و #آخرین مأموریت وی نیز رفتن به #سوریه بود.
🔰وی بهعنوان نیروی #داوطلب که مهارت خاصی در زدن آرپیجی💥 داشت برای دفاع از اسلام وحرم #حضرت_زینب (س) راهی سوریه شد و پس از ۲۷ روز در🗓 تاریخ ۱۶ آذر ۹۴ در یک عملیات سنگین در شهر #حلب پس از چند شلیک موفق و به هلاکت رساندن نیروهای دشمن، توسط نیروهای دستنشانده استکباری داعش👹 به #شهادت رسید🕊
🔰پیکر شهید مصطفی شیخالاسلامی⚰ در تاریخ ۹۴/۹/۱۹، بر روی دستان مردم #چالوس تشییع و در گلزار شهدای🌷 مزار #یوسف_رضای این شهر به خاک سپرده شد. امیر حافظ فرند شهید مدافع حرم، ۵۷ روز #بعد از شهادت🌷 پدر متولد شد.
#شهید_مصطفی_شیخ_الاسلامی
#شهید_مدافع_حرم🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
⚜آقاسجاد روز #عملیات گشته بود و یک کاغذ کوچک پیدا کرده بوده و روی آن نامهای نوشته بود📝 و خواسته بود
5⃣5⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰آقا سجاد ساعت 8 غروب بود که رفت🚌 و درست 6 ساعت #بعد از رفتنش پسرمان به دنیا آمد👶 همان روز ظهر زنگ زد☎️ که رسیدنش را اطلاع بده. #پسرم گریه میکرد و منم از فرصت استفاده کردم و تلفن را گرفتم📞 جلوی دهانش.
🔰آقا سجاد پرسید صدای چیست⁉️ گفتم #پسرت دنیاآمد😍خیلی خوشحال شد. خودم خبر تولد #محمدحسین رو به او دادم. اوایل که در سوریه بود هر 2 روز یکبار تماس📞 میگرفت، اما چون تلفن کردن از آنجا سخت بود گاهی 3 یا 4 روز #بیخبر میماندیم. هربار هم صدا خیلی بد🔉 میآمد.
🔰 #آخرین تماسش 4 روز قبل از #شهادتش بود. خواهر آقا سجاد آمده قم تا پیش من باشد. به آقاسجاد گفتم خواهرش آمده منزل ما🏘 خیلی خوشحال شد که من تنها نیستم🚫از بچهها و پدر و مادرش پرسید و آخرش گفت: از پدر و #مادر_خودت هم عذرخواهی کن که من نیستم و همه زحمتها به گردن آنها افتاده.
🔰روز تاسوعا ساعت 8 یا 9 صبح عملیات میشود. یکی از دوستانش میگفت آتش سنگینی🔥 بود. ما در حرکت بودیم که دیدیم #آقاسجاد ایستاد👤 و شروع کرد زیر لب حرف زدن. چشمانش را هم بسته بود😌 ما فکر کردیم شاید #ترسیده باشد. زدم پشتش و گفتم حالت خوبه؟ ترسیدی⁉️ چشمش را باز کرد و گفت نه، حالم خوب است، #بهتر از این نمیشود.
🔰10 قدم جلوتر که رفتیم، موشکی کنارشان برخورد💥 کرده و آقاسجاد از ناحیه #پهلو و پا آسیب میبینه. در مسیر بیمارستان🚑 هم مدام ذکر #یازهرا میگفت و در بیمارستان #شهید_شد.
#شهید_سجاد_طاهرنیا
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
8⃣4⃣1⃣ به یاد #شهید_حامد_کوچک_زاده 🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
8⃣5⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰شهید مهدی(حامد) کوچکزاده متولد ۲۸ شهریور ۱۳۶۱🗓 در شهرستان #رشت است که روز دوشنبه ۱۲ بهمن ماه ۹۴ در دفاع از حرم حضرت زینب(س) و جریان آزادسازی شهرهای نبل و الزهرا در استان #حلب سوریه بر اثر اصابت ترکش خمپاره💥 به درجه رفیع #شهادت رسید.
🔰تحصیلاتش📚 کارشناسی علوم سیاسی بود. از #شهید_کوچکزاده ۳ فرزند؛ ۲ و ۶ ساله👥 به یادگار مانده است. و فرزند سومش #بعد از شهادتش🌷 به دنیا آمد.
🔰مراسم تشییع پیکر⚰ پاک شهید حامد کوچک زاده صبح شنبه #هفدهم بهمن ماه ۹۴ از مقابل سپاه ناحیه مرکزی رشت با حضور مسئولان، مردم و خانوادههای معظم شهدا🌷 تشییع و در #گلزار_شهدای رشت به خاک سپرده شد.
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔰حامد همیشه می گفت: دوست دارم خونه ام #شلوغ باشه. باید نسل شیعه رو زیاد کنیم😍 حتی رفقای خودش رو هم ترغیب میکرد که #بچهدار شوند. وقتی سمیه بادار بود و هنوز جنسیت بچه مشخص نبود❌ یک روز توی خانه با #حامد صحبت از دختر یا پسربودن بچه پیش آمد.
🔰حامد گفت: "ما که شانس نداریم بچهمون #دختر بشه🙁 انگار دوست داشت دختر داشته باشد. بعد که بچه به دنیا آمد و فهمیدند دختر است، به همه دوستانش پیام داد که #ریحانهی بابا به دنیا اومد😍
🔰به قدری #خوشحال بود که این خبر را به همهی دوستان دور و نزدیکش داد. ذوق زده بود☺️ برای حاج آقا خردکیش در #مشهد پیامک زد که📲 دخترم به دنیا اومده، حاج آقا رفتی حرم دعاکن که #عاقبت_بخیر بشه.
🔰بعد هم برایش نوشت #دختردارها حظ کنند؛ پیامبر(ص) می فرماید: چه خوب فرزندانی هستند دختران👌هرکسی #یکی از آنها را داشته باشد خداوند آن را برای وی پوششی از آتـ🔥ـش قرار میدهد.
🔰هرخانه ای که درآن دختـ🌸ـر باشد، هر روز دوازده #رحمت و برکت از آسمان بر او ارزانی میشود. زیارت فرشتگان👼 از آن خانه قطع نمی شود. #دخترداران شاکر باشید و قدر خود را بدانید.
📕مستدرک الوسائل، جلد۱۵٫”
آخرش می نوشت: " >حامد ” که توی ریاضی > یعنی کوچکتر؛ کوچیک شما، #حامد.
#شهید_حامد_کوچک_زاده
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚 #رمان_شهدایی 🌷 #خاطرات_شهید_یوسف_کلاهدوز ↶° به روایت: همسرشهید 4⃣ #قسمت_چهارم #مادر و پدر هم سخت
📚 #رمان_شهدایی
🌷 #خاطرات_شهید_یوسف_کلاهدوز
↶° به روایت: همسرشهید
5⃣ #قسمت_پنجم
.
🔴#بعد از یک هفته که خواستیم برگردیم
آقایوسف میگفت «بمونید. #حسن آقا گفته شمارو نگه دارم تا خودش برگرده.»
اما من باید برمی گشتم. #کلاس داشتم. خودش برایمان بلیط گرفت و ما را رساند ترمینال.🍃
🔶این یک هفته که #شیراز بودم، بیش تر از شغل #نظامی و ارتشی بدم آمد.
«این دیگه چه کاریه❓ نه شب🌛 داره نه روز 🌤. از فردات #خبر نداری.»
#مخصوصا از شانس ما به حسن مأموریت #خورده بود.🍃
🔵سه ماه بعد یک روز #عصر که از #دانشگاه برگشتم، دیدم یکی ار خاله هایمان آمده دیدنمان.
خاله ریز ریز #می خندید😃 و همانطور که با #مادرم حرف می زد، با چشم و ابرو به من اشاره می کرد، بهم
گفت «اومدم #خواستگاری تو» تعجب کردم. این خاله ام #پسر نداشت.🍃
🔶گفتم «شما که #پسر نداری خاله.»
گفت «از طرف دوست حسن آقا رَب پرست اومدم. #یادت نیست❓ رفته بودی #شیراز، حسن تورو به یوسف کلاهدوز معرفی کرده.»✔️
گفتم « نه خاله من اصلا توی فکر#ازدواج و این حرف ها نیستم. بعد هم، من ابداً زن #نظامی جماعت نمی شم.»🍃
🔴خاله جواب داد:
«یعنی چی❓ خیلی دلت بخواد. جوون به این خوبی و سر به زیری. #نجیب و سر به راه. #ماشاءالله از تیپ و قیافه هم که چیزی کم نداره. #شغلش هم که درست حسابیه. با حقوق سر موقع.»
هر چه گفتم «اتفاقاً من از همین شغلش خوشم نمی آد» #قبول نکرد.🍃
🔷#اصرار کرد « تو که خوب نمی شناسیش. حالا بزار یک #جلسه با هم صحبت کنید. اگر باز هم جوابت نه بود، #استخاره کن. بعد بگو استخارمون بد اومده. اما من یک چیزی بهت بگم. این آقا یوسف از حسن خودمون هم بهتره. یه چیزی میگم یه چیزی میشنوی. همه ی پسرهای خاله بتول میگن این دیگه از حسن هم بهتره.»🍃
🔶#وقتی دیدم خاله دارد ناراحت می شود
گفتم « از الان میدونم که جوابم منفیه، ولی حالا یک جلسه صحبت می کنیم. بعدش هم میگم استخارمون بد اومد ها.»
خاله قبول کرد و با خوشحالی گفت «پس من میرم وعده کنم.»
فردا شبش آقا یوسف تنها آمد خانه ی ما. پدر و مادرش# مشهد بودند.🍃
🔵#گفته بودند « اختیار با خودته. برو بپسند. بعداً ما میایم.» گویا #مادرش خیلی دوست نداشت خانه ی مردم برود #خواستگاری. خجالت می کشید. برای همین هم انتخاب را به عهده ی خودش گذاشته بود.🍃
.
#ادامه_دارد
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh