eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
32هزار عکس
9.9هزار ویدیو
222 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍به وقت شهادت ❣✨بعد از شهادت ابوالفضل به کربلا رفتیم. خردادماه بود و هوا گرم. از مقام امام زمان (عج
9⃣0⃣2⃣1⃣ 🌷 💠همسران شهدا 🔰ارادت خاصی به 🌷شهید حاج‌حسین داشت. کنارقبرشهید چند دقیقه‌ای نشستیم. همان جا که نشسته بود گفت: این قطعه است، بعد از شهادتم🕊 مرا اینجا به خاک می‌سپارند. 🔰نمی‌دانستم در برابر حرف چه بگویم. سکوت همراه بغض😢 را تقدیم نگاهـش کردم. هـر بـار کـه به می‌رفت، موقع خداحافظی👋 موبایل📱، شارژر موبـایل یـا یـکی از وسـایل دم‌دسـتی و را جا میگذاشت تا به بهانه آن بازگردد☺️و خداحافظی کند. 🔰اما که می‌خواست به سوریه برود حال و هوای بسیار عجیبی داشت. همه وسایلش را جمع کردم💼 موقع بوی عطر عجیبی😌 داشت. گفتم: چه عطری زدی که اینقدر خوشبو است⁉️ گفت: «من عطر نزده‌ام🚫» 🔰برایم خیلی جالب بود با اینکه به خودش نزده ⚡️اما این بوی خوش از کجا بود. آن روز با به ترمینال رفت. مادرشان مـی‌گفتند: وقتی ابوالفضل سوارماشین شد🚎بوی می‌داد 🔰چند مرتبه خواستم به بگویم چه بـوی عـطر خـوبی مـی‌دهی امـا نشد🚫 و پدرشان هم می‌گفتند: آن روز ابوالفضل عطر همرزمان 🌷 را می‌داد و بوی عطرش بوی تابوت شهدا⚰ بود. 🔰مـوقـع خـداحافظی به گونه‌ای بود که احساس کردم ازمن، مهدی پسرمان وهمه آنچه متعلق به ما دوتاست دل کنده💕 است. گفتم: چرا اینگونه خداحافظی می‌کنی⁉️ ، نگاه دل کندن است 🔰شروع کرد دل مرا به دست آوردن و مثل همیشه کرد. گفت: چطور نگاه کنم که احساس نکنی حالت است؟! امـا هیچ کـدام از ایـن رفـتارهایش پاسخگوی بغض و اشک‌های من😭 نبود. 🔰وقتی می‌خواست از در خانه🚪 برود به من گفت: همراه من به نیا❌ و . برعکس همیشه پشت سرش رانگاه نکرد. چند دقیقه⌚️ از رفتنش گذشت. منتظربودم مثل برگردد و به بهانه بردن وسایلش دوباره خداحافظی کند.# انتظارم به سر رسید. 🔰زنگ زدم📞 و گفتم این بار وسیله‌ای جا نگذاشته‌ای که به برگردی و من و مهدی را ببینی. گفت: نه ، همه وسایلم را برداشتم. ۱۳روز بعد از اینکه رفته بود، شنبه صبح بود تلفن زنگ زد☎️، ابوالفضل از بود. شروع کردم بی‌قراری کردن و حرف از زدن. 🔰گفت: نـاراحـت نـباش، احـتمال بسیار زیاد شرایطی پیش می‌آید که ما را دوشنبه🗓 برمی‌گردانند. شاید تاآنروز با شما صحبت کنم، اگر کاری داری بگو تا انجام بدهم،یا هست برایم بزن😢 🔰تـرس هـمه وجودم را گرفت😰 حرف ‌هایش بوی و خداحافظی👋 می‌داد. دوشنبه۲۴آذر ماه همان روزی که گفته بود قرار است برگردد، ؛ معراج شهدای تهران🌷، سه‌شنبه اصفهان و چهارشنبه پیکر مطهر ابوالفضل کنارقبر آرام گرفت. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#حتما_بخوانید👇👇 🌸یه شب حسین به #خوابم اومد. #مُهری جهت مَمهور کردن نامه های مردم دستش بود.مهر دقیقا
🌹 🔹سوریه که بود پیام داد📲 گفت عجیبی دیدم بعد از اینکه کلی اصرار کردم خوابش رو تعریف کرد. گفت خواب دیدم وضع خراب بود و هوا سرد☃ داشتم با نماز📿 میخوندم. 🔹یکی اومد شروع کرد به حرف زدن و گفت قبول نیست❌ و منم به شک‌افتادم.بعد از چند دقیقه⌚️ تو خواب دیدم که یه اومد به خوابم و گفت: ازت قبوله خداخیرتون بده ان شاءالله☺️ ⭕️تا به خودم اومدم فهمیدم رو دیدم و از خواب پریدم🗯 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
بنویسید به روی سَرِ هر سهمِ او خونِ دل💔 است از لیلاها 👈پ.ن: میگن جَوونش هنوز ، هر جا میره اونو با خودش می‌بَره. بہ همه عکسش رو نشون میده و میگه: قشنگه؟!😔😔 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔹مادرگفت: نرو🚷بمان! دلم میخواهد عصای دستم باشد. گفت:هرچه توبگویی فقط یک سوال! میخواهی پسرت عصای این دنیایت باشد یا ⁉️ مادرش چیزی نگفت و با اشک😢 اش کرد. 🔺جوان ساله ای از لشگر و در حالیکه یاعلی میگفت سر از بدنش جدا کردند. 😭😭 قیمت این لحظات چند⁉️⁉️ اولین شهید بی سر مدافع حرم 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💔 🔸مغازه دار سر کوچه میگفت: الان 29 ساله هر وقت از خونه میره بیرون، خونش رو میده به من و میگه: 🔹آقا مرتضی اگه اومد کلید رو بده بهش بره تو ... چایی☕️ هم تو سماور حاضره ... آخه باید استراحت کنه ... 😭 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✅ ایستگاه تفکر‼️ 🚫ارسال شکلک به ممنوع🚫 🔸خواهر من❗️ وقتے پاے نوشتہ هاے من شکلک🙃 میزنے✨ 🔸 دقیقا یکـ نفر را# تصور میکنمـ که سرش را کج کرده خیره به من و دارد 😊 میزند❗️ 🔸وقتے مےنویسے: مرسی من یکـ نفر را مےکنم که عین بچه ها مےشود و دلنشین لبخند☺️ میزند‼️ 🔸وبا صداےنازکـ تشکرش را میریزد توے من.❤️ وقتے اواتارت سرکج کرده و 😁 طورےکه دندانهایش هم معلوم باشد. 🔸 همیشه قبل از اینکه مطالبت را بخوانم صدایتـ را ميشنوم🎶 که دارد رو به 📸 مےگوید سیب🍎 وبعد هم ریسه مےرود. 🔸وقتی عکس دختر بچه مےگذارے و بالایش مےنویسے:👼🏻 عجیجم، نانازم، موش کوچولو، الهییییے، قربونش برم و... من همین حرف هارا با اواتارت و صداےخیالےاتـ میسازم🦋 و از این همه ذوق کردنتـ لبخند☺️ مےزنم. 🔸من نیستم حتے قوه تخیلم هم بالا نیست❗️ من ........ وتو ............. من آهنم و اهن ربا☝️ من اتـــشـــم و تو یادت نرود☝️❌ خصوصی ترین را عمومی نکنی✋❌ خواهرم یادت بمونه با فاصله ات رو حفظ کنی. چه نیازی به ارسال داری که حتما طرف مقابلت چهرات رو درک کنه⁉️ یادت باشه شکلک ها برای روابط صمیمانه طراحی شده اند‼️ 👌 یادت بماند ما باهم نامحرمیم☝️⛔️ 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
3⃣7⃣1⃣ به یاد #شهید_محمدحسین_میردوستی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1⃣0⃣3⃣1⃣ 🌿به حدی به علاقه داشت که وقتی اسمش را میشنید از خود بی خود میشد از او یک پسر به نام محمد یاسا به یادگار مانده. او به صورت داوطلبانه به سوریه اعزام و توانست ۲ سال از حرم حضرت زینب (س) دفاع کند. 🌿در شبِ قبل از عملیات عهدنامه‌ای داشتند و محمد حسین گفته «من شهید می‌شوم و مانند حضرت ابوالفضل(ع) تمام بدنم از بین می‌رود جز ، می‌خواهم صورتم برای مادرم سالم بماند»🖤💙 🌿یک روز موشک به همسنگرش شهید امجدیان اصابت کرده و پیکر آن متلاشی میشود و سپس ترکش هایش به محمد حسین خورده و پیکرش آسیب شدیدی میبیند. 🌿در اصل محمدحسین دوبار شهید شد. وقتی داشتند پیکر او را به عقب می‌آوردند دوباره موشک به ماشینشان خورده بود و متلاشی شده بود. 🌿انگشتری که در دستش بود کرده بود این انگشتر را به بدهید، دوستش گفت به سراغ پیکر و انگشترش رفتیم اما دستی نبود که انگشتری در آن باشد و دستش با انگشترش از بین رفته بود و فقط صورتش سالم بود و او طبق حرفهایش ابوالفضلی در روز با دستانی قطع شده شربت شهادت را نوشید🕊🕋 شادی روحش صلوات 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌸سلام 🍃خوش اومدی 🌸نازنین ؛ یار و یارم ؛ که تو دنیا آمدی، انگار همین که تو را دارم، هدیه ی دنیا را دارم، دیگر در بین ستاره🌟 ها به دنبال ترین ستاره نیستم 🍃 در میان به دنبال زیباترین گل نیستم. تو کهکشانی هستی از پر نور ترین ستاره هاباور کن زیباترین جملات را برای امروز کنار می‌گذارم 🌸امروز اما همه ی جملات فرار کرده اندهمین طور وزن و بی هوا آمدم تا بگویم تولدت مبارک🎈🎉 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
نقاشی #چشمان تو را تا ڪہ خدا کرد گشتند ملائڪ همه #مبهوتِ نگاهت آیا ملکی تو ؟بشرے تو؟تو ڪہ هستی؟ ک
0⃣8⃣3⃣1⃣ 🌷 💠همسران شهدا 🔰ارادت خاصی به 🌷شهید حاج‌حسین داشت. کنارقبرشهید چند دقیقه‌ای نشستیم. همان جا که نشسته بود گفت: این قطعه است، بعد از شهادتم🕊 مرا اینجا به خاک می‌سپارند. 🔰نمی‌دانستم در برابر حرف چه بگویم. سکوت همراه بغض😢 را تقدیم نگاهـش کردم. هـر بـار کـه به می‌رفت، موقع خداحافظی👋 موبایل📱، شارژر موبـایل یـا یـکی از وسـایل دم‌دسـتی و را جا میگذاشت تا به بهانه آن بازگردد☺️و خداحافظی کند. 🔰اما که می‌خواست به سوریه برود حال و هوای بسیار عجیبی داشت. همه وسایلش را جمع کردم💼 موقع بوی عطر عجیبی😌 داشت. گفتم: چه عطری زدی که اینقدر خوشبو است⁉️ گفت: «من عطر نزده‌ام🚫» 🔰برایم خیلی جالب بود با اینکه به خودش نزده ⚡️اما این بوی خوش از کجا بود. آن روز با به ترمینال رفت. مادرشان مـی‌گفتند: وقتی ابوالفضل سوارماشین شد🚎بوی می‌داد 🔰چند مرتبه خواستم به بگویم چه بـوی عـطر خـوبی مـی‌دهی امـا نشد🚫 و پدرشان هم می‌گفتند: آن روز ابوالفضل عطر همرزمان 🌷 را می‌داد و بوی عطرش بوی تابوت شهدا⚰ بود. 🔰مـوقـع خـداحافظی به گونه‌ای بود که احساس کردم ازمن، مهدی پسرمان وهمه آنچه متعلق به ما دوتاست دل کنده💕 است. گفتم: چرا اینگونه خداحافظی می‌کنی⁉️ ، نگاه دل کندن است 🔰شروع کرد دل مرا به دست آوردن و مثل همیشه کرد. گفت: چطور نگاه کنم که احساس نکنی حالت است؟! امـا هیچ کـدام از ایـن رفـتارهایش پاسخگوی بغض و اشک‌های من😭 نبود. 🔰وقتی می‌خواست از در خانه🚪 برود به من گفت: همراه من به نیا❌ و . برعکس همیشه پشت سرش رانگاه نکرد. چند دقیقه⌚️ از رفتنش گذشت. منتظربودم مثل برگردد و به بهانه بردن وسایلش دوباره خداحافظی کند.# انتظارم به سر رسید. 🔰زنگ زدم📞 و گفتم این بار وسیله‌ای جا نگذاشته‌ای که به برگردی و من و مهدی را ببینی. گفت: نه ، همه وسایلم را برداشتم. ۱۳روز بعد از اینکه رفته بود، شنبه صبح بود تلفن زنگ زد☎️، ابوالفضل از بود. شروع کردم بی‌قراری کردن و حرف از زدن. 🔰گفت: نـاراحـت نـباش، احـتمال بسیار زیاد شرایطی پیش می‌آید که ما را دوشنبه🗓 برمی‌گردانند. شاید تاآنروز با شما صحبت کنم، اگر کاری داری بگو تا انجام بدهم،یا هست برایم بزن😢 🔰تـرس هـمه وجودم را گرفت😰 حرف ‌هایش بوی و خداحافظی👋 می‌داد. دوشنبه۲۴آذر ماه همان روزی که گفته بود قرار است برگردد، ؛ معراج شهدای تهران🌷، سه‌شنبه اصفهان و چهارشنبه پیکر مطهر ابوالفضل کنارقبر آرام گرفت. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔻مادرانه هایمـ💞 برای ★راضی ام از تو که افتخارم✨ شده ای ✰اجر آن آب برتن داغمـ💔 شده ای ★ گویم🙏 همه حال درهمه ی حالت خویش ✰که تو برچهره ی همچو خاالی شده ای ★مرحبا ای 😍 شیر بادا ✰شاکرم که تو پرورده ی آن ❤️ شده ای ★تو مرا در صف آن شیرزنان ها بردی ✰شکر گر کشته ی راه شده ای 🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
✅تلنگر ✍روزی پسری🙋‍♂ ، متوجه شد مادرش از همسایه خود نمک خواست. متعجب به مادرش گفت😳 که دیروز کیسه ایی بزرگ نمک برایت خریدم😍، برای چه از همسایه نمک طلب می کنی؟ ☹️مادر گفت:، همسایه فقیر ما، همیشه از ما چیزهایی طلب میکند😔، و دوست داشتم از آنها چیز ساده ایی بخواهم که تهیه آن برای آنها سخت نباشد😳، درحالی که هیچ به آن ندارم، ولی دوست داشتم وانمود کنم😊 که من نیز به آنها، تا هر وقت چیزی از ما خواستند، طلبش برای آنها آسان باشد💪، و شرمنده نشوند...*👌 "فرهنگی که باید با آب طلا نوشت" کدوم یکی از ما اینکار رو میکنیم😔 وقتی این کارها رواج نداشته باشد❌نه امامی می آید و نه ما سر میرسد از آخر😔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
یک نفر باید داوطلب می‌شد که روی سیم‌خاردار دراز بکشد تا بقیه از روی او رد شوند😱 یک فورا با شکم روی سیم‌خاردار خوابید. همه رد شدند جز یک پیرمرد👴 گفتند: بیا! گفت: نه❌ شما برید! من باید وایستم بدن رو ببرم برای مادرش! مادرش منتظره😭 ♨️چسبیدن به سیم‌خاردار کجا و چسبیدن به مقام و جایگاه کجا♨️ ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh