#دلنوشتـــــه_خواهر_شهید📝
🌷داداشی خوبم روز جوان مبارکت باشه (جوان رعنای مادر)
🔹یادت هست ۱۰ سال پیش، همچین روزی، کادوی🎁 روز جوانت را از خدا و حضرت علی اکبر(ع) گرفتی؟؟
آری! کادوی تو #بهشت بود
بَه که چه سعادتی😍 چه کردی که #خدا اینگونه خریدارت شد؟
🔸داداش سعید! دلم برایت خیلی تنگ شده برای صدای زیبایت، #لبخندهایت و روی ماهت. ای کاش می شد بار دیگر تو را ببینم😔 و حرف های دلم را رو در رو برایت می گفتم
🔹ای کاش میشد #میدیدمت، میبوسیدمت و تمام دلتنگی هایم💔 را در میکردم
🔸اما سهم من از تو، فقط چند قطعه عکس📸 و #سنگ_سردی است که شاهد اشک های من است. دوست داشتم به جای گریه😢 با ذوق روزت را تبریک می گفتم
🔹راستی #داداش_خوبم! تو هم به یاد ما هستی؟ برای ما دعا می کنی⁉️ ما اینجا زمین گیر شدیم، غرق گناهیم، برایمان دعا کن🤲
🍂خداکند که #جوانان زحقّ جدا نشوند
🍃به صحبت بدو بدخواه مبتلا نشوند✘
🍂سرعقيده خود پاى فشارند چو کوه💪
🍃بسان کاه زِ هَر باد #جابجا نشوند
#روز_جوان بر تو مبارک که رفتی تا بقیه جوانی کنند♥️
#شهید_سعید_سلمان
#شهید_نیروی_انتظامی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
خواجه امیری سلام آخر.mp3
5.88M
سلام ای غروبِ غریبانه ی دل💔
سلام ای طلوعِ سحرگاهِ #رفتن
سلام ای غمِ لحظه های #جدایی
خداحافظ؛ ای شعرِ شبهای روشن
#خداحافظ؛ ای قصه ی عاشقانه
خداحافظ؛ ای همنشین همیشه😔
🎤 #احسان_خواجه_امیری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
13960813001767.mp3
1.63M
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه یونس✨
#قرائت_صفحه_دویست_وشانزده
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
5.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیر یا #جوان
فقیر یا غنی
ضعیف یا قَدَر
#محبوب یا منفور
فرقی ندارد ❌❌
هر که باشی یا هرچه باشی سرانجام یک روز #مرگ فرا می رسد و در کنج خلوتی👤 به تو نگاه می کند ...
⇜یا با لبخندی شیرین
⇜یا با چهره ای #مغضوب
#مــــــرگ
مخرج مشترک همه انسان هاست✅
خروجی عادلانه از اینهمه بی عدالتی
اين خروجی را نوع زندگی و #اعمال ماست كه تعين ميكنه....
✍پ.ن: به حق جوان سيدالشهدا(ع)، مرگ ما را #شهادت قرار بده...
"علی اكبرات" صف كشيدن برات♥️
#روز_جوان
#امان_از_وداع
#مدافعان_حرم
#مدافعان_سلامت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#از_شهدا_بیاموزیم👌
🌴رختها رو گذاشتم تا وقتی از بیرون اومدم بشورم🛁 وقتی برگشتم دیدم #علی از جبهه برگشته و گوشه حیات نشسته و رختها👕 هم روی طناب پهن شده.
🌴رفتم پیشش و بهش گفتم: الهی بمیرم #مادر! تو با یک دست چطوری این همه لباس رو شستی⁉️ گفت: مادر جون اگه دو #دست هم نداشتم باز وجدانم قبول نمی کرد، #من خونه باشم و تو زحمت بکشی.
#سردار_شهید_علی_ماهانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#پرسش_پاسخ_با_رهبری🌷🌷
_ از دیدن جوانان چه احساسی به شما دست میدهد⁉️
+ وقتی با جوانان هستم و در محیط #جوان قرار دارم، احساس من مثل احساس ڪسی است ڪه در هواے صبحگاه تنفس می کند...😌
#همینقدرقشنگ :) 😍👌
۱۳۷۷/۰۲/۷
#روز_جوان_مبارک🌸
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#تلنگر💥
به قول #حاج_حسین_یکتا:
رفیق بازے هاےِ دوران جبهہ
اینطورے بود👇
میرفتند توے بیابون
↵با هم #قبر میڪندنـد
↵با هم سجاده پهن میکردند نماز📿
مےخوندند
↵باهم دوتایے #زیارت_عاشورا
مےخوندنـد
👈قرارشون #عملیات بعد شَرقِ
دجلہ بود ....
#یاران_بےادعا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣﷽❣
#رمان📚
#نیمه_پنهان_ماه 1
ﺯﻧﺪگی #شهید_مصطفی_ﭼﻤﺮﺍﻥ
🔻به ﺭﻭﺍیت: ﻫﻤﺴﺮشهیــد
#قسمت_اول 1⃣
🔮دخترم قلم را در میان انگشت هایش جابه جا کرد و بالاخره روی کاغذی که تمام شب مثل ميت به او خیره مانده بود نوشت📝 «از #جنگ بدم می آید» با همه ی غمی که بر دلش بود خنده اش گرفت؛ آخر مگر کسی هم هست که از جنگ خوشش بیاید چه می دانست! حتما نه‼️
🔮خبرنگاری کرده بود؛ شاعری هم، حتى كتاب📕 داشت، اما چندان دنیا گردی نکرده بود. لاگوس را در آفريقا می شناخت؛ چون آنجا دنیا آمده بود و چند شهر اروپایی را، چون به آن جا مسافرت می رفت. بابا بين #آفريقا و ژاپن مروارید تجارت می کرده و آن ها خرج می کردند؛ هرطور که دلشان می خواست. با این همه، او آن قدر #لبنانی بود که بداند لبنان برای جنگ همان قدر حاصل خیز است که برای زیتون و نخل🌴 هر چند نمی فهمید چرا.
🔮نمی فهمیدم چرا مردم باید هم را بکشند. حتی نمی فهمیدم چه می شود کرد که این طور نباشد، فقط غمگین بودم😔 از جنگ داخلی، از مصیبت. خانه ما در صور زیبا بود، دو طبقه با حیاط و یک بالکن رو به دریا که بعدها #اسرائيل خرابش کرد. شب ها در این بالكن می نشستم، گریه می کردم و می نوشتم. از این جنگ که از اسلام فقط نامش را داشت📛 با دریا حرف می زدم، با ماهی ها، با آسمان.
🔮این ها به صورت شعر و مقاله در روزنامه📰 چاپ می شد، #مصطفی اسم مرا پای همین نوشته ها دیده بود و من هم اسم او را شنيده بودم فقط همين. درباره اش هیچ چیز نمی دانستم، ندیده بودمش. اما تصورم از او آدم جنگ جوی #خشنی بود که شریک این جنگ بود.
🔮ماجرا از روزی شروع شد که سید محمد غروی، روحانی شهرمان پیشم آمد و گفت: «آقای #صدر می خواهد شما را ببیند که من آن وقت از نظر روحی آمادگی دیدن کسی را نداشتم؛ مخصوصا این اسم را😞 سید غروی خیلی اصرار می کرد که آقای موسی صدر چنین و چنانند و خودشان اهل مطالعه اند... و می خواهند شما را ببینند.
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh