🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴
🌻🌴🌹🌴
🌹🌴🌻
🌴
🌻
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
#خاطرات_شهید_مهدی_زین_الدین
راوے: همسر شهید
#نیمه_پنهان
قسمت :7⃣
گمنام گمنام🕊
🍃حسن باقری زود فهميد كه اين جوان تازه وارد قمی خيلی بيش تر از يك نيروی معمولی ميتواند به كار بيايد . جسور ، باهوش ، تيز بين و چه كاری برای چنين آدمی بهتر از شناسايی .
🍃مهدی زين الدين و يك موتور و دوربين و يك دشت پهن . همين كه بفهمد عراقی ها از كدام طرف و با چه استعدادی ميخواهند حمله كنند و به فرمانده هايش گزارش بدهد كلی كار بود . ولی او شب ها كه بيكار مي شد تا ديروقت می نشست و طرح و كالك های منطقه را بررسی ميكرد .
🍃 دوباره فردا . عراقی ها هنوز به فكر استتار و اين حرف ها نبودند .
تانك هايشان را راحت ميشمرد . خودشان را ديد ميزد . توی خاك ما بودند و سر راهشان همه ی روستايی های اطراف فرار كرده بودند . هم شناسايی بود ، هم گردش . شناسايی ، حتی
می گويد نيروهايی كه ديده شيعه
بوده اند يا سنی . و او همه ی اين ها را داشت.
🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴
🌻🌴🌹🌴
🌹🌴🌻
🌴
🌻
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
#خاطرات_شهید_مهدی_زین_الدین
راوے: همسر شهید
#نیمه_پنهان
قسمت :8⃣
گمنام گمنام🕊
🍃 اما اين جوان خوش رو با خنده ای كه دائم در صورتش شكفته بود ،
می دانست كه جنگ حالاحالا ادامه دارد . جنگ روی ديگر سكه ی زندگی او بود .
🍃آدم های ديگر می توانستند در خانه هايشان بنشينند و راجع به دلايل شروع جنگ صحبت كنند ، ولی او مرد عمل بود و نمی توانست به خاطر كارش زندگيش را عقب بيندازد .
🍃 كسی چه ميدانست فردا چه
ميشود . او نميخواست وقتی می رود مثل الان مجرد باشد . چند روز بعد خودش آمد . ساعت شش بعد ازظهر آخرين روز آخرين ماه بهار . اسمش را دور را دور در همان كلاس های آموزش اسلحه شنيده بودم ، ولی نديده بودمش . آمد و رفت و تنها توی اتاق نشست .
🍃خواهر زاده ام هنوز بچه بود . پنچ شش سالش بود . از سوراخ كليد نگاه ميكرد . گفت " خاله اين پاسداره كيه آمده اين جا ؟ " رفتم تو . از جايش بلند شد و سلام و احوال پرسی كرد . با چند متر فاصله كنارش نشستم .
🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه صلوات🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
⚘﷽⚘
صبر بـر هجران آن
آرام جان باشد گناه
زنده بودن در فراق او
گناهی دیگر است
سلام حضرت دلبـ❤️ـر ....
#سلام
#امام_زمان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
خنـده هاے دلنشین شهدا
نشان ازآرامــش دل دارد
وقتےدلت با"خـــدا"باشد
لبانت همیشه مےخنـــدد
اگر باخدا نباشےهرچقدر هم شادی کنے، آخرش دلت غمگین است
#یاد_شهدا
#با_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰#کلام_شهید | #آرزوی_شهادت
🌟شهید نور الله اختری : گفتم:« ببینم توی دنیا چه آرزویی داری؟»
قدری فکر کرد و گفت:« هیچی»
گفتم:« یعنی چی؟ مثلاً دلت نمیخواد یک کارهای بشی، ادامه تحصیل بدی یا از این حرفها دیگه»
گفت:« یک آرزو دارم. از خدا خواستم تا سنم کمه و گناهم از این بیشتر نشده، شهید بشم.
اللهم الرزقنا توفیق الشهادة فی سبیلكــــ....
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃🌷🌿🌹🍃🌷
🌿🌹🍃
🌷
🌿
میگفت میخواهم جوری شهید شوم که نیاز به کفن نداشته باشم!عاشق روضه حضرت عباس(ع) بود... میگفت: آدم تو خونش روضه بگیره ، روضه عباس(ع) حتی اکر فقط پنج نفر شرکت کنند.
روضه عباس(ع) دیوانه اش می کرد... جوری التماس کرد که در محرم سال گذشته بعد از انفجار ماشینش در حلب سوریه بی دست ، اربا اربا به شهادت رسید...عاشقِ عباس باید هم کوه غیرت باشد ، باید فدایی زینب باشد، باید فانی در حسین باشد.شهیدِ ابالفضلی ، در محضر ارباب یاد ما هم باش...
شهید روح الله قربانی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
°•🦋⃝⃡❥•°
میگفت: در زندگی آدمی موفقتر است
کہ دربرابر عصبانیت دیگران صبور باشد
و ڪار بیمنطق انجام ندهد!
و این رمز موفقیت او در برخوردهایش بود..🍃"
#شهید_ابراهیم_هادی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
♡ بسمِ ربِّ شهدا♡
🍃متولد بهاری و مثل #بهار، سبز، زیبا، با نشاط و جاودان. وارثِ نامِ عموی #شهیدت شدی، علیرضا
و آرزو میکردی روزی نامَت، در سایه سارِ واژه شهید بر قلب سنگ حک شود.
🍃به همسرت میگفتی، "فکر کن روزی اسم مرا روی سنگ مزار حک کنند" و مستانه میخندیدی. میگویند، شهدا در قهقهه مستانه شان"عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونند" و تو از همان ابتدا جای خود را بر سفره پروردگارت مشخص کرده بودی😌
🍃موقع رفتن به همسرت گفتی،
"اینجا کربلاست...امروز #عاشوراست و #حسین (ع)، ندای "هل مِن ناصِر..." سر داده است و تو چه زیبا به این ندا لبیک گفتی...
🍃تو و رفقایت بی شباهت به ارباب و یارانش نیستید...چون ۷۲ تن به عشق #حسین جنگیدید و همچون آنها در کربلای خانطومان سر بر زانوی ارباب سلام آخر را زمزمه کردید🌺
🍃بدن مطهر اربابتان، چند روز زیر آفتابِ سوزان کربلا بود و بدن شما چند سال زیر آفتابِ #خانطومان. حالا دیگر همه با شنیدن نامِ خانطومان به یاد شما و رشادتهای شما میافتند.
🍃چند سال بعد محض آرامشِ قلبِ مادرت، دلگرمی همسر و پسرت پیکرت به آغوش خانواده بازگشت و چه سخت بود آخرین دیدار محمدامین و پدر...
🍃جاودانی، چون آسمانی شدنت هم در بهار است...در ماه عاشقان، اردیبهشت❤️
#تولدت_مبارک، بابایِ محمدامین♡
✍نویسنده : #زهرا_قائمی
☘️به مناسبت سالروز #تولد #شهید_علیرضا_بریری
📅تاریخ تولد : ۳۰ فروردین ۶۶. بابلسر
📅تاریخ شهادت : ۱۷ اردیبهشت ۹۵. کربلای خانطومان
🥀مزار شهید : گلزار شهدای بابلسر
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #اربعین #کربلا #مشهد
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰 #سیره_شهدا | #فرمانده_دلسوز
🔻جسم نحیف فرمانده گردان تکه پاره شده بود! مگر نه این که جسم گردان، جسم فرمانده آن است و جان فرمانده جان تک تک بچههای گردان! نیمی از بچههای گردان مقداد در وسط میدان، روی رملهای فکه مانده بودند. حالا فرمانده چگونه میتوانست پیر نشود! آن هم فرماندهای مثل محمدرضا...
💠عملیات والفجر مقدماتی بود! محمدرضا باقیمانده گردان را زود به عقب انتقال داده و آن گاه خود به معرکه بازگشته و سر و گوشی آب داده بود. میدان مین باز در چنگ دشمن بود. شهیدان در وسط میدان افتاده بودند. محمدرضا انگار فرزندان خود را در وسط نیروهای دشمن جا گذاشتهبود.
🔆 طاقت نیاورد، همان لحظه به اردوگاه بازگشت و یک دسته نیروی از جان گذشته تجهیز کرد. او خود راهی به قلب دشمن گشود و دسته را تا وسط میدان هدایت کرد. هر رزمنده با دلهره و اضطراب، پیکر شهیدی را به دوش کشیده و به عقب انتقال داد. شب بعد نیروها به نصف تقلیل یافتند و شبهای بعد … در آخر محمدرضا تنها ماند. اما تا انتقال آخرین پیکر شهید به عقب، باز نایستاد!
رفیق شفیق شهید همت
🌷شهید محمد رضا کارور🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰 #سیره_شهدا | #بخشندگی
🌟تیکه کلامش این بود: خدا بزرگه میرسونه...
یه نیسان داشت که با اون روزیشو در می آورد پشتِ دخلِ نان بربری هم می رفت تا اگه مستمندی رو میشناسه نان مجانی بهش بده...
عجیب دست و دلباز بود و اگه مستمندی رو می دید هر چی داشت بهش می بخشید، فکر نمی کرد شاید یه ساعت بعد خودش بهش نیاز پیدا کنه
گاهی یه روز کلی با نیسانش کار می کرد اما روز بعد پول بنزینشو از من میگرفت!!
ته و توی کارشو درمی آوردم می فهمیدم کل پولو بخشیده...
🌷شهید مجید قربانخانی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
⚘﷽⚘
هر لذتی که ...
لذت دیدار تـ❤️ـو ؛
نمی شود
سلام حضرت دلبـ❤️ـر ....
#سلام
#امام_زمان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#یادبود | #دفاع_مقدس
کاش می دانستم
به چه می اندیشی
كه چنین گاه به گاه
میسرانی بر چشم
غزل داغ نگاه
می سرایی از لب
شعر مستانه آه
كاش میدانستی
به چه می اندیشم
كه چنین مبهوتم
من فقط جرعه ای از مهر شما نوشیدم
با شما ترجمه عشق خدا را دیدم...
#صبحتون_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#کتاب_شهید
طرح به مناسبت سالروز شهادت شهید مهدی مالامیری🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃بهار، مفتخر به داشتنِ توست. بیست و ششمین روزِ خرداد را به نامت آذین بسته اند تا در قلب بهار درخشان و جاودانه بمانی♡
🍃تربیت شده در خانواده ای #متدین. پدر و مادری حسینی که تربیتشان ذره ذره #عشق را با تو عجین میکرد!
🍃زیرِسایه مادرِ عالم، در مدرسه #فاطمی مشغول طلبگی شدی! با عشق درس میخواندی! طوری که راهِ ده ساله را، هشت ساله به پایان بردی و شدی شاگردِ مکتبِ بزرگان🌺
🍃خوشرویی، #آراستگی، دوری از #ریا، جاذبه قوی بود برای جذب #جوانان. طبق فرمایش رهبری، زندگیات آمیخته ای بود از #تحصیل #تهذیب، #ورزش.
🍃پدر دو دختر بودی، بشری و فاطمه، و همین مهرِ پدری نگذاشت لحظهای بیتفاوت از ظلمی که به بچه ها و مظلومان میشود بگذری! دل نازک بودی! طاقت شنیدن ناله های جانسوز کودکان #سوریه و #عراق را نداشتی پس دخترانت را به مادرشان و هر سه را به حضرت ارباب سپردی و راهی شدی.
🍃در گوش مادر زمزمه کردی: "نمیتوانم در کنار #همسر و فرزندانم باشم در حالی که در مقابل چشم #کودکان سوریه و عراق، والدینشان سر بریده میشوند"😔
🍃کار خوب، تدریس، حقوق و زندگی آرام، هیچکدام پایِ رفتنت را سست نکرد! گویی آن سوی مرزها، چیزی انتظارت را میکشید که تو به #شوقِ وصلش بال و پر میزدی.
🍃به قولِ خودت رفتی تابه "حاصل آموخته هایت" برسی. در "سی و یکمین" روز فروردین رها شدی. در روزِ میلادِ مولایت، امامِ باقر (ع)؛ اولین روز ماه رجب.
🍃گفتی زحمت #تشیع پیکرم را به کسی نمیدهم و چند سالی است که پیکرِ پاکت، مهمانِ سرزمینِ شام است. در "دَرعا" مانده ای. گویا توانِ دل کندن از #سوریه و بانویش را نداری!
🍃هرجا خوشی همانجا باش اما. اینجا دو دختر چشمِ به راهِ آمدنت نشسته اند. بشری بعد از شنیدن خبر پروازت #تب کرد! تبی که هیچ دکتری علت و درمانی برایش نداشت! دکتری گفت: تبِ بیپدری است. ببریدش، خودش خوب میشود.
تبِ جسمش قطع شده اما تبِ دلش...؟ گمان نکنم😔
🍃#دختران_بابایی_اند، برگرد و تنها یک بغل، بابایشان باش
#شهادتت_مبارک؛ پدر دختران🌺
✍نویسنده : #زهرا_قائمی
🌺به مناسبت سالروز #شهادت #شهید_مهدی_مالامیری
📅تاریخ تولد: ۲۶ خرداد۱۳۶۴
📅تاریخ شهادت: ۳۱ فروردین ۱۳۹۴
🥀مزار یادبود: قم
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃به نام خالق قلم که جان و احساس بخشید به این موجود بیجان و همواره اعجاز آن را پیش چشم بشر نمایان کرد. که همین قلم وصف حال #عشاق میکرد برای مخلوقات #خداوند، از جامانده ها میگفت که روزی دل به دل آسمانی ها دادند ، همره آنان شدند ولی افسوس هنوز اندازه #شهادت نبودند و راه ها باید میپیماییدند تا به مقصد برسند.
🍃امروز هم قلم وصف حال مسافری جا مانده میگوید و بر سینه کاغذ حک میکند: *"رفته بود، سفرش مهیا بود" "یادش بود آتش و دود" "یادش بود وقت موعود" ولی اینجا خط پایان نبود که فصل آغاز بود برای پر کشیدن، برای همراه شدن.
🍃آن روز پرواز لاله ها را به خاطر سپرد یادش ماند که لاله ها بال داشتند تا فراسوی اوج پرواز کردند *و هادی تنها در زمین ماند. شاید همین جا ماندن مصلحتی بود برای آنکه بماند، بهر #پاسداری از حریم #حرم، چرا که از دوردست ها صدای هلمنناصرٍیَنصُرِنی به گوش میرسید، از شام و عراق ندایی آمیخته با شیون زنان، فریاد کودکان و رجز خوانی دشمنان.
🍃و هادی رزم جامه به تن کرد و شد یکی از همان هزاران مسافری که یا جا مانده بودند یا تازه قصد سفر کرده بودند که هرکدام به طریقی به مقصد رسیدند، هادی هم به طریقی...
🍃با پیکری پاره پاره و بی سر و کفتارانی که بوی #پول به مشامشان رسیده بود همسرش قصه ام وهب را یادآور شد و گفت نخواهم گذاشت حتی ریالی به جیب #داعشی ها برای پس گرفتن پیکر پاک شهیدم برود، روا نیست آنچه برای خدا دادهایم پس گیریم.
🍃و حالا شش سال است که این قصه یادآوری میشود و هزاران هادی دیگر از این راه حیات مییابند🕊
*برگرفته از شعر خود شهید
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_هادی_کجباف
📅تاریخ تولد : ۱٣۴۰
📅تاریخ شهادت : ٣۱ فروردین ۱٣٩۴
🥀مزار شهید : شهرستان شوشتر
#استوری_شهدایی #گرافیست_الشهدا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh