eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 #کلام_شهید_عماد_مغنیه👇 درد #عشق را جز به #عشاق از جان گذشته نمیدهند آری درد عشق #گوهری است که جز در دل #صدفین شهید جای نمی گیرد #شهید_مدافع_حرم #شهید_محمود_نریمانی🕊❤️ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🕊🌹🕊🌹🕊 #شب و مهتابـــ و یاد تـو خیالم را چنان #آرام مےدارد ڪہ در منزلگہ #عشــاق مـرا جـز #یادِ " تــو " #نگاهے نیستـــــ .... #شهید_ابراهیم_هادی ... #شبتون_شهـدایے🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
کوچه های دلت را به نام #شهدا کن بدان در کوچه پس کوچه های #دنیا وقتی گم می شوی #تنهایت نمےگذارد! شهد
نغمه ملکوتی #عشاق را جز #عاشق نمی تواند بفهمد اگر #عاشق باشی خواهی دید که نغمه های پرندگان وادی #عشق چیزی جز #شهادت نیست! #شهید_صادق_عدالت_اکبری🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌙نیمه ی ماه خدا و سحر و ادعیه و روز ولادت🌺 به همه باد بشارت☺️ که شده باز بهانه تا دهد بر همه #عشاق، کریم ال طاها اربعین پای پیاده، سفر کرب و بلا را👌😍 میلاد #امام_حسن (ع) مبارک باد 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
مرغ دل در این دنیا جزبہ سوے وادے پر نمےزند؛ واگر دیوانہ جز درحریم پرواز نکند چہ کند؟ شفاے جز باعطر مشفاء نمےیابد. 🌷شهیدان: احمدرضا عراقی ناصر دو‌‌‌ّاری مهدی خسرونژاد غلامرضا کیانپور شهید عیسی کره ای 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸در آسمان #چشم_تو 🔸دریا چه ‌می‌کند⁉️ 🔹در وسعت ‌نگاه ‌تو😍 🔹دنیــ🌎ـا چه‌ می‌کند؟ 🔸ما #غرق ‌ازدحام
🔸شعری که درطول دوران زندگی اش مدام آن را زمزمه🎶 می کرد و بعد از شهادتش🌷 توسط #مادر؛ در محضر #رهبر معظم انقلاب خوانده شد: 🔹 #سر که زد چوبه ی محمل ↫دل ما خورد ترک💔 🔹غربتش💕 ریخت ↫به زخم دل #عشاق نمک 🔹وچنان #سوخت ↫که بر سر در آن، این شده حک📝 🔹سر #زینب به سلامت ، ↫سر نوکر به #درک 🔸حضرت #آقا در جواب این مادر شهید🌷 شعر را تصحیح کرده و فرمودند: چرا به درک⁉️ به #فلک! #شهید_محمدحسین_محمدخانی #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#کلام_شهید🌷 #کربلا به رفتن نیست 🚷 ⇜به شدن است اگر به رفتن👣 بود ⇜شمر هم #کربلایی بود #شهید_مرتض
سفر به محضر محبوب شرط ها دارد...☝️ باش که دعوت به کربلات کنند😍 خداوند مقرب ترین👌 بندگان خویش را از میان برمی گزیند که گره کور دنیا را به معجزه عشـ♥️ـق می گشایند. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔶اینجا دلی💓 جامانده از قافله‌ٔ عشق در آرزوی رسیدن به می‌کند 📆قلاجه، ۱۳۶۵ 📸عکاس: 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌸بـسْمِ رَبّ الْـشُّـهَـداءِوَالْـصِّـدّیـقـیـن 🥀 "إن تُطِيعُوهُ تَهتَدُوا“ 🌱هدايت، در اطاعت است. 🗯تپش قلب💜 ما از آنان است عقل به ماندن میخواند و عشق به رفتن مفاتح الخزائن غیب است رمزی است بین خدا و خاکریز اکنون دیگری است 🖇سنگری دیگر باید کنیم دین خود بر دین ادا باید کنیم کو کجا مردان😍 رشید شیر مردان بلا جوی گردید 💭ای تکاورهای جنگ ☄ ای دلاورهای جنگ جبهه ی فرهنگ را احیا کنیدوارث شقایق 🌺ها گوش کن مانده اند مبادا فراموش کنیم خون پاک آلاله 🌷ها را 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
💢چقدر سخت است، حال عاشقی که نمی داند محبوبش نیز هوایش را دارد یا نه؟😔 🔰یک جمله از دل نوشته هایت را خواندم. حالا سال هاست، دلم به حال خودم می سوزد😓 🔰روزهایی که از خیل جامانده بودی و درد فراق، دلت را به تنگ آورده بود. به روضه های ارباب پناه آوردی. برایِ غربت امام ، اشک ریختی. از ، شهادت خواستی و چه زیبا دعایت مستجاب شد🥀 🔰جانبازِ شهید، برای رسیدن به تو و چون تو زندگی کردن، پاهایم بی رمق و سرزانوهایم، زخمیِ است. مسیر طولانی و نفس اماره، نفس هایم را به شماره انداخته است😞 🔰باید در دفتر زندگی ام، قوانین دهگانه ات را بنویسم و سرمشق روزهای بلاتکلیفی بکنم. می خواهم بغض هایم را در کوله پشتی تنهایی ام بریزم. دلم یک سفر میخواهد به مقصد . 🔰آرزو دارم همانگونه که درکتابت خواندم، راهنمایم شوی و مرا به گلستان ببری. چشم هایم را ببندم و در عاشقان بگشایم. دلِ سوخته، از آتش را با سنگ سرد مزارت تسکین دهم. تسبیح تربتم را در دست بگیرم و آنقدر ذکر (س) بگویم تا نگاهم کنی❤ 🔰باب الحوائجِ جوانان، دست دلم را بگیر، باش .برای این سر به هوا کمی روضه بخوان. در روز که هم امضا شد، برای حال دلم بخوان. بطلب که شوم🌹 ✍نویسنده: 🌺به مناسبت سالروز تولد و شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✨نون‌و‌القلم 🍃دفتر را ورق میزنم و قصه هر دلداده را می‌خوانم هرصفحه حکایت آنانی‌ست که ندای عشق را شنیدند و لبیک گویان راهی کوی شدند اما هربار راوی قصه تغییر میکند... 🍃یک بار از زبان دخترکی‌ که به انتظار پدر نشسته ، گاهی از زبان پرستویی‌ که با دلی خون از قتلگاه میگوید و گاه قاصدکی در قصه را روایت میکند ... 🍃اینبار به صفحه ای جدید میرسم که راوی‌اش سخن از اولین ها گفته، از اولین روزی که در شیپور جنگ دمیدند ، اولین کسانی که رزم جامه به تن کردند و به پا خواستند و از اولین دل بریدن ها و برنگشتن ها... 🍃اینبار سخن از اولین کسی میگوید که بهر حفاظت از حریم برخواست از؛ شهری شهید پرور ، عباسی به پا خواست و به ندای زینبش لبیک گفت ، که روزگاری در مکتب علی(ع) مشق عشق میکرد و چه توقع از شاگرد این مکتب که گوش به فرمان و آماده گذشت نباشد... 🍃چون که مطیع امر امامش بود ، گذشت از هرچیزی که او را قدمی از ابدیت دور میکرد و مشتاقانه به سوی قتلگاه شتافت. پس حبیب قصه ما هم عاشقانه در میدان نبرد مشق جنگ کرد و آهسته کوله بار سفرش را بست... 🍃مبدأ‌ شام بود و مقصد آسمان! و درست به وقت یازدهم بهمن هزار و سیصد و نود و چهار به سوی ابدیت پر کشید...🕊 ✍نویسنده: 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃به نام خالق قلم که جان و احساس بخشید به این موجود بی‌جان و همواره اعجاز آن را پیش چشم بشر نمایان کرد. که همین قلم وصف حال میکرد برای مخلوقات ، از جامانده ها می‌گفت که روزی دل به دل آسمانی ها دادند ، همره آنان شدند ولی افسوس هنوز اندازه نبودند و راه ها باید می‌پیماییدند تا به مقصد برسند. 🍃امروز هم قلم وصف حال مسافری جا مانده میگوید و بر سینه کاغذ حک میکند: *"رفته بود، سفرش مهیا بود" "یادش بود آتش و دود" "یادش بود وقت موعود" ولی اینجا خط پایان نبود که فصل آغاز بود برای پر کشیدن، برای همراه شدن. 🍃آن رو‌ز پرواز لاله ها را به خاطر سپرد یادش ماند که لاله ها بال داشتند تا فراسوی اوج پرواز کردند *و هادی تنها در زمین ماند. شاید همین جا ماندن مصلحتی بود برای آنکه بماند، بهر از حریم ، چرا که از دوردست ها صدای هل‌من‌ناصرٍیَنصُرِنی به گوش میرسید، از شام و عراق ندایی آمیخته با شیون زنان، فریاد کودکان و رجز خوانی دشمنان. 🍃و هادی رزم جامه به تن کرد و شد یکی از همان هزاران مسافری که یا جا مانده بودند یا تازه قصد سفر کرده بودند که هرکدام به طریقی به مقصد رسیدند، هادی هم به طریقی... 🍃با پیکری پاره پاره و بی سر و کفتارانی که بوی به مشامشان رسیده بود همسرش قصه ام وهب را یادآور شد و گفت نخواهم گذاشت حتی ریالی به جیب ها برای پس گرفتن پیکر پاک شهیدم برود، روا نیست آنچه برای خدا داده‌ایم پس گیریم. 🍃و حالا شش سال است که این قصه یادآوری می‌‌شود و هزاران هادی دیگر از این راه حیات می‌یابند🕊 *برگرفته از شعر خود شهید ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱٣۴۰ 📅تاریخ شهادت : ٣۱ فروردین ۱٣٩۴ 📅تاریخ انتشار : ٣۰ فروردین ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : شهرستان شوشتر 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ 🕊 بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم اِنّا لله وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعون روح بلند پیشوای مسلمانان و رهبر آزادگان جهان، به ملکوت اعلاء پیوست." ▪️جهان تیره شد. جریانِ شریانِ درخت به احترام ایستاد. چشم ها جوشیدند و زمین، درد را در آغوش کشید.‌دیوارِ بغضِ مردان فرو ریخت و ترنم زنان به آسمان برخاست. پدر رفته بود. نبود. پدر... آه، پدر. ▪️پدری که مرد بود و پیر غلام (ع). پدری که لحن راه گشایَش مرهم خسته دلی های بود. پدری که در میان ظلمت و رِخوت، ره می نمود به طالبان حقیقت. پدری که جان در ره احیای اذهان نهاده بود. پدری پر مهر که خیال لبخندش، برانگیزنده ی جوانان دلداده در ستیزی پررنج و بی عدل بود. ▪️پدر رفته بود. پدر نبود. اما ای پرارج به یادگار نهاده بود که دستاور جهد و جوش و خروش او و مریدان مخلصش بود. "جریان یافتن در مداری بایسته و حاکمیت اسلامی حقیقی" آری! این است ارثیه ی پرارج آن پدر پرمهر؛ و کنون بر ماست، پاس داری و نگاه داری اش. ▪️آری! بر ماست، گوش سپاری به نوای که برخاسته از سخنِ دلِ . 🕊به مناسبت سالروز (ره)🖤 ✍نویسنده : 📅تاریخ انتشار : ۱۳ خرداد ۱۴۰۰ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃همه چیز را آماده کرده بود هم ساکش را هم دلش را.گوشی اش را در دست گرفته بود و زمان هشدار را برای بار چندم با چک می کرد.با قندی که در دلش آب می شد برای دعوت فردا چشم هایش را بست تا زودتر سحر برسد و وقت او سوی حرم برسد. 🍃اما کمی آنطرف تر ، کسی با دیدن ساک آماده ی گوشه اتاق کرده بود و با دیدن لباس هایی که بوی می دادند ، صدای ترک های دلش را می شنید . دل کندن برای او که در دنیا،دار و ندار ِ دلش اسدالله بود سخت بود.نه مادری داشت که بتواند غم رفتن آرام جانش را با او شریک شود و نه پدری که پشت و پناه روزهای بدون حضور مرد خانه اش باشد.آنقدر فکر کرد به روزهایی بدون همسرش که با چشم های تر تصمیم گرفت چاره ای بیندیشید برای جاماندن و نگه داشتن پدر بچه هایش در کنار خودش و فرزندانش. 🍃با فکری کوچک خودش را برای دقایقی زودتر از بیدار شدن اسدالله آماده کرد.با صدای هشدار بیدار شد را خواند و تمام هشدارهایی که قرار بود را برای رفتن به فرودگاه بیدار می کرد خاموش کرد.به قول خودش نهایتا یک از او قضا می شد و ساعاتی بعد او فقط غم جاماندن داشت.شاید تلاش می کرد که چند روز بیشتر اسدالله برای او همسری کند و برای فرزندانش پدری.اما کار خدا را ببین که دقایقی بعد از خاموش شدن هشدار، کتابی از کتابخانه مامور شد برای افتادن بر روی عسلی، هم عسلی هم رویاهای بافته شده خانم خانه. 🍃اسدالله در میان بهت و ناباوری بیدار شد و چرای خاموش شدن هشدار ها را موکول کرد به بعد .به قدر پوشیدن لباس و خواندن نماز وقت داشت و پس از آن راهی شد. خو گرفته با حرم پرواز کرد و مزد بال زدن هایش را در سرزمین گرفت و را سرزمین حلب به آغوش کشید . نه نقشه های نقش بر آب شده همسرش و نه هشدارهای ساکت شده ی زودتر از موعد نتوانست مانعی برای رفتنش شود. 🍃گاهی خدا می کند ناز می کشد می خرد و می کند. .... ✍نویسنده : به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : فروردین ۱۳۵۲ 📅تاریخ شهادت : ۲۶ خرداد ۱۳۹۵ 📅تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت: حلب_سوریه 🥀مزار یادبود: بهشت زهرا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃پاییز با حسرت دستِ مهر، بر سر می‌کشد و برگ‌های درختان را فدای بیست و چهارمین روز می‌کند؛ چون تو چشم به این دنیا گشودی. 🍃خوش به حالِ سال‌هایی که بزرگ شدن، ، مدافع و شدنت را دیدند. اصلاً تو برای ماندن، خلق نشده بودی. فقط، مدتی قلم سرنوشت ماندن را بر دفتر زندگی‌ات ثبت کرد؛ تا راه و رسم عاشقی را یاد بدهی. ماندی تا راوی تاریخ آغشته به خون باشی. 🍃این محاسن سفید شده در آسیابِ ، هر کدام قصه شهیدی را می‌گویند که دست رد به سینه‌ی دنیا و زیبایی‌هایش زد تا امروز آهِ حسرت بر دل‌هایمان بنشیند. 🍃فرمانده، سرلشکر و هزاران اسم دیگر در مقابل بودنت قد خم کرده‌اند.‌‌ تا خواستیم، قدر بودنت را بدانیم جمله گاهی چه زود دیر می‌شود باورمان شد و افسوس‌ها نامه عبرت دلمان... 🍃حبیب حرم شدی و پس از سال‌ها دعا، آرزوی شهادت، جامه‌ی حقیقت بر تن کردی و به کاروان رسیدی. 🍃فرمانده قلب‌ها، در سیم خاردار نفس، اسیر شده‌ایم و توان رهایی نداریم. به دعایت محتاجیم تا به سنگر توبه برسیم و مجاهدِ تقوا و ایمانمان باشیم. ☆ حبیب قلب‌ها☆ 🌹به مناسبت سالروز ✍️نویسنده: 📆تاریخ تولد : ۲۴ آذر ۱۳۲۹ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ مهر ۱۳۹۴ 📅تاریخ انتشار : ۲۳ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای همدان 🕊محل شهادت : حومه، حلب
✨به نام دلدار 🍃 اینجا کربلاست، سرای عشق و . در میان همهمه های ، عبدی را رویایی نیکو، مسرور می‌کند. حضرت خاتم به او بشارت می‌دهد و شرابی خوش‌گوار بدو می‌نوشانَد. و او یقین می‌یابد که خواهد رفت. آری! "شام" در انتظار اوست. ** 🍃همواره در این دَرگه، خضوع و خشوع، بهایی والا داشته است. وقتی ابوذر که و عابد و عاشقی حقیقی بود و از مدار مُنوَّر رضایت الهی، گامی فراتر نمی‌گذاشت، دست خود را از اطاعت یار خالی می‌داند، پس ما بندگان خطاکار شرمسار، بهر چه فخر می‌فروشیم و ادعای می‌کنیم. چرا گاهی از یاد می‌بریم را؟ چرا تقوایمان پر از نقصان است؟ 🍃بیا یک مرتبه بنشین و درونت را بکاو. آن رذائلی که تو را ضعیف می‌کند بشناس و بکوش برای قوی شدن. بکوش برای رسیدن به آنچه که مقربان حق تعالی، به آن رسیده بودند. 🍃حسرت نخور، هنوز هم فرصت هست. برخیز و پاکی خالصانه‌ی نهفته در وجودت را احیا کن.به جانی تازه بده.برخیز تا بتوانی همپای "ابوذرها" شوی. 🍃تبسم او در خاک های خون آلود ، ابدی شد و چشمانش همچنان در انتظار جوانانی مخلص است تا تداوم بخش ره باشند. ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۱۱ آذر ۱٣۶۰ 📅تاریخ شهادت : ۱٣ فروردین ۱٣٩۵ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃به نام خالق قلم که جان و احساس بخشید به این موجود بی‌جان و همواره اعجاز آن را پیش چشم بشر نمایان کرد. که همین قلم وصف حال میکرد برای مخلوقات ، از جامانده ها می‌گفت که روزی دل به دل آسمانی ها دادند ، همره آنان شدند ولی افسوس هنوز اندازه نبودند و راه ها باید می‌پیماییدند تا به مقصد برسند. 🍃امروز هم قلم وصف حال مسافری جا مانده میگوید و بر سینه کاغذ حک میکند: *"رفته بود، سفرش مهیا بود" "یادش بود آتش و دود" "یادش بود وقت موعود" ولی اینجا خط پایان نبود که فصل آغاز بود برای پر کشیدن، برای همراه شدن. 🍃آن رو‌ز پرواز لاله ها را به خاطر سپرد یادش ماند که لاله ها بال داشتند تا فراسوی اوج پرواز کردند *و هادی تنها در زمین ماند. شاید همین جا ماندن مصلحتی بود برای آنکه بماند، بهر از حریم ، چرا که از دوردست ها صدای هل‌من‌ناصرٍیَنصُرِنی به گوش میرسید، از شام و عراق ندایی آمیخته با شیون زنان، فریاد کودکان و رجز خوانی دشمنان. 🍃و هادی رزم جامه به تن کرد و شد یکی از همان هزاران مسافری که یا جا مانده بودند یا تازه قصد سفر کرده بودند که هرکدام به طریقی به مقصد رسیدند، هادی هم به طریقی... 🍃با پیکری پاره پاره و بی سر و کفتارانی که بوی به مشامشان رسیده بود همسرش قصه ام وهب را یادآور شد و گفت نخواهم گذاشت حتی ریالی به جیب ها برای پس گرفتن پیکر پاک شهیدم برود، روا نیست آنچه برای خدا داده‌ایم پس گیریم. 🍃و حالا شش سال است که این قصه یادآوری می‌‌شود و هزاران هادی دیگر از این راه حیات می‌یابند🕊 *برگرفته از شعر خود شهید ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱٣۴۰ 📅تاریخ شهادت : ٣۱ فروردین ۱٣٩۴ 🥀مزار شهید : شهرستان شوشتر 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✨نون‌و‌القلم 🍃دفتر را ورق میزنم و قصه هر دلداده را می‌خوانم هرصفحه حکایت آنانی‌ست که ندای عشق را شنیدند و لبیک گویان راهی کوی شدند اما هربار راوی قصه تغییر میکند... 🍃یک بار از زبان دخترکی‌ که به انتظار پدر نشسته ، گاهی از زبان پرستویی‌ که با دلی خون از قتلگاه میگوید و گاه قاصدکی در قصه را روایت میکند ... 🍃اینبار به صفحه ای جدید میرسم که راوی‌اش سخن از اولین ها گفته، از اولین روزی که در شیپور جنگ دمیدند ، اولین کسانی که رزم جامه به تن کردند و به پا خواستند و از اولین دل بریدن ها و برنگشتن ها... 🍃اینبار سخن از اولین کسی میگوید که بهر حفاظت از حریم برخواست از؛ شهری شهید پرور ، عباسی به پا خواست و به ندای زینبش لبیک گفت ، که روزگاری در مکتب علی(ع) مشق عشق میکرد و چه توقع از شاگرد این مکتب که گوش به فرمان و آماده گذشت نباشد... 🍃چون که مطیع امر امامش بود ، گذشت از هرچیزی که او را قدمی از ابدیت دور میکرد و مشتاقانه به سوی قتلگاه شتافت. پس حبیب قصه ما هم عاشقانه در میدان نبرد مشق جنگ کرد و آهسته کوله بار سفرش را بست... 🍃مبدأ‌ شام بود و مقصد آسمان! و درست به وقت یازدهم بهمن هزار و سیصد و نود و چهار به سوی ابدیت پر کشید...🕊 ✍نویسنده: 🌷به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد: ۱۵ خرداد ۱٣۵۴ 📅تاریخ شهادت: ۱٢ بهمن ۱٣٩۴ 🥀مزارشهید :گلزار شهدای اندیمشک 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💢چقدر سخت است حال که نمی‌داند محبوبش نیز هوای اورا دارد یا نه⁉ 🔰یک جمله از دل نوشته هایت را خواندم. حالا سال هاست، دلم به حال خودم می سوزد😓 🔰روزهایی که از خیل جامانده بودی و درد فراق، دلت را به تنگ آورده بود💔به روضه های ارباب پناه آوردی. برایِ غربت امام ، اشک ریختی. از ، شهادت خواستی و چه زیبا دعایت مستجاب شد🥀 🔰جانبازِ شهید، برای رسیدن به تو و چون تو زندگی کردن، پاهایم بی رمق و سرزانوهایم، زخمیِ است. مسیر طولانی و نفس اماره، نفس هایم را به شماره انداخته است😞 🔰باید در دفتر زندگی ام📖 قوانین دهگانه ات را بنویسم و سرمشق روزهای بلاتکلیفی بکنم. می خواهم بغض هایم را در کوله پشتی تنهایی ام بریزم. دلم یک سفر میخواهد به مقصد 🔰آرزو دارم همانگونه که درکتابت خواندم، راهنمایم شوی و مرا به گلستان ببری. چشم هایم را ببندم و در عاشقان بگشایم. دلِ سوخته، از آتش هجران را با سنگ سرد مزارت تسکین دهم. تسبیح تربتم📿 را در دست بگیرم و آنقدر ذکر (س) بگویم تا نگاهم کنی 🔰باب الحوائجِ جوانان، دست دلم را بگیر، باش. برای این سر به هوا کمی روضه بخوان😭 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh