🌷شهید نظرزاده 🌷
7⃣8⃣ به یاد #شهید_سیدرضا_طاهر🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1⃣1⃣3⃣ #خاطرات_شهدا🌷
#شهید_مدافع_حرم_سیدرضا_طاهر🕊
🔸آخرین دفعه ای که قبل از #شهادتش اومده بودن خونمون، بعد #نماز_صبح دو نفری رفتیم جنگل برای پیاده روی. دو سه ساعتی راه رفتیم... بیشتر صحبتها در مورد #سوریه بود و اتفاقاتی که دفعه اول حضورشون در سوریه افتاده بود و اینکه چطور تا دم #شهادت رفته و برگشته بودند..
🔹بهش گفتم اگه واقعا اینقدر که میگی #خطر نزدیکه، اعزام این دفعه رو نرو تا بچه ها بیشتر ببینندت و کارها رو جمع و جور کن و دفعه بعد برو.. گفت "چند روز پیش با بقیه بچه ها رفته بودیم خونه #شهید_خانزاده که دقیقا بغل دستم #شهید شده بود و تیر تو #سرش خورده بود.
🔸وقتی چشمم به #دختر کوچولوش افتاد، #نرگس رو می گفت و دیدم که چطور با #مادرش تنها شدن خیلی بهم فشار اومد. "دقیقا یادمه که میگفت "حاجی الآن در #وضعیتی قرار دارم که اگه زن و بچه ام شبیه زن و بچه ی اون بشن راحت ترم تا اینکه من بالای سرشون باشم."
🔹همون وقت بود که فهمیدم #سید دیگه دل کنده و به همین زودی ما هم به #غم_فراغ مبتلا میشیم.
گفتمش "زود مرو"، گفت که "باید بروم"
#شرری بود که افتاد به #جانش "طاهر"
راوے : بستگان شهید
#شهید_سید_رضا_طاهر🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عشق_به_خانواده 💕 جواد به خانواده #عشــق میورزید و شماره همسـرش را در گوشی به ۷۲۱ ذخیره ڪرده بود،
🍃❤️🍃❤️
ما سال ۹۴ تو اهواز تو پادگان حمیدیه، #خادم بودیم برا راهیان نور😊
جواد #مسئول ما بود☺️
جواد همه را صدا کرد برا #نماز_صبح
با چک و لگد😹
به من میگفت بلند شو ابله و رو شکمم راه میرفت😇
اقا بلند شدیم رفتیم #وضو گرفتیم وایسادیم نماز
تا همه خوندیم، گفت خب #بخوابید ساعت دو عه😅
ساعت ۲ نصف شب نماز صبح😳
آقا خوابید کف کانکس و #میخندید ماهم اعصابا...😬
هیچی دیگه #پتو را برداشتیم و انداختیم روش و دِ بزن😂
#راوی: رفیق شهید
#شهید_جواد_محمدی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📩 #کلام_شهید 💠 #تعـویض مـوڪت فرسوده اتاقش را ڪه #مبلـغ ناچیزے میشد، #نپذیرفت گفت: مـن چگونه #نخسـت
💖 #اخلاق_شهدایی 💖
🌸 روش آقای #رجایی برای بیدار ڪردن بچهها برای #نماز_صبح با توجہ بہ اینڪه در سن نوجوانی معمولاً خواب بچهها قدری #سنگین است و بہ خصوص خواب صبح ڪه شیرین هم هست،😍 این بود ڪه بالای سر بچهها میایستاد و با شوخی و با صدای بلند میگفت: #بلند صحبت نڪنید ڪه بچہ از خواب بیدار میشود! »😉
🌸 بچههای ما بین 6 تا 10 سال سن داشتند و چون خودشان هم مایل بودند و #ذوق داشتند، لذا بلند میشدند.😌 تأڪید آقای رجایی این بود ڪه قبل از اینڪه آفتاب بزند، آنها #بیدار شوند.
🌸 اگر میدید آنها بیدار نمیشوند، بالای سر آنها مینشست و با #محبت و شوخی شانههای آنها را مالش میداد و با آنها حرف میزد☺️ ڪه با لطافت و #ملایمت بیدار شوند و بنشینند. بعد ڪه بلند میشدند شانہ آنها را میگرفت و آنها را تا نزدیڪ دستشویی همراهی میڪرد و قبل از رسیدن بہ دستشویی با شوخی یك ضربہ ملایم با ڪف دست بہ پشت آنها میزد! 😇
🌸👈 با این روشهای بسیار #عاطفی و توأم با مهر و محبت میخواست فرزندانش بہ #نماز عادت ڪنند و از این امر هم خاطره #تلخی نداشتہ باشند ... 💖
( ناگفتہ های همسر شهید رجایی )
#شهید_محمدعلی_رجایی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃🌺 در دانشگاه رشته ی #مدیریت می خواند؛ سال ۸۸ در جریان #فتنه کلا چند روز وسط معرکه بود، شوخی که ن
🔻 #تقید به نماز _حفظ حریم نامحرم
به دوستش گفت: بیا یه کاری کنیم
رفیقش سرش را انداخت پایین و با #اخم گفت: چکار کنیم؟
رسول گفت بیا قرار بذاریم مراقب دوتا چیز توی #دوستی باشیم.
➖مراقب چی؟
یکی نماز؛ بخصوص #نماز_صبح، یکی هم #نگاه_به_نامحرم ....
#رفیق_مثل_رسول
#شهید_رسول_خلیلی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷🐚🌷🐚🌷🐚🌷 #شهـــدا نجواهای ما را #ميشنوند اشک هایی😭 که در خلوت به #یادشان میریزیم را میبینند👀 چنان
#من_و_رفیق_شهیدم🌷
♦️هممون میدونیم #شهید_زندست و به انقلابی که به ثمر رسونده✌️ سر میزنه و مدام اونو از گزند خطرات⚠️ و #تهدیدات حفظ میکنه.
💟حالا تصور کنیم با یکی از #شهدا بتونیم رابطه دوستی💞عاطفی برقرار کنیم😍
♦️فکر میکنین چه اتفاقی میفته⁉️
روح #شهید با روح شما رفیق و #همراه میشه.
💟از فردا حضور شهید رو #همیشه کنار خودتون👥 احساس میکنید چون روح شما همیشه #همراهتونه
♦️در طول روز هواتونو داره😌
⇜موقع درس خوندن📚
⇜نماز📿 و انجام طاعات
⇜غذا خوردن🍜
⇜مسجد🕌 رفتن
⇜گردش🚕 و #همه فعالیته ها....
💟براتون مدام #دعا میکنه
چون شهدا فوق العاده👌 رفیق باز بودن و هستند! نه تنها برای #نماز_صبح که بعد از مدتی برای خوندن نماز شب هایی📿 باصفا #بیدارتون میکنن.
♦️در هر مرحله از زندگی که چند گزینه✅ انتخاب داشته باشید, به راحتی گزینه #اصلح رو نشونتون میدن😍
💟لذت بندگی, #عبادت, طاعت و معنویت رو به دوست خودشون❤️ خواهند چشاند.
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠ساده زیستی شهید 🔅از قول همسرش 🔸یادم می آید که در اتاق🚪 کارش روی زمین #مینشست و کارهایش را انجام
9⃣4⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰پیکر شهید صیاد⚰ که دفن شد صبح روز بعد از #دفن، خانواده اش نماز📿 صبح را خواندند و رفتند #بهشت_زهرا(س)
🔰وقتی رسیدند جلوی مزار شهید🌷، یک سری #محافظ که نمیشناختند آمدند جلوی جمع را گرفتند😟 از حضور محافظ ها معلوم شد که #آقا آنجا هستند.
🔰گفتند ما #خانواده_شهید صیاد هستیم تا گفتند خانواده شهید🌷 هستیم، گفتند بفرمایید☺️ بعد معلوم شد که آقا #نماز_صبح را آنجا بوده اند.
🔰خانواده #صیاد گفتند شما خیلی زود آمدید! آقا فرمودند: «من دلمـ💔 برای صیادم تنگ شده!» مگر چقدر گذشته بود⁉️ آقا دو روز قبل از #شهادت صیاد را دیده بودند. یک روز هم از دفنش گذشته بود. آقا زودتر از زن و بچه صیاد رفته بودند بالای #سر_مزار او
#شهید_علی_صیاد_شیرازی
#سالروز_شهادت 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌸من و #رفیق_شهیدم🌸
🔹هممون میدونیم شهید #زندست و به انقلابی که به ثمر رسونده، سر میزنه🙂 و مدام اونو از گزند خطرات📛 و تهدیدات #حفظ میکنه.
🔸حالا تصور کنیم یا یکی از #شهدا بتونیم رابطه دوستی، عاطفی برقرار کنیم. فکر میکنین چه اتفاقی میفته⁉️
#روح_شهید با روح شما رفیق و همراه میشه👥
♨️(خانمها توجه کنن، منظورمون داداشی و ... نیس❌ منظورمون رفیق معنوی هست. برای کمک گرفتن و بهتر شدن)
🔸 از فردا حضور شهید🌷 رو #همیشه کنار خودتون احساس میکنید چون روح شما همیشه همراهتونه!
🔹در طول روز #هواتونو داره ( موقع درس خوندن, نماز و انجام طاعات, غذا خوردن, مسجد رفتن, گردش و همه فعالیته ها.... ) 😍
🔸 براتون مدام #دعا میکنه چون شهدا فوق العاده رفیق باز بودن و هستند! نه تنها برای #نماز_صبح که بعد از مدتی برای خوندن نماز شب هایی♥️ باصفا بیدارتون میکنن.
🔹در هر مرحله از زندگی که چند گزینه🤔 انتخاب داشته باشید, به راحتی گزینه #اصلح رو نشونتون میدن.
🔸لذت بندگی, #عبادت, طاعت و معنویت رو به دوست خودشون💞 خواهند چشاند.
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
❣﷽❣
📚 #رمان_شهدایی
🌷 #خاطرات_شهید_یوسف_کلاهدوز
↶° به روایت: همسرشهید
1⃣ #قسمت_اول
📝اصفهان، #میدان_انقلاب زندگی میکردیم. زمان شاه میگفتن میدان مجسمه، مجسمه شاه آنجا بود. بغل سی و سه پل تا زاینده رود راهی نبود. خونمون جمع و جور و کوچیک🏡 بود، از پشت خانه هم یک نهر آب رد میشد. اصفهانی ها ب این نهرها میگویند: "مادی" خیلی #باصفا بود و دوروبرش پر از درخت
📝نزدیک امتحانهای اخر سال تحصیلی خیلی شلوغ میشد. دانش آموز و دانشجو می آمدند آنجا برای #درس خواندن، مثل پارکهای حالا. مادرم زن خانه داری بود که به نسبت آن زمان خیلی روشن فکر بود👌 با اینکه تحصیلاتی هم نداشت ولی خیلی دوست داشت تا درس بخونیم
📝خیلی با هم دوست بودیم؛ صمیمیِ صمیمی💞 همین حالا هم بچه های خودم گاهی که بهشون سخت میگیرم میگن: "مادر بزرگ خیلی باشما خوب بودند چه رفتار آروم دوستانه ای داشتن" #هیچ_چیزی را از مادرم قایم نمی کردم
📝دانشگاه که میرفتم یکی دوتا خواستگار پیدا کردم راحت به مادرم گفتم. بدون ترس یا #خجالت. مادر بزرگ مادریم هم خیلی ما رو دوست داشت، سرش خیلی به دعا و روضه و جلسه و قرآن📖 بود. خواندن قرآن رو او به من و خواهرم یاد داد تشویقمان میکرد و داستانهای قرآنی برایمان میگفت
📝شب های #عید که میشد رقابت ما خواهرها هم شروع میشد. مادر که پارچه میگرفت برای دوختن لباسهایمان هر کداممان اصرار می کردیم؛ باید اول مال من رو بدوزی. بابا هم با اینکه سواد و تحصیلاتی نداشت ولی به همه چیز و همه کار وارد بود از تعمیر لوازم برقی و رادیو ضبط📻 لوله کشی و بنایی گرفته تا آشپزی برای مهمان های پرجمعیت و آبغوره گرفتن و رب گوجه فرنگی درست کردن، همه را انجام میداد.
📝امکان نداشت بعد از #نماز_صبح بخوابد حتی زورخانه هم میرفت. پدرو مادرم مراتشویق میکردن به درس خواندن در تمام دوران دانش آموزی و دانشجویی ام رتبه اول🥇 بودم. یادم هست توی سالهای اول دبیرستانِ آنموقع که اول و دوم راهنمایی الان می شود، یونی فرم مدرسه بلوز سفید و صورتی راه راه با دامن سرمه ای بود
📝یکروز مدیرمان گفت: بچه هایی که شاگرد اول میشوند باید دامنهای #سفید بپوشن. از هرکلاسی یک نفر دامن سفید بود و دامن سفید کلاسمان هم من بودم😍
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
عضو يگان تكاوری نيروی انتظامی درجه: #استوار_دوم باور نميكند دل من💔 مرگ خويش را نه نه من اين #يقين
3⃣9⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰وقتی وارد خانه #شهیدسلمان شدیم مادرش به استقبالمان آمد. زنی آرام بود و آهسته و محکم سخن می گفت. دردهایش💔 را می شد در چشمانش مرور کرد. می گفت: سعید در شب دوم #ماه_محرم چشم به دنیا گشود و هجرتش🕊 نیز در شب تولد علی اکبر(ع) بود.
🔰دبستان و راهنمائی را در چاه ملک و دبیرستان را در خور گذراند بعد به خدمت #سربازی رفت و در سپاه پاسداران مشغول به خدمت شد. تا قبل از استخدام در نیروی انتظامی کارها و حرفه های🛠 زیادی را تجربه کرد گاهی اوقات به چاه کنی و بنائی و #کشاورزی و مدتی نیز در مخابرات و مدت دو سال هم در کارخانه ای در یزد مشغول به کار شد.
🔰تلاش فراوانی کرد تا در نیروی انتظامی #استخدام شد او دوره ی آموزشی خود را در پادگان شهید بهشتی🌷 اصفهان گذراند و سپس در #کهنوج کرمان مشغول انجام وظیفه شد. وقتی به استخدام نیرو درآمد عقد کرد💍
🔰پسر آرامی بود خیلی #خوش_طبع و اجتماعی بود، دوستان زیادی داشت👥 با همه ی اقوام رفت و آمد می کرد. سعید دفتر خاطرات📖 داشت و تمام #خاطرات مدت زندگی خود را نوشته بود.
🔰چند روز قبل از شروع ماه مبارک رمضان سال 88📆 حدود ساعت 4 صبح به همراه تعدادی از همکاران از #ماموریت گشتی در محور کهنوج، قلعه گنج برگشتیم. وقتی برای استراحت وارد آسایشگاه شدم با صحنه جالبی روبرو گشتم.
🔰چون هنوز وقت #نماز_صبح نشده بود همه چراغ های آسایشگاه خاموش بود. انتهای آسایشگاه فردی را دیدم👤 که کنار کمد لباس نشسته بود و با نور کم سوی گوشی همراهش📱 در حال انجام کاری بود.
🔰نزدیکتر که شدم دیدم #شهیدسلمان است که در حال خوردن سحری است. با لبخندی به او گفتم: بیکاری😏 توی این #گرما روزه میگیری؟ در جواب گفت: چند روز از روزه های پارسال رو نتونستم بگیرم و #بدهکارم. از جوابش تعجب کردم😦 و با خود گفتم که چطور در این دوران که خیلی از مردم حتی بدهی خود به دیگران را فراموش کردنده اند او حرف از بدهی خود به خـ♥️ـدا میزند.
🔰حالا وقتی به آن روز و به آن حرف فکر می کنم💬 میفهمم که زمین #لیاقت داشتن چنین او را نداشت از این رو آسمانی شد🕊 و به خیل #شهدا پیوست و هزار خاطره دیگر که هیچ وقت از ذهنم پاک نمی شود❌
راوی: همکار شهید
#شهید_سعید_سلمان
#شهید_نیروی_انتظامی(شهید امنیت)
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#من_و_رفیق_شهیدم🌷
♦️هممون میدونیم #شهید_زندست و به انقلابی که به ثمر رسونده✌️ سر میزنه و مدام اونو از گزند خطرات⚠️ و #تهدیدات حفظ میکنه.
💟حالا تصور کنیم با یکی از #شهدا بتونیم رابطه دوستی💞عاطفی برقرار کنیم😍
♦️فکر میکنین چه اتفاقی میفته⁉️
روح #شهید با روح شما رفیق و #همراه میشه.
💟از فردا حضور شهید رو #همیشه کنار خودتون👥 احساس میکنید چون روح شما همیشه #همراهتونه
♦️در طول روز هواتونو داره😌
⇜موقع درس خوندن📚
⇜نماز📿 و انجام طاعات
⇜غذا خوردن🍜
⇜مسجد🕌 رفتن
⇜گردش🚕 و #همه فعالیته ها....
💟براتون مدام #دعا میکنه
چون شهدا فوق العاده👌 رفیق باز بودن و هستند! نه تنها برای #نماز_صبح که بعد از مدتی برای خوندن نماز شب هایی📿 باصفا #بیدارتون میکنن.
♦️در هر مرحله از زندگی که چند گزینه✅ انتخاب داشته باشید, به راحتی گزینه #اصلح رو نشونتون میدن😍
💟لذت بندگی, #عبادت, طاعت و معنویت رو به دوست خودشون❤️ خواهند چشاند.
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
حکایتی از توجه ویژه شهید❤️ #ابراهیم_هادی به #نماز_صبح
💠 سال ۱۳۵۹ 🗓بود. برنامه#بسیج تا نیمه شب ادامه یافت⏱
دو ساعت⏱ مانده به#اذان صبح کار بچهها تمام شد.#ابراهیم بچهها را جمع کرد.👥 از خاطرات کردستان تعریف میکرد.🗣 خاطراتش هم جالب بود هم خندهدار. 😂
بچهها را تا#اذان بیدار نگه داشت. بچهها بعد از نماز #جماعت_صبح به خانههایشان رفتند.#ابراهیم به مسئول بسیج گفت: اگر این بچهها، همان ساعت میرفتند👤 معلوم نبود🧐 برای #نماز بیدار میشدند یا نه، شما یا کار بسیج را زود تمام کنید😍 یا بچه ها را تا اذان صبح نگه دارید که نمازشان قضا نشود👌
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃همه چیز را آماده کرده بود هم ساکش را هم دلش را.گوشی اش را در دست گرفته بود و زمان هشدار را برای بار چندم با #وسواس چک می کرد.با قندی که در دلش آب می شد برای دعوت فردا چشم هایش را بست تا زودتر سحر برسد و وقت #پرواز او سوی حرم برسد.
🍃اما کمی آنطرف تر ، کسی با دیدن ساک آماده ی گوشه اتاق #بغض کرده بود و با دیدن لباس هایی که بوی #خداحافظی می دادند ، صدای ترک های دلش را می شنید .
دل کندن برای او که در دنیا،دار و ندار ِ دلش اسدالله بود سخت بود.نه مادری داشت که بتواند غم رفتن آرام جانش را با او شریک شود و نه پدری که پشت و پناه روزهای بدون حضور مرد خانه اش باشد.آنقدر فکر کرد به روزهایی بدون همسرش که با چشم های تر تصمیم گرفت چاره ای بیندیشید برای جاماندن و نگه داشتن پدر بچه هایش در کنار خودش و فرزندانش.
🍃با فکری کوچک خودش را برای دقایقی زودتر از بیدار شدن اسدالله آماده کرد.با صدای هشدار بیدار شد #نمازش را خواند و تمام هشدارهایی که قرار بود #شریک_دلش را برای رفتن به فرودگاه بیدار می کرد خاموش کرد.به قول خودش نهایتا یک #نماز_صبح از او قضا می شد و ساعاتی بعد او فقط غم جاماندن داشت.شاید تلاش می کرد که چند روز بیشتر اسدالله برای او همسری کند و برای فرزندانش پدری.اما کار خدا را ببین که دقایقی بعد از خاموش شدن هشدار، کتابی از کتابخانه مامور شد برای افتادن بر روی عسلی، هم عسلی #شکست هم رویاهای بافته شده خانم خانه.
🍃اسدالله در میان بهت و ناباوری بیدار شد و چرای خاموش شدن هشدار ها را موکول کرد به بعد .به قدر پوشیدن لباس و خواندن نماز وقت داشت و پس از آن راهی #فرودگاه شد.#کبوتر خو گرفته با حرم پرواز کرد و مزد بال زدن هایش را در سرزمین #عشاق گرفت و #پیکرش را سرزمین حلب به آغوش کشید . نه نقشه های نقش بر آب شده همسرش و نه هشدارهای ساکت شده ی زودتر از موعد نتوانست مانعی برای رفتنش شود.
🍃گاهی خدا #دعوت می کند ناز می کشد #ناز می خرد و #عاقبت_بخیر می کند.
#تا_ز_معشوقه_نباشد_کششی
#کوشش_عاشق_بیچاره_به_جایی_نرسد....
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
به مناسبت سالروز شهادت #شهید_اسدالله_ابراهیمی
📅تاریخ تولد : فروردین ۱۳۵۲
📅تاریخ شهادت : ۲۶ خرداد ۱۳۹۵
📅تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱۴۰۰
🕊محل شهادت: حلب_سوریه
🥀مزار یادبود: بهشت زهرا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃چشم هایم را در حالی گشودم که آفتاب تلخند زد به رویم و یادم آمد امروز دو رکعت #نماز_صبح قضا شده بر روی شانه هایم سنگینی می کند.
🍂حال دلم خراب شد و بازهم #شرمنده شدم اما دلم پیش دعای #ندبه گیر است که این الحسن و این الحسین سر دهم و ناله دهم ...
🍃دلم پیش فرازهایی است که از دلتنگی هایم بگویم .
عزیز علی ان اری الخلق و لا تری..برمن سخت است که #مردم را می بینم ولی تو دیده نمی شوی .
نور چشم هایم در #حسرت دیدارت روز به روز کم تر می شود و من از دیدار رویت محرومم..
🍂متی احار فیک یا مولای... تا چه زمانی نسبت به تو سرگردان باشم؟
سرگردان نبودم آنقدر که در فراغت گریبان چاک کنم و ناله زنم و به دنبالت شهر به شهر بگردم و از هجرانت #تب کنم ...
🍃آقاجان.من منتظری هستم که برای نمازهای قضا شده اش #غصه میخوری و برای گناهایش اشک می ریزی که خدا ببخشایدم اما دلم به برکت وجودت خوش است و گاهی زیر لب #اللهم_عجل_لولیک_الفرج سر می دهم....
🍂مولای جان، من نهایت ظلمت نفسی هستم و منتظرم ندای انا المهدی تو گوش غفلت ام را کر کند.من با دست های خالی و شانه هایی سنگین از #گناه زمزمه می کنم متی ترانا و نراک....
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
#جمعههای_انتظار
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
#جمعه #انتظار #دعای_ندبه #یوسف_زهرا #منتظر #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💠امام خامنهای: این حدیث تنم را لرزاند که امام صادق علیه السلام فرمود: اگر یک نماز صبحت #قضا شود، کل دنیا طلا شود و در راه خدا بدهی جبران نمیشود❌
در یکی از مجالس علما حضور داشتم. بعد از پایان جلسه، یکی از آقایان روحانی جلو آمد و سلام کرد. بنده را شناخته بود و گفت: در مورد #شهید_هادی باید مطلبی را بگویم. من سالها قبل کتاب سلام بر ابراهیم📚 را خواندم و به دوستانم توصیه به مطالعه می کردم.
یکبار #خواب عجیبی از این شهید عزیز دیدم.
ایشان ادامه داد: در عالم رویا دیدم که این مرد الهی آنقدر عظمت و بزرگی پیدا کرده بود که بر شهر تهران مشرف شده بود.
یعنی #تهران بزرگ در مقابل شهید ابراهیم هادی مثل یک نقشه کوچک بود!
اما من احساس می کردم که ابراهیم از چیزی ناراحت است😢 دنبال علت ناراحتی این شهید عزیز بودم.
✅آن لحظات موقع طلوع آفتاب🌥 در تهران بود. ابراهیم اینطور به من فهماند که چرا مردم به #نماز_صبح شان اهمیت نمی دهند؟!
📙برگرفته از کتاب #یاران_ابراهیم
اثر گروه شهید هادی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
همیشه بعد از #نماز_صبح با حال و هوای خاصی #دو_رکعت_نماز می خوند.
نماز مستحبی زیاد می خوند، اما به این دو رکعت خیلی مقید بود.
وقتی پرسیدم این نماز چیه؟
اول از جواب دادن طفره رفت.
اصرار که کردم
گفت : اگر قول بدی تو هم بخونی می گم.
قول دادم و گفت : من هر روز این #دو_رکعت_نماز رو می خونم، اونم به نیت سلامتی و ظهور امام زمان علیه السلام.
#شهیدسیدعلےحسینے
أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج
#یادشهداباذکرصلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماز صبح رو اول وقت میخونی؟!
#نماز_صبح
#گناه
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh