eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 مۍگفت : مطمئن باش هیچ چیزے مثڵ برخوردِخوب روے آدم ها تٵثیر ندارد . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ 🔻شخصی در محله ابراهیم بود و برای این که پول خودش را به دست آورد خیلی خانواده اش را اذیت می کرد برای ترک این آقا خیلی تلاش کرد. وقتی دید که ترک نمی کند، به آن شخص گفت من پول مواد شما را می دهم به شرطی که دست از سر خانواده ات برداری و به همین خاطر خانواده او یک سال راحت بودند. 💶او وقتی مزد کار سخت خودش در بازار را می‌گرفت، قسمتی از آن پول را به جوان معتاد می داد تا خانواده اش را اذیت نکند! 🌻ابراهیم هر چه کرد برای رضای خداوند انجام داد و خدا هم این گونه او را در بین مردم بلند مرتبه کرد. این ماجرای ابراهیم بسیار عجیب بوده و در کمتر خاطرات شهیدی به چنین ماجرایی برخورد کرده ایم. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♡ابراهـــیم هـادی♡ 🍃حتی از اسمش هم درس‌ها می توانی بگیری .مانند ، بت شکن و مانند هادی، هدایت کننده☆ 🍃سرگذشت زندگی‌اش را ورق بزنی پر است از شکستِ بت های نفسانی، جسمانی و روحانی. هدایت کننده و پر از نور هدایت، از بچه های محل تا سربازان حزب بعث. 🍃ابراهیم هادی شهیـــــدی است که زمانی سراغمان می آید که راه گم کرده ایم و آنقدر غـرق شده ایم که باید دستمان گرفته شود😔 🍃به قول چشم او هرگز طغیان نکرد؛ برای همین با اولین نگاه به چهره اش تا مغز استخوان انسان نفوذ می کند‌. 🍃آدمی است که زندگی اش، لحظه شهادتش و بعد از رفتنش هرگز، کمک کردن را یادش نرفته و نمی رود🌹 🍃 کانال کمیل را به اسم تو شناخته ایم و بغض کرده ایم برای گشته ایم همه برگشتند جز تو. درکانال فقط تو مانده ای😭 🍃دست هایم را که روی خاک گذاشتم گرمای وجودت را در خودم عجیب احساس کردم من باتو بیعت کردم، اگر بیعتم شکست تو به بزرگواری خودت . 🍃حال ما ایستاده ایم تا آخرین نفس. حال که همه کبوترهایمان پرکشیده اند. حال که همه دونده هایمان دویده و رسیده اند. 🍃حال که ما در روبرو نیل دادیم و پشت سر سپاه فرعون و در بین جمعیت فتنه های گوساله سامری. (آماده شو بهر آن صبح اهورایی، چیزی نمانده تا آن سبز مسیحایی) ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۱ اردیبهشت ۱۳۳۶ 📅تاریخ شهادت : ۲۲ بهمن ۱۳۶۱.فکه کانال کمیل 🥀مزار شهید : جاوید الاثر (بهشت زهرا) 🌹🍃🌹🍃 @sha
مذهبے بودم📿 کارم شده بود چیڪ و چیک!📸 سلفے و یهویی..🤳🏻 عکس هاے مختلف با چادر و روسرے لبنانی!🧕🏻 من و دوستم یهویے توے کافے شاپ☕️ من و زهرا یهویے گلزار شهدا🥀 من و خواهرم یهویے سرخه حصار🎈 عکس لبخند با عشوه هاے ریز دخترکانه..😌 دقت میکردم که حتما چال لپم نمایان شود در تمامے عکسها..😇 کامنتهایم یڪ در میان احسنت و فتبارڪ الله احسن الخواهر!👏🏼 دایرکت هایم پرشده بود از تعریف و تجمید ها😻 از نظر خودم کارم اشتباه نبود🙌🏿 چرا که داشتم حجاب؛حجاب برتر!✌️🏾 کم کم در عکسهایم رنگ و لعاب ها بالا گرفت تعداد مزاحم ها هم خدا بدهد برکت!😶 کلافه از این صف طویل مزاحمت...😞 یکبار از خودم جویا شدم چیست علت؟!🧐 چشمم خورد به کتابی..📚 رویش نشسته بود خروارها خاڪ غفلت..🕸 هاا کردم.. و خاکها پرید از هر طرف.. "سلام بر ابراهیم" بود عنوان زیر خاکے من...📚🤩 هادے خودمان..😊 همان گل پسر خوشتیپ..🧔🏻 چارشانه و هیکل روے فرم و اخلاق ورزشی..🤵 شکست نفس خود را..🙅🏻‍♂ شیڪ پوشے را بوسید و گذاشت کنج خانه.. ساڪ ورزشے اش هم تبدیل شد به کیسه پلاستیکی! رفتم سراغ اینستا و پستها📱 نگاهے انداختم به کامنتها🙄 80 درصدش جنس مذکر بود!!!👱🏻‍♂ با احسنت ها و درودهاے فراوان!🤠 لابه لاے کامنتها چشمم خورد به حرفهاے نسبتا بودار برادرها!🙌🏿 دایرکت هایم که بماند! عجب لبخند ملیحی..😺 عجب حجب و حیایی...😼 انگار پنهان شده بود پشت این حرفهاے نسبتا ساده 😏 عجب قند و نباتے اے جان!😙 از خودم بدم امد😖 شرمسار شدم از اینهمه عشوه و دلبری..😔 شهید هادے کجا و من کجا!🙄 باید نفس را قربانے میکردم..😔 پا گذاشتم روے نفس و خواستم کمے بشوم شبیه ابراهیم ها...🎈 پست ها را حذف کردم و نوشتم ، از شهدا و پرورش نفسشان...🖤 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ 🔻شخصی در محله ابراهیم بود و برای این که پول خودش را به دست آورد خیلی خانواده اش را اذیت می کرد برای ترک این آقا خیلی تلاش کرد. وقتی دید که ترک نمی کند، به آن شخص گفت من پول مواد شما را می دهم به شرطی که دست از سر خانواده ات برداری و به همین خاطر خانواده او یک سال راحت بودند. 💶او وقتی مزد کار سخت خودش در بازار را می‌گرفت، قسمتی از آن پول را به جوان معتاد می داد تا خانواده اش را اذیت نکند! 🌻ابراهیم هر چه کرد برای رضای خداوند انجام داد و خدا هم این گونه او را در بین مردم بلند مرتبه کرد. این ماجرای ابراهیم بسیار عجیب بوده و در کمتر خاطرات شهیدی به چنین ماجرایی برخورد کرده ایم. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰غفلت از سبک زندگی بیشترین ضربه را به ما وارد میکند. "مراقب باشیم که دشمنان قصد دارند روی فرهنگ شهادت🌷 و سبک زندی شهدا خاک بریزند" 🔸ما با ترویج این هم این دنیا و هم اخرت خود را تضمین میکنیم. تا میتوانید از این گنجینه تمام نشدنی و از این امامزادگان🕌 عشق بهرببرید" مثل باشیم"برای خدا باشیم😇 تا خدا هم برای ما باشد♥️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷 🔰می دیدم که با اخلاق خوب همیشگی خودش با آن صاحب مغاره صحبت می کند و خوشحال😍 از مغازه بیرون آمد. در طی مسیر پرسیدم راستی اینجا چه کار داشتی گفت: یک بنده خدا دیروز اومده بود توی محل و می گفت شاگرد هستم و صاحبکار من من رو نمیده و من را اخراج کرده من هم آدرس مغازه را گرفتم که با صاحب کار شما صحبت می کنم ان شاءالله که مشکل شما حل میشه 🔰گفتم ابرام جون تو هم بیکاری ها. اما ابراهیم ادامه داد: آدم هر کاری از دستش بر میاد باید برای خدا انجام بده. 📚برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔸اگه يه روز نمی ديدمش دلم براش تنگ ميشد💔 واقعا ناراحت ميشدم، به خاطر او ميرفتيم ، يكبار هم ناهار ما رو دعوت كرد و كلي با هم صحبت كرديم🙂 او با روش محبت و ما رو به سمت نماز و مسجد كشاند 🔹اواخر مجروحيت بود و ميخواست برگرده جبهه، يه شب🌙 توی كوچه نشسته بوديم، براي من از بچه های سيزده، چهارده ساله در فتح المبين ميگفت، همينطور صحبت ميكرد تا اينكه با يك جمله حرفش رو زد: 🔸"اونها با اينكه سن و هيكلشون از تو كوچیكتر بود ولی با به خدا چه حماسه‌هایی آفريدند✌️ تو هم اينجا نشسته اي و چشمت به آسمونه كه كفترهات🕊 چی ميكنند." 🔹فردای اون روز همه كبوتر ها رو رد كردم، بعد هم شدم، ابراهيم در اون زمانی كه هيچ حرفی از روش های تربيتی نبود چقدر دقيق و صحيح👌 كار تربيتی خودش رو انجام می داد و چه زيبا "امر به معروف و نهی از منكر" ميكرد. 🌷 📚سلام بر ابراهیم، ج ١، ص۱۶٧ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
باران شدیدی در تهـران باریده بود خیابان۱۷ شهریور را آب گرفته بود چند پیرمرد می خواستند به سمت دیگرخیابان بروند مانده بودند چه کنند..! 🍃 همان موقع از راه رسید پاچه شلوار را بالا زد با کول کردن پیرمـردها آن ها را به طـرف دیگر خــــیابان بُرد ابراهیم از این کارها زیاد انجام میداد هـدفی جز شکستن خودش نداشت مخـــــصوصا زمانی که خـیلی بین بچـــــه‌ها مطـــرح بود!✨ •برگرفته از‌کتاب‌ 📚 کانال شهید ابراهیم هادی ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌹 💠مهدي همواره مي گفت شهدا زنده اند و به اين حرف اعتقاد قلبي داشت. ما اين را در رفتار و عمل مهدي به عينه مشاهده مي كرديم. براي همين هميشه به رفتار وكردارش توجه داشت، چون خود را در محضر خدا و شهدا مي ديد. 💠هر زمان از كنار عكس شهيدي رد مي شديم، مي داد. يك بار از كنار عكس عبور كرديم. مهدي سلام كرد. باتعجب به مهدي گفتم: مهدي جان حمدي بخوان، صلواتي بفرست، چرا سلام مي كني؟ 💠گفت: « زنده است و داره ما رو مي بينه.... » 📙مدافعان حرم. اثر گروه شهید هادی ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
سہ برادر با هم هماهنگ بودند داخل خونه بیرون از خونہ با هم سر کار مے رفتند، بعد هم تظاهرات و فعالیت های سیاسے، آخر هم جبهہ و ... شهید شد مفقود الاثر شد رو هم پس از نہ سال تڪہ ای از استخونهاشو بہ همراه پلاڪ برای خانواده اش آوردند... 🌷 شادی روح مطهر جمیع شهدا صلوات🌹 🌷@ShahadatNameOshagh
سه برادر با هم هماهنگ بودند، داخل خونه، بیرون از خونه با هم ســر کار میرفتند، بعد هم تظاهرات و فعالیت ها سیاسی آخرهم جبهه و 🌷 شـــهید شد🌷 مفقود الاثر شد🕊 رو هم پس از نه سال تکه اے از استخونهاشو به همراه پلاک براے خانواده اش آوردند😔 🌷 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh