7⃣6⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔸 #آقا_مهدی نسبت به اطرا فش بی تفاوت نبود🚫، مثلا اگر همسایه مشکلی داشت، مشکلش را رفع می کرد حتی در خیابان اگر برای کسی مشکلی پیش می آمد بی تفاوت رد نمی شد.
🔹در روز خرید #عروسی صحنه ای که خودم بودم و دیدم؛ برای خرید رفته بودیم و قصد برگشتن داشتیم که یک موتور که دو نفر خانم و آقا سوارش بودند و معلوم بود که رابطه #شرعی با یکدیگر ندارند، تصادف💥 کرد و آقای موتور سوار 🏍از ترس اینکه بلایی سر خانم آمده باشد فرار کرد.
🔸 آقا مهدی با دیدن این صحنه به من گفت که در خودرو بنشین و درها را قفل🔒 کن وخودش را به سرعت به #موتورسوار رساند و با منحرف کردن موتور سوییچ را در آورد و مانع فرار او شد تا پلیس🚓 بیاید و رسیدگی کند.
🎤راوی:همســر شهید
#شهید_مهدی_نوروزی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰🔸🔰🔸🔰🔸🔰🔸🔰🔸🔰
ما #سالهاست كه در محاصره هستيم !
از آسمان غبارآلود چقدر #تشنگي مي بارد
اما ديگر لاله ها🌷 تشنه نيستند.
آه! از اين همه عطش و آتش 🔥كه بر كام
پنجره ها نشسته است !
و دريغ از پروانه و پرواز🕊 كه نگاه زخمي شهر
را پر از خستگي😪 كرده است.
#برادرم !
ما هنوز در #محاصره هستيم !😔
و تو چه #زيبا حصار تنگ دنيـ🌎ـا را #شكستي.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
8⃣6⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🌷قبل از به دنیا آمدن #محمد_هادی به زیارت امام رضا(ع) رفتیم😍. از امام رضا(ع) خواستم که اذان و اقامه محمد هادی را #آقا در گوش محمد هادی بخوانند
🌷 خیلی تلاش کردیم که #خطبه عقدمان را آقا بخوانند که قسمت نشد😔. لحظه وداع با امام رضا(ع) به آقا مهدی گفتم که از امام رضا(ع) بخواهد که #نائب امام زمان(عج) اذان و اقامه به گوش محمدهادی بخواند که او هم در جواب گفت که هر چه خیر باشد.
🌷بالاخره محمد هادی ۱۵-۱۶ روزه بود که تماس گرفتند📞، خدمت آقا برسیم برای اذان و اقامه گفتن😃. اما به خاطر اینکه #کرج بودیم نتوانستیم 🙁به موقع برسیم.
🌷من این گله را به آقا مهدی داشتم که نشد🚫 او هم در جوابم گفت: که من #شهید می شوم و #حضرت_آقا می آیند پیش محمدهادی ومثال آرمیتا را زد.😊
🎤راوی:همســر شهید
#شهید_مهدی_نوروزی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
اسیر زمان ⌚️شده ایم!
مرکب #شهادت
از افق می آید
تا سوار خویش را به سفر #ابدی_کربلا ببرد.👌
💥اما واماندگان وادی حیرانی
هنوز بین عقلـــ و عشقــــ❤️!
جامانده اند.
اگر #اسیر زمان نشوی🚫!
زمانِ #شهادت ات فرا خواهد رسید!
به یقین....😍😍
#لشکر_کربلا
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#تلنگــــــرانه 🔔🔔
گفتم :
#حجابــــ🌸🍃 باید به گونه ای باشد که تابلوی نقاشیِ متحرک در خیابان ها نباشد‼️
بک گراند مشکی و رنگ و لعابِ رویین🙁 ...
جلب توجه اش ، بیشتر است که...
گفت :
در این #سن ، خب معمولا آدم دلش این سبک لباس پوشیدن👕 را می خواهد !🙁
گفتم :
آدم در #هر_سنی که باشد ، خیلی چیزها دلـ❤️ــش می خواهد😏
اما قرار نیست🚫 به خواسته ی دلش برود
بلکـه
به خواسته ی #معبودش می رود ...😌👌
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
9⃣6⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠زندگی به سبک شهدا
🌷تو یک مسیری خودش را قرار داد که به #خودش ریاضت می داد
درلباس پوشیدن
در غذا خوردن
در نحوه برخورد
در ساعت خوابش
در احساس مسولیتش
🌷کم می پوشید و کم میخورد،به ندرت لباس می خرید،سعی میکرد #همیشه اونها رو استفاده کنه.
🌷 #سجاد تو این ده سال اخیر واقعا خودش را در یک مسیر قرار داد👌.یعنی اینجوری نبوده که عشق #شهادت باشه یک شبه بخواد به این درجه برسه که شهید بشه 🕊و تموم بشه،نه اصلا...🚫این طور نبود
🌷از #نماز_شب خوندن هاش،از اینکه به کلاس اخلاق می رفت،این خود ساختگی را در خودش ایجاد کرد...
#شهید_سجاد_طاهرنیا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
0⃣7⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔸 رفتار شهید نوروزی در #شب_شهادتش عجیب بود زیرا غسل شهادتــ🕊 انجام دادو پیراهن مشکے که همه ساله برای اقامه #عزای_ائمه به ویژه محرم و صفر🏴 می پوشید را برتن ڪرد.
🔹فردای آنروز در #آخرین عملیات #سامرا مهدی سکان فرماندهی را برعهده داشت و برایش به نتیجه رسیدن عملیات خیلی مهم بود♨️. با انرژی عجیبے که داشت از این سو به آن سو می رفت و #عملیات را هدایت مےڪرد.👊
🔸ما تقریبا در ڪمین #دشمنان افتادیم و آتش سنگین🔥 از چند طرف به سمت ما می بارید، از سه طرف به ما تیراندازی می شد حتی آنقدر نزدیک شدند که نارنجک دستی💥 هم می انداختند.😨
🔹دریکے از آخرین #لحظات، مهدی شجاعانه ایستاد و به طرف آنان تیراندازی کرد اما ناگهان😔 باضربه به زمین خورد، #بلافاصله کاپشنش را درآوردم تیر به سمت راست سینه اش خورده بودو از آنطرف در رفته بود😭
🔸 اما #خونریزی بسیار شدیدی داشت با همین حالت هنوز یک خشاب گلوله داشت بازهم شجاعانه ایستاد ✊و تا آخرین فشنگش را هم ایستاده و به زانو شلیک کرد
🔹 اما دیگر #جانی برایش نمانده بود😔 نفسش به شماره افتاده بود همه می دانستیم که مهدی چقدر عاشـقـ❤️ #امام_حسین است مدام ذکر لبش یا حسین بود و این لحظه آخر هم یازهرا گفت
🔸 یکی دوتا از بچه های دیگه اومدن و پوشش دادن و من #مهدی را کول کردم و کشان کشان آوردم عقب تر و صدایش هم آرام شنیده می شد👂 که می گفت: یا حسین
🔹 به #بیمارستان رسیدیم نیم ساعت طول کشید اما مهدی #شهید🌷 شده بود و من هم بی برادر...😭😭
#شهید_مهدی_نوروزی
#مدافـع_حـرم
#شیـر_سـامـرا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh