فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مجموعه_ایمان
#موشن_گرافیک 55
#خدا چه زماني #اراده مي كند كه چيزي در عالم به وجود بيايد؟ اساساً معناي #دائم_الفيض بودن #خدا چيست؟
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
رفیق شهید داری؟
حواست به #رفاقتت هست؟!
✨❤️✨
شهید بیدارمیکند ...
شهید دستت را میگیرد ...
شهید بلندت میکند ...
شهید، "شهیدت" میکند ...😍
✨❤️✨
کافیه #اراده کنی و بخواهی...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
معاملہ ےپرسودےست #شہادت رامےگویم🕊 🍂فانےمےدهے↫ وباقےمےگیرے 🍃جسم مےدهے↫ و #جان مےگیرے 🌾جان مےدهے↫ و #
#پندنـوشتـــــــــه 📝
💠از مادر بزرگوار شهید مدافع حرم
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
🔰شبها که از نیمه می گذرند🌘، داغ #نبودنت جگرم را پاره پاره می کند😔،می دانم #علی_الظاهر نیستی
که در حقیقت از همیشه بیشتر هستی👌!
🌾وقتی #اراده دیدنت را می کنم بناگاه به عناوین مختلف بودنت و دستگیری کردنت را به رخم می کشی😊 ...
🍂 #محمدرضا_جان!
بیا و بنگر.....
چه کسانی دم از تو، #ای_شهید! می زنند.
🌾اینان دو دسته اند:
↫دسته اول: کسانی که تمام دغدغه زندگی و عمرشان #شهیدوشهادت است، کسانی که در عمل، در گفتار، در منش، در عشق ورزیدن❤️ به شهید، همواره #خدا را در نظر دارند👌.
🍂هم اینان در واقع امر، ادامه دهنده #راه_شهید هستند و دامان و قلب و روح خود😇 را با گل تقوا 🌺آراسته اند و خود را آماده پرورش #سربازان_آخرالزمانی سید الشهداء می کنند✊.
↫و اما دسته دوم: کسانی که چند صباحی جذب #ظاهر یک شهید🌷می شوند، هر روز هر شهیدی که #زیباتر بود، برایش عاشقانه ها می سرایند🎶،✘نه چیزی ازمرام و #معرفت_شهید میفهمند، و✘ نه از غیرت شهید بویی برده اند.
🌾اینان نااهلان و #نامحرمانی هستند که به قول 【امام راحل و عظیم الشأن مان】 نباید بگذاریم🚫 انقلاب و دستاوردهایش به دست اینان بیفتد.
💢آری برادر و خواهر #معنوی شهید!
🍂 #شهدا عاشق و معشوق نمی خواهند❌
بلکه شهدا #رهرو می خواهند✅.
🔺شهدا رفتند…
تا به ما بفهمانند دنیـ🌏ـا محل گذر و مزرعه #آخرت است.
🌾آنچه از این دنیا با خود می بریم #مهم است .
🔅«من جاء الحسنه».
🔅«فله عشر امثالها».
❌نه، آنچه انجام می دهید.
⚜خداوند نفرموده :
🔅«من فعل الحسنه».
🌾این یعنی: بسیاری از کارهایی که فکر می کنیم💭 حسنه است و مرضی #خداوند منان، در حقیقت #ظلماتی است که در همین دنیا می ماند و ما را با دست خالی به سوی آخرت روانه می سازد😔.
👈 پس بیایید با #تعمق بیشتر به راه شهدا نظری بیفکنیم✅.
🌸ان شاءالله پاینده باشید🌸.
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#بخواب آرام💤 هوا اینجا پُراز #تشویش و ابهام است آسمان ابرے☁️ ست زمین دلگیر💔 و #دریا هـــم پـر ا
یادمہ وقتی #شهید_مرادخانی
شروع بہ ڪاری میڪردن
بچہ ها و نوجوونا
مثل #پروانہ دورش میگشتن
این مرد بزرگ با رفتار و ڪردار صادقانه اش، با اون چهره آرومش، با #لبخندهای ملیحش
همہ رو #جذب خودش میڪرد.
توی شبای احیا بچہ ها را جمع میڪرد
و بهشون #احڪام یاد میداد.
ایشون #اراده بسیار قوی داشتن و
وقتی ڪسی صحبت از نشدن ڪاری میڪرد، خیلی آروم با اون لبخند زیبا میگفت
میشہ، شما #یاعلی بگو
خدا ڪمڪت میڪنہ و
همین رفتار ایشون، باعث ایجاد #اعتماد.بہ.نفس
توی جوونا میشد
#شهید_محرمعلی_مرادخانی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
💢پرسیدم: شما که #تجربه ات از من بیشتره و سر کلاسهای اخلاقی📚 نشستی بهم بگو چرا هر کاری می کنم #اراده ام قوی نمی شه😔 تا رو در روی گناه🔞 وایستم!؟
💢خیلی جدی گفت: کاری نداره خواهر من. پنج تومن بده سوار تاکسی🚕 شو برو از #داروخونه چند تا قرص💊 اراده بخر و روزی یه دونه بخور😄
_داداش #شوخی نکن دیگه!
💢این بار طوری جواب داد که برای #همیشه آویزه گوشش شد: یه راه☝️بیشتر نداری❌ #روزه_بگیر.
💥رو...زه...ب...گیر!
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✫⇠ #اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
8⃣2⃣ #قسمت_بیست_وهشتم
📖برای نماز جمعه های ک رفتم هم همینطور؛ وقتی توی #هویزه خرمشهر هم محاصره بودیم، هیچ کداممان تعهد نداده بودیم⛔️ که مقاومت کنیم. با #اراده خودمان ایستادیم. فرم را نگاه کردم، از امضا کننده برای شرکت در راه پیمایی ها و نماز جمعه و همینطور پناهنده نشدند انجا #تعهد میگرفت.
📖خانه🏡 و زندگی را فروختیم. این بار برای عمل دستش، من و محمدحسین هم همراهش رفتیم. توی فرودگاه🛫 کنار ساکش نشسته بودم ک ایوب امد کنارم ارام گفت: "این ها #خواهر_برادرند". به زن و مردی اشاره کرد که نزدیک میشدند. به هم سلام کردیم.
📖+بنده های خدا زبان بلد نیستند. خواهرش ناراحتی قلبی💔 دارد، خلاصه تا #انگلیس همسفریم. ایوب هم انگلیسیش خوب بود و هم زود جوش بود. برایش فرقی نمیکرد ایران باشیم یا کشور غریب. همین که از پله های هواپیما پایین امدیم گفت: "شهلا خودت را اماده کن ک اینجا هر صحنه ای را ببینی، خودت را کنترل کن...."😉
📖لبخند زد
-من که گیج میشوم، وقتی راه میروم نمیدانم کجا را نگاه کنم؟ جلویم #خانم های انچنانی و پایین پایم مجله های انچنانی. روز تعطیل رسیده بود و نمیشد دنبال خانه بگردیم.
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 4⃣3⃣ #قسمت_سی_وچهارم 📖یک
❣﷽❣
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
5⃣3⃣ #قسمت_سی_وپنجم
📖با چوب کبریت پلک هایش را از هم باز نگه داشته بود، تا دو ساعت بعد هنوز جای دو تا فرو رفتگی روی چشمهایش بود با همین #اراده اش دوباره کنکور شرکت کرد.
📖آن روزها در دانشگاه ازاد تبریز زبان انگلیسی🔠 میخواند. گفتم: تو استعدادش را داری که دانشگاه #دولتی قبول شوی. ایوب دوباره کنکور داد
کارنامه قبولیش که امد برای زهرا پستش کردم📬 او برای ایوب انتخاب رشته کرد
📖ایوب زنگ زد تهران
-چه خبر از انتخاب رشته ام؟
-تو کاری نداشته باش #داداش_ایوب طوری زده ام که تهران قبول شی، قبول شد. "مدیریت دولتی دانشگاه تهران"
📖بالاخره چند سال خانه به دوشی و رفت و امد بین تهران و تبریز🚌 تمام شد. برای درس ایوب امدیم #تهران. ایوب مهمان خیلی دوست داشت😍 در خانه ما هم به روی دوست و غریبه باز بود
📖دوستان و فامیل برای دیدن ایوب امده بودند. ایوب با هیجان از #خاطراتش میگفت. مهمانها به او نگاه میکردند و او مثل همیشه #فقط به من♥️ قبلا هم بارها به او گفته بودم چقدر از این کارش #معذب میشوم و احساس میکنم با این کارش ب باقی مهمانها بی احترامی میکند. چند بار جابه جا شدم، فایده نداشت😅
📖آخر سر با چشم و ابرو به مهمانها اشاره کردم. منظورم را متوجه شد. یک دور به همه نگاه کرد و باز رو کرد به من. از خجالت سرخ شدم☺️ بلند شدم و رفتم توی آشپزخانه. دوست داشت #مخاطب همه ی حرفهایش من باشم.
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✫⇠ #اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
8⃣2⃣ #قسمت_بیست_وهشتم
📖برای نماز جمعه های ک رفتم هم همینطور؛ وقتی توی #هویزه خرمشهر هم محاصره بودیم، هیچ کداممان تعهد نداده بودیم⛔️ که مقاومت کنیم. با #اراده خودمان ایستادیم. فرم را نگاه کردم، از امضا کننده برای شرکت در راه پیمایی ها و نماز جمعه و همینطور پناهنده نشدند انجا #تعهد میگرفت.
📖خانه🏡 و زندگی را فروختیم. این بار برای عمل دستش، من و محمدحسین هم همراهش رفتیم. توی فرودگاه🛫 کنار ساکش نشسته بودم ک ایوب امد کنارم ارام گفت: "این ها #خواهر_برادرند". به زن و مردی اشاره کرد که نزدیک میشدند. به هم سلام کردیم.
📖+بنده های خدا زبان بلد نیستند. خواهرش ناراحتی قلبی💔 دارد، خلاصه تا #انگلیس همسفریم. ایوب هم انگلیسیش خوب بود و هم زود جوش بود. برایش فرقی نمیکرد ایران باشیم یا کشور غریب. همین که از پله های هواپیما پایین امدیم گفت: "شهلا خودت را اماده کن ک اینجا هر صحنه ای را ببینی، خودت را کنترل کن...."😉
📖لبخند زد
-من که گیج میشوم، وقتی راه میروم نمیدانم کجا را نگاه کنم؟ جلویم #خانم های انچنانی و پایین پایم مجله های انچنانی. روز تعطیل رسیده بود و نمیشد دنبال خانه بگردیم.
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 4⃣3⃣ #قسمت_سی_وچهارم 📖یک
❣﷽❣
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
5⃣3⃣ #قسمت_سی_وپنجم
📖با چوب کبریت پلک هایش را از هم باز نگه داشته بود، تا دو ساعت بعد هنوز جای دو تا فرو رفتگی روی چشمهایش بود با همین #اراده اش دوباره کنکور شرکت کرد.
📖آن روزها در دانشگاه ازاد تبریز زبان انگلیسی🔠 میخواند. گفتم: تو استعدادش را داری که دانشگاه #دولتی قبول شوی. ایوب دوباره کنکور داد
کارنامه قبولیش که امد برای زهرا پستش کردم📬 او برای ایوب انتخاب رشته کرد
📖ایوب زنگ زد تهران
-چه خبر از انتخاب رشته ام؟
-تو کاری نداشته باش #داداش_ایوب طوری زده ام که تهران قبول شی، قبول شد. "مدیریت دولتی دانشگاه تهران"
📖بالاخره چند سال خانه به دوشی و رفت و امد بین تهران و تبریز🚌 تمام شد. برای درس ایوب امدیم #تهران. ایوب مهمان خیلی دوست داشت😍 در خانه ما هم به روی دوست و غریبه باز بود
📖دوستان و فامیل برای دیدن ایوب امده بودند. ایوب با هیجان از #خاطراتش میگفت. مهمانها به او نگاه میکردند و او مثل همیشه #فقط به من♥️ قبلا هم بارها به او گفته بودم چقدر از این کارش #معذب میشوم و احساس میکنم با این کارش ب باقی مهمانها بی احترامی میکند. چند بار جابه جا شدم، فایده نداشت😅
📖آخر سر با چشم و ابرو به مهمانها اشاره کردم. منظورم را متوجه شد. یک دور به همه نگاه کرد و باز رو کرد به من. از خجالت سرخ شدم☺️ بلند شدم و رفتم توی آشپزخانه. دوست داشت #مخاطب همه ی حرفهایش من باشم.
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh