eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷رمضان در نگاه شهدا🌷 ❣ لحظه هاي افطار، از پايان يك روز روزه داري خبر مي داد؛ ربنايي كه تمام وجود رزمندگان مملو از حقانيت آن بود. بچه ها با اشتياق فراوان براي نماز مغرب و عشا وضو مي گرفتند، ماشين توزيع غذا به همه چادرها سر مي زد و را توزيع مي كرد. ❣ و صميميت در سفره افطارمان موج مي زد و ما خوش حال از اينكه خدا توفيق روزه گرفتن را به ما هديه داده بود. سر سفره مي نشستيم و بعد از خواندن دعا، با نان و خرما افطار مي كرديم. دعاي توسل و زيارت عاشورا هم در اين روزها حال و هواي ديگري داشت. ❣ «السلام عليك يا ابا عبدالله» زيارت عاشورا و «يا وجيها عندالله اشفع لنا عندالله» دعاي توسل، به سفره افطار و سحر ما مي بخشيد كه غير قابل توصيف است و همين توشه معنوي و ها، رزمندگان را از ديگران ممتاز مي كرد. ❣بركت دعا دركنار سنگرها، نماز روي زمين خاكي، سحري خوردن كنار آرپي جي و مسلسل، وضو گرفتن با آب سرد، قنوت در دل شب، قيام رو به روي آسمان بي هيچ حجابي كه تو را از ديدن محروم كند، گريه بسيجي هاي عاشق در ركوع و... همه چيز را براي آماده كرده بود. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌺 عجب ماهی است... ✨خوابیدن مان حساب می شود... ✨نفس کشیدن مان خداست... ✨یک آیه یک ختم دارد... ✨ دادن به یک نفر ثواب آزاد کردن یک دارد... ✨و تمام گناهان را به عبادت و تو می بخشند.... 🌸 وقتی میزبانِ مهمانی شود معلوم است سنگ تمام می گذارد... ✨ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌿ابراهیم ارادت خاصی نسبت به #حضرت_زهرا(س) داشت و بیشتر خواسته هایش را از حضرت زهرا(س) می گرفت👌 🌿اب
🍂غروب ماه رمضان🌒 بود، #ابراهيم آمد در خانه ما🏡 و بعد از سلام و احوالپرسی يک #قابلمه از من گرفت! بعد داخل کله پزی رفت، به دنبالش آمدم و گفتم: ابرام جون #کله_پاچه برای افطاری! عجب حالي ميده😋 🌾گفت: راست ميگی، ولی برای #من نيست❌ يك دست کامل کله پاچه و چند تا نان🍞 سـنگک گرفت، وقتی بيرون آمد ايرج با موتور🏍 رسيد، #ابراهيم هم سوار شد و خداحافظی کرد. 🍂با خودم گفتم: لابد چند تا رفيق جمع شدند👥 و با هم #افطاری ميخورند، از اينکه به من تعارف هم نکرد ناراحت شــدم🙁 فردای آن روز #ايرج را ديدم و پرسيدم: ديروز کجا رفتيد⁉️ گفت: پشت پارک چهل تن انتهای کوچه منزل کوچکی🏚 بود که در زديم و #کله_پاچه را به آنها داديم 🌾چند تا بچه و #پيرمردی که دم در آمدند خيلی تشکر کردند، #ابراهيم را کامل👌 ميشناختند، آنها خانواده‌ای بسيار #مستحق بودند، بعد هم ابراهيم را رساندم خانه‌شان🏘 #شهید_ابراهیم_هادی🌷 ‌ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣شهر را گشتم 🍂که مانند #تو را پیدا کنم ❣هیچ‌کس حتی #شبیهت نیست❌ 🍂 #فوق‌العاده‌ای 😍 #شهید_محمودرضا
9⃣8⃣0⃣1⃣ 🌷 💠افطــار 🔰سرهنگ محمدی جانشین تیپ امام زمان(عج) خاطره‌ای از محمودرضا تعریف می‌کرد و می‌گفت: ماه بود و ما در سوریه بودیم که یکی از افسرهای ارشد ما را به ضیافت افطار دعوت کرد. 🔰با تعدادی از دوستان از جمله به میهمانی رفتیم و خیلی هم بودیم؛ دو سه دقیقه🕰بیشتر تا افطار نمانده بود و می خواستیم وارد سالن غذاخوری شویم اما منصرف شد 🔰و گفت: من ؛ رزمندگان لبنانی اصرار داشتند که با آن‌ها به برود و من نیز مصر بودم که دلیل‼️ برگشتنش را بدانم. بیضائی به من گفت: «شما ماشین🚘 را به من بده که برگردم و شما بروید و افطارتان را بخورید🍝، من هم بعد از افطار که برگشتید را برایتان می‌گویم.» 🔰بعد از افطار علت از میهمانی را پرسیدم و او در جوابم گفت: «اگر خاطرت باشد این قبلا نیز یکبار ما را به میهمانی ناهار🍲 دعوت کرده بود؛ آن روز بعد از ناهار دیدم که غذای ما را به سربازانشان داده‌اند و آن‌ها نیز از فرط با ولع غذای ته مانده را می‌خورند😋 🔰امروز که داشتم وارد سالن می‌شدم فکر کردم💬 اگر قرار است ته مانده غذای مرا به این سربازها بدهند، من آن را نمی‌خورم❌ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌺 عجب ماهی است... ✨خوابیدن مان حساب می شود... ✨نفس کشیدن مان خداست... ✨یک آیه یک ختم دارد... ✨ دادن به یک نفر ثواب آزاد کردن یک دارد... ✨و تمام گناهان را به عبادت و تو می بخشند.... 🌸 وقتی میزبانِ مهمانی شود معلوم است سنگ تمام می گذارد... ✨ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
غروب بود.ابراهیم آمد در خانه ما و بعد از سلام و احوالپرسی قابلمه ای از من گرفت . . و بعد داخل کله پزی رفت، به دنبالش رفتم و گفتم : ابرام جون کله پاچه برای عجب حالی میده!! گفت : راست میگی ولی برای من نیست. یک دست کامل کله پاچه و چند تا نان سنگک گرفت و وقتی بیرون آمد ، ایرج با موتور رسید ،ابراهیم هم سوارش شد و خداحافظی کرد. با خودم گفتم حتما چند رفیق باهم جمع شده اند و افطاری می‌خورند. و از اینکه به من تعارف نکرده بود ناراحت شدم . . فردای آن روز که ایرج را دیدم پرسیدم : دیروز کجا رفتید؟ گفت : پشت پارک چهل تن انتهای کوچه منزل کوچکی بود که در زدیم و کله پاچه را به آنها دادیم . . آنها ابراهیم را شناختند و خیلی تشکر کردند خانواده ای بسیار مستحق بودند. بعد هم ابراهیم را رساندم به خانه شان . . 🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh