🔴 آثار خواندن دعای فرج در قنوت نماز:
#بخش_اول
1-فرمایش حضرت ولی عصر(عج) است که بسیار دعا کنید برای تعجیل فرج که فرج شما در آن است.
۲- این دعا سبب زیاد شدن نعمت هاست.
۳-اظهار محبت قلبی است.
۴- نشانه ی انتظار است.
۵- زنده کردن امر ائمه اطهار(ع) است.
☘🌷☘🌷
۶- مایه ناراحتی شیطان لعین است.
۷-نجات یافتن از فتنه های آخرالزمان است.
۸- اداء قسمتی از حقوق آن حضرت است.
۹- تعظیم خداوند و دین خداوند است.
۱۰- حضرت صاحب الزمان (عج) در حق او دعا می کند.
ادامه دارد...
📚موعود نامه ص 30
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
7⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
#شهید_سعید_سلمان❤️🕊
✍ به روایت خواهر شهید
🔻#بخش_اول (3/1)
🔹سعید خیلی مهربون و منظم بود
وقتی شهید شده بود ،همه از خنده هاش می گفتند.صدای خنده هاش، شوخی های به جاش.
🔸خیلی هم عاشق عکاسی بود، از همه ی اقوام عکس داشت، با همه رفیق بود.
🔸از سوم تا پنجم دبستان تقریبا بیشتر روزها خاطره هاشو می نوشت.
🔹از اول راهنمایی دیگه هر شب قبل از خواب حتما اتفاقات اون روزشو یادداشت میکرد.
🔹الان ما موندیم و یه عالمه دفتر خاطره و عکس و تصور زندگی با سعید.
🔸برادرم چند مرتبه رفت برای ثبت نام نیروی انتظامی ولی قبولش نکردن، هر دفعه به یه بهانه ای؛ تا بالاخره تلاشهاش نتیجه داد.
🔹وقتی قبول نمیشد،خیلی ناراحت میشد ولی، اصلا به اطرافیانش چیزی نمیگفت.
این که من هم الان اطلاع دارم به خاطر خوندن دفتر خاطراتشه.
#ادامه_دارد....
#شهید_نیروی_انتظامی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
0⃣6⃣2⃣ #خاطرات_شهدا🌷
👈 #شهیدی که زندیگیش با #امام_رضا(ع) پیوند داشت/ #خوابی که بعد از نوزده سال تعبیر شد
#سردار_شهید_محمد_تیموریان🕊❤️
#بخش_اول(2/1)
🌷هر چه بیشتر از #سردار_شهید_محمد_تیموریان
میشنیدم اشتیاقم برای خواندن پرونده ی این شهید بیشتر میشد. وقتی ورق به ورق 📑پرونده را میخواندم بوی خوش #صحن و سرای حرم و #بارگاه_رضوی را حس میکردم.😌
🌷با خودم #خوابهای_مادر_محمد را مرور میکنم
«خواب دیدم #امام_رضا(ع) نوزادی را که در پارچه ی سرخ رنگی پیچیده شده به سوی من میفرستد. و چندی بعد خوابی دیگر، دوباره خواب میبینم کنار #رودخانه ی آبی ایستاده ام و سنگ #گرانبهایی از دستم به داخل آب💦 میافتد، با خودم میگویم این سنگ چقدر برایم #با_ارزش بود...»
🌷 شاید آن روز #سید_هاجر حتی به ذهنش هم خطور نمیکرد 🗯که تعبیر این دو رؤیا « #محمد و #شهادت_محمد» باشد.
🌷همان کودکی که در یک سالگی وقتی که چشمان ناامید پدر و مادرش به #گلدسته های طلایی✨ رنگ حرم آقا امام رضا(ع)دوخته شده بود، با یک نگاه آقا #شفا_میگیرد.
🌷گویا قرار است #عنایت آقا لحظه به لحظه شامل حالش شود👌. روزها می گذرد، محمد در #دامن_پاک مادری سیده بزرگ می شود و قد می کشد👱. او در کنار خود پدری دارد مهربان و صمیمی، که پابه پای او به مکتب می رود🚶، قرآن یاد می گیرد، در مجالس #مذهبی شرکت می کند.
🌷با تشکیل #بسیج به فرمان حضرت امام خمینی (ره) محمد دراین نهاد مقدس ثبت نام 📝و فعالیت هایش را آغاز می کند و با شروع جنگ عازم #جبهه میشود.
🌷محمد بعد از هر #عملیاتی به پابوس آقا #امام_رضا(ع) می رفت و بعد از آن که روح و جان در فضای معنوی حرم صیقل می داد 😇برای دیدار با خانواده به #آمل می رفت.
🌷💥راستی کسی نمی داند بین #او و #آقا امام رضا چه گذشته بود! شاید محمد می رفت برای #تجدید عهدی که از کودکی با آقا بسته بود.🎗
#ادامه_دارد...
✍ تهیه و تنظیم: خبرگزاری دفاع مقدس
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
5⃣5⃣3⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠پای حرفهای یک #همسر_شهید_دهه_هفتـــادی
#بخش_اول(2/1)
🌺زینب فروتن همسر بزرگوار #شهید روح الله قربانی، یک #دهہ_هفتادے است ڪہ طعمِ همسر شهید بودن🌷 را تجربہ ڪرده و در میانِ هم دهہ اے هایش از خاطراتش📖 سخن میگفت..
🌷میگفت:
شهدای🕊 هشت سال دفاع مقدس رو سر ما جا دارن ⚡️اما #حضرت_آقا گفتن مدافعین حرم دو تا اجر دارن:
👈1.هجرت 2.جهاد
🌷میگفت:
#روح_الله از درد آدما دردش می گرفت... نمیتونست🚫 بی تفاوت باشه . روزی نبود که نگه دنیــ🌍ــا کم و کوتاهه ها!
🌷میگفت:
انقد به روح الله وابسته بودم💞 ک حتی یه گیره روسری بدون روح الله نمیخریدم❌
اما حالا خودمو انداختم توو #دامن_خدا. اگه آدم #مطمئن باشه خدایی هست، پشت سرشو حتی نگاه نمیکنه📛!
🌷میگفت:
وقتی ازدواج💍 کردیم حتی یک درصد هم فکر نمیکردم همسرم #شهیدبشه... روح الله همه ی زندگیم بود😊.
🌷میگفت:
#بچه_ها خونه های بی مرد داره تکرار میشه؛ ♨️مراقب باشید جا نمونیم!
مردمو مطلع کنید از #شهدای مدافع حرم... همه میگن میخواستن نرن... خیلی مظلوم واقع شدن😔... خود شهدا🌷 دعاتون میکنن!
🌷میگفت:
#سوریه که آزاد شده...باید شماها زندگی هایی رو شروع کنید✔️ که توش بچه های شجاع💪 واسه آزادکردن #قدس پرورش داده بشه..
🌷میگفت:
هروقت میخوام خودمو آروم کنم😌، میگم: اگه همه کس و همه چیزتو از دست دادی، خدا رو شکر که واسه #امام_حسین بوده هرچند تو کجا و #حضرت_زینب؟!...
🌷میگفت:
با خبر شهادت🕊 #شهیدهمدانی خیلی بی تاب بودم، چند روز بعد روح الله بهم زنگ زد☎️. بهش گفتم من خیلی گریه کردم😭 واسه شهید همدانی؛ روح الله گفت: بعدازاین دیگه واسه خبر #شهادت هیچ کس گریه نکن⛔️!
عاقبت بخیری آدما گریه نداره...
#ادامه_دارد...
#شهید_روح_الله_قربانی
#همسران_شهدا_شرمنده_ایم😭
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
3⃣9⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠شهیدی که برات #کربلا میدهد
#بخش_اول👇👇
🔰این گوشه ای از قصه #علیرضای16 ساله است که با همه ی ما در کربلا وعده کرده است..
🔸ایام عید نوروز برای دیدار اقوام به #اصفهان رفتیم . روز آخر تعطیلات به گلزار شهدا🌷 و سر مزار #شهیدخرازی رفتم وسط هفته بود و کسی در آن حوالی نبود با گریه😭 از خدا خواستم تا ما هم مثل شهدا راهی #کربلا شویم. توی حال خودم بودم. برای خودم شعر میخواندم.از همان شعرهایی که #شهدا زمزمه میکردند:
🔅این دل تنگم عقده ها دارد
🔅گوییا #میل_کربلا دارد
🔅ای خدا ما را کربلایی کن
🔅بعد از آن با ما هرچه خواهی کن😭
🔹هنوز به #مزارش نرسیده بودم. یک دفعه سنگ قبر یک شهید توجهم را جلب کرد😟. با چشمانی گرد 😳شده بار دیگر متن روی #سنگ را خواندم. آنجا مزار شهید نوجوانی بود به نام #علیرضا_کریمی
🔸اوعاشق #زیارت_کربلا بوده، و درآخرین دیدار به مادرش چنین گفته: میروم و تا راه کربلا باز نگردد باز نمیگردم❌!! در روزی هم که اولین کاروان به طور رسمی راهی کربلا میشود👌 پیکر مطهرش ⚰به میهن باز میگردد!!
🔹این را از #ابیاتی که روی سنگ مزارش نوشته بود فهمیدم. حسابی گیج شده بودم😧. انگار گمشده ای را پیدا کردم. گویی #خدا میخواهد بگوید که گره کار من به دست چه کسی باز میشود. همان جا نشستم .حسابی عقده دلم را خالی کردم😭.
🔸با خودم میگفتم :این ها در چه عالمی بودند و #ماکجائیم⁉️ این ها مهمان خاص #امام_حسین (علیه السلام) بودند. ⚡️ولی ما هنوز لیاقت زیارت کربلا را هم پیدا نکرده ایم😔.
🔹بار دیگر ابیات روی قبر را خواندم:
🌾گفته بودی تا نگردد باز، راه راهیان #کربلا
🌾عهد کردی برنگردی🚫 سرباز مهدی پیش ما و....
🔸با علیرضا خیلی صحبت کردم.از او خواستم #سفرکربلای مرا هم مهیا کند. گفتم من شک ندارم که شما در کربلایی👌 تورا بحق #امام_حسین(ع) ما را هم کربلایی کن
🔹با صدای اذان به سمت #مسجد حرکت کردم. درحالی که یاد آن شهید و چهره ی معصومانه اش از ذهنم💭 دور نمیشد❌. روز بعد راهی تهران شدیم🚎.آماده رفتن به محل کار بودم.
🔸یک دفعه شماره تلفن☎️ کاروان #کربلای روی طاقچه ، نظرم را جلب کرد. گوشی تلفن را برداشتم📞. شماره گرفتم. آقایی گوشی را برداشت. بعد از سلام گفتم: ببخشید، من قبل عید مراجعه کردم برای ثبت نام📝 کربلا، میخوام ببینم برای #کی جا هست؟
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzad