🌷شهید نظرزاده 🌷
سلام بر تو ای #صادق که محیای محیا را #گمنامانه معنی و مماتی ممات را با #خونت اثب
7⃣4⃣5⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💍خاطره ای از عقد شهید💍
🔰در اولین روز #ماه_رجب عقد کردیم💍 و صادق که #روزه هم بود، در هنگام خواندن خبطه عقد چندین بار در گوش من زمزمه کرد که « #آرزوی من را فراموش نکنید و دعا کنید☺️»
🔰خاطره #شهیدتجلایی را یاد آور می شدند که همسرشان برایش #آرزوی_شهادت🌷 کرده بود .اولین مکانی که بعد از عقد رفتیم، #گلزار_شهدا بود .
🔰وقتی که در گلزار شهدا🌷 با هم قدم می زدیم، فقط در ذهنم با خود کلنجار می رفتم که میشود انسان کسی را که #دوست_دارد برایش یک چنین دعایی بکند که با شهادت🕊 از کنارش برود⁉️
🔰با خود گفتم اگر در بین این #شهدا، شهیدی را هم نام #آقا_صادق ببینم این دعا را خواهم کرد .دقیقا همان لحظه ای که به این مسئله فکر می کردم مزار شهید #صادق_جنگی را دیدم .
🔰در آن لحظه حال عجیبی پیدا کردم اما بعداز آن به این #دعا مصمم شدم👌.
راوی:همسر شهید
#شهید_صادق_عدالت_اکبری
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
جای خالی بعضی ها را هیچ چیز پر نمیکند نه سفر نه اشک😢 نه حتی فراموشی💬... #شهید_مهدی_عسگری🌷 🌹🍃🌹🍃 @sh
عاشقانه های شهدا💞
🔰بعد برگشت از #اولین اعزامش به سوریه مسئول تربیت بدنی #سپاه پاسداران استان البرز شد و دائم برای حضور مجدد🔄 در سوریه درخواست میداد📝 ولی مسئولین موافقت نمیکردند❌
🔰و این اصرارهای #مهدی به رفتن ادامه داشت تا اینکه در خرداد ماه سال (95) موفق شد✅ برای #بار_دوم به سوریه اعزام شود🚌 مهدی این بار به عنوان #فرمانده گردان امام رضا عازم سوریه شد.
🔰همان شبی🌙 که قرار بود اعزام شود #سردارمولایی با منزلمان تماس ☎️گرفت و میخواست با من صحبت کند سردار از من پرسید که آیا #راضی هستی همسرت به سوریه برود⁉️
🔰من پاسخ دادم #بله، از اینکه اشتیاق مهدی😍 را برای حضور در سوریه می دیدم دلمـ❤️ نیامد #مخالفت کنم، به دلیل #عشق زیادم به مهدی💞 بود که میخواستم هر طوری که #دوست_دارد و خوشحال می شود من هم مخالفت نکنم😊
#شهید_مهدی_عسگری
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh