eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 مثل حضرت علی‌اصغر علیه‌السلام... |از کودکی دست توی آب حوض می‌بُرد؛ آب رو به آسمان می‌پاشید و می‌گفت: من دوست دارم مثل حضرت علی اصغر(ع) شهیــــد بشم... بالاخره به آرزویش رسید، ترکشی به حنجره‌اش اصابت؛ و زخم بزرگی روی گردنش ایجاد کرد. وقتی عبدالحمید رو توی قبر گذاشتند؛ پیکرش رو گلباران کردند. یک غنچه، از گلها وارد حفره‌ی توی گلوی عبدالحمید شده؛ و به خون شهید آغشته شد. آیت‌الله سیدعلی‌اصغر دستغیب وقتی این شاخه گل رو از زخم خارج کردند، خون تازه از گلوی شهید جاری شد. ایشان اون شاخه‌ی گل خون آلود رو با خودش به منزل برده و توی آب گذاشتند. عجیب این بود که اون گل تا روز چهلــم شهید تازه و با طراوت موند؛ و بعد از مراسم چهلم، ناگهان پژمرده و خشک شد... ‌ ●واژه‌یاب: 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔸فقط ۹ نفر زیر تابوتم رو بگیرند و تشییع کنند |عبدالحمید وصيت کرد فقط ۹نفر توی تشییعش شرکت کنند: پدر؛ مادر؛ آقای دستغیب؛ شهید حبیب روزیطلب و پنج‌نفر دیگه... به مادرش هم گفته بود: ساعت ۹شب منو دفن کنيد‌ روز تشییع به احترام وصیت شهید؛ همه عقب ایستادند و فقط همون ۹ نفر تابوت شهید رو بلند کرده و بردند. آیت الله دستغیب میگه: من رفتم داخل قبر تا پیکر شهید رو تحويل بگيرم و توی قبر بذارم. وقتي پيکر شهيد به من سپرده شد خدا شاهد است حس کردم هيچ وزنی نداره. در همين لحظه ناگهان صدای فرياد آقای عابدی (که بعدها شهید شد) رو شنيدم که با صدای بلند نام امام زمان (عج) را می‌بُرد. ايشان بعدها به من گفت: همون لحظه که پيکر شهيد رو به دست شما دادند، من به چشم خود ديدم یک آقای نورانی اومد و وارد قبر شد؛ پیکر رو تحويل گرفت و داخل قبر گذاشت. لذا من بی‌اختيار نام امام زمان (عج) رو فرياد زدم. در اون لحظه که آقای عابدی نام حضرت رو فریاد می‌زد، به خود من هم حالت معنوی عجيبی دست داد که پس از آن؛ هرگز نظير اون جذبه معنوی رو در خود احساس نکرده‌ام. خلاصه وقتی متوجه اين حضور نورانی و مقدس شدم؛ همانطور که توی قبر ايستاده بودم، به افرادی که بالا و اطراف قبر ايستاده بودند گفتم همه با هم دعای فرج امام زمان (عج) رو بخوانید. سپس صورت شهيد را در قبر باز کردم و بر روی خاک لحد قرار دادم. چهره شهيد هم خيلی نورانی بود... 👤راوی: سيد علی‌اصغر دستغيب 📚منبع: لحظه‌های آسمانی کرامات شهیدان(جلد دوم) 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh