eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
6.5هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 ⛅️ 2⃣6⃣ 💢 به خاطر نیست.... براى مهیا شدن نیز هست.... به همین دلیل ، را از کاروان مى کنند تا نمایش در مجلس یزید کنند.... که در سرپرستى کاروان است، هنگام بردن سرها فریاد مى کشد: _این محفر ثعلبه است که و را خدمت امیرالمؤمنین مى برد.، بى آنکه روى سخنش با محفر باشد، آنچنانکه او بشنود، مى گوید: _✨مادر محفر عجب فرزند خبیثى زاییده است... 🖤 خمیده با سر و روى سپید، خود را به امام مى رساند و مى گوید: _خدا را شکر که شما را به رساند و شهرها را از شر مردان شما آسوده کرد و امیرالمؤ منین را بر شما پیروزساخت.، اگر چه از شدت ضعف ، ناى سخن گفتن ندارد، با و مى پرسد: _✨اى شیخ ! آیا هیچ قرآن 📖خوانده اى؟پیرمرد مى گوید:_آرى، مى خوانم.امام مى فرماید:_✨این آیه را مى شناسى: 💢'' قل لا اسئلکم علیه اجرا الاالمودة فى القربى(28) از شما اجر و مزدى براى رسالتم نمى طلبم جز مهربانى با خویشانم.''پیر مرد مى گوید: _آرى خوانده ام.امام مى فرماید: _ماییم آن خویشان . این آیه را مى شناسى: و آت ذالقربى حقه ؛(29)حق نزدیکانت را به ایشان بده.پیرمرد مى گوید: _آرى خوانده ام.امام مى فرماید:_ماییم آن نزدیکان پیامبر. 🖤رنگ پیرمرد آشکارا مى شود و عصا در مى لرزد. امام مى فرماید:_این آیه را خوانده اى: '' واعلموا انما غنمتم من شى فان االله و للرسول ولذى القربى .(30) و بدانید هر آنچه غنیمت گرفتید خمس آن براى خداست و رسولش و ذى القربى.'' پیرمرد مى گوید:_آرى خوانده ام. امام مى فرماید:_آن ذى القربى ماییم! پیرمرد مى پرسد:_شما را به خدا قسم راست مى گویید؟امام مى فرماید: 💢_✨قسم به خدا که راست مى گوییم . این آیه از قرآن را خوانده اى که: انما یرید االله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا.(31)خداوند اراده کرده است که هر بدى را از شما اهل بیت دور گرداند و پاك و پیراسته تان قرار دهد.پیر مرد که اکنون به پهناى صورتش 😢 مى ریزد، مى گوید: _آرى خوانده ام.امام مى فرماید: _✨ما همان اهل بیتیم که خداوند، پاك و مطهرمان گردانیده است. پیرمرد که شانه هایش از هق هق گریه مى لرزد، مى گوید: 🖤_شما را به خدا اهل بیت پیامبر شمایید؟!امام مى فرماید:_قسم به خدا و قسم به جد ما رسول خدا که ماییم آن اهل بیت و نزدیکان و خویشان. پیرمرد، از سر مى اندازد، سر به آسمان 🌫بلند مى کند... .... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
. . . تو بین الحرمین مداحمون روضه یی خوندبعدش هر کسی رفت برای زیارت من نمیدونستم اول باید کدوم سمت برم این سمت برمیگشتم حرم حضرت ابوالفضل اون سمت برمیگشتم حرم امام حسین دوراهی سختیه😭 مادر جون و فاطمہ ایستاده بودن حلما_بریم سمت حرم امام حسین اول با لبخند حرفمو تایید کردن راه افتادیم به سمت حرم امام حسین شلوغ بود ولی نه اونقدری رفت زیارت کفشامون رو داخل کمدهای کوچیکی تو صحن بود گذاشتیم یه ساک کوچیک همراه خودم اورده بودم که داخلش یه سری چفیه و شال بود برای تبرک یادمه قبلنا کسی از سفر زیارتی پارچه ای تبرکی میورد مامان و بابا و حسین خیلی ذوق میکردن و یه احترام خاصی میزاشتن بهش اونموقه درکشون نمیکردم و نمیتونستم ارزش اون یه تیکه پارچه رو درک کنم اما تو این سفر این تبرکا انقدر برام مهم شدن که هر بار برای زیارت رفتیم مکان های مختلف باخودم بردمشون تسبیحه زینب هم از اول سفر همراهمه و همه جا متبرکش کردم 😍😍 رفتیم سمت ضریح مادر جون و فاطمہ مسیر و بلد بودن من دنبالشون میرفتم مادر جون_حلماجان اون پارچه ها رو بده من تبرک میکنم تو قشنگ برو زیارت کن فاطمہ_اوهوم راستی حلما اگه تونستی زیر قبّه دو رکعت نماز بخون 😍😍همه رم دعا کن حلما_باشه حتما😍😍 به همراهه مادر جون و فاطمہ توی صف ایستاده بودیم هر چقدر که به ضریح نزدیکتر میشدیم صدای تاپ تاپِ قلبم بیشتر میشد شش گوشه که میگن همینه امام حسینی که محرما براش اینهمه آدم اشک میریزن اینجاست وای خدای من پا گذاشتم رو چه خاکی یاد حرف مداحمون افتادم که گفت کربلا تکیه ای از بهشته واقعا درست گفته پشتم یه خانوم عرب بود با هیکل درشت که هی هول میداد😐 هر کسی که دستش میرسید به ضریح یکی دو دقیقه ای اشک میریخت و با اختیار خادما حرکت میکرد داشتم تو دلم دعا میکردم و سعی کردم همرو تو اون لحظه ها یاد کنم که با تکون اون خانومه عرب رفتم جلو خودم آخ دقیقا صورتم چسبیده به ضریح چند ثانیه شکه نگاه کردم به دستام که باتمام قدرت ضریحو چسبیده بود بعد یهو باصدای بلند زدم زیر گریه گریه شوق گریه دلتنگی گریه خجالت گریه شرم گریه از بدی خودم و از این همه خوبی اهل بیت.... . ✨ ✨ ✨ ✨ ✨ ✨ ✨ ✨ ✨