eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
6.5هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
5⃣7⃣1⃣ 🌷 .... 🌷در منطقه ، پيكر شهيدى اول ميدانِ مين روى زمين بود. اطرافش مملو از بود. 🌷 مين منور شعله بسيار زيادى دارد. به حدى كه مى گويند كلاه آهنى را مى كند. حرارتى كه در نزديكى آن نمى توان گرمايش را تحمل كرد. 🌷خوب كه نگاه كردم، ديدم آثار به خوبى بر روى اين شهيد پيداست. در همان اول فهميدم كه چه شده .... 🌷او نوجوانى تخريب چى بوده كه عمليات در حال باز كردن بوده است تا گردان از آنجا رد شود. ولى مين منورى جلويش شده و او براى اينكه عمليات و محور نيروها لو نرود، بلافاصله خودش را روى مين منور سوزان انداخته تا شعله هاى آن، منطقه را نكند و نيروها به عمليات خود ادامه دهند. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
9⃣1⃣6⃣ 🌷 💠برشی از کتاب شرح زندگی 📝از بچگی خیلی دوست داشت بنشیند و آلبوم های پدرش رو نگاه کند 📸عکس‌های را. می‌گفت:منم دوست دارم بزرگ بشم برم . 📝گاهی تصور می‌کردم محسن بزرگ شده رفته جنگ و شده دلم می‌لرزید اشکم درمی‌آمد😢؛ اما با خودم می‌گفتم:نه❌! هیچ‌وقت این اتفاق نمی‌افته. 📝راضی نبودم برای همین‌بار اولی که رفت به من نگفت. منِ ساده باورم شد رفته تهران چهل‌وپنج روزه. نمی‌دانم چطور بود که وقتی زنگ می‌زد☎️ کد تهران می‌افتاد؛ برای همین دلم قرص بود. 📝ولی به گفته بود. وقتی داشت برمی‌گشت پدرش گفت: داره از سوریه برمی‌گرده. دهنم باز ماند:ازکجا؟ سوریه؟!😧 📝شهید نشدنش را از چشم من می‌دید. می‌گفت:خمپاره کنار من خورد💥 و نشد🚫. چون تو راضی نیستی من شهید نمی‌شم. 📝شب‌ها نور موبایلش📱 را می‌دیدم که می‌خواند. می‌دیدم که می‌خواند. درِ خانه خدا گریه‌زاری می‌کند😭. قبل‌ترها فکر می‌کردم حاجت دارد می‌خواهد ازدواج💍 کند. بعد که ازدواج کرد فهمیدم نه حاجتش چیز دیگری است؛ دارد.. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 💠شهر را به ما سپردند! و ... 💠از شهر چیزی باقی نمانده🚫 ... کار ما نیست... خانه به خانه! نفر به نفر👥 در حال ! 💠برگردید!😔 دست ❤️ را بگیرید... 💠 با فراموشی درس شما تخریب چی ماهری شدیم😞 💠 می کنیم💥 دل را با وسوسه های شیطان👹 انفجار پشت انفجار... 💠و پس لرزه های این انفجار می لرزاند (سلام الله علیها را💗💓 💠! مقاومت کار ما نیست آقا دارد!😭 بس که ما میکنیم... 💠برگردید ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔸در منطقه بودیم. عملیات مقدماتی آزادسازی شهرهای . درگیری💥 در کانال خیلی شدید شد. اونجا ۹ دادیم. یکى از شهدا شهید على حسینى کاهش🌷 بود، رفیق گرمابه و گلستان شهید کایدخورده. عارف شهادتش🕊 بود. 🔹عقب‌تر که آمدیم توی ، محمود گفت: "برید بیرون از این قتلگاه"! من عقب کشیدم. در عقب‌ نشینی ترکش‌ها⚡️ مهمان ما شدند. به سختی با خودم را به عقب رساندم. در همین حین به سرعت از خط مقدم به دنبال من آمد. 🔸از جانش ترسیدم و گفتم نرو❌ بالای کانال که، او از آن بود که فکر می‌کردم. در فیلمی🎥 که با دوربینِ روی کلاهش گرفته بود، با وجود اینکه نارنجک💣 کنارش شد ولی خم به ابرو نیاورد. ↵شجاع بود. ↵نترس بود. . 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💠شهید فاطمی، شهیدی که شبیه مادرش شهید شد......💔 ❣سید مقاومت، به درستی فرمود که انتقام خون سلیمانی، انتقام خون تمامی شهیدان مقاومت از ابتدا است تا کنون..... 🔰یادی کنیم از شهید دریادل مقاومت، تحقیر کننده نیروی دریایی آمریکا، #نادر_مهدوی🌷 ❣اولین فرمانده نیروی دریایی سپاه، استراتژیست دریایی و مبدع قایق های تندرو برای مقابله با ناوهای آمریکایی... شهیدی که بعد از نبردی جانانه، و #منفجر کردن چندین بالگرد و قایق آمریکایی، توسط نیروهای سفاک و تروریست آمریکایی اسیر شد. ❣بر روی ناو آمریکایی، به یاد روضه های مادر، سینه اش با میخ فولادی سوراخ شد، و با تیری به بازو، تیری به سینه و تیری به سجده گاهش به شهادت رسید.... #روحش_شاد_با_ذکر_صلوات #شهید_نادر_مهدوی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1 زندگی 🔻به روایت: همسرشهیــد 4⃣2⃣ 🔮وقتی رفتم بیمارستان دیدم آن جا هستند و مصطفي را از اتاق عمل می آورند، می خندید، خوش حال شدم😍 خودم را آماده کردم که منتقل می شویم تهران و تا مدتی راحت می شویم. شب به مصطفی گفتم می رویم؟ خندید و گفت نمی روم🚷 من اگر بروم تهران روحيه بچه ها ضعيف می شود. اگر نمی توانم در خط بجنگم لااقل اینجا باشم. در سختیهایشان باشم. 🔮من خیلی عصبی شدم😣 باورم نمی شد گفتم هرکی می شود می رود که رسیدگی بیش تر بشود. اگر می خواهید مثل دیگران باشید، لااقل در این مسئله مثل دیگران باشید. ولی مصطفی به شدت قبول نمی کرد می گفت هنوز کار از دستم می آید نمی توانم بچه ها را ول کنم، در تهران کاری ندارم❌ حتی حاضر نبود کولر روشن کند اهواز خیلی گرم بود و پای مصطفی توی که پوستش به خاطر گرما خورده شده بود و خون می آمد💔 🔮اما می گفت چه طور کولر روشن کنم وقتی بچه ها در جبهه زیر گرما♨️ می جنگند. همين غذایی را می خورد که همه می خوردند. در ما غذایی نداشتیم. یک روز "ناصر فرج اللهی" که آن وقت با ما بود وبعد شد، گفتم این طور نمی شود مصطفی خیلی ضعیف شده، خون ریزی کرده، درد دارد. 🔮خودم برایش غذا می پزم و از او خواستم یک زودپز برایم بیاورد. خودم هم رفتم شهر مرغ🍗 خریدم که برای مصطفی سوپ🥘 درست کنم ناصرگفت قبول نمی کند گفتم نمی گذاريم مصطفی بفهمد می گوییم درست کرده. من بااحساس برخورد می کردم. او احتیاج به تقويت داشت، دلم خیلی برایش می سوخت. 🔮زودپز را چون خودمان گاز نداشتيم بردیم اتاق كلاه سبزها. آن جا اتاق افسر های بود و يخچال گاز و... داشت. به ناصر گفتم وقتی زودپز سوت زد، هرکس دراتاق بود نیم ساعت📟 بعد گاز را خاموش کند. ناصر رفت زودپز را گذاشت. آن روز افسرها از پادگان آمده بودند و آن جا جلسه داشتند. من در طبقه بالا نماز می خواندم. یک دفعه صدای انفجاری💥 شنیدیم که از داخل خود ستاد بود. فکر کردیم توپ به ستاد خورده. افسرها از اتاق می دویدند بیرون وهمه فکر می کردند این ها خورده اند. 🔮بعد فهمیدم زودپز سوت نكشيده و وسط جلسه شان شده. اتفاق خنده دار😅 و در عین حال ناراحت کننده ای بود همه مي گفتند جریان چی بوده؟ زودپز خانم دکتر منفجر شده و... نمی دانستم به مصطفی چه طور بگویم که ما چه کرده ایم. در ستاد برگشتم بالا و همان طور می خندیدم. گفتم مصطفي یک چیز به شما می گویم نمی شوید؟ ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 بچه‌ها؛ خداروشکر به مردم نخورد...!😭 🔹روحانی بسیجی حجت‌الاسلام والمسلمین که درحال برقراری امنیت در یکی از محله‌های تهران بود، هنگام خلع سلاح نارنجک دست‌ساز که همراه یک اغتشاشگر بود، نارنجک در دست این روحانی بسیجی شد و دست راستش در آستانه‌ی قطع شدن قرار گرفته است. لحظات اولیه فداکاری این بسیجی سینه سپر کرده برای امنیت مردم و کشور رو ببینید😭😭 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh