🌷شهید نظرزاده 🌷
📎 #کلام_شهید اگرما #هواےنفس را کنار نگذاریم کارهایےڪہ انجام میدهیم هیچ #فایدهای نخواهدداشت، چرا؟ چ
3⃣2⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰مشغول آشپزی🍜 بودم، #آشوب عجیبی در دلم افتاد،مهمان داشتم،به مهمانها گفتم: شما آشپزی کنید من الان بر می گردم.
🔰رفتم نشستم برای #ابراهیم(شهید همت) نماز خواندم📿، دعا کردم، گریه کردم😭 که سالم بماند، #یک_بار دیگر بیاید ببینمش.
🔰ابراهیم که آمد به او گفتم که👈 چی شد و چه کار کردم☺️.رنگش عوض شد و سکوت کرد.
گفتم: چه شده مگر؟
🔰گفت: درست در #همان_لحظه میخواستیم از جادهای رد شویم که مینگذاری💣 شده بود.
اگر یک دسته از نیروهای #خودشان از آنجا رد نشده بودند، می دانی چی می شد ژیلا؟
🔰خندیدم😅.باخنده گفت: تو نمیگذاری من #شهید بشوم، تو سدّ راه شهادت من شدهای؟ #بگذر_از_من!
به روایت همسر شهید
#شهیدحاج_محمدابراهیم_همت 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💠خنده به یاد ماندنی
قبل از #اعزام برای دیدنم به پایگاه ساجدی مسجد عمار آمد. تلفنی از قبل هم پیگیر بود که حتماً من را ببیند. وقتی آمد همدیگر👥 را دیدیم. یک نوجوانی از نزدیکانش هم همراهش بود او را معرفی کرد و گفت این #نوجوان را به شما میسپارم تا در مسجد از او استفاده کنید. نگذارید حال و هوایش عوض شود.
گفت: علیرضا قدر این جوانان مسجد را بدان. برای اینها هر چه کار کنی کم است. کار برای این جوانان مثل #جهاد است. خداحافظی کرد👋 گفتم محمد چه قدر #جدی خداحافظی میکنی (چون قبلا هم خداحافظی داشتیم با هم) گفت دیگه دعا کنید.
دیدم واقعا خودش دارد اعلام می کند که این سفر #رفتنی است. لحنش جدی شده بود. گفتم پس #حلالم_کن، من را هم یاد کن، خندید☺️ خندهاش دلم را برد. همان لحظه گفتم کمی صبر کن یک عکس بگیریم📸 این عکس مال #همان_لحظه است، و آن خنده به یادماندنی.
#محمد قطعا خبر داشت. رفتن این بار با دفعههای قبل فرق داره و این بار رفتنی است🕊 که بازگشت ندارد❌ همچنین خداحافظی و همچنین #وصیتی سابقه نداشت.
#شهید_محمد_جاودانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃 دست از #خدا خداےخودت برنداشتی من دل نـداشتم💗 وتو #دلبر نداشتی گفتی قرار شد که #فداےخدا شویم من
2⃣6⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💌نامه های عاشقانه با پست خیلے پیشتاز
🔰رابطہ عاشقانه و منحصر به فرد با هـمسرش💞 داشت خانم اش را صدا می زد #حاجی هـم اینکه حالت جهـادی و حالت #فرماندهی داشت و هـم این که هـنگام صحبت تلفن☎️ اگر کسی به مکالمه گوش میداد نمی فهمید #حامد با چه کسی صحبت می کند.
🔰فکر میکردند حامد با کدام فرماندہ #سپاہ در حال صحبت است حامد در نامه نوشتن📝 برای هـمسرش هـم بسیار #فعال بود👌 خصوصا ایامی که در ماموریت شمال غرب🗺 بودیم یکی از کارهـای ثابت حامد #نوشتن_نامه برای هـمسرش بود
🔰شیوہ فرستادن نامه📩 برای هـمسرش هـم #جالب بود مثلا اگر می دید شما دارید به مرخصی می روید نامه را می داد✉️ و می گفت این #نامه را سریع برسان به آقای فلانی خیلی مهمه هـا💥!!! خودش میدونه چه کار کنه
🔰شما فکر میکردی این نامه حتما #بحث مرگ و زندگی است نامه را سریع به آن آقا می رساندی📨 به او هـم که معمولا از #آشنایان نزدیک اش بود زنگ می زد📞 و می گفت #سریع این نامه را برسان به دست همسرم💞
🔰آن بندہ خدا هـم که خیال میکرد حالا چه اتفاقی افتادہ در #هـمان_لحظه که نامه را می گرفت به سرعت🏃 خودش را به #هـمسر_حامد میرساند و نامه را می داد حامد با این شکل از پست #پیشتاز هـم سریعتر نامه را به هـمسرش میرساند💌
#شهید_حامد_کوچک_زاده 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh