فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 منبرهای یک دقیقهای
💠سخنرانی حاج آقا قرائتی
✍️موضوع: ایمانت چقدر
#شبتون_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
مۍنـــویــسم زتـوڪہ
دار و نـدارم شـده اۍ
بـیقرارتـــ شدم و
صبـرو قــرارم شده اۍ
مـن ڪہ بیتاب توأم
اۍ همہ تاب وتبم
تو همہ دلخوشۍ
لیل ونهارم شده اۍ
السلام علیک یا ابا صالح المهدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهـادت ...
اجر کسانی است که در زندگی خود
مدام در حال درگیری با #نفس_اند
و زمانی ڪه نفس سرڪش خود
را رام نمودند،
خداوند به مزد این جهاد_اڪبر،
#شهادت را روزی آنان خواهد کرد
امیر مبارزه با نفس: شهیدابراهیمهادی
سلام بر پهلوان بی مزار❤️
#سلام به شما
#صبحتون_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
📸بنده حقیر ، حسین همدانی ، شاگرد تنبل دفاع مقدس اعتراف میکنم ...
📝فرازی از وصیتنامه سردار شهید مدافع حرم حاج حسین همدانی
✍️بیداری ملت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣ #عند_ربهم_یرزقون
مثل ابراهیم خالصانه و بی ریا فعالیت می کرد.
سر وصدا نداشت. هرجا می دید کاری زمین مانده عجله می کرد و کار را انجام می داد.
اگر می دید جایی یادواره شهداست، خودش را می رساند و مشغول فعالیت می شد.
برای معرفی شهید ابراهیم هادی خیلی زحمت کشید. برای رزمندگان عراقی از ابراهیم و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها می گفت. برای آنها پیشانی بند و چفیه تهیه می کرد.
او جوانان عراقی را با راه و رسم شهدا آشنا نمود و همراه با آنها در عملیات ها حضور داشت تا اینکه در اطراف سامرا به قافله شهدا پیوست.
🌹 شهید محمدهادی ذوالفقاری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣ #عند_ربهم_یرزقون
خیلی ساکت و مظلوم بود خیلی هم نظم داشت هر وقت از مدرسه میآمد خانه اولین کاری که میکرد پلهها را تمیز میکرد و کفشها را دستمال میکشید بعد دستهایش را میشست و جلوی آفتاب خشک میکرد بسیار کمک حال من بود طوری که وقتی مهمان میآمد لذت میبردم از اینکه همه چیز یکدست و سفره منظم چیده شده. خودش غذا نمی خورد تا مهمانها غذایشان تمام شود.
#مادر_شهید
#شهید_محمد_بلباسی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#داستان روزگار من (۸)
با موهای بیرون گذاشتمو رژ لبی که روی لبم بود و غروری که با دیدن این تغییرات پیدا کرده بودم
اولین قدم من به سوی گناهی بود که ازش بی خبر بودم
😈😈😈
تو خونه همش میرفتم تو اتاقمو
با موهام ور میرفتم
انگاری بدمم نمیومد موهامو بذارم بیرون
انچنان مغرورانه به خودم نگاه میکردم که لذت میبردم
صدای بسته شدن در خونه اومد رفتم پذیرایی
سلام مامان خسته نباشی
سلام دخترم سلامت باشی
بیا این وسایلارو بگیر ببر اشپزخونه
رفته بودی خرید مامان ؟؟؟
اره دخترم اما از کت و کول افتادم و خسته شدم
😫😫😫😫
عه خب وای میستادی من از مدرسه میومدم بعدازظهر باهم
میرفتیم مادرمن
دیگه چیکار کنم خودم تنهایی رفتم،
مامان برو بشین میوه بیارم بخوریم یه خرده مادر و دختر باهم گپ بزنیم 😊😊😊
باشه دخترم اول لباسامو عضو کنم الان میام
با مامان نشسته بودیم من به مامانم گفتم مامان این سحر و مامانش و میگم نظرت در موردشون چیه ⁉️‼️
از چه نظر میپرسی فرزانه
هیچی مامان منظورم اینکه ازشون خوشت میاد ؟؟؟
والا چی بگم تا الان که خوب بودن خطایی ازشون ندیم
😃درسته مامان منم ازشون خوشم میاد ادمایه شادی هستن مخصوصا سحر .
نمیدونی مامان چقدر دختر خوبیه خیلی حواسش بهم هست مثل یه خواهره برام
😍😍😍
چقدر خوب اینجوری تو هم احساس تنهایی نمیکنی 😊😊😊
اره مامان خیلی خوبه.
صبح اماده شدمو رفتم دنبال سحر تا باهم بریم مدرسه
موهامم یه خرده گذاشته بودم بیرون سحر که منو دید گفت باااباااا ایولااااا چقدر باحاااااال شدی 😃😃😃
منم با یه حالت خجالت و لبخند گفتم من که کاری نکردم فقط یه کوچولو موهامو گذاشتم بیرون وگرنه همون فرزانمو و همون قیافه ☺️
باور کن فرزانه با همین کار کوچولو خیلی عوض شدی
وارد کلاس که شدیم زینب بهم خیره شده بود با یه حالت تأسفی 😔😔
نگاهم میکرد رو به سحر نزدیک گوشش گفتم چرا زینب اینجوری نگاهم کرد ؟؟🤔🤔
چی شده یعنی ؟؟!!🤔
ولش کن بابا دختره ی حسودو اون داره حسودیش میشه که تو
خوشگل شدی 😈😈😈
اهاااان یعنی بخاطره اینه ؟؟؟
اره بابااااا
نویسنده 📝 انارگل🌹 📝
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🌹🍃🌹🍃
@ShahidNazarzadeh
#امامزمان
سـلام_آقـا_جان♥️✋🏻
ایــاڪ نـعبـد و ایــاڪ نـستـعـین
یـعنـے سـلـآم مـسجـد مـولآے آخـریـن
اےجـمڪرانبـگوڪجـاستآخـریـنامــید
ایـن الشـموس الطـالعه ایـن مــه جـبـین:)
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#گمنامے یعنی درد...
دردے #شیرین...
یعنے با #عشق یڪے شدن...
یعنے اثبات اینکه از همه چیزت براے #معشوقت گذشتے...
یعنی فقط #خدا را دیدی و #رضای او را خواستی نه تعریف و #تمجیدمردم را
گمنامی یعنی .......
اے کاش همه ے ما گمنام باشیم
#شهید_گمنام
#سلام
#صبحتون_شهدایی گمنام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💌 #ڪــلامشهـــید
🌹شهـــید محمد هادی امینی
من مشتاق اینم که رنگ خدا بگیرم و بتونم تجلی حداقل یک صفت الهی تو زمین باشم.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1.jpg
1.79M
فایل با کیفیت طرح جدید به مناسبت سالروز شهادت شهید یزدان احمدپور🌹
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍂دوستی واژه گرمی است که #عشق، خون ایمان به رگش میریزد و حال تصور کن این پیوند بین تو رفیق اسمانیات برقرار شود. حتی تصورش هم زیباست، حقیقتش که جای خود را دارد!
🍂امروز قرار است ما خون #ایمان را به رگ های دوستی با رفیقی عزیز بریزیم و #رفاقتی_آسمانی را احیا کنیم. و آن رفیق عزیز یزدان احمد نژاد است. که در آخرین روز فروردین در کیاشهر متولد شد.
🍂در بستر #انقلاب پرورش یافت و با راه امام تا منتهی الیه آرزویش رفت. شنیده بودم پیش از رفتنش خانه ای را بنا کرد که سقف بالای سر والدینش باشد هنوز ریز کاری های خانه مانده بود که او رفت، خیالش از بابت آسایش #پدر و مادر راحت شد و با فراغ بال برای تحقق #آرمان هایش رفت...
🍂او جنگ را عاشورایی دوباره وَ پیرخمین را #امام_حسینی که در این معرکه تنها بود و باید به ندایش لبیک میگفت معنا کرد. به سوی میدان شتافت و برای آزادی میهنش جنگید، برای #استقلال و سربلندیاش. و آخر کار مهر شهادت بر شناسنامهاش نشست و مزد جهادش را گرفت...
✨سالگرد شهادتت مبارک #مجاهد♥️
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_یزدان_احمدنژاد
📅تاریخ تولد : ٣۰ فروردین ۱٣۴٣
📅تاریخ شهادت : ۱٨ مهر ۱٣۶۶
📅تاریخ انتشار : ۱۸ مهر ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : خرم اباد لرستان
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1_32687553.mp3
3.09M
🎵 #پادکست
🎶 #صوتی
🔴 #مهدوی
📌 قسمت ۱۲۰
🎤 استاد #شجاعی
🔺سلسله پادکست های
🔸«دولت کریمه»🔸
🔹بخش ۷
🌺 #قرار_عاشقی
👌 #پیشنهاد_دانلود
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
دست کرد توی کفن و یک تکه استخوان سوخته آورد بیرون
گفت اونایی که میگن مدافعان حرم واسه پول میرن
ببینید از پسر رشید من یک مشت استخوان سوخته برگشته...
مادر #شهید_مجید_قربانخانی🕊
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌱بسم الله الرحمن الرحیم🌱
🍃اول #فروردین بود که عِطر عیدیِ خداوند همه اهالی خانه را سرمست کرد؛ مجید متولد شده و گریه های کودکانه اش میان تاروپود دیوار های خانه میپچید🌺
🍃هر بهاری که از عمر او میگذشت، قد میکشید و خون انقلاب خواهی در رگ هایش میجوشید. پس از پیروزی انقلاب، بیتاب دیدار با #امام بود. تاثیر عشق به امام هم بود که سال ها در جبهه ها حضور داشت.
🍃حتی زمانی که پدر شد، #عشق به فرزندان هم نتوانست حب جهاد را از دلش خارج کند. آنقدر جنگید تا نهایت خدا خریدار تلاش هایش شد.
🍃انتظار هایش ختم به وصال شد و مجید پازوکی از #فکه، پر کشید به عرش بی نظیر خدا... و خداست که وعده میدهد و عمل میکند
«اِنَ الِانسانَ إِلّا ما سَعَی»❤️
✍نویسنده : #اسماء_همت
🌹به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_مجید_پازوکی
📅تاریخ تولد : ۱ فروردین ۱۳۴۶
📅تاریخ شهادت : ۱۷ مهر ۱۳۸۰
📅تاریخ انتشار : ۱۸ مهر ۱۴۰۰
🥀مزاد شهید : بهشت زهرا
🕊محل شهادت : فکه
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش علی هست🥰✋
*پایان 5 سال چشم انتظاری*🕊️
*شهید علی عابدینی*🌹
تاریخ تولد: ۲۵ / ۵ / ۱۳۶۷
تاریخ شهادت: ۱۷ / ۲ / ۱۳۹۵
محل تولد: فریدونکنار،فِرِم
محل شهادت: سوریه
*🌹پدرش← از او یک فرزند به نام امیر محمد به یادگار مانده🍃 به شدت به نماز اول وقت و قرآن خواندن بعد از نماز معتقد بود📿 او سه بار مجروح شده بود یکبار بر اثر اصابت تیر مستقیم به کتفش مجروح شد🥀از جراحی کتفش چند وقت که گذشت زخمش چرک کرده بود🥀مجبور شدیم بریم بیمارستان اما او اینقدر روحیه بالایی داشت که حاضر نمیشد بریم بیمارستان🍂کتفی که از یک طرف تیر خورده بود و از آن طرف تیر خارج شده بود رو یک زخم سطحی میدونست🥀آنقدر شوق رفتن دوباره به دفاع از حرم رو داشت که جراحت عمیقش به چشمش نمی اومد🥀با اصرار فراوان علی رو بردیم بیمارستان🍂 با همون دست مجروح کار می کرد🥀مینوشت🥀حرکت میداد🥀وقتی پرونده پزشکیش رو به دکتر نشون دادیم، دکتر باورش نمی شد‼️به علی آقا میگفت وضعیت نامساعدی داری تعجب میکنم حرکاتت شبیه معجزه است🍃چون اسکن کتفت چیز دیگری رو نشون میده.🥀با وجود مجروحیتی که داشت دوباره به سوریه رفت🕊️ و اینبار توسط تکفیری ها به شهادت رسید پیکرش سالها جا ماند🥀بعد از 5 سال چشم انتظاری پیکرش تفحص و شناسایی شد💫و مهر ماه 1399 به وطن بازگشت*🕊️🕋
*شهید علی عابدینی*
*شادی روحش صلوات*
🌹🍃🌹🍃
@ShahidNazarzadeh
#داستان روزگار من (۹)
زنگ تفریح با سحر مشغول حرف زدن بودیم همش چشام
👀👀👀
به دستبند سحر بود بهش گفتم
سحر منم میخوام یه دستبند بخرم خیلی خوشم میاد 😍😍
خب اشکالی نداره یه روز باهم میریم یکی میخری ولی فرزانه اگه بخوای قشنگی دستبندت معلومه بشه
باید استینتو یه خرده تا بزنی
اینجوری بیشتر به چشم میاد
نگاهای زینب تمومی نداشت داشت آزارم میداد منو به فکر مینداخت دیگه نتونستم جلو خودمو بگیرم رفتم سمتش و سلام دادم
سلام خوبی فرزانه
ممنون ... زینب یه سوالی ازت دارم
جانم بگوو عزیزم ...
راستشو بخوای از وقتی که من اومدم همین جوری داری به حالت پرسش وار نگاهم میکنی
چیزی شده یا اینکه چیزی میخوای بهم بگی که نمیگی؟؟؟؟
😐😐😐😐
راحت باش حرفتو بزن
نه چیزی نشده .... خب چرا زینب اینجوری نگاهم میکنی من واقعا اذیت میشم 😒😒😒
باشه دیگه اونجوری نگاهت نمیکنم شرمنده
از پیش فرزانه که داشتم میرفتم یهو صدام کردو گفت .... فقط مراقب خودت باش یه نگاه بهش انداختمو
بدون توجه رفتم کلاس
زنگ اخر که خورد سحر بهم گفت فرزانه امروز قراره شاهین بیاد
فرزانه _خب
سحر _ خب نداره که قراره با دوستش بیاد
بازم پریدم وسط حرفش خخخخخب
سحر_ فرزانه میشه این همه وسط حرفام خب خب نگی بذار حرفو تموم کنم
باخنده گفتم باشه جوش نیار چرا عصبانی میشی حالا بفرمایید من سراپا گوشم 😄😁😁😁
ببین شاهین یه دوست داره اسمش بهنامه اونجوره که شاهین تعریف میکنه پسره خوبیه خیلی هم خوشگله. دنبال یه دختر خوشگل برای دوستی میگرده منم تو رو پیشنهاد دادم
چی !!!؟ تو چی چی کردی ؟؟!!کیو پیشنهادد دادی !!!درست شنیدم منو گفتی ؟؟!!!😳😠😠
دیگه چی 😒😒😒
چه واسه خودشون میبرن و میدوزن منم این وسط برگ چغندرم دیگههههه😒😒
سحر_ چرا عصبانی میشی ...تند نرو وایسا ...کجای حرفه من بد بود؟؟ گفتم تو باهاش دوست بشی همین، چرا قاطی میکنییی؟؟
عه سحر یعنی انتظار داری بگم افرین عجب حرفی... گل گفتی خواهرجون اصلا منو چه به این غلطا 😒😒
نویسنده 📝 انارگل🌹 📝
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh