همسرم به #شهادت علاقه زیادی داشت و خیلی #غبطه می خورد که چرا در جبهه دفاع مقدس حضور نداشته.
#مداح اهل بیت بود و بیشتر اشعارش درخصوص #امام_زمان(عج) بود.
به خاطر همین علاقه قلبی هم چند سالی که پس از ازدواج در تهران ساکن بودیم، آخر هر هفته هر طوری بود خودمان را به #جمکران می رساندیم.
#مدافع_حرم
#شهید_سیدمحمدجواد_حسن_زاده🌷
#سالروز_شهادت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#کجا_نیستی⁉️
📌گزیدهای از خاطرات شاگردان و اطرافیان #آیتالله_بهجت_قدسسره
✳️درمحضر ایشان بودم که قبل از منبر روضهخوان خطاب کرد به #امام_زمان (علیهالسلام) و عرض کرد:
#آقاجان کاش میدانستیم کجا تشریف داری😔.
✳️آیتالله بهجت رحمهالله نگاهی به من کردند و فرمودند: یعنی میدانیم کجا #تشریف_ندارند⁉️.
🔴یک بار هم یکی از همراهان آقا گفت: به #جمکران که وارد شدیم مداحی در بلندگو📢 میگفت: #ایکاش میدانستیم کجا تشریف داری!
🌾آقا فرموده بودند:
#کجا_تشریف_ندارند؟؟؟!!!!
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💐خُـدا یہ زیر خاڪے هایـے داره ڪہ نگہ داشتہ روز #قیامت رو کنه و بگه دیدید ملائک ؟؟ ببینید این هم #جو
2⃣4⃣8⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰جمکران بودیم؛ اردوگاه #یاوران_مهدی. یکی از روحانیان را دست انداختیم. با حالت استرس تندتند باهاش حرف میزدم😁 بندهخدا هاجو واج نگاهم میکرد😨 #محسن وارد شد و گفت: میگه من تازهمسلمونم تازه اومدم #قم جایی رو بلد نیستم🚫 زنم گمشده!
🔰حاجآقا دستم را گرفت و برد طرف #نگهبانی که برایم کاری بکند. خیلی دلواپس شده بود💗. به دوروبریها میگفت که خوبیت ندارد برای این #خارجی مایه بگذارید که احساس غربت نکند. به من دلداری میداد: غصه نخور❌! اینجا مملکت #امنیه!
🔰اصلا حواسش نبود که همه را به #فارسی میگوید. من هم حالت غمگین☹️ به خودم گرفته بودم. #محسن هم همراهم میآمد👥 و ترجمه میکرد. آقای #خلیلی رسید. وقتی دید این حاجآقا خیلی خودش را به آب و آتش میزند گفت: که من از بچههای م#وسسه هستم.
🔰حاجآقا باور نمیکرد😅 به آقای خلیلی میگفت: که الان وقت شوخی نیست❌ آقای خلیلی به من گفت: #ناصحی فارسی حرف بزن ببینم! در همان اردو باهم رفتیم #جمکران و نماز امامزمان📿 خواندیم.
🔰تشنه شد. گفت که بیا برویم بیرون نوشیدنی🍹 پیدا کنیم. ورودی مسجد🕌 دستفروشی #دوغ و نوشابه میفروخت. بهش گفتم: بیا بریم از مغازه بخریم. گفت: نه این #بندهخدا هم کاسبه بذار یه قرون💰 گیرش بیاد.
🔰دوتا دوغ خرید🍶. تا آمدم باز کنم گفت که دوغ باید خوب بههم بخورد؛ #تکانش_بده. همان لحظه سروکله #فقیری پیدا شد👤. محسن دست کرد توی جیبهایش. از حرکت انگشتانش احساس کردم تار عنکبوت ها🕸 را لمس میکند.
🔰با چشمانش👀 بهم فهماند که تو بهش کمک کن. با لبولوچهی آویزان☹️ گفتم: من از تو آس و پاس ترم. وقتی #ناامید شد به فقیر گفت: من فقط همین یه دونه دوغ رو دارم؛ به کارت میاد⁉️ طرف سری کج کرد و #گرفت.
🔰محسن خندید😄 که دوغت را تکان بده تا #باهم بخوریم. چندقدم جلوتر فقیر دیگری جلوی راهمان سبز شد👥 بهش گفتم: مثل اینکه امروز باید #تشنگی بخوری! از آن روز به بعد سر هر ماجرایی به هم میگفتیم: #دوغ رو باید خوب بههم بزنی😂!
#شهید_محسن_حججی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
فرازی از وصیت شهیدی که پیکرش بعد از 16 سال سالم به میهن برگشت👇👇 🌷سعی کنید که یکی از افرادی باشید که
8⃣0⃣9⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠 #نذر_مادر
🔸ارتباط #عميق و توسل معنوي عجيبي به #امام_زمان_عجلالله فرجه داشت.
🔹پايش هم كه پس از سه سال حضور در جبهه #مجروح شد، خود امام زمان عليه السلام #شفايش داد.
🔸چهار عمل روي پايش انجام دادند اما دكترها گفته بودند، اصلاً فايدهاي نكرده است، بايد ۵ يا ۶كيلو وزنش را كمتر كند.
🔹وقتي به مادر گفت، او خيلي ناراحت شد، بعد هم #هزار_تا_صلوات نذر کرد.
از مال دنيا هم دو تا #قاليچه بيشتر نداشت که يکي را نذر خوب شدن پاي محمدرضا کرد.
🔸محمدرضا رفت #جمكران آمد، گفت: مادر، غصه نخور!
رفته بود پيش پزشك براي ويزيت مجدد، که دکتر گفته بود #اين_پاي_ديروزي_نيست
#شهید_محمدرضا_شفیعی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌾 #سه_شنبه های ما
گِره خورده ست با #جمکران😢
🌾کاش! #انتظار این روزها
جورِ دیگری رقم می خورد
و دردِ #بی_شما بودن💕 مداوا میشد
🌾اصلاً کاش همه این کاش ها تمام بشود #حضرتِ_موعود
دلـ💔ـتنگ شما😔
#سه_شنبه_های_جمکرانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh