❣﷽❣
🔻 #استاد_پناهیان
* #لذت_آغوش_خدا.... * 47
💕◈•══•🔹🔹🔹✅🔹
#مدیریت_رنج_ها 46
رنج، رابطه ای عارفانه
🔶موضوع رنج، سطحش بالاتر از اینه که بگیم رنج صرفاً در ذات دنیاست. ☺️
خیلی سطحش بالاتر از اینه که بگیم آقا رنج بکش دیگه!
ما ناچاریم رنج بکشیم پس سعی کن به زور هم که شده رنج بکشی!
😒
فکر نکن میتونی ازش در بری!
نه عزیز دلم...
💖 موضوع رنج، خیلی قشنگه...؛
«خودش یه بحث عالی عرفانی هست».
💞 خداوند توی یه حدیث قدسی که از پیامبر (ص) نقل شده، می فرماید:
💢 « هر که راضی به قضای من نباشد و بر بلای من صبر نکند، پروردگاری جز من بجوید...؛
مَن لَم یَرض بِقَضائی وَ لَم یَصبِر علی بَلائی فلیَلتَمِس رَبا سِوایَ...»
🚸 خدا ناراحت میشه وقتی یه بنده ای اهل صبر و پذیرش رنج نباشه....
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
مهندسی فکر_11(1).mp3
6.72M
#مهندسی_فکر 11
💢تغییر احساس، فقط و فقط با فکر ممکن است..
🔋تفکر، بزرگترین محرّک در برداشتن قدم های بزرگ انسانی،
و قوی ترین مانع، در انتخاب ها و ارتباطات غلط است!
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
مراسم #شهادت_امام_محمد_باقر
(علیه السلام)
💺باکلام:
حجت الاسلام استاد نیرومند
🎤بانوای:
کربلایی حسین شیرمحمدی
📆زمان:
پنجشنبه(۱۷مرداد)
ساعت۲۱
🚪مکان:
مشهد؛حجاب۲۱
بیت #شهید_نظرزاده(علامت پرچم)
خواهران برادران
#هیئت_محبان_جوادالائمه(علیه السلام
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🔸هر وقت پیش محمود حرف #زن را میزدیم، میگفت: دست از سر من بردارید! ازدواج💍 برای کسی است که #مرد این دنیا باشد، نه من❌ که تا چند وقت دیگر #شهید میشوم🕊
🔹همیشه میگفت: من، #داماد جبههام، و عروسم حجله #شهادت است🌷 حتی یک بار اسمش برای مکه درآمده بود، ولی محمود نرفت. میگفت: الان ماندن در جبهه، #واجبتر از حج است.
🔸عجیب هم «آقا» را دوست داشت. همه فکر و ذکرش #آقای_خامنهای بود. پز میداد که من بزرگ شده خامنهایام😍 و از بچگی، هوایم را داشته.
#شهید_محمود_کاوه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - پس کی نصیبم شهادته.mp3
2.98M
🎧 #شور احساسی
#مدافعان_حرم
✷♥️✷تو زینبیه، قیامته
✷♥️✷پس کی نصیبم #شهادته
🎤 #محمد_عرفان
👌فوق زیبا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_5931787587432744757.mp3
2.85M
🎧 فایل صوتی
🎙واعظ: حاج آقا #محرابیان
🔖 تبلیغ غدیر قدم دوم 🔖
🌸 #تبلیغ_غدیر 🌸
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💢شاید دور از حقیقت نباشد وقتی می گویند همه #شهدا شبه هم هستند👥 نگاه به زندگی مهدی عزیزی که عزیز محله ای بود خالی از این واقعیت نیست؛ واقعیتی که گره خورده به #نامش شد در ساخت مسجد محل، مکبر بودنش و روزه هایی که بر خود از 9 سالگی #واجب کرد.
💢فعالیتش هایش در #بسیج او را شیفته حضور در سپاه کرده بود لذا پس از پیش دانشگاهی در دانشکده افسری #سپاه ثبت نام کرد📝 و تا سال سوم ادامه داد. آنطور که #مادر_شهید می گوید مهدی تنها متعلق به خانواده اش نبود❌ بلکه برای همه دلگرمی بود.
💢هیچ وقت از کارهایش که برای #رضای_خدا انجام میداد سخن به میان نمی آورد و هر بار خانواده از او جویای #کارهایش می شدند حرف را عوض می کرد☺️
#شهید_مهدی_عزیزی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
9⃣7⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰کوله بار او همیشه یک ساک با لباس های #خاکی بود. اما #آخرین_بار رفتن مهدی با همه رفتن ها فرق داشت. این را می شد به راحتی از سکنات شهید🌷 خواند.
🔰روزهای آخر مهدی با روزهای دیگرش تفاوت بسیار داشت😔 یکبار من را صدا کرد و گفت #مادر یک سوال می پرسم صادقانه👌 جواب بده. پرسید اگر زمان #امام_حسین(ع) بود و من می خواستم بروم شما چه می گفتید⁉️ گفتم یقینا صدتای تو فدای امام حسین(ع).
🔰گفت مادر الان هم آن زمان است و هیچ فرقی نمی کند❌ اگر ما نرویم🚷 گویی دوباره دست حرامی ها به #حضرت_زینب(س) رسیده است و او را به اسارت برده اند😭 اگر امروز نرویم بر خلاف دستور #رسول_خدا(ص) عمل کردیم که فرمودند اگر صدای مظلومی را آن سوی عالم شنیدی و نروی #کافری. با این حرف ها اجازه رفتنش را از ته دل♥️ دادم.
🔰شهید قبل از رفتن از پدر و مادر تنها یک چیز می خواست و آن اینکه بعد از خبر #شهادتش آبرو داری کنند و نگویند ای کاش ...❌ به پدر مادر گفت که با #اختیار خود می رود و هیچ اجباری در رفتن نیست.
🔰شهید از مال دنیـ🌍ــا چیزی نداشت جز یک موتور که آن را در ایام #فاطمیه از وی دزدند. وی وقتی خبر دزدیده شدن موتورش را به #مادر داد گفت" درویش بودیم و درویش تر شدیم"
🔰مهدی در 31 سالگی📆 و یک روز مانده به ماه مبارک کوله بار به سمت #سوریه می بندد اما هنوز نام کسی به نام همسر💞 در شناسنامه اش نقش نبسته بود. ما برای وی #دختر_شهیدی را پیدا کرده بودیم که از هر لحاظ مناسب بود 💥اما مهدی می گفت "نه✘ دست بردارید. آن بنده خدا چه گناهی کرده که هم فرزند شهید و هم #همسرشهید باشد"
#شهید_مهدی_عزیزی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
⚜سرما پسرک را کلافه کرده بود سر جایش درجا میزد ته #تفنگ میخورد زمین و قرچ قرچ صدا میداد: ماشین تویوتا🚛 جلوتر ایستاد، احمد پیدا شد و گفت: تو مثلاَ #نگهبانی این جا⁉️ این چه وضعشه؟ یکی باید مراقب خودت باشه میدونی این جاده چقدر خطرناکه⚠️
⚜دست هایش را توی هوا تکان میداد مثل #طلب_کارها حرف میزد و میآمد جلو، ببینم تفنگتو، تفنگ را از دست پسر بیرون کشید، چرا تمیزش✨ نکردهای؟ این تفنگه یا لوله بخاری⁉️ پسر تفنگ را پس گرفت و مثل بچه ها زد زیر گریه😭
⚜تو چطور جرئت میکنی به من امر و نهی کنی، میدونی من کیام؟ من نیروی برادر #احمدم اگه بفهمه حسابتو میرسه، بعد هم رویش را برگرداند و گفت: اصلاَ اگه خودت بودی میتونستی توی این سرما❄️ نگهبانی بدی؟ #احمد شانه هایش را گرفت و محکم بغلش کرد، بی صدا اشک میریخت و میگفت: تو رو خدا منو ببخش😢 پسر تقلا میکرد شانه هایش را از دست های او بیرون بکشد، دستش خورد به کلاه پشمی🎩 احمد، کلاه افتاد و احمد را شناخت سرش را گذاشت روی شانهاش و گریه کرد😭
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
صفحہ ۳۹ استاد پرهیزگار .MP3
829.3K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه بقره✨
#قرائت_صفحه_سی_ونهم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
May 11
بعد از سونوگرافی بهش زنگ زدن و گفتن بچه ت #پسره...
خندید و گفت : خدارو شکر که سالمه♥️
گفتن شوخی کردیم بچه ت #دختره..
باذوق چند بار پرسید جدی میگین؟ واقعاً دختره؟😍😍😍
از خوشحالی سر از پا نمی شناخت
#اسمشو از قبل انتخاب کرده بود
♥️ #زینب♥️
🌺 زینت پدر🌺
🌼 ۹۳/۵/۱۶🌼
#پــــــــدر
بلندترین شعر عاشقانه ی یک #دختر
🌺دخترعزیزم همیشه درکنارت هستم💞
🎈تولدت مبارک🎈
زینب خانم نازدانه ی شهید
#شهید_محمدتقی_سالخورده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
0⃣8⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠 تولد #زینب جون
🔰محمدم برای #تولد یکسالگی🎈 دخترمون نبود. ماموریت بود. مبارزه باپژاک، روز تولدش، یکی از دوستام به من زنگ زد☎️ وگفت که قراره آقای #فیروزآبادی امشب بیان خونه مون🏘و شما هم بیاین.
🔰توی راه حاج عبدالرحیم متوجه میشه که #تولد_زینب جونه. دیدم که یه جا نگه داشت و از قرار رفته بود کیک🎂 تولد و شمع یکسالگی🕯خریده بود و من #خبرنداشتم.
🔰رسیدیم به مهمونی؛ بعد شام من و #زینب توو اتاق بودیم🚪 که دیدم صدام میکنن ومیگن بیاین تو و اتاق پذیرایی. زینب رو بغل کردم که ببرمش توو جمع، دیدم چراغا💡 رو خاموش کردن و تا ما اومدیم. همه یکصدا میگفتن تولد تولد #تولدت_مبارک زینب جون🌷
🔰جا خوردم وبا #خوشحالی گفتم اینجا چه خبره😍 خلاصه بقول معروف سورپرایز شده بودیم. حاج #عبدالرحیم یک ذوق وشوقی داشت که گفتنی نبود برای زینب و بچه هاش شعر میخوند و فیلم🎥 میگرفتیم.
🔰بعدش زنگ زدیم📞 به #محمدم و زینب با باباش صحبت کردن. دو تا آدم👥 از جنس #فرشته در کنارمون بودند و چه زود از بین ما رفتن🕊 اون شب #شهیدعبدالرحیم با این کارش میخواست زینبم جای خالی باباش👤 رو احساس نکنه😔
🔰 #خاطره ی اون سال، تو ذهن ما💭 موندگار شد تا ابد. خودش #بابای دوتا بچه بودی و میدونست تو دل #محمدم چی میگذره. تولد🎊 یکسالگی دخترم رو شهید عبدالرحیم برگزار کرد، درسته که در تولدهای سالهای بعد هر دو دوست آسمانی شدن🕊، اما مطمئنم که در کنارش حضور دارن و با شادی زینب شادی میکنن♥️
خاطره ای از همسر شهید سالخورده
از تولد یک سالگی زینب جان ...
#شهید_عبدالرحیم_فیروزآبادی
#شهید_محمدتقی_سالخورده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1_3438779.mp3
4.04M
🔻ختم چله کلیمیه
💐قرائت زیارت آل یاسین بہ نیابت از شهدا
👈جهت تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان(عج)
🌱 سَلامٌ عَلےٰ آلِ یٰاسینْ ...
🌹 #روز_سی_وچهارم
🌹 #التماس_دعا
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh