#رمان
#نخل_سوخته 📚
📖قسمت 1⃣3⃣
📚📖مسئله ای که در عملیات والفجر هشت حائز اهمیت بود جزر و مد آب دریا بود که روی رود اروند تأثیر داشت.زیرا می بایست زمان عبور غواصان از اروند طوری تنظیم بشه که با زمان جزر آب تلاقی نکنه.چون در اون صورت آب همه ی غواصان رو به دریا می برد.
✅و از طرفی در زمان مد چون آب برخلاف جهت رودخانه از سمت دریا حرکت می کرد،موجب می شد تا دو نیروی رودخونه و مد دریا مقابل هم قرار بگیرن و آب حالت راکد پیدا کنه و این زمان برای عبور از اروند بسیار مناسب بود.
💠اما اینکه این اتفاق هر شب در چه ساعتی رخ می ده و چه مدت طول می کشه مطلبی بود که می بایست محاسبه بشه و قابل پیش بینی باشه.
⚪️بچههای اطلاعات راهی پیدا کردن،میله ای رو نشونه گذاری کرده و کنار ساحل داخل آب فرو بردن.این میله سه نگهبان داشت که اندازه های مختلف رو در لحظه های متفاوت ثبت می کردن.حسین بادپا یکی از این نگهبان ها بود.
✅خود حسین بادپا اینطور تعریف می کرد که:«دفترچه ای به ما داده بودن که هر15 دقیقه درجه ی روی میله رو می خوندیم و با تاریخ و ساعت در اون ثبت می کردیم ،مدت دو ماه کار ما سه نفر همین بود.
‼️اون شب خیلی خسته بودم،خوابم میومد.نگهبان قبلی بالای سرم اومد و بیدارم کرد.گفت:حسین پاشو نوبت نگهبانی توئه. همونطور خواب آلود گفتم:فهمیدم.تو برو بخواب من الان بلند میشم.
⁉️نگهبان سرجاش رفت و خوابید،اما با خوابیدن او منم خوابم برد.چند لحظه بعد یهو از جا پریدم.به ساعتم نگاه کردم.بیست و پنج دقیقه گذشته بود.با عجله بلند شدم،نگاهی به بچهها انداختم همه خواب بودن.
❌حسین یوسف اللهی و محمدرضا کاظمی هم که اهواز بودن.با خودم فکر کردم خب الحمدالله مثه اینکه کسی متوجه نشده،از سنگر تا میله فاصله ی چندانی نبود،سریع سر پستم رفتم.
❌با توجه به تجربیات قبل و با یادداشتهای داخل دفترچه،بیست و پنج دقیقه ای که خواب مونده بودم رواز خودم نوشتم...اما...
✔️به روایت ازعلی نجیب زاده
#عارف_شهیدان🔻
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی🌷
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#رمان
#نخل_سوخته 📚
📖قسمت 2⃣3⃣
📚📖روز بعدتوی محوطه ی قرارگاه بودم که دیدم محمد رضا کاظمی با ماشین وارد شد و یکراست اومد طرف من.از ماشین پیاده شد و من رو صدا کرد.-گفت:بیا اینجا.جلو رفتم.
⁉️-بی مقدمه گفت:حسین تو شهید نمیشی.رنگم پرید.فهمیدم قضیه از چه قراره ولی اون از کجا می دونست مهم بود.-گفتم:چرا؟ حرفه دیگه ای نبود بزنی؟ -گفت:همین که گفتم. -گفتم:خب دلیلش چیه؟-گفت:خودت میدونی.
🔴-گفتم:نمیدونم تو بگو.-گفت:تو دیشب نگهبان میله بودی؟درسته؟-گفت:خب بله.-گفت:25 دقیقه خواب موندی واز خودت دفترچه رو نوشتی.آدمی که می خواد شهید شه باید شهامت ومردونگی داشته باشه حقش بود که بجاش توی دفتر می نوشتی خواب موندم.
❌-گفتم:کی گفته ؟ اصلا چنین خبری نیست.-گفت:دیگه صحبت نکن.حالا دروغم میگی.پس یقین داشته باش که دیگه اصلا شهید نمیشی.با ناراحتی سوار ماشین شد و رفت.آخه چطور فهمیده بود،کسی ندید تا به محمدرضا کاظمی خبر بده،اون حسین اهواز بودن.از همه مهمتر اینکه دقیقا می دونست 25دقیقه خوابم برده بود.
⁉️یه روز بازم محمدرضا کاظمی رو صدا زدم. -گفتم:چند دقیقه بیا کارت دارم.راجع به مطلب اون روز می خوام بدونم.-گفت:چی می خوای بگی؟.-گفتم:اون روز درست می گفتی من خوابم برد ولی عمدی نبود.-گفت:توکه گفتی خواب نموندی،می خواستی من رو به شک بندازی؟-گفتم:می خواستم کتمان کنم ولی وقتی دیدم با اطمینان حرف میزنی فهمیدم خبریه.
‼️-گفت:خب حالا چی می خوای بگی.-گفتم: هیچی،فقط بهم بگو از کجا فهمیدی.-گفت: کار به این کارا نداشته باش.فقط بدون شهید نمی شی.-گفتم:تورو خدا بهم بگو،چند روزه فکرم مشغوله.-گفت:قسم نده نمیشه بگم.-گفتم: حالا که قسمت دادم بگو.مکثی کرد و گفت:باشه ولی قول بده به هیچ کس نمیگی،لااقل تا وقتی ما زنده ایم.
⁉️-گفتم:هرچی تو بگی.-گفت:من و حسین یوسف اللهی توی قرارگاه شهید کازرونی اهواز داخل سنگر خواب بودیم.نصف شب حسین من رو از خواب بیدار کرد و گفت: محمدرضا! حسین الان سر پست خوابش برده و کسی نیست که جزر و مد آب رو اندازه بگیره. همین الان پاشو برو سراغش.
✨چون از گفته ی حسین مطمئن بودم بلند شدم بیام اینجا.وقتی سوار ماشین شدم دوباره اومد و گفت:محمدرضا به حسین بگو تو شهید نمیشی،چون 25دقیقه خواب موندی و بعد هم دفترچه رو از خودت پر کردی.
🌟وقتی اسم حسین یوسف اللهی رو شنیدم دیگه همه چی دستگیرم شد.اون رو خوب می شناختم.باورم شد که دیگه شهید نمیشم."
✔️خاطره ی شهید حسین بادپا به روایت از علی نجیب زاده
#عارف_شهیدان🔻
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی🌷
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
منم-باید-برم-تنظیم-دیجیتال.mp3
2.41M
🎵 #صوت_شهدایی
#وصیت_شهدا📝
❤️خون گلوی من، تو دست تو امانته
❤️برادرم بدون، چه باری روی شونته
🎤 #سیدرضا #نریمانی
🎤 #میلاد #هارونی
خیلی زیباس👌👌
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
مردم...
نگذارید شیرینی #خواب_غفلت
آن چنان چشم هایتان را گرم خود😌کند
که #غافل شوید
از نگاه هایی👀 که میتوانند
تا رسیدن به #عرش دستگیرتان
باشند🤝
#شهید_احمد_مشلب
#شبتون_شهدایی 🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم❣
🌾دلتنگ شدم ماهِ #دل_آرایم را
🍂یک عمر شکستم دلِ آقایم💔 را
🌾 #العفو، که آوارهٔ صحرا کردم
🍂با دستخودم"یوسفزهرایم" را😭
#اَللَّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
خورشیـ☀️ـد ِ من
نه از شرق
بلکه هر روز #صبح
از گوشه ی چشم های تو😍
طلوع میکند...
#صبحت_بخیر
ای بهانه ی همه ی شعرهای♥️ دیشبم
#شهید_سعید_سلمان
#سلام_صبحتون_شهدایی 🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#در_همین_حوالی
اسفند ماه حاج قاسم سلیمانی در مصلی بابل ...
🔸مهدیه رجاییفر #دختر_شهید مدافع حرم با بیان خاطرهای از دیدارش در اسفندماه📆 سال گذشته با سردار #شهید_سلیمانی میگوید:
🔰" در یادواره شهدای #بابل ابتدا به دیدارشان رفتم بعد از آن دلنوشته📝 خواندم، وقتی به حضورشان رفتم ایستادند👤 و #دستشان را روی سینهشان گذاشتند من تعجب کردم و گفتم من دختر کوچک شما هستم☺️
🔰گفتند البته که دختر کوچک من هستید👌من به خاطر #پدرت که چنین دختری بزرگ کرده میایستم؛ خیلی برایم جالب بود که یک #سردار پر ابهت چگونه مرهم دل♥️ دختر شهید میشود....
🔰در دیدار خصوصی که به حضورشان رسیدیم گفتم: ما دلمان به شما و #حضرت_آقا قرص است💝 خندیدند و سرشان را تکان میدادند؛ گفتم از #خانطومان و بابام خبری ندارید، ما فرزندان شهدا خیلی منتظر هستیم
گفتند مطمئن باش👌 باباتونو برمیگردونیم
🔰چون گریه کرده بودم برای اینکه دلجویی کنند یک انگشتر💍 به من و به مادرم و برادرانم دادند. در دیدار به سردار گفتم: اگر ممکن است #نصیحتم کنید گفتند: "برایت کتباً کنار عکس بابات نوشتم که #باباتم شاهد باشه..."
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#سلام_بر_ابراهیم🌷
🔸با هیچ کسی حتی آدم های #منحرف
تند برخورد نمیکرد❌ هر کسی را به یک روش جذب میکرد. در زورخانه فهمیدیم که ابراهیم #قهرمان کشتی هم بوده. او هیچ چیزی از خودش نمیگفت و این جاذبه ی شخصیتی💖 او را بیشتر میکرد.
🔹کار به جایی رسید که #شبها حدود بیست نفر👥 سر کوچه جمع میشدیم و ابراهیم برای ما حرف میزد. تا وقتی بود جمع مارا جمع میکرد و #حرف های زیبا برایمان میزد👌 وقتی هم نبود حرف او در بین جمع ما بود.
#ای_که_مرا_خوانده_ای_راه_نشانم_بده
#شهید_ابراهیم_هادی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
Quran_Page (187).mp3
877.5K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه توبه✨
#قرائت_صفحه_صدوهشتاد_وهفت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴شیرزنی که عصر امروز همسر مهربانش شهید مدافع حرم #حمیدرضا_باب_الخانی
بر روی دستان مردم اصفهان تشییع میشود🕊
حتی دیروز دراین اوج غمهایش💔
در پای #صندوق_آرا هم از ادامهی راه سردار، میگوید:
"آیا کسی می تواند شهید حاج قاسم را دوست داشته باشد و عقیده او را نه ...!"
مرحبا به این همسران شهدا🌷♥️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#شهید_علیرضا_ناهیدی
#فرمانده_تیپ_ذوالفقار
#لشکر۲۷_حضرترسولﷺ
شهادت: عملیات والفجر مقدماتی
شهید علیرضا ناهیدی کسی که #حاج_همت عاشق او بود♥️ و او را بسیجی واقعی مینامید...
🔹از هوش💬 سرشاری برخوردار بود و خيلی زود با سلاح های مختلف آشنايی پيدا كرد و همين امر باعث شد كه #متوسّليان او را به عنوان مسئول ادوات و توپخانه معرفی كند✅
🔸نبوغ او در جبهه زبانزد بود به حدی که #محسن_رضایی به او لقب انیشتین را داده بود. در #زمستان سال ۶۰ به همراه كاروان اعزامی از مريوان به جنوب اعزام شد و از بدو تشكيل تيپ ۲۷ واحد #توپخانه و ادوات تيپ را راه اندازی كرد.
🔹خاک #لبنان نیز در سال۶۱ عطش او را برای مجاهدت سیراب نکرد. #علیرضا فرماندهی قرارگاه امام حسين(ع) را در تهران نپذيرفت❌ و عاشقانه به کوی عشق دل بست.
🔸در عمليات های مختلف با سمت #فرماندهی تيپ ذوالفقار شركت داشت و عاقبت در ۳۰ بهمن ۶۱ بر اثر جراحت😓 حاصل در #عمليات_والفجر مقدماتی به فیض شهادت🌷 رسيد.
مزار: گلزار شهدای بهشت زهرا(س)
قـطعـه ۲۸ / ردیـف۱۰۲ /شـماره ۱
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#رمان
#نخل_سوخته 📚
📖قسمت 3⃣3⃣
📖با حسین یوسف اللهی در راه منطقه همسفر بودیم.می رفتیم خسرو آباد.منطقه جنگی بود و نخلستان های اطراف جاده سوخته.
🌴شهید یوسف اللهی رو به من کرد و گفت: حسین نگاه کن به این نخلها.نگاه کردم ، بیشترشون بر اثر اصابت گلوله های دشمن سوخته و یا شکسته بودن.
🔥-گفتم:بله همه سوختن.-گفت:به این کاری ندارم تو خود نخل ها رو درست ببین.دوباره نگاهی انداختم و گفتم:خب همه خشک شدن.
‼️-گفت:نه این منظورم نیست.-گفتم:راستش نمی فهمم منظورت چیه؟ خب واضح تر صحبت کن.
🌴-گفت:ببین!همه ی نخل ها ایستاده می میرن.
تازه فهمیدم که چی می خواد بگه.دوباره نگاهی به اطراف انداختم.درست بود.همهی نخل های اطراف جاده،سوخته و خشکیده،هنوز پابرجا بودن.
💠اون روز بازم به طور دقیق عمق مطلب رو درک نکردم اما بعد از شهادت آقا حسین وقتی خوب نشستم و آخرین لحظاتش رو مرور کردم،دیدم واقعا خود اوهم شبیه یه نخل تا آخر ایستاد و سوخت.
✔️به روایت از حسین متصدی
#عارف_شهیدان🔻
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی🌷
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#رمان
#نخل_سوخته 📚
📖قسمت 4⃣3⃣
📖سال 63بعد عملیات خیبر لشکر در خط شلمچه مستقر شد.بین خط ما و عراق چهار کیلومتر آب بود.برای شناسایی باید از آب رد می شدیم،نفراتی که حسین انتخاب کرد،من و موسایی پور و صادقی و یه نفر دیگه.
🔴حد نهایت شناسایی ما خاکریز عراقیها در پایان آب گرفتگی بود.شب ما چهار نفری حرکت کردیم،قرار بود در منطقه ای که چولانهای زیادی داشت توقف کنیم و دوتا از بچهها به طرف خاکریز دشمن بروند.
🔴اون شب نوبت موسایی پور و صادقی بود.به چولانها رسیدیم قایق ها رو وسطشون زدیم و ایستادیم،هردوی اونا لباس غواصی پوشیدن و رفتن جلو.بعد از مدتی دیدیم برنگشتن.اول فکر کردیم شاید امشب کارشون طول کشیده و اگه صبر کنیم برمی گردن.
‼️اما تأخیر کردن و مطمئن شدیم اتفاقی افتاده،سوار قایق شدیم و دنبالشون رفتیم،فایده نداشت اثری ازشون نبود،دیگه خیلی دیر شده بود.فرصت زیادی نداشتیم،و تنها و نا امید به خط خودمون برگشتیم.
⁉️حسین که تا اون لحظه دل نگران منتظر ما بود با دیدن قایق ها سریع جلو اومد همه چی رو بهش گفتم.چهره ی حسین خیلی درهم شد،هم نگران بچهها بود هم به فکر کار.
🔴شهادتشون یه مصیبت بود و اسارتشون مصیبتی دیگه،چون اگه یکی از بچههای شناسایی اسیر می شد،دیگه نباید روی اون محور کار کرد چون احتمال لو رفتن عملیات وجود داشت.
‼️همه نگران بودن،هوا که روشن شد حسین لب آب رفت تا با دوربین اثری از بچه ها پیدا کنه ما رو هم به طرف دیگه ای فرستاد.همه برای پیدا کردنشون بسیج شدن.حوالی ساعت ده همه نا امید برگشتن.
🔰حسین با حاج قاسم سلیمانی تماس گرفت و او رو در جریان قرار داد.بخاطر حساسیت موضوع حاج قاسم سریع خودش رو به منطقه رسوند.با حسین داخل سنگر شدن و مشغول مشورت.
ادامه دارد....
✔️راویان:حمید شفیعی،علی نجیب زاده،مرتضی حاج باقری،ابراهیم پس دست
#عارف_شهیدان🔻
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی🌷
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم❣
📖السَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللَّهِ عَلی مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ السَّمآءَ...
⚜سلام بر تو ای مولایی که با #آمدنت حجّت را بر اهل زمیـ🌎ـن و آسمان تمام می کنی.
⚜سلام بر #تو و بر روزی که با آمدنت، زمین و آسمان غرق نور💫 می شوند.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌼🍃صبـ☀️ــح است
دوباره در #پناهت هستم
شیداے #سپیده و پگاهت هستم
🌼🍃گر نیم نگاهے👀 بکنے ما را بس
خواهانِ همین نیم #نگاهت هستم....
#شهید_مهدی_عسگری🌷
#سلام_صبحتون_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌺🌼دل تنگی هایمـ💔 کار دست دلم داده است. به هر سو که می روم من هستم و اشک و #امام_رضا
🌸امروز هم حکایتِ #خادم افتخاری اش، به گمانم مرتضی عطایی🌷 کنار #پنجره_فولاد روضه ی "خرابه ی شام" را خواند و با نوحه ی #سالار_زینب، دم ِعشق را گرفت که با پروازِ🕊 به مقصدِ #دمشق حاجت روا شد.
🌺آنقدر عکس و فیلم🎞 از مدافعان حرم برای خانواده ی شهدا سوغات آورد که #آوینی_سوریه شد.
🌸هربار با رفتنش، همسرش💞 به رسم عشق چله ای برای سلامتی اش در #حرم امام رئوف می گرفت. اشک های همسرش سبب شد که مدتی با نام #جانباز ِمدافع دلتنگ شود برای دوستانش که بار سفر را بستند و رفتند😔
🌺چه سخت است حال #جامانده ای که دلش تنگ و چشمانش بارانی😭 است
🌸شاید سفارش دوستان #شهیدش پیش ارباب بود یا رضایت #همسر دل شکسته💔 اش برای شهادت یا مناجات خودش در روز ِ#عرفه با معشوق که با تیری که به #گلویش اصابت کرد💥 به آرزویش رسید.
🌺 #سربازِ بی بی، دیگر نگران نباش. در روز قیامت شرمنده ارباب نمی شوی. چون #گلوی تو هم خونی است. فقط تو را #قسم به "اشک های بعد از شهادتت" دعایمان کن🙏
🔹باید گذشت از این دنیا🌎به آسانی
🔸باید مهیا شد از بهر #قربانی
🔹سوی #حسین رفتن با چهره خونی
🔸زین سان بود زیبا #معراج انسانی
📅تاریخ تولد: ۱۳۵۵/۱۲/۰۴
📆تاریخ شهادت: ۱۳۹۵/۰۶/۲۱
🗺محل شهادت: لاذقیه.سوریه
🗺محل دفن: بهشت رضا.مشهد
#شهید_مرتضی_عطایی
#سالروز_ولادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
این خنــــده ها
از شوقِ وصـال یار💞 است ...
و چه سبڪبـــ🕊ــــــال
#رسیدنــد بہ معشـــوق ...
#شهید_احمد_گودرزی
#شهید_ابراهیم_خلیلی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🚩کاروان زیارتی شهیدنظرزاده🚩
#راهیان_نور
بازدید از مناطق عملیاتی جنوب کشور
#خانوادگی_خواهران
#هزینه_اردو_330.000_تومان
#مکان_ثبت_نام:
مشهد؛استادیوسفی24خیریه منتظرین ولی عصر(عجل الله)
برای کسب اطلاعات بیشتر #عکس_باز_شود.
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh