فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلبرم🙏
دلم را تا اوج ببر، ببر تا آغوشت ...
می خواهم غرق باران رحمتت شوم، مگر من تکه ای از تو نیستم؟
درست است که مرا برای خودت پرورش دادی ولی من خودم را بند هر چه کردم الا تو ...!
گاهی اسیر بند دنیا میشوم، ولی تو خدایی کن و یک پناهنده به آغوشت قبول کن ...!
"آغوشت، جایگاه ناب ترین لحظه های عاشقانه ی من است"
مرا سیراب کن✍
❤️ اللهم عجل لولیک الفرج
#کانال_شهیدمحمــدنکـــاحی ❤️
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#انتهای_میدان_مین...!
🌷قبل از عملیات داشتیم با بچهها خوابیدن روی سیم خاردار را تمرین میکردیم. البته این خوابیدن روی سیم خاردار جزو برنامههای آموزشی نبود اما یک تعداد از بچهها که جسارت و روحیه بالای ایثارگری داشتند به صورت داوطلب از این کارها میکردند. یک میدان مین آموزشی زده بودیم و سه توپ سیم خاردار توپی هم مقابلش کشیده بودیم به طوری که دو تا توپ سیم خاردار زیر بود و یک توپ سیم خاردار رو آن قرار گرفته بود.
🌷تقریباً ارتفاع سیم خاردار تا بالای سینه بالا آمده بود. تعدادی از بچه ها قبل از شهید کاظمی با احتیاط روی سیم خاردار خوابیدند و از طرفی هم مواظب بودند آسیب نبینند. تا اینکه نوبت به ایشان رسید. انگار نه انگار که حرکتش یک کار آموزشی و تمرین است. مثل یک شناگری که داخل آب شیرجه میزند خودش را روی سیم خاردارها پرت کرد و با همه طول و عرض بدنش سیم خاردارها را جمع کرد و به بقیه بچهها گفت: «حالا بیایید از روی من رد بشید.» این کار شهید کاظمی همه رو حیرت زده کرد.
🌷شهید کاظمی چند روز بعدش و در شب عملیات «سید الشهدا (ع)» به عنوان تخریبچی جهت باز کردن معبر به یکی از گردانهای «لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع)» مأمور شد و در شب عملیات بعد از اینکه معبر باز شد برای گذشتن از سیم خاردار انتهای میدان مین یکبار دیگه سینهاش را با سیم خاردار دشمن آشنا کرد.
🌹خاطره اى به ياد شهيد اصغر کاظمی از بچه های تخریبچی «لشکر ۱۰ سید الشهدا (ع)» که اردیبهشت ماه ۶۵ در عملیات «سید الشهدا (ع)» در منطقه فکه به شهادت رسید.
#راوى: رزمنده دلاور کاوه ذاکری از رزمندگان تخریبچی دوران دفاع مقدس
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️ اللهم عجل لولیک الفرج
#کانال_شهیدمحمدنکاحی ❤️
📚 #احکام_شرعی 📚
تیمم بر دیوار👇
بسیاری از مردم فکر می کنند برای تیمم حتما باید دو کف دست را بر روی زمین گذاشت.
در حالی که در صحّت تیمّم، بودن آنها بر روی زمین شرط نیست،١ بنابراین اگر چیزهایی مثل خاک و سنگ که تیمّم بر آنها صحیح است، به دیوار چسبیده باشند، تیمّم بر آنها صحیح است.
١. اجوبة الاستفتائات، سؤال 200
❤️ اللهم عجل لولیک الفرج
#کانال_شهیدمحمدنکاحی ❤️
سلام حضرت زندگی ، مهدی جان
شکر خدا که هر صبح به شوق این سلام ها چشم می گشایم ...
شکر خدا که هر روز را در هوای یاد شما آغاز می کنم ...
شکر خدا که قلبم به مهر شما بسته است ...
شکر خدا که شما را دارم ...
❤️ اللهم عجل لولیک الفرج
#کانال_شهیدمحمدنکاحی ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹
⭐️روز موفقیت آمیزی را تصور کنید⭐️
امروز در هر موقعیتی خود را در حال لذت بردن از موفقیت، تصور کنید.
خودتان را در حال لبخند زدن و خوش گذراندن از هر آنچه در مسیرتان قرار گیرد ببینید.
وقتی هر دری به سوی شما گشوده میشود احساس شادی و هیجان کنید و بدانید که دیگران از موفقیتهای شما الهام می گیرند.
تصور روزی رضایت بخش را به خود هدیه کنید.
انتظارات مثبت شما دانه هایی هستند که به نفع شما کاشته میشوند، و به شکل موفقیت آمیزی به تجربیات تعالی بخش تبدیل می شوند.
🌸این هفته را متفاوت شروع کن🌸
🌸کمتر بترس،
بیشتر امیدوار باش.
🌼کمتر آه بکش،
بیشتر نفس بکش
🌸کمتر متنفر باش،
بیشتر عشق بورز
و بعد
خواهی دید که
همه چیزهای خوب دنیا
از آن تو خواهد بود💖
با سلام وعرض صبح بخیر دوستان گل ومهربونم براتون هفته ای پر از موفقیت آرزو می کنم
❤ اللهم عجل لولیک الفرج
#کانال_شهیدمحمدنکاحی ❤️
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
#قسمت_اول (٢ / /١)
#شاخکهای_کج_شده!
🌷گردان حاج عبدالحسین برونسی، گردان خط شکن بود. اگه تو عملیات شکست میخورد یا به طرف دشمن حمله نمیکرد بقیه گردانها هم شکست میخوردند. زمان حمله فرارسید. شب عملیات، گردان حاج برونسی داشت به طرف دشمن حمله میکرد. که ناگهان بچههای اطلاعات خبر آوردند که در جلوی ما میدان مین وجود داره. کسی از بچههای گردان به جزء بچههای اطلاعات و حاج برونسی از میدان مین که روبروشون بود خبر نداشتند. نمیدانستند چیکار کنند؟ اگر به طرف جلو حمله کنند، احتمال کشته شدن بچههای گردان وجود داشت!
🌷....اگر عقبنشینی میکردند، احتمال شکست خوردن گردانهای دیگه وجود داشت. شب عملیات، آرام و بی سروصدا به طرف دشمن حرکت کردیم. سر راه یکهو خوردیم به میدان مین. بچههای اطلاعات عملیات از ماجرا زودتر با خبر شده بودند و موضوع را با خود حاج عبدالحسین برونسی در میان گذاشتند. حاج برونسی ماتش برده بود. شبهای قبل بچهها اومده بودند شناسایی ولی چنین میدانی وجود نداشت یه احتمال وجود داشت و آن هم اینکه راه را اشتباه اومده باشند. گردان برونسی، نوک حمله و خط شکن بود و اگر معطل میکردند هیچ بعید نبود که عملیات شکست بخورد.
🌷بچههای اطلاعات شروع کردند به گشتن ولی بیفایده بود. کمی عقبتر تمام گردان منتظر دستور حمله بودند. هنوز از ماجرا خبر نداشتند. بچههای اطلاعات به حاجی گفتند چه کار میکنی؟ حاج عبدالحسین برونسی با اشاره به میدان مین گفت: میبینی که هیچ راه کاری برامون نیست. گفتند: یعنی .... برگردیم. متوسل شد به اهل بیت، به خانم حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) با آه و ناله گفت: بیبی، خودتون وضع ما رو میبینین، دستم به دامنتون، یک کاری بکنین. به سجده افتاد روی خاکها و باز گفت: شما تو همه عملیاتها مواظب ما بودین، اینجا هم همه چیز به لطف و عنایت شما بستگی داره. تو همین حال....
#ادامه_در_شماره_بعدى....
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️ اللهم عجل لولیک الفرج
#کانال_شهیدمحمدنکاحی ❤️
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
#قسمت_دوم (٢ / ٢)
#شاخکهای_کج_شده!
🌷....تو همین حال گریهاش گرفت و از خدا میخواست که چیکار کنه؟ در همین حال يکدفعه با حالی عجیب گویی اختیار خودشو از دست بده رو به بچههای گردان گفت: برپا، رو به سوی دشمن. بدون هیچ معطلی دستور حمله را داد. در همین حال یکی از بچههای اطلاعات جلوی حاجی رو گرفت و گفت: حاجی چیکار میکنی؟ کل گردان رو به کشتن دادی؟! یکدفعه حاجی از اون حال و هوا بیرون اومد وقتی فهمید بچهها رو فرستاده میدان مین، دستهاشو محکم گذاشت روی گوشهاش و هر لحظه منتظر شنیدن صدای انفجار مینها بود. ولی به لطف و عنایت بیبی دو عالم (سلام الله علیها) بچهها تا نفر آخرشان از میدان مین رد شدند.
🌷حتی یک مین هم منفجر نشد و حاجی سر از پا نشناخته دوید به طرف دشمن از روی همان میدان مین. صبح بعد از عملیات حاجی دید چند تا از بچههای اطلاعات دنبالش میگردند! رفت جلو و گفت: چه خبره؟ چی شده؟ گفتند: میدونی دیشب گردان رو از کجا رد کردی؟ گفت: از کجا؟ جریان را با آب و تاب تعریف کردند حاجی به خنده گفت: ما از روی مین رد شدیم! حتماً شوخی میکنید. دست حاج برونسی رو گرفتند و گفتند: بیا خودت ببین. همراهشان رفت. آن میدان مین واقعاً عبرت داشت. تمام مینها رویشان جای رد پا بود. حتی بعضی شاخکهای اونا کج شده بود ولی هیچ کدام منفجر نشده بود.
🌷محمدرضا فداکار، یکی از همرزمان شهید برونسی میگفت: چند روز بعد از آن عملیات، دو_سه تا از بچهها گذرشان به همان میدان مین میافتد. به محض اینکه نفر اول پا توی میدان مین میگذارد، یکی از آن مینها عمل میکند و متأسفانه پای او قطع میشود. بقیه مینها را هم بچهها امتحان میکنند، که میبینند آن حالت خنثی بودن میدان مین، برطرف شده است. شهید برونسی تمام فکر و ذکرش درباره عملیات موفق، این بود که میگفت: باید نزدیکیمان را با اهل بیت (علیهم السلام) بیشتر و بیشتر کنیم و ایمانمان را قویتر.
🌹خاطره اى به ياد فرمانده شهید سردار حاج عبدالحسین برونسی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️ اللهم عجل لولیک الفرج
#کانال_شهیدمحمدنکاحی ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹باسلام و دعا🌹
در قلب انسان گنجینه هایی پنهان
است که با بخشش، بیشتر می شوند.
مهمترین این گنج ها عشق است!💓
و بعضی از آن گنجهایی که
دوستی بدوستی
میتواند هدیه دهد، اینها هستند:
💞برای آرامش قلب، یک تبسم؛
✨برای قدرت بخشیدن به قلب،
💞یک حرف شیرین؛
✨برای بهتر کردن روحیه،یک قدردانی
💞برای شادی بخشیـدن، یک شوخی
✨برای رفـع عصبانیت، یک بردباری؛
💞برای جذب برکات الهـی، یک دعـا
❤ اللهم عجل لولیک الفرج
#کانال_شهیدمحمدنکاحی ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💟 مهربان آفریدگارم🙏
بامداد است و چشمانم را میگشایم، لحظه ای سکوت، لحظه ای سرشار از شکرانه و سپاسگزاری ...!
شکرت که روز دیگری برمن ارزانی داشتی و هنوز فرصت تحول برایم هست ...
یاریم کن تا هرگز کسی را سرزنش نکنمو انسان ها را همان گونه که هستند، بپذیرم ...
امروز دستان دعایم را به عرش الهیت برسان ,دلم را به شیرینی دوستیت و چشمان باران زده ام را به دیدارت نورانی گردان و بر خواسته های قلبی و دعاهایم مهر اجابت بنگار ...!
"شکر میگویم که توانگری الهی در زندگیم شادی و فراوانی را به ارمغان می آورد...💗
❤️ اللهم عجل لولیک الفرج
#کانال_شهیدمحمدنکاحی ❤️
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#پوششی_برای_شیطنت!
🌷در مدیریت داخلی سپاه بانه خدمت میکردم، روزی خبر آوردند از نیروهای بسیجی ابهر و هیدج که در گردان قائم مشغول خدمت بودهاند، پیش ما برگشتهاند و دورهی سه ماههشان به پایان رسیده است. میخواستند به مرخصی بروند. به خاطر اینکه با من همشهری بودند این جوانها را به من سپردند. من هم برای اینکه سهلانگاری نکنند؛ آنها را دور و بر خودم نگه داشتم و برایشان پست نگهبانی تعیین کردم تا وسیله نقلیه بیاید و به عقب منتقلشان کنند.
🌷وقت رفتنشان در حین خداحافظی پرسیدم: مهمات و این جور چیزها که به همراه ندارید؟ صدا از کسی در نیامد؛ من هم تفتیش مختصری کردم و آنها را به خدا سپردم. چند دقیقه از رفتنشان نگذشته بود که از واحد عملیات به من زنگ زدند و گفتند: بیا. من هم رفتم. جوانها سرشان را از شرمندگی پایین انداخته بودند. رزمندگان بخش عملیات خبر دادند که این جوانان داشتند مهمات میبردند.
🌷در کمال تعجب گفتم: من که همهجا را گشتم. مشخص شد همان هندوانهای که همراه داشتند را خورده و داخلش را پر فشنگ کرده بودند. هنگام تفتیش کامل، مشخص شده بود که هندوانه برش خورده و از همانجا به این پسرهای ناقلا شک کرده بودند. هنوز هم بعد سالها آن پسرها، که الان مردان جا افتادهای شدهاند را میبینم و هربار با لبخندی شیرین از کنار هم رد میشویم.
#راوی: رزمنده دلاور جعفر صالحی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️ اللهم عجل لولیک الفرج
#کانال_شهیدمحمدنکاحی ❤️
🔰 فرازی از وصیت نامه
سردار شهید رضا شکری پور🌷
کار کردن تو مملکت امام زمان (عج) رو عشقه..
هر جا لازم باشه حاضرم کار کنم ، چه فرماندهی در جنگ ، چه کارگری در کارخانه ...
📚ققنوس و آتش ص ۷۵
❤️ اللهم عجل لولیک الفرج
#کانال_شهیدمحمدنکاحی ❤️
السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)
قلبتان را به تنها قلبِ سالم و کاملِ روی زمین گره بزنید..
ای فرجت آرزوی شیعیان
العجل ای مهدی صاحب زمان
❤️ اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج
#کانال_شهیدمحمدنکاحی ❤️