#زندگی_سجاد
#سجاد_عفتی_۳۰_تیرسال_۱۳۶۴ به دنیا آمد.
#پدرش در #دو_مرحله در جبهه #جانباز شد.
یکی به دست #منافقین در #درگیری_چالوس در سال۶۰ و یکی #عملیات_محرم.
#سجاد از همان زمان وقتی پنج سال داشت #عاشق چیزهای جنگی بود.
اسباب بازیهایش بیشتر #اسلحه بود.
حدود سه سالی که در اطراف #شهر_رشت زندگی میکردند، #سجاد برای بازی به باغ میرفت دو تکه چوب بر میداشت با آنها #تفنگ درست میکرد.
و همین روحیه را داشت تا اینکه بزرگ شد.
#سجاد کلاس پنجم بود که در #شهریار ساکن شدند.
آن زمان هنوز #مسجدی ساخته نشده بود.
یک کانتینر بود که بچهها در آنجا #نماز میخواندند و جمع میشدند، کلاسهای #قرآن و #ورزش میگذاشتند تا اینکه کمکم به لطف #حاجآقا_بهرامی مسجد تأسیس شد.
و بچههای شهرک مثل #شهید_آژند و #جانباز_امیرحسین_حاج_نصیری که بهتازگی #جانباز شدند کنار هم جمع شدند.
این بچهها از همان دوران باهم #جوانی و #نوجوانیشان را گذراندند.
بچه درسخوانی بود، بدون تجدیدی قبول میشد.
با این که بیشتر اوقات در #بسیج بود، اما نمرات خوبی میگرفت.
درسش را در همان مدرسه میگرفت چون در خانه وقت درس خواندن نداشت.
بیشتر وقتش در بسیج بود.
در کانتینرهایی که پایگاه بچهها بود کلاس #قرآن دایر میکردند.
شیطانیهای #سجاد شیرین بود.
مثل تنها #دخترش که عین #پدرش است.
شیطان و شر به معنایی که در ذهن عموم است نه، ولی برای #ضد_انقلاب و #اشرار میتوانم بگویم عیناً شر بود، یعنی از هیچ چیزی نمیترسید.
#سجاد یک بار تصادف کرد.
یک بار در باشگاه کشتی #رقیبش به او #چاقو زد.
تا #سال۸۲ که راه #کربلا باز شد و #سجاد به همراه چندتن از #دوستانش برای #زیارت به عراق رفتند.
#عاشورای همان سال بمبگذاری شد و #سجاد در #کربلا بود همه نگران #سجاد بودند.
روزهای بسیاری بدی برای خانواده بود، نه تلفن، نه هیچ راه ارتباطی دیگری.
سال ۸۹ یا ۹۰ یک دورهای دانشگاه #اصفهان رفت.
مدیریت بازرگانی دوباره انصراف داد و رشته حسابداری دانشگاه #تنکابن رفت.
گفت مسیر اصفهان دور است.
دوباره آزمون داد و تنکابن قبول شد.
چند ترمی درس خواند، بعد هم #ازدواج کرد.
بعد از #سال۸۲ چندبار دیگر به #عراق رفت.
دو مرحله برای #جنگ با #داعش و یک بار برای رفتن به #سوریه.
#۸آذر_ماه_سال_۹۴ بود که خیلی تلاش کرد به #سوریه برود و توانست از راه #لبنان وارد #سوریه شود.
•❥ @shahidsayaad
═════ೋ❅🦋❅ೋ═════