شهید صیاد شیرازی
#شریان_های_اصلی و #شاهرگ ، #عصب_ها ، #تارهای_صوتی ، #حنجره ، #سیستم_بلع و #لاله_گوش به شدت آسیب دیده
#دادگاه_ضاربین_علی هم #17_اسفند_ماه_سال_90 پس از گذشت حدود 8 ماه از حادثه!
در شعبه 1033 مجتمع قضایی شهید قدوسی برگزار شد و قاضی دادگاه متهم ردیف اول پرونده را به سه سال حبس و پرداخت 35 میلیون تومان دیه محکوم کرد.
البته این حکم مورد اعتراض طلبه ناهی از منکر و خانواده اش قرار گرفت ولی نهایتاً #علی_خلیلی به همراه پدرش برای رضایت به دادگاه مراجعه کرده و رضایت خود را از پرونده شکایت اعلام کرد.
شاید گفتنش خالی از لطف نباشد که بگوییم ، واقعاً 3 سال زندان و 35 میلیون تومان دیه برای کسی که چاقو دست گرفته و به عمد شاهرگ یک نفر را در ملاء عام و به قصد کشتن ، بریده و بعد هم پا به فرار گذاشته ، کافیست؟
یعنی با این حکمی که آقای قاضی زحمت آن را کشید فرد ضارب یا همنوعانش متنبه شده و حکم جاری شده بازدارنده بوده است؟
بگذریم...
#علی_آقا از وقتی که حال عمومی اش بهتر شده بود ، درسش را هم شروع کرده بود ، بعد از یک سال و اندی از مدرسه امام خمینی (ره) به حوزه علمیه امام محمد باقر (ع) رفت.
در اردوی مشهدی که قبل از ضربت خوردن رفته بودند به بچه گفته بود دعا کنید کربلای ما هم جور شود.
بعد از ضربت خوردن در طی این 2 سال #مولایش_حسین (ع) هم نگاه ویژه ای به علی کرده بود و 5 مرتبه به #کربلا مشرف شد و پاسپورت #علی_آقا فقط مهر کربلا خورده بود و بس!
آخرین بار هم همین اربعین سال 92 بود.
خاطرات نقل شده از کربلا هم بسیار دارد که
بماند...
بعد از آخرین سفر کربلا ، در 21 دی ماه 1392 بود که با دل درد شدید راهی بیمارستان الغدیر شد و یکی دو روزی در آن بیمارستان بستری شد و سپس مجدداً به بیمارستان عرفان که در آنجا پرونده پزشکی داشت منتقل شد.
هزینه های درمان این دوره نیز بسیار کمرشکن بود و دولت جدید هم تعهدی نسبت به موضوع تقبل نکرد و حساب و کتاب هزینه های درمان در دولت قبل را سلیقه و خواست وزیر قبلی عنوان کرد.
از آن بعضی هایی هم که 2 سال پیش با #علی عکس یادگاری میگرفتند دیگر خبری نبود.
به هر حال با تشخیص پزشک ، #علی مرخص شد و به خانه برگشت.
خانه ای در افسریه.
به شدت به #روضه_حضرت_زهرا (س) و #حضرت_اباعبدالله_الحسین (ع) حساس بود و تا نامی از #ارباب_بی_کفنش میشنید، اشک از چشمانش جاری می شد.
این آخری ها چله گرفته بود ، #چله_زیارت_عاشورا.
بعد از روضه با اینکه حالش خیلی بد بود به سختی روی پاهاش می ایستاد.
اصرار داشت باید چایی روضه را خودم بریزم.
دستمال اشک #علی هم که بین دوستانش شهرت داشت.
یکی از هم حوزه ای هایش می گفت : دو روز بود معدهش درد شدیدی گرفته بود ...
یه روز دیدم داخل حجره نشسته و دارد گریه می کند گفتم علی چیزی شده؟
درد معده اذیتت کرده؟
گفت دو سه روزی میشه که دل درد گرفتم، ولی گریهام برای این نیست.
دارم برای #آقام_امام_حسن (علیه السلام) گریه می کنم.
قربون آقا برم که روی خاک افتاده بود به خودش میپیچید.
#علی علاقه ی خیلی شدیدی به #مقام_معظم_رهبری داشت ، عکس های بیمارستان و خانه ی #علی را که ببینید همیشه یا بالای سرش یا کنارش #عکس_حضرت_آقا بود.
این اواخر در بیمارستان یک عکس تخته شاسی کوچک از #حضرت_آقا را گذاشته بود بر روی جایی که معمولاً بیمارها غذایشان را میخورند ، که عکس #نایب_امام_زمانش دائما جلوی چشمانش باشد.
نزدیک عید نوروز بود که به #علی گفتند از #بیت_رهبری تماس گرفته اند و جویای احوالت شده اند.
گفته اند شاید #حضرت_آقا بعد از سفر مشهد که به تهران برگشتند بتوانیم ببریمت پیش شان.
#علی دیگر سر از پا نمی شناخت و با لبخند می گفت اگر آقا را از نزدیک ببینم شوکه میشوم!
کلی توی فکر بود که اگر آقا را ببینم چه کار کنم؟
چه بگویم؟
به #مادرش هم گفته بود که مبادا نامه ای ، دست خطی ، چیزی برای آقا بنویسید و از مشکلات من برایشان بگویید ، یعنی نمی خواست خدای نکرده ، #حضرت_آقا به خاطر معضلات و آلام #علی ، لحظه ای ناراحت شوند.
معتقد بود آقا خیلی #مظلوم است و ما باید از بار مشکلات شان کم کنیم
نه اینکه...
@shahidsayaad