#دلنوشته
#همسرانه
#اعتراض_نامه
۱۶ آبان ۹۷
چند روز پیش اتفاقی ،مطلبی در کانالی دیدم ،خیلی دلخور شدم اما برایم عجیب نبود.
۱۶ آبان نزدیک بود و بنر تبلیغاتی مراسمی بنام تو ...
اما اینبار سپاه رشت متولی آن شده !!!
اما باز تماسی نبوده چه برای هماهنگی ویا حتی دعوت بر حضور ...!!!
جانا تو جای من ... تو باشی در این مراسم که پاسداشت سومین پر کشیدن یارت ،جانت ،همه زندگیت، عشقت، پناهت، تکیه گاه وستون خانه ات ،باشد شرکت میکنی ... !؟
باوجود همه بی حرمتی ها که دیده ای!!
پایمال شدن همه حقی که بخاطر معشوق چشم پوشیدی... !!!
۲سال گذشته بخاطرت آمدم،به رسم ادب جلو در ایستادم ...
۲سال گذشته بخاطرت ،برایت، کنار همآنها که دوستشان داشتی سالگرد گرفتم ؛ و امسال هم ... (شهداءگمنام،بهشت زهراء)
نه اینبار نمی توانم ، در مراسمی که مدعیانِ فهم و متولیان برگزاری مراسم شهداء برگزار کرده اند نمی آیم
فقط هستم در کنار مکانی که در آخر محل قرار و تدفین پیکرت شد ، که روحت آزادانه همه جا در کنار و همراه من است ...
همچو گذشته دست در دست تو ، بیاد تمام خاطرات تلخ و شیرینِ زندگی مشترکمان در گلزارشهداء رشت قدم خواهم گذاشت و کنارت خواهم نشست ....
دوستتدارم تا همیشه ...
#یاایها_العزیز این روزها که دلها بیقرارِ از دست دادن است ...
این روزها که قلبها محزونِ حزنِ حضرت مادر(س) است ...
جانهایِ آگاه نگرانِ قلب پدر مهربان خود است که بر۳مصیبتِ عظیم عزادار است ... اشکهایمان بر این مصائب ،صدقه ایست برای سلامتی شما ...
یا أبتا مُستمَند مِهر پدری شماییم ،نگاهتان را محتاج ...
#همسرانه
#مخاطب_آسمانی
#شهیدحرم_سیداسماعیل_سیرت_نیا
@ShahidSiratnia1
یکی ازرسم های قشنگ ماايرانيهااينه که:
وقتی میخوایم كسي روازعزا در بياریم
براش لباس نومیبریم...
خدايا....
بعداز2ماه عزاداری خالصانه
برای سیدالشهدا واهل بیتش،وبر خاندان پیامبرت....
برقامت امام عصر،مهدی فاطمه(ع)لباس فرج☘
وبرتن عزاداران،لباس تقواوایمان کامل بپوشان🍃
وما را ازشیعیان راستین وجان برکف،واز منتظران امام زمان عج قرار ده
الهی آمین
🌺 @ShahidSiratnia1
#سفرنامه_حسین_آقا_۱
#زائر_اولی
#زیارت_به_نیابت
بسم رب الشهداء و الصدیقین
حسین آقا ... مرد کوچکی که پشت لبش از زمان تولد نشان مردانگی دارد ... ☺️ دوستداشتنی است چون شبیه توست ... برخی حرکاتش مرا یاد تو می اندازد و دل میبرد از دلِ دلتنگم برای دوباره دیدن تو ...
وقتی از سفرعشق برای خانواده گفتم ، اشتیاق همراهی در وجودشان مشهود بود و الحمدالله امکانش به لطف تو میسر شد.
حسین آقا پاسپورت نداشت و برای گرفتنش نیاز به عکس ۶×۴ داشت ، وقتی روی صندلی نشاندیمش نمیدانی چه دلبری از خاله میکرد...
همین کارهایش شبیه توست وقتی انتظارش را نداری دست روی صورت میگذارد و بوس هوایی میفرستد ... 😘 ساکت و مستقیم به لنز دوربین خیره شد ، نور فلش چشمش را گرفت ... از آغوش مادرش که از روی صندلی بلندش کرده بود به سمتم پرید ...
همه عکس گرفتیم برای احتیاط بیشتر تا اگر لازم شد برای گرفتن ویزا استفاده کنیم...
کاروانی که در آن اسم نوشتم ، توسط همسران شهداء تشکیل شده بود... با این نگاه که دیگر شوهری نیست تا امکان حضور برای خانواده اش در پیاده روی اربعین را فراهم کند ،پس حال که تنهاییم ،در کنار هم این تنهایی را قدم بزنیم ...
تا قبل از آغاز سفر نمیدانستم که برخی از همسران تنها ،و برخی با مادرشان همراه این کاروان شدند و فقط من علاوه بر مادر ، خواهر و خانواده اش که متشکل از شوهرش و حسین آقا بود را همراه داشتم...
طبقبرنامه ریزی قبلی قرار شد، جوانانی برای کمک به همسران شهداء همراه کاروان باشند تا برای حمل کوله و مراقبت از فرزندان شهداء کمک حالِ همسران باشند.
تمام پاسپورت ها برای گرفتن ویزا به یک مکان مشخص فرستاده شده بود که بدلیل حجم بالای مراجعه کننده در روند کار مشکلی پیش آمد و این در حالی بود که هنوز پاسِ حسین آقا نیامده بود...
نگرانی خواهر از شرایط بوجود آمده آنقدر زیاد بود که آخر با نذر و توسل آرام گرفت...
ادامه دارد...
#سفرنامه_حسین_آقا
#مخاطب_آسمانی
#شهیدحرم_سیداسماعیل_سیرت_نیا
#به_قلم_همسرشهید
@ShahidSiratnia1
#سفرنامه_حسین_آقا_2
#زائر_اولی
#زیارت_به_نیابت
بسم رب الشهداء و الصدیقین
پاسپورت و ویزای من مادر وخواهرم آماده بود... که از طریق دوستان مطلع شدیم تاریخ سفر تغییر کرده ...
بنا بود اتوبوس ترانزیت باشد و در عراق هم همراهمان ،راننده گفته بود که مبلغ دریافتی اش یک قیمت مشخص است و با کم و زیاد شدن روز تغییر نمیکند!!!
بر این اساس تصمیم گرفته شد تا سفر زودتر آغاز شود ،بهمین خاطر آغاز سفر بجای پنجشنبه به چهارشنبه تغییر کرد...
نگرانیِ خواهر برای پاس و ویزای حسین آقا که هنوز نیامده بود به ما هم منتقل شده بود... اگرچه اطمینان قلبی به آقایی که میزبانی اش زبان زد خاص و عام است برایمان مُحرز بود ...
تماس های مکرر و پیگیری های دوستان و آماده نبودن ویزاها، باعث شد تا مرکز مربوطه تلفن های خود را از دسترس خارج کند...!!! و همین کار سبب خشم وناراحتی بسیاری از دوستان شد چون برخی، از کاروان خود جاماندند... اما هرچه کار سختر و دلیل برای نگرانی بیشتر ، لبخند تو از قاب عکست زیباتر میشد ... 😊😍
زمان حرکت کاروان چهارشنبه ساعت ۵عصر از میدان امام حسین (ع) اعلام شد ...
یکی از همسران شهداء مدافع که مسئولیت هماهنگی این کاروان را پذیرفته بود برای اطمینان از گرفتن پاسپورتها شخصا به مرکز مربوطه رفت ، تا بمحض آماده شدن به همسفران اعلام کند.
به لطف یکی از دوستان که در همان مرکز مشغول بود از آماده شدن ویزای حسین آقا مطلع شدیم؛ ساعت ۸ شب روز سه شنبه ....😌
ادامه دارد...
#سفرنامه_حسین_آقا
#مخاطب_آسمانی
#شهیدحرم_سیداسماعیل_سیرت_نیا
#به_قلم_همسرشهید
@ShahidSiratnia1
💢 یازده بار جهان گوشهی زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریهی باران کم نیست
💢 سامرایی شدهام، راه گدایی بلدم
لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست
🏴آجرک الله یا صاحب الزمان (عج )
@ShahidSiratnia1
#سفرنامه_حسین_آقا_3
#زائر_اولی
#یارت_به_نیابت
بسم رب الشهداء و الصدیقین
بر خلاف همه سه شنبه ها که باید سرکلاس حاضر میشدم ، بهمراه مادر برای نگهداری حسین آقا ، منزل ماندم ؛ تا مادرش لوازم مورد نیاز سفرش را تهیه کند... آنقدر نگرانیش برای ویزای حسین آقا زیاد بود که یک روز مانده به سفر ؛ کوله و پوشک و دیگر لوازم را خریداری کرد ....!!
اما برای زیارتی که به نیابت از تو بود ،باید نشانه ای از تو بهمراه میبردیم...
چند روز بود که درگیر طرح بودیم بالاخره یک طرح نهایی شد... و زحمتش به دوش کسی بود که تو در آخرین دستنوشته ات او را برادر بهترازجانم خطاب کرده بودی و حالا پدر حسین آقا بود ...
به تجربه سه سفر قبلی بدنبال پاوِر ،بعنوان شارژر یدکی بودم که الحمدالله آن هم تهیه شد ...
اما تو میدانی که این سفر آمادگی از جنس دل و دلتنگی و عشق وجنون میخواهد که به لطف تو همیشه محیاست... دلی که دلتنگ است حتما عاشق است و مجنون ، دلی که مشتاق دیدار است ...
چند روزی است که حسین آقا مهمان خانه مان شده سروصدایش دیوار شیشه ایی سکوت خانه را میشکند و کنجکاوی بی حدش گاهی حوصله ام را سر میبرد ... !! بخصوص زمانی که سراغ گلدانهایم می رود ... آن موقع است که متوسل به نگاهت میشوم ... و حسین است که در این لحظه ها با شِگردی که گویی از تو آموخته اَبرُوان گره کرده ام را به لبخند باز میکند ...
صبح روز چهارشنبه آرامش بعد از طوفان بود ... خیالمان از مدارک راحت شده بود و مشغول جمع و جور کردن های نهایی بودیم...
دوشنبه همان هفته همسایه دیواربه دیوارمان که عازم سفر اربعین بود تصویر تورا میخواست ، تا یاد تورا با خود به همراه داشته باشد و تو، نائبی دیگر در این مسیرِ دلدادگی داشته باشی ؛ که تا پیش از این تو تنها متعلق به من بودی و حال متعلق به حسینی (ع) ...
ادامه دارد ...
#سفرنامه_حسین_آقا
#مخاطب_آسمانی
#شهیدحرم_سیداسماعیل_سیرت_نیا
#به_قلم_همسرشهید
@ShahidSiratnia1
#سفرنامه_حسین_آقا_4
#زائر_اولی
#زیارت_به_نیابت
بسم رب الشهداء و الصدیقین
قرارمان ساعت ۵عصر ، شهداء گمنام میدان امام حسین (ع) بود.
قبل از اذان مغرب عازم شدیم و درب منزل همسایه ها را برای خداحافظی زدم ... الحمدالله که هرچه برای داشتن همسایه های خوب ، خدا را شکر کنم کم است ، که بعد از تو همچون خواهر در کنارم بودند و دلنگران که گاهی به شوخی علت با خیال راحت رفتنت را به همراه بودنشان نسبت میدهم ...
میدان امام حسین (ع) و شور عجیب مردمی که برای زیارت قبور شهداء آمده بودند ، حال و هوای مردم آنجا بیشتر شبیه جاماندگان از کاروان عشق بود ...
چند نفر به محض دیدن کوله ها به سمتمان آمدند و التماس دعا گفتند ...
هم دلت شاد رفتن بود و هم غمگین جاماندگان ... خوشحال از اینکه به لطف نگاه ارباب جزء جاماندگان این خیل مشتاق و دلداده نبودیم و هم دلگیر اشکهایی که از اشتیاق دلِ دلتنگ فریاد بی صدا بودند ... که یا حسین (ع) اگر پا در غُل و زنجیر دنیا دارم اما زائر توام با دلی که با هر زائرِ تو راهیه دیار عشق است ...
منتظر باقی همسفران بودیم ...
نزدیک اذان بود که کم کم چهره های آشنا پیدا شدند ...
حسین آقا که در آغوش شهداء پر گرفته بود ... وقتی که رسیدیم حسین آقا خواب بود و نزدیک اذان بیدار شد و از همان لحظه اول با چنان شوقی کنار گلزار شهداء می دوید و شیرین کاری میکرد که توجه همه زائرین را به خود جلب کرده بود... یکی شکلات میداد و دیگری میوه ... و حسین سرحال و پر انرژی می دوید ....
ادامه دارد...
#سفرنامه_حسین_آقا
#مخاطب_آسمانی
#شهیدحرم_سیداسماعیل_سیرت_نیا
#به_قلم_همسرشهید
@ShahidSiratnia1
هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشتهات به دو دست دعا نگه دارد
پيامبر رحمت صلى الله عليه و آله می فرمایند:
ثَلاثٌ يُدرِكُ بِهِنَّ العَبدُ رَغائِبَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ : الصَّبرُ عَلَى البَلايا ، وَالرِّضا بِالقَضاءِ ، وَالدُّعاءُ فِي الرَّخاءِ .
سه چيز است كه بنده به واسطه آنها به خواسته هاى دنيا و آخرت مى رسد: صبر بر بلايا، راضى بودن به قضا[ى الهى] ، و دعا در هنگام آسايش و رفاه.
كنز العمّال : جلد 15 صفحه 808 حدیث 43211
(شاعر: حافظ)
@ShahidSiratnia1