عنایات شهدا 🌷
#ارسالی
من خادم الشهدا هستم . یه روز نشسته بودم دیدم گوشیم زنگ خورد دیدم از مسئول خادم شهدا بود گوشی رو برداشتم گفتن یک دوره ۴ روزه دارین برای مشهد منم گفتم با خانواده مشورت میکنم تا شب زنگ میزنم با خانواده که مشورت کردم اجازه رفتن بهم دادن . یکی دو روز مونده به مشهد رفتنم گوشیم دادم دختر همسایمون گفتم چند آهنگ حامد زمانی برام دانلود کن که میخوام برم مشهد با بچه ها گوش بدیم🎵 داشت آهنگ دانلود میکرد یه لحظه گفت این آهنگ حامد زمانی هست درباره ابراهیم هادی خونده ( اون موقعه من اصلا ابراهیم هادی رو نمیشناختم) گفتم دانلود کن ولی من اصلا نمیشناسمش حالا شاید به دردم بخوره برام دانلود کرد . ما راهی مشهد شدم و کلاسهامون رو گذروندیم شب آخر بود داخل اتوبوس لامپا همش خاموش کرده بودن واکثر بچه ها خواب بودن حدود ۹ نفری بیدار بودیم فرماندمون اومد آخر اتوبوس و گفت امشب میخواییم با شهدا ارتباط بر قرار کنیم و گفت با شهید ابراهیم هادی میخواییم ارتباط برقرار کنیم🌹 و بعد گفت بچه ها اگه خاطره ای از شهدا دارین تعریف کنین یه از خادمین شهدا که همشهری ما نبود ( داخل اتوبوس از چند تا شهر بودیم) با گریه شروع کرد به تعریف کردن خاطره گفت:« من مدرسه میرفتم که یک سال تصمیم گرفتم که برای ابراهیم هادی تولد بگیرم و رفتم کیک سفارش دادم ولی پول نداشتم به دوستام گفتم هر کس هر چقدر میتونه پول بیاره برای کیک گفت دوستام پول آوردن ولی اون قدری که پول لازم داشتم جمع نمیشد گفت به مدیر مدرسمون هم گفتم کمکمون کن گفت به ربطی نداره خودتون برید بخرید. و گفت نشستم خودم تنها کلی گریه کردم گفتم خدایا خودت کمکم کن تا بتونم پول این کیک رو بدم😞 و یه تولدی برای شهید ابراهیم هادی بگیرم. گفت بالاخره پول کیک جور شد و رفتم قنادی که حساب کنم به صاحب قنادی گفتم اومدم کیک رو تحویل بگیرم و پول رو حساب کنم گفت صاحب قنادی بهم گفت خانم حساب شده❗️ من با تعجب گفتم من که حساب نکردم پس کی حساب کرده گفت یه آقایی اومد حساب کرد رفت و من بی اختیار عکس #ابراهیم که تو گوشیم بود نشونش دادم و( میخواستم بگم که برای این کیک سفارش دادم که) گفت خانم این همون آقا بود که اومد کیک رو حساب کرد رفت»😳‼️ بعد که تعریف کرد دیگر نتوانستم او را آرام کنیم تا چند ساعت فقط گریه میکرد😭😭 همهی ما تعجب زده شده بودیم و گریه میکردیم بعد فرماندمون گفت که بچه ها بیاین تا قرآن باز کنیم ببینیم ابراهیم از ما چه خواسته دارد و قرآن را داد به همون دختر که خاطره ابراهیم تعریف کرد گفت قرآن را باز کن قرآن رو تا باز کرد اولین کلمه #ابراهیم نوشته بود😭😭 تا چند لحظه حرف نمی زدیم فقط نگاه هم دیگه میکردم و اشک میریختیم و من یه لحظه یادم اومد به اون آهنگی که دختر همسایمون دانلود کرد گفتم بچه ها من یه آهنگ دان کردم درباره شهید ابراهیم هادی بزارم گوش بدیم همه موافقت کردن و آهنگ رو گذاشتم🎶 و همه گوش دادن همون موقعه بود که فهمیدم آهنگ شهید ابراهیم هادی اتفاقی دانلود نشده بود و من اون شب تا صبح تو فکر این شهید بیدارم بودم وقتی دیگه برگشتم از مشهد شد رفیق شهید من❤️. یه شب خوابیدم گفتم ابراهیم همون موقعه که خودت #نمازشب میخوندی منم بیدار کن ساعت حدود چهار بود انگار یه نفر بهم گفت بلند شو نمازتو بخون🍃 و خیلی سریع بلند شدم و نمازمو خوندم
#ارسالی
من قبلا دختری بودم که اصلا حجابشو رعایت نمیکرد و نماز نمیخوند و...
ولی چندماه پیش به طور اتفاقی صوت وصیت نامه شهید حججی رو پیدا کردم و
وقتی گوش دادم خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم😔ولی تغییر نکردم
سه ماه پیش هم یه خوابی دیدم که توی جای خیلی قشنگ هستم و بغل دستم یه مسجد خوشگل به اسم صاحب الزمان هست یه مردی که سر نداره ویه لباس سبز پوشیده که روی جیب لباس نوشته شهید مدافع حرم🌿،میاد و بهم یه چیزایی درباره #حجاب و حضرت زهرا(س) میگه و یه چادر بهم میده و برمیگردن و با دوستاشون میرن
بعد از اینکه اون شهید با دوستاشون رفتن من برگشتم و داد زدم که من برای شهدا نذر دارم و چادرمو نشون میدادم💔
من بعد اون خواب شدم یه آدم دیگه و مذهبی و تاحالا نشده یه روز نمازامو اول وقت نخونم
ذهنم خیلی درگیر این بود که اون شهید کی هستن و خیلی دوست داشتم بدونم
چند روز پیش یه عکسی رو دیدم که مربوط به یه شهید مدافع حرم سرجدا بود و همون لباسی که تو خواب دیدم هم تنشون بود😔
ایشون شهید حججی بودن
عنایات شهدا 🌷
#ارسالی
من رفیق شهیدم رو چند وقتیه ک پیدا کردم😊 و تقریبا میشه گفت فقط در حد حرف قبول داشتم😔 و میگفتم یعنی رفیق شهید پیدا کنم یعنی ب من نظر میکنه ؟😳
تویه این فکر ها بودم ک ی هو ب دلم افتاد ک رفیق شهید خودمو انتخاب کنم و کسی جز شهید حججی ب دلم ننشست🌹
بعد حالا بلد نبودم ک رفاقت رو چ جوری باید ادامه داد🤔 خیلی سرچ کردم اما جواب درست و حسابی دریافت نکردم تا اینکه توو یکی از کانال هایی ک داشتم دیدم روش رفاقت با شهدا رو گذاشتن هم صدا هم ب صورت عکس
خلاصه من تقریبا ب همون روش ادامه دادم هرچقد نماز اول وقت ،غفیله ،هرکاری میکردم میدادم ب شهیدم 💗.تا اینکه ی روز صبح بعد از نماز صبحم مثل همیشه دو رکعت نماز خوندم تقدیم شهید کردم 🌹گفتم ای شهید اگه وااقعا منو میبینی و حواست بهم هست بیا توو خوابم فقط ببینمت صحت بر این شه ک منو میبینی😔 ، ک خوابم برد دیدم شهید توو ی پیاده رو حالت دراز کش ب پهلو شده و دستشو دراز کرده سمت یه دختر و حالت اینکه نکن این کارو نزار بدنت ب بدن کسی بخوره و مراقب خودت باش
رفتم گفتم شهید چی شده انقدر مضطربی 😳
گفتن نگران اون دخترم ک نامحرمی بهش برخورد نکنه و ناراحتم براش تنش ب تن نامحرمی نخوره خیلی مضطرب بود 😔،،،،،،،،،
و چندین مرتبه دیگه خوابشو با حالت لبخند زدنش دیدم😊❤️😊 ،،،،،،،،
توو زندگینامش خوندهبودم برای حل گرفتاریش همیشه ب مادرش میگفته براش یاسین یا قرآن بخونه🙂
منم یه گرفتاری داشتم ک حل بشو نبود ب همین سادگیا😔منم ۵تا یاسین نذرشهید حججی کردم( از اون جایی ک کل اتاقمو حدود ۷ تا عکس رفیق شهدمو زدم رفتم با عکسش صحبت کردم کمشکلمو حل کن) از طرفشون بدم ب امام زمان🌹 ۴ تاشو بخونم یکیش رو گرو نگه دارم بعد حاجت روا شدنم بخونم
تا فردا شب حل بشه مشکلم (ک میگم عمرا حل نمیشد ب نظر من ) ک ب صورت معجزه فرداشب حل شد😳😳😳😳😳😳😳😳😳معجزه شد واقعا
و یک یاسین رو ب همراه یک یاسین هدیه ی دیگه بابت تشکر خوندم
واقعا شهدا عند ربهم یرزقونند و در کنارمون هستن ❤️من وااااقعا اعتقاد قلبی کااامل پیدا کردم ❤️شهدا در کنارما هستنداین چشم گناه کار ماست باعث ندیدن اون نور ها میشه 🌸🌸🌸🌸🌸
رفیق شهیدم محسن حججی ❤️
هدایت شده از مدافعان حرم 🇮🇷
رفیــق شهید .mp3
2.38M
چطوری دوست شهید پیدا کنیم⁉️
لطفا هرکس #رفیق_شهید نداره گوش بده 🌸
@Modafeaneharaam
#ارسالی
سلام من مدتیه دستم سوخته و خیلی ناجور شده دارو وپمادای مختلفی استفاده کردم به همه شهدا متوسل شدم ولی انگاری کسی منو لایق ندونست جواب منو بده دیشب که حرم امام رضا رو دیدم خیلی گریه کردم قبل از خواب میخواستم بازم به امام رضا گله کنم ولی نمیدونم چطور شهید حججی اومد تو ذهنم بازم بغضم ترکید و گریه کردم بش گفتم چرا هیچکس جواب منو نمیده من شفای دستمو از کی بخوام😔بعد یکم باش درد دل کردم گفتم میخوام برات سوره یس بخونم رفتم وضو گرفتم و با گریه سوره یس براشون خوندم بش گفتم اگر حاجتمو بدی بقیه نذر مو بعد خوب شدن دستم انجام میدم امروز خیلی اتفاقی از کانالا فهمیدم دیروز تولد شهید بوده و مطمنم اتفاقی نبوده چون من تا حالا برا شهید حججی چیزی نخواستم امیدوام بحق مریض کربلا و عنایت شهید همه مریضا و دست منم خوب بشه
#ارسالی
تقریبا 3یا4 سال پیش ، تازه یکم با شهدا آشنا شده بودم.
خیلی دوست داشتم رفیق شهید داشته باشم.
بعد از مدتی ، داخل زمستون پیکر پاک شهید🌹 سید فاضل موسوی امین🌹 پیدا شد و به اهواز انتقال داده شد.(ظاهرا مدتی مفقودالأثر بودن)
بنده با مادرم ، توفیق داشتیم به استقبال این شهید بزرگوار رفتیم.
زمانی که پیکر رو اوردن ، موجی از جمعیت روانه ی تابوت شدن.
بنده بین جمعیت نبودم ، تقریبا کنار بودم.
در همین موقع ، توی دلم به شهید گفتم:(اگه بنده رو لایق رفاقت می دونی و انتخابم کردی ، بذار ی جوری تابوتت رو بگیرم)
ی لحظه دیدم ، مسیر تابوت به همون سمتی که هستم منحرف شد. بنده هم توفیق پیدا کردم تا دم در تابوت ایشون رو حمل کنم😌
از اونجا بود که شهید سید فاضل موسوی امین شدن رفیق شهید بنده.
🌹به نیابت از شهید سید فاضل موسوی امین ، شهید سید مهدی موسوی ، شهید محمد عذاری و جمیع شهدا برای تعجیل در ظهور امام زمان(عج) صلوات.🌹
#ارسالی
سلام علیکم
سلام به همه ی دوستان و دوستداران شهدا😍😍 امیدوارم همگی حالتون عالی باشه و به هر حاجتی که دارید برسید .... خیلی خوشحال میشم اگر که پیام بنده حقیر رو بخونید ☺️☺️
اول در رابطه با آشنا شدن با دوست شهیدم بگم
من ۱۹ سالمه. من توی یه خانواده با عقاید معمولی بودم نه مذهبی یعنی ماهواره داشتیم و این حرفا و چیز زیادی از دین و مذهب نمیدونستم اما خیلی خدا و امام ها به ویژه امام رضا رو دوست داشتم 😇. از همون بچگی هم عاشق کتاب خوندن بودم .خلاصه حدود کلاس چهارم ابتدایی بودم که برادرم که راهنمایی بود رفت راهیان نور وقتی برگشت یه کتاب اورده بود اون کتاب رو من برداشتم و رفتم توی اتاقم که بخونم اسم کتاب ( شیرین تر از زندگی ) بود در رابطه با زندگینامه شهید احمد اسدی ، خیلی برام جالب بود زندگینامه ایشون هنگامی که داشتم نحوه شهادتشون ( چون این شهید بزرگوار پیکر مطهرشون به علت اصابت راکت های هواپیما به ماشین حامل ایشان و دوستان شهیداشون اربا اربا شده بود )رو میخوندم خیلییییییی گریه کردم به گونه ای که تا حدود یه ربع کامل سر یه کلمه فقط داشتم گریه میکردم اصلا برای خودم هم خیلی عجیب بود که من چِم شده .... کلا یه حال عجیب اما قشنگی بهم دست داده بود از اون روز من به نیابت ایشون کارهای خوب انجام میدادم و توی تاریخ شهادتشون خیرات میدادم و با اینکه کتاب رو خونده بود اما بازم از اول میخوندم در واقع تنها دلخوشیم بود این کتاب و خیلییی معجزه ها از داداش احمدم دیدم😍😍😍 (( این نحوه ی آشناییم با دوست و برادر شهیدم بود)) و یکی از بزرگترین آرزوهام دیدن خانواده شهید اسدی هست . شهید بزرگوار احمد اسدی از شهرستان برازجان بوشهر هستند .....خلاصه این ها رو گفتم تا برسم به تلنگری که امروز خوردم .... امروز یه مطلب خوندم در مورد رجعت در زمان ظهور امام زمان که امامان ، یاران خاص ایشان ، شهدا و... و همچنین کافران خالص به دنیا برمیگردند که در دنیا به مجازات برسند یکم که فکر کردم دیدم اگه من توی زمان ظهور زنده باشم و جزء منتظران آقا باشم میتونم دوست شهیدم رو ببینم در این دنیا 😍😍😭😭😭😭😭😭😔😔😍😍😍 وای نمیدونید چه حالی شدما اصن هرچی ارزو و خواسته داشتم از خدا یادم رفت فقط گفتم که ایشالا بتونم ظهور آقا رو درک کنم ..... همه ی این ها را گفتم که بگم همگی بیایم برای ظهور آقا خالصانه دعا کنیم و کار انجام بدیم تا بتونیم دوستای شهیدمون رو هم ان شاءالله ببینیم و سرباز آقا امام زمان(عج) بشیم 😍😍😍❤️❤️❤️ ...... همه ی خواهرای گلم رو ندیده دوست دارم ...ممنون که وقتتون رو در اختیارم قرار دادید ... یاعلی
#ارسالی
من برای شفای بیمار کوچیکم دست به دامن یه شهید تو گلزار شهدای شهرمون شدم ولی جوابمو ندادن😪
حالا میخواستم ممکنه بخواین اونایی که رفیق شهید دارن و ارتباط قوی گرفتن برای مریض کوجولوی منم دعا کنن