💔
کمے طراوت باران
کمے نسیم حــــرم
سلام من و فیض مستقیم حرم♥️
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#آھارباب
#آھزینب
#آھ_ڪربلا
#اللهمارزقنازیارتالحسینعلیهالسلام
#السلامعلیڪدلتنگم💔
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #رمان_رهــایـــے_از_شبـــ ☄ #قسمت_صدو_سی_و_دوم برام عجیب بود که فاطمه برای کامران متاثر شد.با ت
💔
#رمان_رهــایـــے_از_شبـــ ☄
#قسمت_صد_و_سی_و_سوم
من سی سالم بود
و این اولین بار بود که کسی بصورت رسمی و سنتی از من خواستگاری میکرد. دست وپاهام رو گم کردم.حتی شک کردم که مبادا منو با کسی دیگه اشتباه گرفته باشه که خودش گفت شماره ی منو از حاج آقا احمدی گرفته! او اطلاعات شخصی منو میخواست و من با اکراه و بی میلی پاسخ میدادم.چون نمیتونستم به هیچ مردی فکر کنم.
لحظه ای به خودم تلنگر زدم که پس چیشد اون حرفهات؟!! مگه نمیگفتی فقط یک مرد مومن باخدا میخوای پس چرا باز دلت درگیر یکی دیگست؟!! خودت هم بهتر از هرکسی میدونی که حاج مهدوی با وجود حرفها وحدیثهایی که درموردت شنیده هرگز آبرو واعتبار خودش رو زیر سوال نمیبره و درصدی هم فکرش متوجه تو نیست.
اینقدر فکرم مشغول این افکار بود که حتی متوجه نمیشدم اون خانوم چی میگه.ناگهان با شنیدن یک لقب منقلب شدم و بدنم شل شد.
__پسر بنده روحانی هستند.سی و یک سالشونه.و قبلا هم یکبار ازدواج کردن…
دیگه گوشهام چیزی نمیشنید..نیازی هم به شنیدن نبود..تا همینجای صحبتهاش کافی بود
تا پسر او رو بشناسم.!! ولی هنوز باور نمیکردم! حتی زبانم در دهانم نمیچرخید تا چیزی بگم..
او حرفهاش تموم شده بود ومنتظر پاسخی از سوی من بود.
سکوتم اینقدر طولانی شد که او گمان کرد تماس قطع شده.نفس زنان و با لکنت گفتم:🙈🙊
_مممننننن…
او هم فهمید که زبانم بند اومده. محترمانه عذرخواهی کرد و گفت:
_عجله نکن دخترم.میدونم شرایط ایشون مقداری خاصه.شاید هرکسی نتونه با این شرایط کنار بیاد.بهتره خوب فکرهاتون رو کنید.من ان شالله عصر زنگ میزنم.هرچی قسمت باشه همون خیره ان شالله.😊
در دلم یک نفر فریاد میزد:
کدوم فکر؟؟من یک ساله دارم به این مرد فکر میکنم.من یک ساله بخاطر این مرد شبها خواب ندارم و روزها قرار!!! به چی فکر کنم؟!!! کدوم شرایط خااااص؟!!!! شرایط من از او خاص تره!!اونایی که باید نگران باشن شمایید نه من.اونایی که باید فکر کنن چه کسی قراره عروسشون بشه شمایید نه من!
🍃🌹🍃
او خداحافظی کرد
و من عین احمقها پشت تلفن خشکم زد. حتی نتونستم با اوخداحافظی کنم.هنوز گوشی دستم بود. دستم رو روی قلبم گذاشتم و تسبیح دور گردنم رو چنگ زدم.این رویا واقعی نبود!!! یا اگر بود قطعا کوتاه بود.☺️🙈
از شوق سراز پا نمیشناختم.😃😢خنده وگریه م باهم ادغام شده بود..عین دیوونه ها به این سرو اون سر اتاق میرفتم و بلند بلند خدا رو صدا میزدم. دقایقی بعد شک و اضطراب به جونم افتاد.اگه او دیگه زنگ نزنه چی؟؟ اگه رفتار منو پشت تلفن حمل بر بی ادبیم کرده باشه و به این نتیجه رسیده باشه دیگه زنگ نزنه چی؟؟
🍃🌹🍃
در میان حالات جنون آمیزم فاطمه زنگ زد.📲 نفس زنان گوشی رو برداشتم.
او به محض شنیدن صدام با نگرانی پرسید:😟
_رقیه سادات خوبی؟ چرا صدات اینطوریه؟
من من کنان و نفس زنان گفتم:
_فاطمه…دارممم میمیرم..دعا کن تا بعداز ظهر زنده بمونم!💓☺️
او نگران تر شد.پرسید:😨
_چیشده ؟ چه بلایی سرت اومده؟ الان میام میبرمت دکتر…
حرفش رو قطع کردم.
با صدایی که شوق و هیجان در اون موج میزد گفتم:😍☺️
_فکر نکنم حالم با این چیزا خوب شه..فاطمه..منننن …بگو من.. خوابم یا بیدار؟
استرس من به جان او هم افتاد..با هیجان گفت:
_معلومه که بیداری.جونم رو به لب رسوندی بگو چیشده؟
با اشک وشادی گفتم:☺️
_ازم …ازم ..خواستگاری کرد..
فاطمه در حال سکته بود.با من من گفت: _ک..کی؟؟؟
نفسم رو بیرون دادم:
_حااااج مهدددوی…☺️🙈
اوهم به لکنت افتاد:
_خخوو..خووودش؟؟😳
_نه…مادرش!!😌☺️
او با شوق و ناباوری میخندید..ومن درمیان خنده های او تکرار میکردم.
_اگه من خواب باشم چی؟؟! اینقدر تو زندگیم ناکامی دیدم که باورم نمیشه این اتفاق در بیداری افتاده باشه!
او گفت:
_باورم نمیشه!! حاج مهدوی؟؟ نمیدونی چقدر خوشحالم.میبینی رقیه سادات؟ دیدی گفتم خدا یه روزی پاداش صبرتو میده…☺️😌🙏
باهم پشت تلفن گریه کردیم.. خندیدیم.. ذوق کردیم..حتی ترسیدیم..
تا عصر دل توی دلم نبود..نه میلی به خوردن داشتم نه حال انجام دادن کاری!
فقط روی سجاده م سجده ی شکر بجا میاوردم و اشک شوق 😍😢میریختم.
🍃🌹🍃
نزدیک اذان مغرب بود که تلفن 📲همراهم زنگ خورد. باز همان شماره بود. قبل از برداشتن گوشی چندبار نفس عمیق کشیدم تا مثل تماس قبلی با لال شدنم بی ادبی نکنم.💚تسبیح💚 رو در دستم فشار دادم و سلام کردم.☺️✋
ادامه دارد…
نویسنده:
#فــــ_مــقیـمــے
#کپی_با_صلوات
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #میخوای_شهید_بشی⁉️ نماز را اول وقت و به جماعت بخوانید كه منشاء همه سعادتها نماز است. #شهید
💔
#میخوای_شهید_بشی⁉️
شهید، نظر مےکند به #وجه_الله
برای شهید شدن
مواظب چشمانت باش....
#شهید_محمدابراهیم_همت
#دلشڪستھ_ادمین... 💔
💞 @shahiidsho💞
#انتشارحتماباذکرلینک
شهید شو 🌷
💔 #معرفی_کتاب راز انگشتر روایت هایی از سبک زندگی شهید مدافع حرم #شهیدسعید_بیاضی_زاده #شهید_سع
💔
#معرفی_کتاب
عــــهــــد کــــمـــیـــل
کتاب زندگینامه شهید مصطفی (کمیل) صفری تبار با نام (عهد کمیل) منتشر شد
در این کتاب، خاطرات مریم یوسفی همسر شهید مصطفی (کمیل) صفری تبار را با متنی دلنشین خواهید خواند.
جهت سفارش تک و عمده با شماره:
025 37840844
تماس حاصل نمایید
خرید اینترنتی : manvaketab.ir
و همچنین به دایرکت پیج اینستاگرام به آدرس:
https://www.instagram.com/man_va_ketab
مراجعه نمایید
(با ارسال رایگان)
به زودی در کتاب فروشی های سراسر کشور منتشر میشود
#اطلاع_رسانی_کنید
#کتاب_بخوانیم
#کتاب_خوب_بخوانیم
💕 @aah3noghte💕
💔
#خـاطره_طنز 😊
یادمه از اولین دوره های راهیان نور که رفته بودم وقتی وارد هویزه شدیم قشنگی فضاش ما رو گرفت😍
( کسایـی که رفتن هویزه میدونن چی
میگم🌹)
جلوی درش کفشاشو👟👞 میگیرن و واکس میزنن
از تونل سر بندها که عبور میکنی میرسی به یه حیاط که دو طرفش شهدا دفنن و چند تا درخت🌴🌲 رو مزار بعضی شهدا سایه انداخته و دلچسبه فضا رو دو چندان میکنه☺️
یادمه وارد شدیم و راوی روایت گری میکرد.
یکی از بچه ها که سابقه دار بود اصرار کرد بچه ها بریم سر قبر #شهید_علی_حاتمی
پرسیدیم چرا بین اینهمه شهید به اونجا اصرار داری ⁉️
گفت بیاین کارتون نباشه 🤔
رفتیم رو مزار شهید و مشغول فاتحه و صحبت و دیدیم چند تا خواهرا هم پشتمون سرپا وایسادن و منتظرن بیان همونجا و چون ما اونجا بودیم خجالت😰 میکشیدن جلو بیان
برام جای تعجب بود خوب بقیه شهیدا اطرافشون خالین برن برا اونا فاتحه بخونن 😒
که این رفیقمون گفت آخه این شهید مسئول کمیته ازدواجه 💑
هر کی با نیت بیاد سر خاکش سریع ازدواج میکنه ( پس بگو چرا خواهرا صف وایساده
بودن )😂😂😂
ما هم از قصد هی کشش میدادیم و از روی مزار بلند نمیشدیم 😁
یهو راوی اومد بلند جلومون با صدای بلند و🗣😄 خنده گفت آقایون این شهید شوهر میده هااااا زن نمیده به کسی😂
یهو همه اطرافیا و اون خواهرای پشت سری خندیدن و ما هم آروم آروم تو افق محو
شدیم 🙈😂
البته راویی به شوخی میگفت ☺️ خیلی بچه ها با نیت اومدن و ازدواج 🎊🎉 هم کردن.
🔸آقایون و خانمایـی که راهیان میرید مزار #شهید_علی_حاتمی تو هویزه فراموش نشه😊🌹
#هویزه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#ایام_محسنیه
#بازی_رسانه_ای
ما باید خیلی روی این حساس باشیم که در زمینه های مختلف فریب "دوقطبی های متنوع دشمن" رو نخوریم.
⭕️ دشمن هم دم به دقیقه دو قطبی های مختلف رو روانه بازار رسانه های ما میکنه.
🚨 مثلا برای فاصله انداختن بین مذهبی ها و بقیه میاد "دو قطبی حجاب و بدحجابی" رو مطرح میکنه و یه عده هم فریب میخورن و توی زمین دشمن بازی میکنن
برای فاصله انداختن بین خود مذهبی ها هم میاد و مسائلی مثل قمه زنی یا ایام محسنیه رو مطرح میکنه!
⭕️ حالا صدها کانال هی بیان اثبات کنن که ایام محسنیه وجود داره و باید بازم عزاداری کنیم
⭕️ صدها کانال دیگه هم بیان اثبات کنن که این ایام سابقه ای در شیعه نداشته و نباید عزاداری کنیم
دو تا گروه بزنن توی سر و کله همدیگه و از اون طرف میوه این دوقطبی سازی رو صهیونیست ها بچینن!
💢 مسائل اینطوری رو سال ها قبل مراجع تقلید ما جواب دادن و تموم شده. اینکه هر سال دوباره شبکه های اجتماعی پر بشه از این حرفای تکراری اصلا درست نیست.
⭕️ همینکه سر رسانه های انقلابی به این حرفا بند بشه موفقیت دشمن رقم خورده و اونا به هدفشون رسیدن
✅ حواستون به اولویت هایی که رهبر انقلاب تعیین میکنن باشه، خصوصا در مسائل اقتصادی ببینید کیا دارن بازار و ثروت کشور رو به طور غلط مدیریت میکنن
وگرنه هر روز به یه روشی ما رو بازی خواهند داد...
#دوقطبی_سازی
#اندڪےبصیرت
💔
#یا_علی_بن_موسی_الرضا
تو میدانی
که من بی تو
نخواهم زندگانی را....
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
هر گاه شب جمعه
از شهدا یاد کنید
شهدا نزد ارباب
از شما یاد میکنند....
بیادتیم رفیق
#شھیدجوادمحمدی
#شهید_مدافع_حرم_آلالله
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#آھارباب
#آھزینب
#آھڪربلا
#حجاب
#رفیق_شھید
#مدافع_حریم_عمه_سادات
#قیامت
#حسرت
#رفاقت
#شھادت
#حسرت
#شفاعت
#جامانده
#کوچه_شهدا
#کوچه_شهید
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
#شب_زیارتی_ارباب
💕 @aah3noghte💕
💔
بگـــذار تا ڪمــے از خـــودم بگــــویم :
اِنّی عَبْدُکَ المِسکیٖنَ المُسْتَکیٖن
الضَّعیفُ الضَّریر
الحَقیٖر
المَهینِ الفَقیٖر
الخائِفُ المُستَجیٖر
همـــانا مـــن ،
بنده بینـــوا ، ذلیل ،
ناتوان ، دردمند ،
کوچڪـ ، بی مقدار ، تهے دست ،
هستـــم ،،،
📚دعای بیست و یکم صحیفه سجادیه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #رمان_رهــایـــے_از_شبـــ ☄ #قسمت_صد_و_سی_و_سوم من سی سالم بود و این اولین بار بود که کسی بصور
💔
#رمان_رهــایـــے_از_شبـــ ☄
#قسمت_صد_و_سی_و_چهارم
💚تسبیح💚 رو در دستم فشار دادم و سلام کردم.☺️✋
خانوم مهدوی گفت:
_ببخشید عزیزم دوباره مزاحمتون شدم. امیدوارم در این مدت فکرها و مشورتهاتون رو کرده باشید!😊
سعی کردم صدام رو کنترل کنم! با خجالت گفتم:_بله..☺️🙈😍
_خب اگر موافقید یک روز که شرایطش رو دارید خدمت برسیم.
من واقعا نمیدونستم باید چی بگم!چون نه بزرگتری داشتم😢 که با اونها روبه رو بشه و نه حتی با کیفیت مراسم خواستگاری آشنایی داشتم!
با حجب و حیا گفتم:
_من حقیقتش والدینم به رحمت خدا رفتند و بزرگتری ندارم…
او جمله م رو قطع کرد.
_بله در جریان هستم.خدا رحمتشون کنه. مهم خودتون هستید.ان شالله رضایت اونها هم هرچی باشه همون بشه.
پس او از زندگی من کم وبیش اطلاع داشت.دعا کردم که از گذشته ی سیاهم خبر نداشته باشه.گفت:
_نفرمودید کی خدمت برسیم؟
زبانم گفت :هر زمان خودتون صلاح میدونید.☺️🙈دلم تاکید کرد: محض رضای خدا زودتر..او هم مثل پسرش دل و ذهن آدمها رو میخوند.گفت:
_خب پس ما فردا شب خدمت میرسیم.
🍃🌹🍃
تا فردا شب من هزار بار مردم و زنده شدم!هزاربار گریه کردم وخندیدم..
هزار بار ترسیدم ویک دل شدم!!!
وتا فردا شب هزار بار از تنهایی و بی کسیم دلم گرفت. دوست داشتم آقام و مادرم بودند😢 و با صدای اونها از اتاق با چادر گلدار بیرون میومدم و مادرشوهر آینده م یک نگاه خریدارانه به من و یک نگاه رضایتمندانه به پدرو مادرم می انداخت ومن از نگاهش میخوندم که خشنوده از این وصلت!!!اما من تنها بودم!!! تنها باید از اونها پذیرایی میکردم… تنهایی از مهریه حرف میزدم و تنهایی میگفتم بله!!!
فقط یک یتیم میفهمه😢 که این شرایط چقدر سخت و دردناکه..فقط یک یتیم میفهمه چقدر دلگیره اون مجلس شاد.
اما من یادم رفته بود که آغوش خدا محکم تر و مهربان تر از همیشه وجودم رو میفشرد.
چون صبح روز شنبه فاطمه زنگ زد و گفت با پدرومادرش به اینجا میاد تا من تنها نباشم!☺️حلقه ی دست خدا اونقدر تنگ تر و کریم تر شد که
حاج احمدی هم هم همان روز تماس گرفت و اجازه خواست به نیابت از خونواده ام با همسرش در مجلس حضور داشته باشه!☺️👌
👈بله!!! باید در آغوش خدا باشی تا معنی این اتفاقها رو درک کنی!
حالا به نیابت از پدرومادرم چهار بزرگتر و یک خواهر داشتم!!!😇😍
🍃🌹🍃
فاطمه از ظهر اومد
و به من که ازشدت استرس وشوک ناشی از این حادثه ی خوب مثل مرغ پرکنده این سمت واون سمت میرفتم کمک کرد ..
من هنوز میترسیدم و او خواهرانه آرومم میکرد☺️ وبرام تصنیف های عاشقونه وشاد میخوند تا بخندم!!!😇🙈
خانه بوی شادی وعید به خودش گرفته بود!حتی روشن تر از همیشه به نظر میرسید.
نماز مغرب رو در کنار فاطمه خوندم.. موقع فرستادن تسبیحات بود که فاطمه بی اختیار دستش رو دراز کرد و
🌹دستمال گلدوزی🌹شده رو از روی سجاده برداشت.من به او که با حیرت و پرسش به دستمال نگاه میکرد چشم دوختم و ذکر میگفتم.
او یک ابروش رو بالا انداخت و نگاهم کرد.ذکرم که تموم شد پرسیدم:
_چیزی شده؟😟
او گفت:😳
_این دستمال رو از کجا آوردی؟
خیلی عادی گفتم:☺️
_قصه ش مفصله برات تعریف نکردم. مربوط میشه به همون شبی که حاج مهدوی رو دنبال کردم و راز دلم رو بهش گفتم.🙊
توضیحاتم برای او که هیچ چیزی از اون شب نمیدونست کافی نبود. باز همچنان چشم به دهانم دوخته بود تا جزییات بیشتری از اون شب بشنوه.پرسید:
_این دستمال دست تو چیکار میکنه؟
گفتم:
_اون شب یک درگیری بین من ویک لاتی پیش اومد و فک وبینیم آسیب دید.حاج مهدوی اینو بهم داد که باهاش صورتم رو پاک کنم.
او چشمش😳 گرد شد و دستش رو مقابل دهانش برد.من با تعجب نگاهش کردم.پرسیدم:
_جریان چیه؟ نباید بهم این دستمال و میداد؟
او برق اشک☺️ در چشمهاش جمع شد و نجوا کرد: _چقدر احمق بودم که تا حالا نفهمیدم! !
دستم رو روی دستش گذاشتم و با نگرانی نگاهش کردم.
_از چی حرف میزنی؟!😧
فاطمه اشکش رو پاک کرد و گفت:☺️😍
_این دستمال رو الهام تو دوران نامزدی برای حاج مهدوی گلدوزی کرده بود.این طرحی که روی دستماله در حقیقت همون طرح سبد گلیه که حاج مهدوی روز خواستگاری براش آورده بود. خود الهام این طرح وکشید روی دستمال پیاده کرد.دستمال رو دوخته بود تا حاجی روی منبر عرق پیشونیش رو پاک کنه.بعد از فوت الهام این 💕دستمال و اون تسبیح💕 شد همه چیز حاج آقا! همونطوری تا کرده روی جیب مخفی قباش میگذاشت. جایی که دستمال درست در کنار قلبش باشه.حاج مهدوی دوتا از بهترین یادگاریهای الهام رو به تو داده..این بنظرت یعنی چی؟؟😉
ادامه دارد…
نویسنده:
#فــــ_مــقیـمــے
#کپی_با_صلوات
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#شهید_سعید_کمالی:
ما انقـلاب ڪردیم ڪہ اضطرار امام زمـان (عج) را بہ #استقرار تبدیل ڪنیم،
و رسیدن بہ این هدف، #هزینہ دارد
و هزینہ آن همین در سوریہ وعراق ، #شهید_دادن است.
#شهید_مدافع_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
⛔️سوال میکنند که فرقه شیرازی چه فرقه ای است و چه عقایدی دارد؟ چکیده افکار این فرقه، خلاصه کردن #اسلام در 4 چیز است:👇
1️⃣ ثواب داشتن #قمه زنی! (نتیجه: معرفی مذهب #شیعه بعنوان مذهب #خشونت و خونریزی در شبکه های جهانی و ذهن غیرمسلمانان)
2️⃣ #عزاداری پی در پی و #افراطی و دائمی ایام محسنیه و کاظمیه و.. (نتیجه: معرفی #شیعه بعنوان مذهب #عزا و ایجاد دلزدگی در جامعه)
3️⃣ توهین و #لعن مقدسات #اهل_سنت (برای شعله ور نگهداشتن جنگ شیعه و سنی و فتنه های مذهبی)
4️⃣ مخالفت با جمهوری اسلامی و گروههای مقاومت #ضداسرائیلی (لیدر این فرقه که یک "آیت الله قلابی به اسم شیرازی است"! حتی یک جمله علیه جنایات #اسرائیل ندارد. و جالب است بدانید در #عربستانی که همه شیعیان خود را میکشد، فعالیت این فرقه آزاد است!)
👈 از اینرو، این فرقه #شیعه_انگلیسی یا #شیعه_اسرائیلی خوانده میشود.
🆘 @Roshangari_ir
@Aah3noghte
💔
فرمان صادر شد
نیروهای مسلح با فتنه مقابله کنند!
نیروهای مسلح باید مراقب فتنه باشند و آرایش و آمادگی های لازم را برای مقابله با فتنه داشته باشند،زیرا طبق فرموده خداوند متعال در قرآن،فتنه از کشتار و قتل نیز بدتر است.
#امام_خامنه_ای
#فداےسیدعلےجانم❤️
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
به گمانم در باغ «به فدای تو شدن» باز شدهست
جان زهرا نکند نام مرا خط بزنی اربابم
#شهادتروزیتون
#شھیدجوادمحمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
غروب جمعه را خدا انگار آفریده است تا #آه_کشیدن های شیعه های منتظر
در دلهایشان رسوب نکند
#اشک شوند و ببارند
ما یتیمانی هستیم که هزار و چهارصد سال است از مهربانیِ او شنیده ایم اما هنوز ندیده ایم آن مهربانتر از پدر را...
خودتان بگوئید کجا به دنبالتان باشیم؟
لَيْتَ شِعْرِي أَيْنَ اسْتَقَرَّتْ بِكَ النَّوَي بَلْ أَيُّ أَرْضٍ تُقِلُّكَ أَوْ ثَرَي أَ بِرَضْوَي أَوْ غَيْرِهَا أَمْ ذِي طُوًي
"اي كاش مےدانستم خانه ات در كجا قرار گرفته....بلكه مےدانستم كدام زمين تو را برداشته، يا چه خاكي؟
آيا در كوه رضوايی يا در غير آن، يا در زمين ذی طوا؟"
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#دلشڪستھ_ادمین... 💔
#آه...
#ندبه_کنیم
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
#کپےپیگردالهےدارد
💔
تآ آنجا که یادم میآید ما بودیم جمعھ بود
امآ تو نبودۍ...! حسرتم اما از آن روزیست
که جمعھ باشد،تُـو باشۍ، مآ نبآشیم ..!
#أینصاحبنا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #معرفی_کتاب عــــهــــد کــــمـــیـــل کتاب زندگینامه شهید مصطفی (کمیل) صفری تبار با نام (عهد ک
💔
#معرفی_کتاب
داستان این کتاب در ارتباط با زنی به نام #زینت است که در مقطعی از زندگی به واسطه عدم حضور پدر در بالای سرش و دوری از خانواده، به بیراهه کشیده میشود.
این کتاب چندین شخصیت دیگر نیز دارد که یکی پسری به نام #کمال است و دیگری پدرش که #حاجامین نام دارد.
کمال شخصیتِ به شدت معصوم این داستان است که به واسطه همین صداقت، مورد لطف خدا قرار میگیرد و پدرش شخصیتی مخالف او است که در طول داستان درگیر اتفاقات مختلفی میشود.
شاید خواندن همین چند خط برای فهمیدنِ سیر کلی داستان این کتاب کافی باشد، ولی این تنها بخشی از ماجرای پرپیچ و خم و جذاب این کتاب است.
داستانی که مخاطب را وادار میکند تا کتاب را زمین نگذارد و یک نفس تمام 396 صفحه این کتاب را بخواند.
«طوفان دیگری در راه است» فقط یک رمان نیست، بلکه میتوان آن را یک کتاب #آموزش_اخلاق نیز دانست. سیدمهدی شجاعی قصهای را روایت میکند که در آن یک زن رقاصه، به واسطه توبه و بازگشت به درگاه خداوند به مراتبی از ایمان میرسد که #باطن_افراد را میخواند.
ابتکار نویسنده از پیوند زدن سرنوشت یکی از شخصیتهای اصلی داستان به زندگی #شهیدمصطفی_چمران و گریز کوتاه او برای معرفی فشرده شخصیت چمران، داستان را خواندنیتر کرده است.
«طوفان دیگری در راه است» یک قصه معمولی نیست، شاید به همین خاطر باشد که تاکنون بیش از 9بار تجدید چاپ شده است و وظیفه این کار همچون دیگر آثار سید مهدی شجاعی برعهده انتشارات «کتاب نیستان» بوده است.
#سیدمهدی_شجاعی
#کتاب_خوب_بخوانیم
💕 @aah3noghte💕