eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
✨ انتشار برای اولین بار✨ #رمان_آنلاین #حسین_پسر_غلامحسین #قسمت_هفتاد_و_یک راوی: مادر شهید عصب پا_ق
✨ انتشار برای اولین بار✨

  

راوی: مادر شهید
کفش کتانی


محمدحسین خیلی نگران بود که این مشکل مانع ادامه ی حضورش در منطقه بشود. یک روز از صبح تا پاسی از روز در یکی از اتاق ها سرگرم کاری شده بود، صدایش زدم :«مادر جان! محمدحسین! ناهار آماده است، نمی آیی؟»
گفت :«چشم مادر! آمدم.»


وقتی وارد اتاق شد، برقی در چشمان معصوم و گیرایش می درخشید :«مادر جان! راهش را پیدا کردم. دیگر هیچ مشکلی ندارم.»



بعد با آن ابتکارش برای راه رفتن مواجه شدم. او با ذوق و سلیقه، راهی برای حل مشکل خودش پیدا کرده بود. به جهت اینکه پایش به همراه قطعه ی پلاستیکی، راحت در کفش جای بگیرد، یک کفش کتانی خریده بود که دو سه شماره بزرگتر بود. 
شلوارش را هم کمی گشادتر از معمول گرفته بود.
بعد یک نخ ضخیم به بند های کتانی بسته  بود و آن را داخل پاچه ی شلوار رد کرده بود و تا کمربندش بالا آورده بود.
 انتهای نخ را هم یک حلقه وصل نموده بود. انگشت دستش را درون حلقه می کرد و موقع راه رفتن آن را می کشید؛ به این ترتیب نوک پنجه ی پا بلند می شد و وقتی قدمش را برمی داشت، دوباره نخل را شل می کرد و پا به حالت اول بر می گشت.


فکر خوبی کرده بود!
 هیچ کس متوجه نمی شد وتنها ایراد کار در این بود که برای نگه داشتن حلقه، دستش مدام به کمرش بود تا چند مدت که نسبتا سلامتی اش را به دست آورد، به همین شکل راه می رفت. فقط بعضی از دوستانش از این ماجرا خبر داشتند. به همه سفارش می کرد به کسی نگویید که پای من اینطور شده است. 



... 
...



💞 @aah3noghte💞


 
💔 فرق من و تو میدونی چیه؟ تو براے ارباب قطره ے خون دادی و من نگران از اینڪه قطره های اشڪم این محرم هم منو یاری مےڪنه یا نه....💔 ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 صحبت از خوان کریم است و تهی دستی ما دست‌ها گرم قنوتند، ز حاجت لبریز گوش این طایفه آوای گدا نشنید
💔 تمام هفته اگر یا حسیــن مےگویم دوشنبه ها ز لبم یا حســن نمےافتد... "اَلسَّلامُ‌عَلَيْكَ‌ياحَسَنَ‌بْنَ‌عَلِی‌وَرَحْمَةُ اللّهِ‌وَبَرَكاتُهُ" :)🍃 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 -لاتَخَف وَلاتَحزَن انّا مُنَجُّوك نترس و غمگین نباش ما نجاتت میدهیم.. + خدامون مشتی تر از حد تصوره:) سوره عنکبوت، آیه ۳۳ ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 ⏪👌 #چله_دورزدن_شیطون 🗓 روز سی و نهم سلام رفیق .✋ واسه همه تلاش هات برا خوشحالی خدا واسه همه ص
💔 ⏪👌 😍 روز چهلم، روز آخر چله سلام سروران گرامی😊🌷 امیدوارم تا این لحظه از چله تربیتی، بهره کافی رو برده باشید ....🌸 و ان شاءالله مایه چشم روشنی امام زمان عجل الله تعالی فرجه باشید و در رکاب ایشون، قدم قدم با هم اومدیم و یاد گرفتیم ؛👇 👈هیچوقت از خدا نبُریم ... 👈و آغوشش رو فراموش نکنیم❗️ 🔆به آیت الله بهجت (ره) گفتن: کتابی در مورد اخلاق معرفی کنید. ایشون فرمودن: نیازی به کتاب نیست یک کلمه کافیست: (( خدا می‌بیند )) بعد از چهل روز دور زدن شیطون چشمای خدا رو توی زندگیت می‌بینی⁉️ اگه آره ... از دستش ندی❗️ اگه نه ... باید یه کم بادقت تر نگاه کنی😉 نگاه پر مهر خداوند بدرقه زندگیتون✨ موفق و سربلند باشید✌️ فراموش نشه👌 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 ⏪👌 #چله_دورزدن_شیطون 😍 روز چهلم، روز آخر چله سلام سروران گرامی😊🌷 امیدوارم تا این لحظه از چله ت
💔 سلام همسنگری ها خوشا به حال اونایی که این چهل روز ، دلشونو آماده کردند برای محرّم ارباب التماس دعا داریم از اونایی که هر روز با توسل به اهل کسا، نور محبت و معنویت رو به قلبشون وارد کردند👌 برخی همسنگری ها گفتند که در ماه محرم هم چله زیارت عاشورا داشته باشیم از عاشورا تا اربعین یکی از اساتیدمون می فرمودند چون اول ماه محرّم، اول سال قمری هست از اول ماه، یک ختم بردارید... از اونجایی که اکثر افراد ماه محرم با زیارت عاشورا همنشینی بیشتری پیدا می کنند، اگه دوست داشتید در کنار ختم زیارت عاشورا با ۱۰۰ لعن و ۱۰۰ سلام، ختم دیگه ای هم داشته باشیم... ببینم نظرتون چیه، اصلا موافقید یا نه؟ بعد اعلام می کنم ۴۰روز با هم چه سوره ای رو بخونیم... @emadodin123
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 🎥 | حکایت محسن در محرم 🔶 برای امام حسین(ع) فقط باید سر داد... 🔰 مجموعه کلیپ‌های برش‌هایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_بقره (۲۷۸) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما
✨﷽✨ (۲۷۹) فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤُسُ أَمْوالِكُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ‌ پس اگر چنين نكرديد، (بدانيد كه) اعلان جنگ با خدا و رسولش داده‌ايد و اگر توبه كنيد، (اصل) سرمايه‌هاى شما از آنِ خودتان است. (ودر اين صورت) نه ستم مى‌كنيد و نه بر شما ستم مى‌شود. ✅ نکته ها در اسلام، نه اجازه ربا وبهره‌كشى واستثمار داده شده و نه اموال مردم يك‌جانبه مصادره مى‌گردد. در بعضى نظام‌ها، مالكيّت ملغى وتمام اموال را از صاحبانشان مى‌گيرند و در برخى ديگر، استثمار و بهره‌كشى و ربا، به هر شكلى آزاد است. 🔊 پیام ها - رباخوار، محارب با خداست. او بايد بداند كه در اين جنگ، در يك طرف او قرار دارد و در طرف ديگر، خداوند جبّار. «فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ» - رباخوارى، گناه كبيره است. چون اعلام جنگ با خداوند است. «بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ» - رباخوار، گمان نكند با مردم محروم طرف است، بلكه خداوند به حمايت از محرومان برخاسته و از حقّ آنان دفاع مى‌كند. «بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ» - براى محاربين با خدا نيز راه توبه باز است. «بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ ... وَ إِنْ تُبْتُمْ» - رباخوار، تنها مالك اصل مال است، نه بهره آن. «فَلَكُمْ رُؤُسُ أَمْوالِكُمْ» - براى نجات محرومان، اصل مالكيّت مردم را ناديده نگيريد ومالكيّت‌ خصوصى در اقتصاد اسلامى پذيرفته شده است. «فَلَكُمْ رُؤُسُ أَمْوالِكُمْ» - سلطه پذيرى و سلطه گرى هر دو محكوم است، نه ظلم ببينيد و نه ظلم روا داريد. «لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ» - انتقام ممنوع است. به رباخوار توبه كننده نيز نبايد ظلم شود. «فَلَكُمْ رُؤُسُ أَمْوالِكُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ» - به توبه كنندگان، نبايد بخاطر خلاف‌كارى‌هاى پيشين ظلمى شود. سرزنش كسانى كه قبلًا خلاف‌كار بوده‌اند ممنوع است. «فَإِنْ تُبْتُمْ ... لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ» - استقرار عدالت اقتصادى، از وظايف حكومت اسلامى است. «لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ» ... 💕 @aah3noghte💕 وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
💔 کارمان شده حسرت خوردن آن هم از روی از کودکی همراهم بود و تا حالا ادامه داره حسرت داشتن حسرت داشتن .... . . ولی این حسرتی که از نوجوانی به جانم افتاده و رهایم نمی کند ، روحم را مچاله کرده انگار عاقبت همین حسرت، گردنم می شود و مرا با سر به زمین می کوبد... . . و تنها امیدم، با که هر چه در زندگی داشتم برایم کردند حتی دست پرمهر پدری را... بگذریم.... دل بسته ام به شهیدانی که شدند بر مردم تا ام کنند... ان شاء الله ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ...🌹🕊 مشق هایش را نوشت و رفت در  شیمیایی شد در مجروح شد در جلوی چندتانک فریادمیزد: "یا !شاهدباش جلوی دشمنانت ایستادم" درحالی که پانزده سال بیشترنداشت پر کشید گفتم بهانه‌ای نیست تاپر زنم به سویت گفتاتو بگشا راه بهانه بامن ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ رهبر انقلاب حفظه‌الله: ⚫️ شهید حججی عزیز، حجت خداوند درمقابل چشم همگان شد. 🗓 18 مرداد به مناسبت چهارمین سالگرد و روز بزرگداشت شهدای مدافع حرم ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #دستنوشته_های_شهید_مدافع_حرم روزای زیادی بود که از هیئت ها دور بودیم و جایی رو نداشتیم بریم اما
💔 شنیدم قیامت انقدر می بخشی که نوبت به حضرت پدر نمیرسه ... آبرو دار !!! آبرو داری کن .... دلم کویر بی ریاست # پروندمم پر گناست خوبه که پرونده ی من # هم رنگ اون خال سیاست# گل اگه بی خار باشه # چیده و پژمرده میشه# تو گلی و خار بدم # ی روز به دردت میخورم# ای آقاجون نکن ردم # ی روز به دردت میخورم# ✍به روایتِ ... 💞 @aah3noghte💞 ؛ تا اتمام قسمت ها کپی نکنید!🌸 به رسم امانت از عکس هایی استفاده میشه که خود شهید عبدالله زاده استفاده کردند👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
✨ انتشار برای اولین بار✨ #رمان_آنلاین #حسین_پسر_غلامحسین #قسمت_هفتاد_و_دو راوی: مادر شهید کفش کتان
✨ انتشار برای اولین بار✨ 

  

راوی: مادر شهید
بهبودی نسبی



روزها و ماه ها می گذشت و محمدحسین از زخم حنجره، جراحت پا و مصدومیت شیمیایی، کم کم رهایی پیدا کرده بود. 

هر زمان به مرخصی می آمد، امکان نداشت که به گلزار شهدا سر نزند. یک روز به همراه برادرش، محمدهادی، توی حیاط خلوت خانه ی پدری، زیر درخت توت نشسته و گرم صحبت بودند.


برادرش گفت :«محمدحسین دیگر بس است، چقدر به جبهه می روی؟ الان نزدیک چهارسال است که داری می جنگی. فکر نمی کنی که وظیفه ات را انجام دادی و حالا باید به زندگی ات برسی؟»
 گفت :«داداش! این را بدان تا زمانی که جنگ هست، من در جبهه ها می مانم و این جنگ تمام نمی شود، مگر آنکه عده ای که خالصانه توی جبهه ها جنگیده اند به شهادت برسند.
هیچ پاداشی جز شهادت نمی تواند پاسخگوی ازخودگذشتگی و فداکاری این بچه ها باشد. داداش! خواهش می کنم در این باره دیگر صحبت نکن!»


مرخصی اش تمام شد و دوباره راهی جبهه شد. زمستان بود و هوا خیلی سرد، اما دلگرمی خانه و خانواده ، در کنار من نبود. 

گاهی اوقات دلم را با خیال‌پردازی های قشنگ آرام می کردم : 
خدایا! می شود به زودی این جنگ پایان یابد و پسرم به خانه برگردد؟
 برایش آستینی بالا بزنیم و سختی های زندگی را برایش شیرین کنیم، اما غافل از اینکه محمدحسین زمینی نبود....
او اصلا به این چیزها فکر نمی کرد. از دیدگاه او شیرینی و زیبایی دنیا در رسیدن به محبوب حقیقی بود. چیزی نگذشت که رویا های قشنگم با خبری ناگوار به کابوس تبدیل شد.


 محمدحسین دوباره از ناحیه ی پا مجروح شد و به کرمان برگشت. هر چه این اتفاق ها برای او می افتاد، مهر و محبت او در دل من عمیق تر می شد. وقتی او را روی تخت بیمارستان دیدم، هیچ اثری از ناله و ناراحتی در چهره اش نمایان نبود. 
گفت : من به زودی به خانه بر می گردم.»


نگاهی به پایش انداختم، خبری از بهبودی نبود، اما مجبور بودم که باور کنم خوب است و به زودی به خانه می اید. گفت :«مادرجان! فکر نمی کنی دیگر بس است؟»
آهی کشید و گفت :«بله! دیگر بس است.»


این حرفش بیشتر ته دلم را خالی کرد. چند روزی در بیمارستان ماند و بعد بدون اینکه مرخصش کنند به خانه آمد و چیزی نگذشت که با دوستانش به منطقه برگشت، در حالی که هنوز سلامتی اش را به دست نیاورده بود. ماجرای جراحت ها و عروج بی صبرانه اش را دوستان و همرزمانش بهتر از من می گویند....



... 
...



💞 @aah3noghte💞


 
💔 آقا جان اجازه هست براے جدتون اشڪ بریزیم...؟💔 ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 فرق من و تو میدونی چیه؟ تو براے ارباب قطره ے خون دادی و من نگران از اینڪه قطره های اشڪم این محر
💔 رفیق شهیدم دعا کن لباس سیاه ارباب تنها یک پوشش سیاهی بر تن نباشد و با پوشیدنش ادب حضور در محضر ارباب و ائمه علیه السلام را درک کنیم... الحمدلله یه بار دیگه محرّمت رو دیدم الحمدلله که به آرزوم رسیدم... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 و اما من هرگز برای امام خویش تکلیف معین نمی ڪنم، که تکلیف خود را از حسین می پرسم. و من حسین را نه فقط برای خلافت، که برای هدایت می خواهم... و من، حسین را برای دنیای خویش نمی خواهم، که دنیای خود را برای حسین می خواهم. آیا بعد از حسین ڪسی را می شناسی که من جانم را فدایش ڪنم...؟ 📚 نامیرا ... 💕 @aah3noghte💕
💔 آقا حامد سال ها تو هیئت فاطمیه (س) طالقانی تبریز به عزاداری مشغول بود. وقتی ایام محرم می شد یکی از چرخ های مخصوص حمل باندها رو برای خودش بر میداشت و وظیفه حمل اون چرخ رو به عهده می‌گرفت. با عشق و علاقه خاصی هم این کار رو انجام می داد. وقتی عاشورا می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار میدادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن... تا کار شستن دیگ ها رو شروع کنه... با گریه و حال عجیبی شروع به کار می کرد... بهش میگفتن آقا حامد شما افسری و همه میشناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن. می گفت: "اینجا یه جایی هست که اگه سردارم باشی باید شکسته شوی تا بزرگ بشی" و همینطور می گفت: "شفا تو آخر مجلسه، آخر مجلسم شستن دیگ هاست و من از این دیگ ها حاجتم رو خواهم گرفت" که بالاخره این طور هم شد. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 * باز مُحرم شد و دل‌ها شکست ...* ... ... ... 🏴 @aah3noghte🏴