eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_آل‌عمران (۴۷) قالَتْ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي وَلَدٌ وَ لَمْ يَمْسَسْنِ
✨﷽✨ (۴۸) وَ يُعَلِّمُهُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ‌ و خداوند به او كتاب و حكمت و تورات و انجيل را مى‌آموزد. ✅ نکته ها در تفاسير شيعه و سنّى مى‌خوانيم كه مراد از تعليم كتاب، آموزش خط و نوشتن است ومراد از حكمت، آگاهى برمصالح و مفاسد اشيا و افعال و اخلاق و عقايد است، خواه آثار دنيوى باشد، خواه اخروى. 🔊 پیام ها - يكى از اصول و شرايط رهبرى الهى، داشتن آگاهى‌هاى لازم است. آگاهى براساس علم و حكمت وكتب آسمانى. «يُعَلِّمُهُ الْكِتابَ وَ ...» - رهبر بايد به حوادث و قوانين گذشته نيز آگاه باشد. خداوند به عيسى عليه السلام، تورات موسى عليه السلام را آموخت. «وَ التَّوْراةَ» ... 💕 @aah3noghte💕 وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
شهید شو 🌷
💔 جنگ هشت ساله، این ملت را #آبدیده، #شجاع و متّکی به نفس کرد. نام این ملت را بلند کرد.✌️ خیلی از م
💔 آن کسانی که با توهّم تکیه به دیگران گمان می‌کنند که امنیتشان را می‌توانند تأمین کنند، بدانند که سیلی این را به زودی خواهند خورد. ۱۴۰۰/۷/۱۱ ❤️ ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
``💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕 رمان امنیتی ⛔️ #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت14 مر
💔

🔰  🔰
📕 رمان امنیتی ⛔️  ⛔️


✍️ به قلم:  


وقتی به نزدیک ایست بازرسی می‌رسم، سرعتم را کم می‌کنم و ساکت می‌شوم. خوابم می‌آید؛ اما باید هشیار باشم. مامور ایست و بازرسی، مردی حدوداً چهل ساله است با ریش پرپشت و بلند و هیکل تپل. یک عرقچین سیاه دور سرش بسته و با اخم به ماشین نزدیک می‌شود. از قیافه‌اش پیداست او هم مثل من اعصاب ندارد. کنار پنجره می‌ایستد و می‌گوید: بطاقۀ المرور!(کارت مجوز تردد!)
-حاضر.(چشم.)


و جواز تردد را نشانش می‌دهم. نگاه تندی به خودم و ماشین می‌اندازد؛ انگار دنبال بهانه‌ای می‌گردد که ایراد بگیرد. می‌گوید: من أين أتيت؟(از کجا میای؟)
نفسی تازه می‌کنم و لبخندی روی صورتم جا می‌دهم: دیرالزور.
اخمش غلیظ‌تر می‌شود: أسمعت بمقتل سمير خالد آل‌شبیر؟ (خبر قتل سمیر خالد آل‌شبیر رو شنیدی؟)

از شما چه پنهان؛ از این که خبر به درک واصل شدن آن نامرد داعشی در قلمرو داعش پیچیده است، ذوق می‌کنم؛ اما به روی خودم نمی‌آورم و قیافه آدم‌های ناراحت را به خودم می‌گیرم: رحمه الله. سمعت قليلا. كيف مات؟(خدا رحمتش کنه(!). یه چیزایی شنیدم. چطور مُرده؟)

مامور سرش را می‌آورد داخل ماشین و آرام و با چشمانی که از ترس دودو می‌زند می‌گوید: سمعت أن الإيرانيين قتله. الحرس الثوري لديه جواسيس بيننا. یجب أن نكون حذرين. (شنیدم ایرانیا کشتنش. سپاه پاسداران بین ما جاسوس داره. باید مواظب باشیم.)

باور کنید هیچ چیزی به اندازه شنیدن این جملات، نمی‌توانست خستگی‌ام را سبک کند. نمی‌دانم چه کار خوبی کرده‌ام که شنیدن این جملات مسرت‌بخش، پاداش آن است. دوست دارم همین‌جا دستانم را بالا بگیرم و یک تشکر حسابی از خدا بکنم بابت این رعب و وحشتی که در دل داعشی‌ها انداخته‌ایم؛ اما برای این که مشکوک نشوند، مجبورم چند کلمه باب میلش حرف بزنم: لا تخف أخي. هؤلاء الرافضه ليس لهم قوة. إحنا منتصرون إن‌شاءالله.(نترس برادر، این رافضی‌ها(شیعیان) قدرتی ندارند. ما پیروزیم ان‌شاءالله.)

صدای معده‌ام درآمده است. شام نخورده‌ام. دست دراز می‌کنم و از داخل کوله‌ام که روی صندلی کمک‌راننده است، پلاستیک خرما را برمی‌دارم. این خرماها تقریبا تمام آذوقه‌ام در این ماموریت است.
ما به خاطر شغل حساسمان، باید بتوانیم مدت طولانی با کم‌ترین آب و غذا و خواب دوام بیاوریم و هوشیاری و توانمندی‌هایمان هم سر جایش باشد. یادش به خیر، دوره‌های «زندگی در شرایط سخت» که با حضور رفیقی مثل کمیل برایم آسان می‌شد. گاهی کیلومترها، زیر آفتاب بیابان می‌دویدیم و حق استفاده از آبِ قمقمه‌هایمان را نداشتیم. مربی‌مان حاج حسین بود. قمقمه‌ها را نمی‌گرفت، می‌گفت باید انقدر قوی بشوید که آب دم دستتان باشد و نخورید.

توی صحرا، می‌دویدیم و حاج حسین داد می‌زد: کل گردان، کل گردان، یا حسین...
و ما باید بلند جواب می‌دادیم: یا حسین...

اوایل کار صدایمان بلند بود و کم‌کم تحلیل می‌رفت؛ ریه‌هایمان یاری نمی‌داد. آفتاب می‌تابید مغز سرمان و تشنه می‌شدیم. وقتی صدایمان کمی پایین می‌آمد، حاج حسین داد می‌زد: این صداتون تا تل‌آویو هم به زور می‌رسه، چه برسه به کاخ سفید. اگه بلند نگید، یه دور دیگه به دویدن اضافه می‌کنم!

ما هم از ترس تنبیه و جریمه، هرچه توان داشتیم جمع می‌کردیم و «یا حسین» می‌گفتیم. خدا رحمت کند حاج حسین را؛ بیچاره‌مان می‌کرد.
تازه وقتی از تشنگی به احتضار می‌افتادیم، اجازه می‌داد یک جرعه بنوشیم؛ همین کار تشنه‌ترمان می‌کرد. کمیل راهش را یاد گرفته بود؛ این‌جور وقت‌ها اصلاً آب نمی‌خورد تا وقتی حاج حسین کامل آب خوردن را آزاد کند. ظاهرش حماقت بود؛ اما در واقع زرنگی می‌کرد.

-نمی‌خواستم اذیتتون کنم، می‌خواستم قوی بشید عباس جان.
حاج حسین خیره شده به سیاهیِ پشت شیشه و این را می‌گوید. ادامه می‌دهد: می‌دونستم یه روزی به همین زودیا لازمتون می‌شه؛ می‌خواستم یه روز شماهایی که زیر دستم آموزش دیدید، بتونید قدس رو هم فتح کنید، حتی اگه خودم نباشم.

-قدس؟
با اطمینان می‌گوید: فتحش می‌کنید ان‌شاءالله. باید قوی بشید و قوی بمونید.

از طعم شیرین پیروزی می‌رود زیر زبانم و لبخند می‌زنم. برمی‌گردم به مرور خاطرات. در همان اردوها با کمیل مسابقه شنا رفتن می‌گذاشتیم. چقدر برای هم کُری می‌خواندیم و سر به سر هم می‌گذاشتیم... انقدر شنا می‌رفتیم که احساس می‌کردیم تمام استخوان‌هایمان دارد از هم می‌پاشد؛ اما برای این که خودمان را از تک و تا نیندازیم، باز هم ادامه می‌دادیم. انقدر ادامه می‌دادیم که بیفتیم روی زمین و از حال برویم!

کمیل فقط می‌خندد؛ سرخوشانه و بلند.



...
 

...



💞 @aah3noghte💞

کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی ... مجاز است
💔 "داود عابدی، خيلی دوست‌ داشت‌ مثل‌ حضرت‌ زهرا (س‌) بشه؛ هميشه‌ اين‌ را می گفت‌. صبح‌ روز عمليات‌ بدر، در مسيری كه‌ دوشكاهای دشمن‌ بدجوری شليک می كردند، داود را ديدم‌ كه‌ چهارزانو روی زمين‌ نشسته‌‌. كلاه‌ مشكی ای روی سر، موهای كوتاهش‌ را پوشانده‌ بود و ريش‌ انبوه‌ و مشكی اش‌ همچنان‌ زيبا می نمود. چفیه‌ی سفيدی به‌ دور كمر بسته‌ بود. جلو كه‌ رفتم،‌ ديدم‌ گلوله‌ای از پهلوی چپ‌ او وارد و از پهلوی راستش‌ خارج‌ شده‌، خون ‌داشت‌ بيرون‌ می زد، اما داود خون‌سرد نشسته‌ بود. انگشتان‌ دست‌هايش‌ را درهم پيچيده‌ بود و فشار می داد. خيلی به‌خودش‌ فشار می آورد. در همان‌ حال‌ نشسته‌، باصدايی گرفته‌ و سخت، زمزمه‌ای به‌ گوشم‌ رسيد. داود بود كه‌ می خواند : ذكر دل‌ بُوَد يا علی مدد بی حدّ و عدد يا علی مدد اين‌ را كه‌ به‌ پايان‌ رساند، آرام‌ با صورت‌ بر زمين‌ افتاد و به‌شهادت‌ رسيد. همان‌گونه‌ كه‌ خودش‌ دوست‌ داشت، باعشق‌ به‌ حضرت‌ زهرا (س‌) و حضرت ‌علی (ع‌). حمید داودآبادی مزار : بهشت زهرا (س) ، قطعه ۲۷ ، ردیف ۱۱۷ ، شماره ۹ راوی: مزار : بهشت زهرا (س) ، قطعه ۲۹ ، ردیف ۸۴ ، شماره ۱۸ ... @hdavodabadi 💞 @aah3noghte💞
💔 😔 مشکل همین بود دیگه! باید بلند می‌شدیم برای ظهورش کاری میکردیم ولی نشستیم و فقط غروب جمعه ها چرا نیامدی استوری کردیم! یک و ، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿 ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 می‌گفت: من با این بیت شعر از #شهید_تورجی_زاده متحول شدم "در مسلخ عشق جز نکو را نکُشنند روبه‌صفت
💔 تو از وقتی که شهید شدی با یک نگاه میتونی خیلی از گره ها رو باز ڪنی... گره زندگیمونو باز ڪن ای ولی خدا... ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 تمام هفتہ براے حسین مےسوزم ولے دوشنبہ‌ے من وقف غربٺ حسن اسٺ..؛ "اَلسَّلامُ‌عَلَيْكَ‌ياحَسَنَ‌ب
💔 بیچاره دستی که گـدای مجتبی نیست یا آن سری که خاک پای مجتبی نیست ‌‌‌‌بر گریه ی زهـرا قسم مدیون زهراست چشمی که گریان عـزای مجتبی نیست ‌‌ "اَلسَّلامُ‌عَلَيْكَ‌ياحَسَنَ‌بْنَ‌عَلِی‌وَرَحْمَةُ اللّهِ‌وَبَرَكاتُهُ" :)🍃 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 أیْن الْقُلُوبُ الّتی وُهِبَتْ لله کجایند دل‌های به خدا پیش‌کش شده؟! |نهج‌البلاغه‌| ... 💕 @aah3noghte💕
💔 🇮🇷 پیروزی در مقابل تیلور آمریکایی و کسب مدال طلا را در مسابقات جهانی کشتی تبریک میگیم... الحمدلله رب العالمین🌹 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_آل‌عمران (۴۸) وَ يُعَلِّمُهُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ
✨﷽✨ (۴۹) وَ رَسُولًا إِلى‌ بَنِي إِسْرائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى‌ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ‌ و (عيسى را به) پيامبرى به سوى بنى‌اسرائيل (فرستاد تا بگويد) كه همانا من از سوى پروردگارتان براى شما نشانه‌اى آورده‌ام. من از گل براى شما (چيزى) به شكل پرنده مى‌سازم، پس در آن مى‌دمم، پس به اراده و اذن خداوند پرنده‌اى مى‌گردد. و همچنين با اذن خدا كور مادرزاد و مبتلايان به پيسى را بهبود مى‌بخشم و مردگان را زنده مى‌كنم واز آنچه مى‌خوريد و آنچه در خانه‌هايتان ذخيره مى‌كنيد به شما خبر مى‌دهم، براستى اگر ايمان داشته باشيد در اين معجزات براى شما نشانه و عبرتى است. ✅ نکته ها هرجا احساس خطر مى‌شود بايد توجّه بيشترى باشد. در زنده‌كردن مردگان، شفا دادن كوران و ساير بيماران، خطر انحراف عقيده و غلوّ وجود دارد، لذا در اين آيه دو بار ودر آيه‌ى‌110 سوره مائده، چهار مرتبه مسأله اذن خدا مطرح شده است. رسالت عيسى عليه السلام مخصوص بنى‌اسرائيل است؛ «رَسُولًا إِلى‌ بَنِي إِسْرائِيلَ» ولى نبوّت او كه مقام تبليغ و ارشاد بوده، براى تمام مردم است. همانند حضرت موسى كه به او خطاب مى‌شود: «اذْهَبْ إِلى‌ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‌» ولى هنگامى كه ساحران شهر، معجزه حضرت موسى را مى‌بينند به او ايمان مى‌آورند. بنابراين حضرت موسى يك مأموريت ويژه نسبت به شخص فرعون داشت و مأموريت ديگر براى ارشاد عمومى همه‌ى مردم. هر پيامبرى بايد معجزه‌اى داشته، معجزه‌اش نيز بايد متناسب با شرايط وافكار مردم آن عصر باشد. امام رضا عليه السلام فرمود: عيسى عليه السلام در زمانى ظهور كرد كه بيمارى‌ها شيوع و مردم به طبيب نياز داشتند. لذا معجزات آن حضرت در جهت شفاى بيماران بود. امام صادق عليه السلام فرمود: حضرت عيسى عليه السلام در سن هفت سالگى به آنچه مردم در خانه‌هايشان مصرف يا ذخيره مى‌كردند، خبر مى‌داد. اگر ولىّ خدا با اذن او از گِل پرنده‌اى مى‌سازد، پس زنده شدن مردگان در روز قيامت با قدرت الهى كار مشكلى نيست. 🔊 پیام ها - معجزه، جلوه‌اى از ربوبيّت خدا و در راستاى هدايت وتربيت انسان‌هاست. «جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ» - اولياى خداوند با اذن او قدرت تصرّف و تغيير در نظام آفرينش را دارند. «فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ» - انبيا علم غيب دارند وحتى به جزئيات زندگى مردم آگاهند. «أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ» ... 💕 @aah3noghte💕 وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
40.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 مگر نمی‌گفتیم وای اگر خامنه‌ای حکم جهادم دهد؟! این هم ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 مراسم تشییع و خاکسپاری پیکر شهید مدافع حرم مراسم تشییع شهید 🔹سه شنبه ۱۳ مهرماه همزمان با سالروز رحلت پیامبر اکرم(ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) 🔸ساعت ۱۰ صبح خیابان فیض مسجد رکن الملک به سمت گلستان شهدا اصفهان مراسم خاکسپاری شهید 🔹روز پنج شنبه ۱۵ مهرماه همزمان با شهادت امام رضا (ع) ساعت ۹ صبح شهرستان مبارکه ، مسجدجامع مبارکه به سمت گلستان شهدا محله قهنویه ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 🎥 آیا این شهید را می‌شناسید؟ ⭕️ صحنه‌ای که سالهاست از تلویزیون می‌بینیم ولی نمی‌دانستیم که... ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕 رمان امنیتی ⛔️ #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت15 وقتی
💔

🔰  🔰
📕 رمان امنیتی ⛔️  ⛔️


✍️ به قلم:  



 انقدر ادامه می‌دادیم که بیفتیم روی زمین و از حال برویم!
کمیل فقط می‌خندد؛ سرخوشانه و بلند.



گرسنه‌ام. یک خرما می‌گذارم داخل دهانم و آرام‌آرام آن را می‌مکم. طعم شیرین اربعین می‌رود زیر زبانم؛ اربعین پارسال و مسئولیت حفاظت از زوار. بهترین ماموریت عمرم بود.
الان دو سه سال است که توفیق دارم در اربعین یا دهه محرم، خادم زوار باشم و با نیروهای امنیتی عراق، از امنیت زوار حفاظت کنیم. اگر بگویند همه عمرت را بده و تا بگذاریم یک دقیقه خادم زوار باشی، حاضرم بدهم؛ انقدر که لذت دارد این کار. آن روزها هم معمولا از خرماهای نخلستان‌های نجف می‌خوردیم تا سر پا بمانیم. 

چقدر مزه می‌داد؛ مخصوصاً وقتی که از خستگی هرکدام یک گوشه می‌افتادیم و یکی از بچه‌های حشدالشعبی، با صدای قشنگ و لهجه عربی‌اش مداحی ملا باسم را می‌خواند: نحنُ أنصارُ الزکیه(س)... فی طفوفِ الغاضریه/ نحنُ أنصارُ الحسینِ...کیفَ لا نهوى المنیه؟(ما یاوران حضرت زهراییم؛ در بیابان‌های غاضریه(کربلا) گِرد آمده‌ایم/ما یاوران حسینیم، چطور آرزوی شهادت نداشته باشیم؟)


خوشحالم که گفتن این جملات هم چیزی از ترسش کم نکرد و با همان چشمان سرخ و ترسیده، گفت: کن حذراً جداً. (خیلی مواظب باش.)
-إی. و أنت ایضاً. (باشه. تو هم همینطور.)

بالاخره کله پشمالویش را از شیشه پنجره می‌کشد بیرون. نفس عمیقی می‌کشم. بوی عرقش داشت خفه‌ام می‌کرد.
برایش دست تکان می‌دهم و راه می‌افتم. وقتی از دیدرسش دور می‌شوم، کمیل می‌گوید: تو باید بازیگر می‌شدی عباس. چقدر بامزه اسکلش کردی!

تازه یادم می‌افتد برای شنیدن حرف‌های مرد داعشی، شادیِ بعد از گل نکرده‌ام. خنده روی صورتم پهن می‌شود و سر به آسمان می‌گیرم: نوکرتم خدایا. دمت گرم. خیلی خوبی، خیلی مشتی هستی که این‌طوری حالشونو گرفتی. خودت نابودشون کن.

چشمانم از خواب‌آلودگی می‌سوزند. کمیل می‌گوید: نماز شب بخون که خوابت نبره. خیلی زور داره که یه قدمی  باشی، بعد تصادف کنی و بمیری!

راست می‌گوید. شروع می‌کنم به نماز شب خواندن. من بدون شهادت این جان را به هیچ‌کس نمی‌دهم؛ مفت که نیست!

***

مادر با این که مخالفتی با رفتنم نداشت و تشویقم هم می‌کرد، وقتی دید سوریه نرفته‌ام خوشحال شد. خیلی بروز نداد؛ ولی از چشمانش می‌فهمیدم که بار سنگینی از روی دوشش برداشته اند. مادر است دیگر؛ هرچند مادر من شیرزنی ست برای خودش.

از وقتی آمده بودم خانه، مادر مثل پروانه دورم می‌چرخید. آبمیوه‌گیریِ خراب را هم گذاشته بود مقابلم و داشتم با پیچ‌گوشتی بهش ور می‌رفتم تا بتوانم راه درست کردنش را پیدا کنم. همیشه همین‌طور بوده و هست؛ وقت‌هایی که خانه‌ام، باید وسایل خراب را تعمیر کنم، خریدها را انجام بدهم و به درد و دل اعضای خانواده هم برسم؛ ناسلامتی پسر بزرگ خانواده‌ام!

کار آبمیوه‌گیری که تمام شد، صدای اعلان گوشی‌ام درآمد. قبل از این که بروم سراغ گوشی، دل و روده آبمیوه‌گیری را جمع و جور کردم و گذاشتم روی اپن، جلوی مادر: بفرمایید مامان جان، این صحیح و سالم.

مادر مثل همیشه ذوق کرد: الهی من فدای اون دستای با برکتت بشم که به هرچی می‌خوره درست می‌شه.
دستم را گذاشتم روی سینه‌ام و لبخند زدم: ما مخلص شماییم مامان جان.

دراز کشیدم روی مبل و تلگرام را باز کردم. از این که یک نرم‌افزارِ صهیونیستی و جاسوس روی گوشیِ غیرکاری‌ام بود، احساس خوبی نداشتم. نصبش کرده بودم برای رصد گروه‌هایی که پایشان در پرونده گیر بود و می‌خواستم هرچه زودتر پرونده را ببندم و دیلیت‌اکانت کنم.

خودم هم حواسم نیست که دارم مداحی را برای خودم می‌خوانم و با دست روی زانویم می‌زنم. کامل هم حفظ نیستم، کمیل هم همراهم سینه می‌زند و کمک می‌دهد تا دست و پا شکسته بخوانم: أحملُ الروحَ هدیه...للنفوسِ الهاشمیه/ قتلُنا عیدٌ و نصرٌ...کیفَ لا نهوى المنیه؟(روحم را برای بنی‌هاشم فدا می‌کنم؛ شهادت ما عید و پیروزی ست، چطور آرزوی شهادت نداشته باشیم؟)

...
 

...



💞 @aah3noghte💞

کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی ... مجاز است
💔 ‏حاج علی بخشی در والفجر۱۰ بعنوان رجزخوانی به صدام شیشه شیر تعارف کرد🤣 امروز ما شیشه شیر را به الهام و اردوغان تعارف میکنیم و این دیگر رجز نیست چون نه شما صدامید و نه ایران، ایران ۳۰سال پیش... 😌💪 ... 💞 @aah3noghte💞